گفت‌وگو با منوچهر معتبر به بهانه نمایش برگزیده‌ای از 4 دهه آثار هنری‌اش

خط نمی‌تواند نقاشی باشد

برگزیده‌ای از چهار دهه آثار منوچهر معتبر، نقاش و طراح پیشکسوت، این روزها در گالری آریانا به نمایش گذاشته شده است. این نمایشگاه دربرگیرنده ٩٤ نقاشی و طراحی است که اغلب ابعاد کوچک دارند. در این نمایشگاه می‌توان آثار معتبر را از سال 1355 تاکنون رصد کرد.
کد خبر: ۶۹۵۸۹۴
خط نمی‌تواند نقاشی باشد

با آن که آثار او در طول سال‌ها به لحاظ ساختاری تغییرات زیادی نکرده اما رد زمانه در آثارش هویداست. منوچهر معتبر سال ۱۳۱۵ در شیراز متولد شد. او به‌واسطه آشنایی با ناصر نمازی از شاگردان کمال‌الملک با نقاشی آشنا شد و سپس در دانشگاه هنرهای زیبا نقاشی خواند و پس از آن برای ادامه تحصیل راهی نیویورک شد. او برنده مدال و دیپلم افتخار از نمایشگاه نقاشان معاصر جهان در موناکو سال ۱۳۶۴ شده است. معتبر همچنین برگزاری بیش از۳۰ نمایشگاه انفرادی و شرکت در ۴۰ نمایشگاه گروهی در ایران و خارج از کشور را در کارنامه خود دارد. سال ۱۳۸۰ نیز برنامه مروری بر آثار او به همت انجمن نقاشان در خانه هنرمندان برگزار شد.آخرین نمایشگاه انفرادی منوچهر معتبر سال 1389 در گالری اثر برپا بود.

نمایشگاه حاضر مروری بر چهار دهه آثار شماست که به گفته خودتان مهم‌ترین نمایشگاه عمر هنری‌تان محسوب می‌شود. درباره این نمایشگاه بگویید.

دوست داشتم در نمایشگاهی، برگزیده‌ای از دوره‌های مختلف آثارم را به نمایش بگذارم. این فرصت با همکاری گالری آریانا به‌وجود آمد. نسل جوان می‌تواند برگزیده آثارم را دنبال کند. محمدرضا شاهرخی‌نژاد هنرمند عکاس، عکسی از آتلیه من در فضای گالری آریانا قرار داده تا مخاطبان هنگام ورود به نمایشگاه فکر کنند وارد آتلیه من شده‌اند. در این میان چیدمانی پیش‌روی این تصویر از دو صندلی که سال‌ها در آثارم حضور داشتند برای مخاطبان بسیار جالب توجه بود.

طی چهار دهه، آثار شما تنوع موضوعی اندکی دارد. چرا سبک و ساختار موضوعاتی که به آن پرداخته‌اید محدود است در صورتی که هنرمندان هم عصر شما چند نوع مواد و فضا را در طول سال‌ها در آثارشان ارائه کرده‌اند.

آثار من به لحاظ موضوعی تنوع کمی دارند و در طول سال‌هایی که فعالیت هنری می‌کنم از این شاخه به آن شاخه نرفته‌ام. فکر می‌کنم آنها که مرتب سبک و مواد آثارشان را تغییر می‌دهند، کار اشتباهی می‌کنند. فقط در یک صورت می‌توان کارهای مختلف انجام داد، آن هم این که شبیه دیوید هاکنی، هنرمند انگلیسی عمل کنیم. او در مراحل مختلف زندگی‌اش کارهای متفاوتی انجام داده اما حضورش را در تمام آثارش می‌توان دید. در کارهای اکثر نقاشان ایرانی این حالت وجود ندارد و از یک شاخه به شاخه دیگر می‌پرند. این هنرمندان به بازار فروش آثار و سلیقه مردم نگاه می‌کنند و بر اساس آن، آثارشان را ارائه می‌دهند. هیچ فردی با تغییر مداوم روند کاری، هنرمند نمی‌شود. هنرمند باید روی یک خط راه برود و آن را به اتمام برساند. در واقع برای بیان تفکر باید حاملی پیدا کرد که بهانه‌ای شود تا از آن طریق حرف مدنظرمان را بزنیم. طراحی نیز برای من بهانه است که آنچه را می‌خواهم به وسیله آن ارائه دهم. اکثر هنرمندان به کارهای دیگران نگاه نمی‌کنند و فقط به خودشان می‌نگرند و این باعث می‌شود کارهایشان اصل نباشد. انسان باید سعی کند به خودش توجه کند، ببیند حرفش چیست و چه می‌خواهد. یادم می‌آید نمایشگاهی از نقاشی معاصر ایران جمع شده بود و آنها را برای نمایش به گالری‌ای در واشنگتن آمریکا برده بودند. مدیر گالری وقتی آثار را دید، گفت، این آثار مانندکارهای ماست، آثار خودتان را نشان دهید. از این رو می‌توان گفت بیان تصویری، نقاشی و طراحی ما که طراحی امروز جهان است به ما تعلق ندارد. ما خود باید حرفی برای گفتن داشته باشیم. به اعتقاد من امروزه بسیاری از هنرمندان در ارتباط با نقاشیخط هم راه نادرستی پیش گرفته‌اند. خط خودش به‌تنهایی یک هنر است و نمی‌تواند نقاشی باشد. خط بیان تصویری نیست و برای نوشتار به‌کار می‌رود.

آثارتان با نوعی تلخی خاطره‌گونه همراه است که نوع جهان‌بینی شما ر ا نشان می‌دهد، این نگرش چگونه شکل گرفته است؟

وقتی در دانشکده هنرهای زیبا درس می‌خواندم، اکثر هنرمندانی که هم دوره من بودند، با آن‌که کنکاش مرا می‌دیدند اما مرا جدی نمی‌گرفتند. یک موج نوگرایی در آن زمان همه گیر شده بود و خبر از شروع نقاشی آبستره می‌داد. آن زمان همه موافق آن موج در حرکت بودند. من در این بین سعی داشتم دوره‌های آکادمیک را بگذرانم و گذشته را پیگیری کنم. جوانان آن زمان در جهت موج حرکت می‌کردند و به خود متکی نبودند که البته امروز هم همین‌طور هستند. به نظر من کار هنری نیاز و شیوه‌ای از زندگی کردن است که تو باید نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنی واکنش داشته باشی. حالا گاه ممکن است واکنش اجتماعی و فرهنگی نسبت به مسائل مختلف نشان دهید. اگر مشکل اجتماعی داشته باشیم، چه بخواهم و چه نخواهم این مشکل مرا متاثر می‌کند و در کارهایم عیان می‌شود. خوشحال باشم شادی‌ام در آثارمنعکس می‌شود و ناراحت باشم بد حالی‌ام نمود می‌یابد. در واقع ما رسالتی داریم و در اینجا باید به این بیت شعر اشاره کنم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند، تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری. فکر می‌کنم ارائه زیبایی‌ها و خوبی‌ها در آثار کافی نیست و ما باید بدی‌ها و خشونت‌ها را هم نشان دهیم تا آدم‌ها با دیدن آنها دیگر دست به خشونت‌ها نزنند. بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین، کاین اشارت زجهان گذران ما را بس، شعری از سعدی است. ترکیب واژه‌های یک شعر خودش یک صنعت است، اما این شعر حاوی پیام خرد و یک کار هنری است. در مدرسه‌ها آن را آموزش می‌دهند که موجب علم و دانایی می‌شود اما جهان‌بینی افراد بر اثر آموزش در مدرسه شکل نمی‌گیرد. جهان‌بینی بر اثر خواندن، کاوش کردن، گوش دادن به مطالب مهم و بر اثر زندگی کردن و کسب تجربه حاصل می‌شود.

دهه 50 روی آثار طبیعت بی‌جان متمرکز بودید. آثار طبیعت بی‌جان شما متفاوت با آثار بقیه هنرمندان است. این آثار بار معنایی دارند و امضای شما در کارها مشهود است، چرا پس از آن دوره دیگر طبیعت بی‌جان کار نکردید؟

آن آثار قبل از جنگ ایران و عراق بود، در شرایط آرامی کار شده بود و تا آن روزها خشونت را از نزدیک ندیده بودم. یادم می‌آید آثاری داشتم که جوانه‌های درختان را کار کرده بودم، آن موقع درد نداشتیم، اما وقتی درد پیدا کردیم دیگر کارهای رنگی نکردم. نه این‌که نخواهم، در واقع نمی‌توانستم آثار رنگی ارائه دهم. آن زمان‌ها مسائل مختلفی را تجربه کردم؛ تاریکی شب، چراغ‌های خاموش، صدای آژیرها، ترس و اضطراب و جنگی که به ما تحمیل شده بود و در کل شرایط آن زمان موجب شد آثارم تغییر زیادی کند.

در کارهایتان بر تنهایی انسان معاصر تاکید دارید. فکر می‌کنید درد این روزهای انسان‌ قرن بیست و یکم واقعا تنهایی است؟

بله، قطعا همین‌طور است. هر آدمی می‌تواند مشغولیت‌ها و وابستگی‌های مختلفی داشته باشد اما بازهم احساس تنهایی کند. افرادی که در جامعه به اندازه زیادی عمیق می‌شوند، تنها می‌شوند و کمتر کسی حرف‌هایشان را می‌فهمد. تنها بودن به دلیل تنهایی نیست بلکه برای آن است که کسی حرف‌های آن افراد را متوجه نمی‌شود. افراد تنها، حتی راجع به کار حرفه‌ای که انجام می‌دهند نمی‌توانند با کسی صحبت کنند زیرا دیگران حرف هایشان را نمی‌فهمند. تنهایی فقط درد من نیست، درد همه انسان هاست. فکر می‌کنم همه ما یک روز به دنیا می‌آییم و در این دنیا یک سری اسباب‌بازی در اختیارمان قرار می‌گیرد و این اسباب بازی‌ها به اسباب بازی‌های بزرگ‌تر تبدیل می‌شود و روز دیگر همه این اسباب بازی‌ها از ما گرفته می‌شود. باید حواسمان باشد از این تجربه‌ها بهترین استفاده را کنیم.

بامداد محمدی / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها