اما با دیدن چنین صحنهای بسرعت وارد عمل شدند و متهم را دستگیر کردند و جسد مقتول به بیمارستانی در همان نزدیکی منتقل شد.
ستوان ظهوری ماموریت یافت با بیمارستان تماس بگیرد و پرسوجو کند تا هویت مقتول روشن شود. او وقتی گوشی را قطع کرد، خبر غافلگیرکنندهای برای رئیساش داشت.
مقتول زن است نه مرد.
یعنی چی؟
یعنی لباس مردانه پوشیده و گریم کرده بود. هیچ کارت شناسایی هم همراهش نیست.
ماجرایی ساده داشت به معمای پیچیده تبدیل میشد. شهاب دستور داد متهم را به اتاقش بیاورند. او از مجرمان حرفهای بود که بارها به اتهام خرید و فروش موادمخدر به زندان افتاده بود. مجید نام داشت و او را به دلیل شغلش«مجید پنیر» صدا میزدند. دو سرباز او را دستبند به دست به اتاق شهاب بردند و به زور روی صندلی نشاندند. مشخص بود از آن متهمان سرسخت است البته این بار نمیتوانست مقاومت کند. قتل در برابر چشم ماموران پلیس اتفاق افتاده بود.
کارآگاه گفت: «خب مجید خان شروع کن.»
چی بگویم. قتل کردم حالا هم باید تاوان پس بدهم. بازیچه یک زن شدم.
ظهوری پرسید: «پس تو هم میدانستی مقتول یک زن است؟»
زن؟
مجید نیشخندی زد و گفت: «مثل اینکه مرا با یکی دیگر اشتباه گرفتهاید. من دیشب در پارک دکتر هوشیار یک مرد را از پشت با چاقو زدم. بابت این کار 40 میلیون تومان گرفته بودم و قرار بود 80 میلیون هم بعد از تمام شدن کار بگیرم، اما گیر افتادم.
کارآگاه به متهم توضیح داد کسی که او کشته، زنی است که لباس مردانه پوشیده بود. مجید باور نمیکرد، اما شهاب توضیح داد دلیلی ندارد بخواهد دروغ بگوید. به هر حال در آن جلسه حرف بیشتری نمیشد زد. شهاب باید قبل از هر چیز درباره مقتول تحقیق میکرد چون مجید اصلا نمیدانست چه کسی را کشته و حتی از علت ماجرا هم خبر نداشت. فقط سفارش گرفته و آن را انجام داده بود.
نمیخواستم قبول کنم. اهل این کارها نبودم؛ ولی آن زن خیلی اصرار کرد. پول خوبی هم میداد. تازه گفته بود اگر کار تمیز دربیاید، شاید پنج میلیون تومان هم پاداش بدهد. بالاخره وسوسه شدم. خود آن زن به من گفت مقتول را چه ساعتی و کجا باید پیدا کنم حتی خودش گفت چطور بکشمش.
زن ناشناس نقشهای دقیق کشیده بود. مجید سر ساعت مقرر به پارک رفته و زن غریبه که ظاهرا جایی کشیک میکشید، با ارسال پیامک به مجید خبر داده بود طعمه وارد پارک شده است.
شهاب و دستیارش همان روز به پزشکی قانونی رفتند و خودشان جسد را از نزدیک دیدند. آنها باید میفهمیدند این فرد کیست و چرا از پوشش مردانه استفاده میکرد. احتمال داشت زنی خلافکار باشد و قتل هم با انگیزه تسویه حساب میان تبهکاران صورت گرفته باشد.
دو همکار بعد از اتمام کارشان در پزشکی قانونی، به اداره برگشتند و دوباره سراغ مجید رفتند. آنها عکسهایی از جسد را به متهم نشان دادند. مرد خلافکار با دیدن تصویر مقتول خشکش زد.
چی شده؟
خودش است.
خود کی؟
همان زنی که به من پول داد تا آدم بکشم.
کارآگاه دستی به چانهاش کشید و گفت: «یعنی یکی به تو پول داده که خودش را بکشی؟»
ستوان از کوره در رفت: «میخواهی ما را بازی بدهی.»
نه قسم میخورم خودش است. به من گفته بود اسمش سمیه است. شماره تلفنش را هم دارم. شماره کارتش هم در خانه است چون با کارت خودش به حسابم پول ریخت. بیاحتیاطی بزرگی بود، اما گفت مشکلی پیش نمیآید.
سرگرد حسابی گیج شده بود. (ضمیمه تپش)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد