هستی، فرزند محمود اسدی هفته گذشته زمانی که همراه خانواده اش از استان چهار محال و بختیاری برای شرکت در مراسم خاکسپاری یکی از اقوامشان به شهر مسجد سلیمان در استان خوزستان رفته بود، قربانی فرهنگ تیراندازی در مراسم شد.
بنا به گزارشها، در این مراسم سوگواری، چند نفر از پسران فامیل به رسم دیرینه با سلاح هایی که داشتند، شروع به تیراندازی هوایی کردند که ناگهان و بطور ناخواسته، لوله اسلحه یک جوان 20 ساله منحرف شد و گلوله اش، به قلب دخترک فرو رفت.
پدر هستی اکنون در نامه ای که در اختیار جام جم آنلاین گذاشته، اینگونه با همگان "درد دل " کرده و با دخترش، جامعه، ضارب، مسئولان کشور و همکلاسی ها و معلمان هستی سخن گفته است.
بسمه تعالی
به جُست و جوی تو به درگاه کوه می گریم
به جُست و جوی تو در معبر بادها می گریم
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که مگو مصلحت وقت در این بود
گفتم که تو ای عمر چرا زود برفتی
گفتا چه توان کرد مگر عمر همین بود
هستی جان!
دلبندم!
به روح پاک و معصوم تو، به زندگی قشنگ و سرشار از محبتی که نسبت به همه انسانها داشتی، سوگند خورده ام که اجازه نمی دهم قطره ای از خون پاکت که به دست ها و سینه من و صورت مادرت پاشید، بی نتیجه بماند.
دخترم، به آن چشمان نیمه بسته ای که در هنگام مرگ رو به آسمان داشتی سوگند می خورم که نگذارم پدر دیگری نظاره گر چشمان فرزندش در چنین لحظه هایی باشد.
فرزندم، به آن سکوت مظلومانه ای که در لحظه مرگ داشتی قسم می خورم که فریادم را به گوش جهانیان برسانم و مظلومیت تو را فریاد بزنم.
هستی جان، به روح پاکت قسم می خورم که تا زنده هستم در از بین بردن چنین خرافاتی تلاش کنم تا از مرگ هستی های دیگر جلوگیری کنم.
در پایان از تمام انسانهای شریف و بزرگوار و همه مسئولین، نهادها، سازمان های حمایتی و حقوقی و سازمان های طرفدار حقوق کودکان خواهشمندم که این پدر دل سوخته را یاری رسانند و با تدابیر عاجل و با فرهنگ سازی و همکاری های قانونی بساط این رسوم غلط و خرافی را برچینند تا دیگر شاهد حوادثی چنین ناگوار نباشیم. به امید آن روز...
در وسعت دنیای تو زیبایی بود
اندر غمت اعجاز مسیحایی بود
ای لاله به روی دستها تشییع ات
همچون سفر مِهر تماشایی بود
اما صحبت من با آن آدم مسلحی است که در اجرای رسم غلط در میان انبوه جمعیت اقدام به تیراندازی کرد:
شما جگر گوشه ام را از من گرفتی. زندگی شیرین خانواده ام را به تلخی کشاندی. صدای شیرین و دل نشین هستی را که همیشه نوازشگر گوشم بود، خاموش کردی. محبتش را از روی دوستان و همکلاسی هایش که فقط در برخورد اول شیفته او می شدند از آنها سلب نمودی. چشمان روشنش را که چراغ زندگیم بود خاموش کردی. به چه قیمتی؟!
به این قیمت که داری یک رسم غلط را اجرا می کنی آنهم با بی توجهی به جان انسان هایی که آرام و بی صدا در حال حرکت بودند.
و شما خانواده و وابستگان ضارب!،
به جای اینکه تلاش کنی از راه های غیراخلاقی وارد شوی که خون فرزند مرا پایمال کنید، در جهت از بین بردن این رسوم خرافاتی و غلط بکوشید که هیچگونه وابستگی به فرهنگ ما ندارد. چنین فرهنگی را از سراسر این سرزمین پاک کنید تا افراد دیگری مثل پسر شما گرفتار بند حبس و قصاص نگردند.
دوستان و همکلاسی های هستی!
همه شما مثل هستی من برایم عزیز هستید. از روزی که شنیدید دوستتان پرپر شده، سختی و مرارت زیادی قلب کوچک و نازکتان را آزرده است، که باعث دو چندان شدن شعله های داغ غم هستی در قلب من گردیده که از این بابت از خانواده های محترم این فرزندان خودم طلب بخشش می کنم.
مدیران و معلمان محترم هستی!
دخترم هستی، شما را با تمام وجودش دوست داشت و می پرستید. از تمام لطفی که نسبت به خانواده من داشتید تشکر می کنم و از اینکه این حادثه باعث ناراحتی و ایجاد شوک درسی و روحی به مجموعه آموزشگاه های شما گردید، طلب عفو و بخشش دارم.
از شما می خواهم در پیشبرد اهداف این پدر دلسوخته از هرگونه کمک دریغ نفرمائید.
نهایتاً از تمام عزیزانی که از زمان بروز حادثه تاکنون با بنده همدردی و همکاری نموده اند، تشکر می کنم و از مجموعه مسئولین ادارات خصوصاً دادگستری ، نیروی انتظامی، بیمارستان، آموزش و پرورش و همه ادارات شهرستان کمال تشکر و قدردانی را دارم.
محمود اسدی - پدر هستی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم:
بنده به عنوان یك عكاس مستند اجتماعی در همین هفته گذشته در مركزاورژانس یكی از شهرهای استان خوزستان بودم كه تعدادی مصدوم را به این مركز انتقال دادن كه یكی از مصدومان فوت گردید وبعد از پیگری مشخص شد بنا به یك رسم قدیمی در جشن ازدواج تیراندازی صورت گرفته بود و به عزا تبدیل شده بود....