چهره
وقتی ستاره نمیدرخشد
اگر خمیره و اساس یک نقش در هر فیلم و سریالی قوت و استحکام نداشته باشد، حتی قدرتمندترین بازیگران هم نمیتوانند به آن جان ببخشند. این شبها بازیگری در سریال رهایی بازی میکند که در سومین حضور سینماییاش جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کرده، با کارگردانهای مطرحی در سینما همکاری داشته و این روزها تصویرش روی سر در سینماهاست و با حضور موفقش فروش این فیلم را تضمین کرده است اما نقشاش در میان انبوه شخصیتهای جذاب و دیدنی سریال رهایی گم شده است.
میترا حجار، بازیگری را با بازی در غریبانه به کارگردانی احمد امینی آغاز کرد و بعد از آن برای مسعود کیمیایی در فیلم فریاد بازی کرد. سومین فیلم او با نام متولد ماه مهر به کارگردانی احمدرضا درویش جایزه نقش اول زن از هجدهمین جشنواره فیلم فجر را برایش به ارمغان آورد تا به محض ورود به دنیای سینما، برای خودش جایگاهی دست و پا کند.
بدون قضاوت درباره تواناییهای میترا حجار در بازیگری و صرفا بر مبنای جایگاهی که او برای خود دست و پا کرده، باید امیدوار میبودیم که حضورش در سریال رهایی باعث قوت و جذابیت بخش خانوادگی سریال شود، اما بعد از نمایش تقریبا نیمی از سریال میتوان گفت حضور حجار هم نتوانسته رونقی به این بخش از سریال بدهد.
رهایی در بخش پلیسی به مدد خلق شخصیتهای باورپذیر و شناسنامهدار و البته تصاویری که از دستاوردهای پلیس نوپو به نمایش میگذارد، موفق بوده است، اما در بخش خانوادگی نتوانسته به استانداردهای لازم دست پیدا کند و بیش از هر چیز به دلیل شخصیتپردازیهای نهچندان محکم و مشخص در این بخش لطمه خورده است.
به نظر میرسد بخش خانوادگی سریال رهایی، برای تلطیف بخش پلیسی و افزودن به دایره مخاطبان این سریال، طراحی شده و از این بابت در مقایسه با بخش پلیسی و عملیاتی خود به خود در اولویت دوم قرار گرفته است. این بخش از سریال که میتوان به لحاظ مرتبهای نیز آن را بخش دوم دانست، بدون تاکید و تمرکز تعریف شده و در طراحی و خلق شخصیتهای آن وسواس چندانی به خرج داده نشده است؛ در عوض بار ایجاد جذابیت در این سریال بر دوش بازیگری است که حتی اگر در حرفهاش بهترین باشد، محبوبیتش را در رسانهای دیگر کسب کرده است. طبیعی است که نه میترا حجار نه هیچ بازیگر مطرح دیگری نمیتواند نقشی را که بدرستی خلق نشده، زنده کند. زیرا جان دادن به یک نقش مرده چیزی کم از معجزه ندارد.