جام جم: انواع افطاری موجود است
افطاری دادن از قدیمالایام، یک سنت حسنهای بوده که مردم ما آن را خیلی دوست داشتهاند و به صورت خودجوش در خانههای خود و در سطح فامیل یا در و همسایه و دوست و آشنا، اقدام به برگزاری آن میکردند.
خود نگارنده از همان بچگی، وقتی با پدر خدا بیامرزم به افطاری دعوت میشدم، از خوشحالی پر درمیآوردم.
خنکای هوای دم غروب و صدای ملکوتی ربنا و اذان و همهمه مهمانان گشنه و تشنه و لیوانهای وسوسهانگیز شربت و خاکشیر و ظرفهای چشمکزن زولبیا و بامیه و سادگی سبزی و پنیر و چای شیرین و دیسهای هندوانه و خربزه و... ( همه هم مفت!)؛ یک معجونی از لحظات آدم میساخت که مپرس. لحظات، شیرینترین خاطرات کودکی را رقم میزد. هنوز که هنوز است، طعم شیریناش را در دهانم مزهمزه میکنم. لطفا یک نفر باز مرا به افطاریهای کودکیام دعوت کند!
انواع و اقسام افطاری: با یک نگاه کلی و گذرا به گونههای مختلف افطاری که این روزها برگزار میشود، در یک نتیجهگیری شتابزده، میتوان به مواردی چند اشاره کرد:
1 ـ افطاری مسئولان: این نوع افطاری را معمولا مسئولان و مقامات برگزار میکنند و عموما نیز به قصد رسیدن به وحدت بیشتر گروهها و گرایشهای مختلف سیاسی صورت میگیرد. مثل همین افطاری رئیسجمهور در کاخ سعدآباد که ابتدا با اصولگرایان و سپس با اصلاحطلبان قرار است به عمل آید. قطعا اگر فضای مجلس ادامه میداد و جمعیت بیشتری جا میشد، همه را در وعده دعوت میکردند که به وحدت بیشتری برسند. به هر حال، از تأثیر شگرف مصافحه و معانقه در این افطاریها نباید غافل بود.
2 ـ افطاری هنرمندان: مخصوص عوامل سینما و تلویزیون که برای بهدست آوردن دل هنرمندان، آنها را بدون توجه به فیلمهایی که بازی کردهاند، گرد یک سفره مینشانند تا ضمن تحبیب قلوب بیشتر، زمینه آشناییهای کاری بیشتر برای حضور در فیلمهای دیگر فراهم آید. این جریان متاسفانه دچار یک جریان انحرافی هم شده که اخیرا بعضیها به ملت پیامک میزنند که اگر خواهان برگزاری افطاریهای جذابتر با حضور هنرمندان کشور هستید، با ما تماس بگیرید تا در قبال پرداخت مبلغی خاص، زمینه این کار را فراهم آورید.
به طور قطع، هنرمندان خوب کشورمان، به این جریان انحرافی درآمدزا، پاسخ منفی کوبندهای در حد تیم ملی خواهند داد.
3 ـ افطاری فرهنگی: جریانهای مختلف منسوب به حوزههای نویسندگی و شاعری و مترجمی و امثالهم، دور هم جمع میشوند تا هم لبخند روزه خود را باز کنند و هم بیشتر با هم از نزدیک آشنا شوند که احیانا بر فرض محال، اگر در طول سال خواستند در رسانههای مکتوب و مجازی، راجع به هم چیزهایی بنویسند و نثار کنند، شناخت دقیقتر و نزدیکتری از همدیگر داشته باشند. بدانند دقیقا به کجاها بزنند.
کیهان: هدیه (گفت و شنود)
گفت: بالاخره دعوای «شورای رقابت» و «خودروسازان» به کجا رسید؟
گفتم: ظاهرا جنگ زرگری بود و هر دو با افزایش قیمت خودرو موافق بودند و همین کار را هم کردند.
گفت: پس آنهمه ادعای شورای رقابت که میخواست هوای مشتری را داشته باشه، چی شد؟! این چه هدیهای بود که به مشتری دادند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یک خواهر و برادر پولی را که برای خریدن هدیه روز پدر از مادرشان گرفته بودند، برای خودشان خرج کردند و بعد به پدرشان گفتند؛ ما هر چه فکر کردیم، دیدیم چیزی نداریم که در شأن پدرمان باشد، بنابراین از خدا خواستیم که خودش یک داماد و یک عروس خوب به شما هدیه بفرماید.
سیاست روز: عباس آقا و حاجی مایلی (قسمت اول)
خیلی وقت بود که دست و دلمان به «تک مضراب» نمیرفت.راستش کم کم داشتیم ناامید میشدیم که ناگهان برادر «محمد مایلی کهن» مصاحبه ای کرد و امید را به اردوگاه طنزپردازان برگرداند.
البته هنوز معتقدیم «نمک» برادر کفاشیان یک چیز دیگر است اما یک ضرب المثل قدیمی ایرانی داریم که میگوید: نمکی که در بیانات شیوای «مایلی» هست در هیچ شوره زار دیگری پیدا نمیشود.
حاجی مایلی: کارلوس کیروش تیم ایران را در گروه ۴ تیمی چهارم کرد و ما این نتیجه را با عباس آقا هم میتوانستیم به دست آوریم.
ننجون: البته این «عباس آقا» غیر از این خاصیت که فرمودید «خواص» دیگری هم دارد که بعدا خصوصی خدمتتان عرض میکنیم.به هر حال از کنار این ستون، زن و بچه مردم تردد میکنند.
من به خودروی بنز اعتقاد دارم.
ننجون: به روح چطور؟
ما در مقابل آرژانتین در دقیقه ۹۲ گل خوردیم .
ننجون: بلاتشبیه اگر بعضی از رفقای منتقد شما سرمربی تیم ملی بودند در دقیقه ۹۲ گل دوازدهم را میخوردیم.
کیروش میگوید زمین کمپ تیم ملی کیفیتش خوب نیست همین زمین که ایشان از آن ایراد میگیرند در دوره سرمربیگری من یک رویا بود.
ننجون:خب این طبیعی است.از زمان ناصرالدین شاه تا حالا خیلی چیزها عوض شده حاج آقا!
ما که در عهد بوق نیستیم ...
ننجون:دور از جان! بنده که که نگفتم «عهد بوق» فقط عرض کردم زمان ناصرالدین شاه!
فدراسیون دو ماه بدون دبیر روزگار میگذراند معنایش آن است که به دبیر نیاز ندارد.
ننجون:یادش بخیر ما آن زمانها که دبیر نداشتیم میرفتیم توی حیاط مدرسه فوتبال بازی میکردیم.
قرار بود ما در جام جهانی یوزپلنگهای ایرانی باشیم اما تبدیل به موش ایرانی شدیم.
ننجون: بوووووووووووووووووووووووووووووووق!
آرمان: آب رو
آقا این آبرو خیلی چیز خوبیه، از همه چی بهتره به جان خودم، حتی از پول و تفنگ، حتی از کارخونه و سواد و تخصص، مثلا آدم اگه کارخونه و سواد و تخصص داشته باشه ممکنه یه روز ورشکست بشه، ودار و ندارشو از دست بده. امّا این آبرو لامصّب مثل کوه میمونه، در سایه همین آبرو خیلی کارا میشه کرد، یه موقه فکر نکنید آبرو یه جور درخته که میشه زیر سایهاش چرت زد هااااااااا، نه، این آبرو که من میگم یه چیزیه مثل دیوار آهنین. مثل قلعه محکم و نفوذناپذیر. مثلا اگه یه نفر رانتخوار باشه و چند میلیون یورو به جیب بزنه، اگه خودش آبرو داشته باشه که احدی نمیتونه بهش چیزی بگه، برای این که ممکنه به آبروش لطمه بخوره، اما معمولا دزدها و اختلاسچیها و رانت خوار ها خودشون آبرو ندارن. اینا معمولا پشت آبروی فامیلاشون قایم میشن و سنگر میگیرن. خودشون فقط رو دارن. بعله، فقط رو.
خب اگه آدم خودش آبرو داشته باشه که دست به دزدی و اختلاس و رانت خواری و این جور چیزا نمیزنه . پس لازمه این کارا اینه که آبرو نداشته باشی، اما پدر و پدر زن و عمو و دایی و ... آبرودار داشته باشی.
ما، یه همسایه داشتیم که خلافکار بود، آقا اینو گرفته بودن و کرده بودن تو زندون.
باباش سند خونه شونو برده بود که پسرشو آزاد کنه، امّا گفته بودن نمیشه. بدبخت هر روز سندشو میزد زیر بغلش میرفت دم اونجا، امّا پسرش آزاد نمیشد، آخر سر دیگه همه کفشاش پاره شده بود، کفشای خانمشو هم که نمیشد بپوشه، هم پاش نمیشد و هم اگر پاش می شد روش نمی شد.
خلاصه دیگه پدر این همسایه مون در اومد، سر کار هم نرفت، ونشست تو خونه. وقتی همکاراش تو اداره دیدن رفیقشون چند روزه سر کار نمیاد، پا شدن و رفتن خونهاش، گفتن: چرا نمیای سر کار؟
گفت: کفش ندارم. و داستان پسر خلافکارشو هم توضیح داد. یکی از همکاراش گفت: ما یه فامیل آبرودار داریم که ظرف سه سوت میتونه دست بچه تو بذاره تو دستت.
اتفاقا همینطور هم شد. نمیدونید این آبرو لامصّب چقد کار برد داره.
میگماااااااا، آدم تو دنیا هیچ چی نداشته باشه، فقط یه کم آبرو داشته باشه. البته خودش نه هااااااااا، فامیلاشون، مثلا پدر زنش.
امان از بی آبرویی، خدا نصیب گرگ بیابون نکنه.
البته خدارو شکر ما کلّی از این آدمای آبرودار داره.
دیدید گاهی مسئولین میخوان راجع به اختلاسچیها و بدهکاران گنُده بانکی حرف بزنن چه جوری حرف می زنن؟ مثلا بابک- ز ؛ یا نمیدونم چی چی – ه.
اینا به خاطر اینه که خدا نکرده یه موقع لطمه به آبروی کسی نخوره، بعله.
به نظر شما اگه تو کشور ما آدمایی که فامیل آبرودار دارن، کم بود چه اتفاقی می افتاد؟
مثل این که اون بالا نوشتم: امان از بی آبرویی.
نه اشتباه شد. امان از آبرو.
قدس: مش غضنفر و خیابان های خاکی
دیشب چراغون خِنه بِرارُم بودِم. هَمیجور که دورِهَمی مُگُفتِمُ مِخِندیدِم ناسَن دیدِم یَک یَرِگه از دَر اَمَد تو که مُگُفتی عَمَله اَفغونیه یُ دِره از سرِ گذر میه، ...
بِرِیکه تُنبونُ سَر کِلَّش خاکی مالی بود. اولِش ماخواستِم با لَقَط بِندِزِمِش بیرون ولی تا آمَدِم وَخِزِم، گفتِگ بِتِمَرگِن که مو باباتایُم! گفتِم یَره اگِر بابامایی پس بِرِیچی ایجور ناشوری؟ گفتِگ شیکّان پیکّان کِرده بودُم که بیام اینجه، هَم از در خِنه آَمَدُم بیرون ناسَن یَک شمالِ قایِمی زدُ یَک دولَخی به هوا رفتُ مویَم از شامسِ داغونُم به هم وسطِ دولَخا گیر کِردُم. خُلِصه تا به خودُم آمَدُم دیدُم ایجور سر تاپام خاکیُ ناشور رِفته. بِزِش گفتُم او مُحَلِّ شما نفرین رِفته یِ. از هَم وَختی ما بُدُنیا آمدِم خاکی بودُ هنوزَم خاکیه. تا ایره گفتُم یَکنِفر از ایوَر مجلس وَرخواست گفت مُحلِّ مایَم خاکیه یُ هرچی به شهردِری گفتِم اِسفالتِش نِکرده یُ یَکنِفر از اووَر مجلس وَرخواست هَمیره گفتُ خُلِصه هَم هَمّه از اِسفالت نِبودنِ مُحَلّاشا شاکی بودنُ پشت سرِ شهردِری منطقَشا حرفایِ نامَقبول مِزِدَن.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم ای مسؤولایِ مِشَد که چَنسالِ از نهضتِ اِسفالت حرف مِزِنَنُ ایقذَر ِبزِش مِنازَن پس چیجوریه که هنوزَم بیشترِ میلانایُ خیابونایِ پایین شهرِما خاکیِ یُ مردم تو خاکُ دولَخُ گِلُ شُل مُجُلَّن؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد
ورزش ایران در سال ۱۴۰۳ روزهای خوبی را تجربه کرد