آمدن نو و دل آزار شدن تلفنهای ثابت
پس از خواندن این مقدمه سینمایی حتما متوجه شدهاید که میخواهیم پرونده تلفنهای قدیمی را ورق بزنیم. تلفنهای ثابت در زمان غیبت فناوری تلفن همراه برای خودشان بروبیایی داشت. بعدها طبق قاعده «نو که اومد به بازار، کهنه میشه دل آزار» تلفن ثابت ابهت و اقتدار چند ساله خودشان را از دست داد. آن زمان حضور پررنگ دستگاههای تلفن را در گوشه و کنار شهر لمس میکردی. در خیابانهای پررفت و آمد شهر، کیوسکهای زردرنگی به چشم میخورد که شهروندان برای ورود به آن صف میبستند. تلفنخانهها یکی از اماکن شلوغ شهر بود و روزانه امکان مکالمه خیلیها را فراهم میکرد. در تلفنخانهها مردم در صف انتظار میایستادند و سپس به یکی از کابینها هدایت میشدند. بقالیها و سوپرمارکتها هم در کنار شیر و ماست و صابون دستگاه «تلفن سکهای» میگذاشتند که میشد به کمکش کارهای ضروری و مهم را پیگیری کرد.
آقای همسایه با شما کار دارن
در اوایل دهه 60 خیلی از خانههای شهری چیزی به اسم تلفن نداشت. در روزنامهها وقتی آگهی فروش منزل مسکونی میدادند حتما قید میکردند این خانه در کنار آب و برق و گاز، یک خط تلفن هم در اختیار ساکنانش قرار میدهد. معمولا خط تلفن به صورت مشترک مورد استفاده قرار میگرفت. یک خط تلفن برای مجتمعی که چهار واحد مسکونی داشت کافی بود. وقتی فردی تماس میگرفت همه دستگاههای تلفن زنگ میخورد. یکی از مشترکان گوشی را برمیداشت و از همسایه مورد نظر میخواست گوشی تلفنش را بردارد. این اتفاق باعث میشد همسایهها در طول روز چند بار از حال هم باخبر شوند.
امپیتری 118 در یک کتابچه
در دهه 60 در شهرستانها به فردی که امتیاز یک خط تلفن را میگرفت، کتابچهای میدادند که حاوی شمارههای تماس مردم شهر بود. شما میتوانستید با داشتن نام و نام خانوادگی فرد مورد نظر شماره تماسش را پیدا کنید. این کتابچه شما را از مرکز پاسخگویی 118 بینیاز میکرد. البته این ماجرا مربوط به زمانی میشود که تعداد مشترکان یک شهرستان زیاد نبود و همه اطلاعاتش در یک کتابچه جا میشد.
اشتغالآفرینی کیوسکهای زرد
کیوسکهای زردرنگ تلفن عمومی در کنار بوق آزادی که داشتند برای تعدادی از شهروندان اشتغالآفرینی هم میکرد. اطراف این اتاقکها مردانی نشسته بودند که سکههای دو ریالی و پنج ریالی میفروختند و یک لقمه نان حلال به خانههایشان میبردند. آنها سکهها را به چند برابر قیمت میفروختند و مردمی که دربهدر دنبال سکه میگشتند با رضایت کامل محصولشان را خریداری میکردند.
لحظهای که سکه دو ریالی داخل صندوق تلفن میافتاد و صدای بوق آزاد به گوش میرسید لبخند رضایت بر لبان فرد داخل کیوسک نقش میبست. اصطلاح «دوزاریش افتاد» در آن زمان خیلی کاربرد داشت. افتادن دوزاری به معنای فهمیدن و ارتباط برقرار کردن بود. ضربالمثل «طرف دوزاریش کجه» هم دقیقا به معنای کندذهن بودن فرد به کار میرفت. یادمان باشد خیلی وقتها دوزاری دستگاه نمیافتاد و دست ما از بوق آزاد تلفن کوتاه میماند. در عوض تلفنهای عمومی مهربان و بخشنده بود و وقتی تماس را برقرار نمیکرد سکه انداختهشده را پس میداد. بعضی وقتها هم سخاوت را به حد اعلا میرساند و سکه نفرات قبلی را هم میریخت پایین! این تلفنها با مشت و لگد رابطه خوبی نداشت. ریزش سکهها معمولا پس از آن اتفاق میافتاد که چند مشت جانانه نثار بدنه تلفن میکردی. بعضی از خرده کلاهبرداران هم سکهها را سوراخ میکردند و نخی را به آن میبستند. پس از آن که تماسشان تمام میشد نخ را میکشیدند و لذت یک تماس رایگان را تجربه میکردند.
بامزهترین حالتش وقتی بود که میخواستی با شهرستان تماس بگیری. یک مشت سکه کف دستت ذخیره میکردی و هر چند دقیقه یکبار توی شکم تلفن میریختی. تماست تا زمانی با راه دور برقرار بود که تلفن گرسنه را با سکههایت شارژ میکردی. تلفنهای سکهای سوپرمارکتها معمولا سه دقیقهای بود و خودبهخود بعد از مدتی قطع میشد. سکه پنج تومانی یا 25 تومانی را روی سطحش میگذاشتی و با یک فشار به داخل هدایت میکردی. وقتی صدای طرف مقابل را میشنیدی باید دکمهای را فشار میدادی تا صدایت به آن طرف خط منتقل شود وگرنه زود فشار دادن کلید همانا و تلف شدن سکه همان.
احسان رحیمزاده / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد