چرا شغل ما سخت است

بعضی از ما با عشق خبرنگار شده‌ایم؛ از نسل همان دانشجویانی که به عشق خبرنگاری از ترم یک دانشگاه، جلیقه خبرنگاری پوشیده‌اند و مجلات و روزنامه‌های داخلی و خارجی را ورق زده‌اند.
کد خبر: ۷۰۲۸۴۲
چرا شغل ما سخت است

بعضی از ما هم اتفاقی خبرنگار شده‌ایم یعنی درسی خوانده‌ایم در رشته‌ای غیرمرتبط، ولی یک اتفاق، یک تصمیم ناگهانی یا یک حس غریزی ما را کشانده است به این سمت، اما چه آنهایی که از اول شیفته خبرنگاری بوده‌اند و چه آنها که در طول راه، عاشق این حرفه شده‌اند وقتی جزئی از تحریریه یک رسانه می‌شوند شرایط شان یکسان است؛ خبرنگاری کم از خون‌دل‌خوری نیست.

روزها و ماه‌های اول کار باید خاک تحریریه بخوری و بی‌اعتنایی ببینی و در چاله‌چوله‌های این شغل گیر بیفتی و با استیصال، راهی برای نجات بیابی؛ اخت شدن با فضای تحریریه که قدیمی‌ترها در آن استخوان ترکانده‌اند کار هر کسی نیست.

فوت و فن خبرنگاری و نوشتن را هر کسی باید خودش یاد بگیرد. در تحریریه روزنامه‌ها هیچ لقمه آماده‌ای وجود ندارد و این دشوارترین بخش راه است که نوشتن را که هنر است گاهی دلسردکننده می‌کند اما از این خوان خیلی‌ها به سلامت می‌گذرند و آنهایی که جا می‌مانند، همان‌هایی هستند که از ابتدا اشتباه آمده بودند. تجربه‌اندوزی خبرنگارها اما گاهی گران تمام می‌شود. ما برای خبرنگار شدن عمرمان را می‌دهیم، همه انرژی جوانی‌مان را، همه تیرهای تیردانمان را، اما همیشه همه چیز آنی نمی‌شود که می‌خواستیم. با این که بعضی مسئولان بیشتر از قبل توجیه شده‌اند، اما خبرنگار را هنوز امین خود نمی‌دانند و این بدترین تجربه زندگی کاری یک خبرنگار است. این سایه بی‌اعتمادی بر سر شغل ما سنگینی می‌کند و شاید سنگینی همین بی‌اعتمادی است که گاه در ادامه راه دچار مشکل می‌شویم.

شغل خبرنگاری مثل زندگی در حباب است، به همان اندازه سست و نامطمئن. این که امروز هستی و ممکن است فردا نباشی، زهر حرفه ماست که تازه اگر باشیم دغدغه‌های ریز و درشت زندگی ما را رها نمی‌کند.

زندگی با حقوق خبرنگاری شبیه بندبازی است که هر لحظه در آن بیم سقوط می‌رود. خبرنگاران بی‌خانه، خبرنگاران بیکار شده، خبرنگاران بی‌پس‌انداز، خبرنگاران بدون بیمه، خبرنگاران بیمار و فراموش شده؛ اینها را نمی‌توان فراموش کرد.

همین است که ما پس از چند سال کار مداوم تکیده می‌شویم. خبرنگار برای حرفه‌ای شدن راه درازی می‌رود و پوست کلفتی می‌کند تا کم‌کم تنش با تیغ محدودیت‌های عمدی و غیرعمدی ایجاد شده برای این شغل کنار بیاید. تلاش دائم برای دور زدن محدودیت‌ها انرژی می‌گیرد؛ این که یاد بگیری چطور حرفت را بنویسی و از عواقب حاصل از نوشتن مصون بمانی روندی کاهنده است، این که دائم دغدغه یافتن سوژه و نو بودن داشته باشی فرسایشی است. با این حال خیلی‌ها این راه را رفته‌اند و اگر بشود، ما هم خواهیم رفت.

مریم خباز ‌/‌ گروه جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها