دکتر مصطفی تبریزی، روان‌شناس، در گفت‌وگو با تپش عنوان کرد:

انتقامجویی، تحت تاثیر آموزش‌های غلط

اغلب جرایم از جمله قتل،ایراد ضرب و جرح، اسیدپاشی، آزار جنسی و... با انگیزه انتقامجویی انجام می‌شود اما چرا برخی افراد چنین روحیه‌ای دارند و برای انتقام‌گیری، حاضرند دست به هر جنایتی بزنند؟ ریشه‌های انتقامجویی در کجاست و راه چاره چیست. دکتر مصطفی تبریزی ـ روان‌شناس و استاد دانشگاه ـ در گفت‌وگو با تپش به بررسی این موضوع پرداخته است:
کد خبر: ۷۱۸۴۳۳
انتقامجویی، تحت تاثیر آموزش‌های غلط
انتقامجویی به چه رفتاری گفته می‌شود؟

وقتی کسی از فرد دیگری صدمه می‌بیند و می‌خواهد آن را با صدمه زدن متقابل به همان شخص جبران کند، به این رفتار انتقامجویی گفته می‌شود.

ریشه‌های انتقامجویی چیست؟

ما در مواجهه با ناکامی یا یک مشکل به راه‌حل‌های مختلفی می‌اندیشیم، یکی از آنها این است که صدمه‌ای را که به ما وارد شده است جبران کنیم. در واقع به جای منطقی فکر کردن به این نتیجه می‌رسیم حالا که دیگری به ما صدمه زده است، ما هم متقابلا به او آسیب بزنیم. این رفتار ناشی از یادگیری غلط است به این معنا که فرد در محیطی که در آن شرف انسانی شخص را کاملا وابسته به انتقامجویی می‌دانند، به همین رفتار انتقامجویانه عادت می‌کند. به عنوان مثال، مدت‌ها قبل خبری در روزنامه‌ها چاپ شده بود مبنی بر این‌که فردی که نبش قبر کرده و دندان متوفی را شکسته است، بعد از دستگیری درباره دلیل این رفتارش گفت با این کار آرام گرفتم؛ زیرا این فرد وقتی زنده بود، دندان پدر مرا شکسته بود و چون پدرم قدرت انتقام‌گیری نداشت، حیثیت فامیلی و خانوادگی ما زیر سوال رفته است و من با این کار، خود و خانواده‌ام را از این ننگ خلاص کردم. همه اینها در واقع القاهای محیطی است یعنی به فرد القا کرده‌اند تو اگر انتقامجویی کنی، عزت نفس داری و اگر انتقامجویی نکنی، عزت نفس نخواهی داشت. همه اینها را ما یا از پدر یا از مادرمان یاد می‌گیریم یا از روزنامه و رمان‌هایی که می‌خوانیم و فیلم‌هایی که می‌بینیم. فردی که سلامت روانی دارد، معمولا این کار را نمی‌کند؛ چون فرد سالم می‌داند که با آسیب زدن به طرف مقابل، آسیبی که خودش دیده‌ است جبران نمی‌شود. به اضافه این‌که در مجموعه جامعه یک مشکل به دو مشکل و رفتار ناهنجار تبدیل می‌شود.

چنین روحیه‌ای تا چه حد به عوامل ذاتی مربوط می‌شود؟

انتقامجویی صددرصد رفتاری اکتسابی است به هیچ عنوان ژنی به نام انتقامجویی نداریم و این رفتار زاییده یادگیری است، یادگیری از محیط، پدر و مادر و همه چیزهایی که الگوهای ما شده‌اند.

درست است که ژن انتقامجویی نداریم ولی وجدان در همه افراد ذاتی است و رفتار انتقامجویانه با آن در تضاد است بنابراین باید عواملی درونی وجود داشته باشد تا فرد وجدان و اخلاقیات را زیر پا بگذارد.

وجدان و اخلاقیات را جامعه می‌سازد مثلا در بین یک گروه دزد، اخلاقیات و وجدان این است که دزد بغل دستی را لو ندهند. این در حالی است که این رفتار در بین گروه پلیس، اخلاق و وجدان محسوب نمی‌شود یعنی اخلاق قرارداد است. مثلا در یک خرده فرهنگ شاید قتل را جزو کارهای خیلی بد ندانند ولی در جامعه‌ای آن را کار بسیار بدی می‌دانند بنابراین آنچه ما به عنوان وجدان و اخلاقیات از آن یاد می‌کنیم قراردادهایی است که فرهنگ آنها را در ذهن ما گذاشته است. به نظر من آن فرهنگی قابل قبول است که با خرد ما تطابق داشته باشد.

روحیه انتقامجویی در برخی افراد خیلی قوی است؛ به طوری که دست به اعمال خشونت‌باری مانند اسیدپاشی و قتل می‌زنند دلیل شدت گرفتن این حس در برخی افراد چیست؟

زمانی که هیجانات فرد بسیار شدید می‌شود و او به لحاظ قانونی هیچ راه‌حلی برای تنبیه فرد مقابل پیش روی خود نمی‌بیند، آن هیجانات شدید و یاس از این‌که قوانین یا عدالت اجرا خواهد شد، او را به سمت چنین انتقامجویی‌هایی می‌کشاند. در چنین مواردی افراد حتی گاهی به خودشان هم صدمه می‌زنند، یعنی فردی را به قتل می‌رساند و بعد از آن، خودش را هم می‌کشد. در واقع شخص فقط می‌خواهد از وضعی که دارد، خلاص شود. این رفتار ناشی از فشارهای هیجانی است و فشارهای هیجانی وقتی به وجود می‌آید که تعقل فرد تعطیل می‌شود.

به نقش محیط در ایجاد روحیه انتقامجویانه اشاره کردید، آیا سیستم اجتماعی و جامعه نیز در این زمینه تاثیری دارد؟

یقینا همین‌طور است. اگر در جامعه‌ای قانون و عدالت آنچنان به اجرا درآید که اگر کسی به فرد دیگری آسیب رسانده‌ است، فرد صدمه زننده محاکمه و مجازات ‌شود و فرد صدمه‌دیده شاهد مجازات طرف مقابل باشد، روحیه انتقامجویی کاهش می‌یابد ولی اگر در جامعه‌ای این عدالت وجود نداشته باشد، فرد صدمه دیده تحت تاثیر این اتفاق قرار می‌گیرد. البته این دلیل توجیه نمی‌کند که اگر در جامعه‌ای عدالت وجود نداشت، فرد انتقامجویی کند اما واقعیت این است که عملا نبود عدالت و اجرا نشدن آن، زمینه بروز رفتارهای انتقامجویانه را افزایش می‌دهد.

بعضی افراد اصلا به قانون مراجعه نمی‌کنند و خودشان دست به کار می‌شوند حال آن‌که قطعا از طرق قانونی به نتیجه می‌رسیدند.در این رفتارها نبود عدالت را نمی‌توان به عنوان دلیل دانست پس دلیل اصلی چیست؟

خیلی از اوقات افراد خودشان اقدام می‌کنند چون در فرهنگ و محیط‌شان این گونه به آنها القا شده است که تو الان ارزشمند نیستی، تحقیر شده‌ای و زمانی که انتقامت را بگیری، از این حقارت رهایی می‌یابی. معمولا افراد چنین رفتاری را از محیط الهام می‌گیرند اما به نظر من اگر کسی بداند که وقتی ظلمی به او شد، حتما قوانین و عدالت اجرا و آن فرد مجازات می‌شود، انتقامجویی کاهش می‌یابد.

با توجه به مسائلی که مطرح کردید، آیا انتقامجویی را باید نوعی بیماری روانی فردی دانست یا آن را یک بیماری اجتماعی تلقی کرد؟

ما نمی‌توانیم فرد و جامعه را مجزا از هم تصور کنیم یعنی فردی که از تعاملات اجتماعی جدا باشد اصلا وجود خارجی ندارد. وقتی می‌‌گوییم یادگیری یعنی این‌که فرد از جامعه یاد گرفته است. وقتی می‌گوییم عدالت نیست یعنی باز هم این تاثیر را از جامعه پذیرفته است بنابراین در همه موارد می‌توان گفت فرد و اجتماع با هم ادغام شده‌اند و تصور این که این دو جدای از یکدیگرند، ممکن نیست.

آیا می‌توان فرد انتقامجو را درمان کرد؟

ما در اختلالات روان‌شناسی برای بیمار تعریف داریم. ممکن است فردی در بسیاری از زمینه‌ها سالم باشد اما در یک مورد به‌دلیل باور غلطی که در ذهنش ریشه دوانده است، مرتکب انتقامجویی شود. ما چنین فردی را در مفهوم علمی بیمار نمی‌دانیم بلکه می‌گوییم فردی است که هیجاناتش آنقدر شدید شده که دست به چنین اقدامی زده است.

برای درمان چنین فردی چه باید کرد ؟

این بیماری با مشاوره‌های مختلف قابل درمان است. اولین قدم این است که به فرد یاد دهیم ذهنش را از اسارت تمام باورهایی که به او تلقین شده است، آزاد کند یعنی همه آن چیزی را که دیگران در ذهنش ثبت کرده‌اند، پاک و خردش را راهنمای خود کند. این اولین قدم در درمان است که ما به آن شناخت درمانی می‌گوییم.

نقش کدام نهاد اجتماعی (خانواده، گروه همسالان، مدرسه و جامعه) در انتقامجو شدن افراد بیشتر است؟

در هر سنی تاثیرپذیری فرد از یک گروه بیشتر است. مثلا فرد در پنج تا شش سال اول زندگی بیشترین تاثیر را از خانواده می‌گیرد یعنی وقتی افراد خانواده با هم صحبت می‌کنند و حتی ممکن است مخاطب مستقیم‌شان کودک نباشد، از آنها یاد می‌گیرد. بنابراین وقتی والدین در صحبت‌هایشان می‌گویند فلانی چه آدم باغیرتی بود که فلان کار را کرد، این به الگوی رفتاری کودک تبدیل می‌شود. بعد از دوره کودکی وقتی فرد به مدرسه می‌رود، در این زمان بیشتر از گروه همسالان تاثیر می‌گیرد و چه خانواده و چه گروه همسالان زیرساخت‌هایی از کل فرهنگ و سیستم اجتماعی هستند. بنابراین سیستم اجتماعی هم متقابلا روی همه اینها تاثیر می‌گذارد.

بنابراین برای این‌که روح انتقامجویی در جامعه و در بین افراد از بین برود، مدت زمان زیادی لازم است و باید سیستم اجتماعی و افراد هر کدام کار خود را درست انجام دهند و این پروسه اصلاح شود.

بله همین طور است به نظر من دو اقدام اساسی لازم است که این دو اقدام با هم عجین هستند یکی اصلاح ساختار اجتماعی است تا زمینه اجرای عدالت فراهم شود که متعاقب آن افراد دنبال انتقامجویی نروند و دیگری اقدام فردی است به نحوی که فرد آنچنان روان درمانی شود که بهترین راه را برای حل مشکلاتش انتخاب کند.

ما به‌عنوان شهروند چه کاری می‌توانیم انجام دهیم تا روحیه انتقامجویی در جامعه کم شود؟

اگر از ابتدا سلامت روان در جامعه افزایش یابد اصولا فاجعه‌ای پیش نمی‌آید که فردی بخواهد در صدد انتقام برآید. البته همه اتفاقات اجتماعی را هم نمی‌توان کنترل کرد. در چنین شرایطی باید افراد را تربیت کرد تا بهترین راه را در پیش بگیرند. (ضمیمه تپش)

شاهد حلاج

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها