جام جم:توقف طولانی در ایستگاه وین
«توقف طولانی در ایستگاه وین»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛رسیدن به پایان مهلت تعیین شده در طرح اقدام مشترک، معروف به توافقنامه ژنو، ایران و 1+5 را برای انجام طولانیترین مذاکرات به وین کشاند تا با حدود 20 روز گفتوگو، رکوردی تازه در مذاکرات هستهای به ثبت برسد.
تردید در امکان تمدید توافق نامه برای شش ماه دیگر و تردید در نتیجه بخش بودن تمدید مجدد، موجب شده دو طرف همه سعی خود را برای دست یافتن به یک توافق، در واپسین روزهای باقیمانده از توافق نامه موقت به کار گیرند تا با دست پر به پایتخت هایشان بازگردند. این که چنین چیزی تحقق خواهد یافت یا نه، در ابهام جدی است.
از مجموع اظهار نظرهای آشکاری که شده است، می توان برداشت کرد اکنون دو مساله بسیار مهم روی میز مذاکره است؛ نخست تعداد ماشین های سانتریفیوژ که ایران می تواند داشته باشد و دیگر وضع تحریم ها.
طرف غربی و بیش از همه آمریکایی ها دوباره بحث «تضمین عینی صلح آمیز بودن فعالیت های ایران» را مطرح کرده اند که یادآور تجربه ناموفق و شکست خورده توافق نامه پاریس در سال ١٣٨٤ (2005) است.
آنها می خواهند به این بهانه این مفهوم نادرست، مغایر با معاهده NPT و خطرناک را نهادینه کنند که تعداد زیاد سانتریفیوژ یعنی غیر صلح آمیز بودن، پس ایران برای اثبات صلح آمیز بودن فعالیت هایش باید تعداد ماشین های خود را کاهش دهد!
البته فراموش نکرده ایم که آن زمان سه کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) حتی راضی به داشتن چند سانتریفیوژ هم نبودند و مدل لیبی، یعنی از بین بردن کل تاسیسات هسته ای ایران را در سر داشتند و اگر امروز به چند هزار ماشین رضایت می دهند، نتیجه مقاومت ملت ایران از سویی و پیشرفت قابل توجه کشور در فناوری هسته ای از سوی دیگر است.
در عین حال پذیرش این قاعده (ماشین کمتر به عنوان تضمین صلح آمیز بودن) نه تنها به معنای وابسته نگه داشتن کشور در تامین سوخت نیروگاه بوشهر است که هیچ ضمانت بین المللی هم برای آن وجود ندارد؛ بلکه معنای آن محروم کردن کشور از برنامه ریزی برای صادرات سوخت، عقب نگه داشتن کشور در بهره مندی از نیروگاه های جدید (چون از یک طرف سوخت آن را نداریم و ضمانتی هم برای تامین آن وجود ندارد و از طرف دیگر تولید و نصب سانتریفیوژ و تزریق گاز و در نهایت تولید سوخت، کاری زمانبر است) و حتی محروم کردن کشور از منافع دیگر غنی سازی است، ضمن این که به گفته رییس جمهور محترم، قرار بود آنچه ایران برای مذاکره روی میز می گذارد، فقط «شفافیت» باشد!
نکته دیگر موضوع تحریم هاست. آمریکایی ها اصرار و تاکید دارند که ساختار تحریم ها دست نخورده باقی مانده و فقط به صورت تدریجی از آن کاسته می شود که برای آن هم تاکنون، حداقل در اطلاعات آشکار، هیچ توضیح و برنامه ای ارائه نشده است، ضمن این که ایران هیچ تجربه مثبتی از عمل غربی ها به تعهدات خود ندارد، نه در زمانی که سه کشور اروپایی متعهد می شدند و نه در همین شش ماهه اخیر و تعهداتی که در توافق نامه موقت ژنو داده شد.
وزیر امور خارجه آمریکا در آستانه مذاکرات وین٦ برای توافق جامع هسته ای، طی یادداشتی در واشنگتن پست، این فرصت را تاریخی توصیف کرده و حل مشکلات ایران از قبیل بیکاری، رونق اقتصادی و رفاه را در گرو تن دادن به خواست جامعه جهانی (همان آمریکا و متحدانش) دانسته است!
این یادداشت که دقیقا از جنس عملیات روانی و خواندن رجز در جنگ های قرون گذشته است با فریبکاری می خواهد مشکلات کشور که عمدتا منشأ داخلی دارد و راه حل هایش را در درون و ساختار اقتصاد کشور باید جستجو کرد، به تحریم ها مرتبط سازد. گویا قبل از تحریم، ما نه مشکل بیکاری داشتیم و نه مشکل رونق و... .کری همچنین تلاش می کند علت شکست احتمالی مذاکرات را به گردن ایران بیندازد و نقش زیاده خواهی ها و درخواست های غیرمنطقی و غیرقانونی خود را مخفی نگه دارد.
خوشبختانه یادداشت وزیر امور خارجه آمریکا بی جواب نماند و از سوی وزیر امور خارجه کشورمان آن هم نه چندان ظریف پاسخ داده شد!
و سخن آخر این که گفتمان حاکم بر مذاکرات ایران، گفتمان «پیشرفت و عزت» است. جمهوری اسلامی ایران نه حاضر است به خواست دشمنانش، از «پیشرفت» خود چشم بپوشد و نه دست از «عزت» خویش بردارد. آمریکا و متحدانش و همه ١+٥ و همه دنیا باید این پیام ملت ایران را که برای آن هزینه ای سنگین پرداخت کرده است، به طور شفاف درک کنند.
امیدواریم مذاکره کنندگان کشورمان که در این ایام مستظهر به دعای ملت روزه دار ایران هستند، دست پر به کشور بازگردند؛ پر از عزت و پر از پیشرفت!
خراسان:افغانستان بر لبه پرتگاه سیاسی
«افغانستان بر لبه پرتگاه سیاسی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدمحمد اسلامی است که در آن میخوانید؛در کشورهایی که رئیس جمهور شخص اول و صاحب قدرت سیاسی برتر است، انتخابات ریاست جمهوری یک رقابت جدی و تعیین کننده است. در همه این کشورها احتمال تخلف از قوانین انتخاباتی وجود دارد و در بسیاری از موارد دامنه رقابت ها و جدال سیاسی تا مدتی پس از اعلام نتایج نهایی انتخابات ادامه می یابد. بنابراین آن چه این روزها در افغانستان رخ می دهد از این نظر چندان هم بی سابقه نیست. با این حال باید بپذیریم که این روزها التهاب سیاسی در افغانستان غوغا می کند. دکتر عبدا... عبدا... نامزد انتخابات ریاست جمهوری مدعی است که تقلب گسترده در شمارش آرا رخ داده است. او از جا به جا شدن 2.5 میلیون رای مردم افغانستان به نفع اشرف غنی زی، دیگر نامزد انتخابات ریاست جمهوری خبر داده است. او معتقد است که کمیسیون مجری انتخابات نتایج را به گونه ای تغییر داده تا غنی زی که نامزد نزدیک به حامد کرزای، رئیس جمهور کنونی است، پیروز میدان باشد. عبد ا... عبدا.... اعلام کرده است که بیش از خود نگران قربانی شدن قانون به پای منافع سیاسی در انتخابات است.
ستاد انتخاباتی دکتر عبدا... نیز این روزها پر شور و فعال دلایلی را برای ادعای شان درباره انتخابات اقامه می کنند که مهم ترین آن ها انتشار چند فایل صوتی از تماس های تلفنی محرمانه برگزار کنندگان انتخابات است. کناره گیری یک مقام ارشد انتخاباتی پس از فاش شدن این فایل های صوتی نیز معترضان را ساکت نکرد. در عوض آن ها این کناره گیری را به معنای تاییدی برای ادعای خودشان ارزیابی کردند. اشرف غنی زی به اندازه عبدا... فعال نیست.
او از رقیب خودش خواسته است که نتایج انتخابات را بپذیرد و در عین حال تاکید کرده است که اگر آرای ناپاکی برای او منظور شده باشد، او نیز آن آرا را قبول ندارد. اما در عرصه مردمی بروز اختلاف بسیار جدی تر است. معترضانی که این روزها به هر مناسبتی در گوشه ای تجمع می کنند، اعتراض هایشان را با مرگ بر غنی زی، مرگ بر کرزای و مرگ بر کمیسیون انتخابات بیان می کنند. این شعارها در کشوری که مرگ در آن عادی است، خیلی خطرناک تر از هر کشور دیگری است. برادران و خواهران افغان ما در وضعیت بدی قرار دارند. اعلام نتایج به هر صورت که باشد کشور را در یک دوپارگی شدید می اندازد. در این شرایط هرکس که رئیس جمهور شود، نه فقط مخالفت بلکه دشمنی بخشی از مردم کشور را باید به جان بخرد. در حال حاضر ستاد انتخاباتی عبدا... عبدا...، 3 گزینه برای حل مساله انتخابات پیشنهاد کرده است. بازشماری آرا با نظارت سازمان ملل متحد، تشکیل یک دولت موقت و برگزاری مجدد انتخابات توسط یک کمیسیون بی طرف، یا تغییر نظام از ریاستی به صدارتی و تشکیل دولتی به ریاست عبدا... عبدا... و نخست وزیری اشرف غنی احمدزی (بر اساس نتایج دور اول انتخابات)، گزینه هایی است که ستاد عبدا... عبدا... به نماینده سازمان ملل متحد در افغانستان پیشنهاد کرده است. فارغ از این که کدام یک از این 3 راه و یا راه چهارم دیگری ماجرا را به پیش می برد، باید اذعان کنیم که افغانستان در معرض تهدیدی جدی است، تهدیدی که ممکن است خطرناک تر از تهدید طالبان در سال های گذشته باشد، آغاز جنگ داخلی بین گروه هایی که سلاح را کنار گذاشته بودند و به مردم کشورشان وعده صلح داده بودند. روزهای پیش رو مشخص می کند که آیا کشور جنگ های ناتمام، گرفتار نزاع جدیدی خواهد شد یا نه.
کیهان:آن دروغگو راست میگفت!
«آن دروغگو راست میگفت!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛
1- چند هفته قبل- اواخر اردیبهشت ماه - آقای «داگلاس جل» دبیر سرویس خارجی روزنامه «واشنگتنپست» برای مصاحبه به کیهان آمده بود. گفتوگو به چالش هستهای کشیده شد و بهانهجوییهای آمریکا که بیرون از چارچوب فنی و حقوقی معاهده NPT و پادمانهای مربوطه مطرح شده و هنوز هم میشود. وقتی به نمونههای مستندی از این دست زورگوییها و باجخواهیها اشاره شد، خبرنگار واشنگتنپست گفت: ولی مسئله اصلی آن است که غرب نگران دستیابی ایران به سلاح هستهای است. به ایشان گفته شد؛ براساس گزارش مستند ماه دسامبر 2013- دی ماه 92- شبکه تلویزیونی سی.ان.ان در حال حاضر بیش از 17 هزار سلاح اتمی - اعم از بمب و کلاهک هستهای - در دنیا وجود دارد که بیشترین آنها متعلق به آمریکاست. در همین گزارش آمده است، استفاده از این سلاحهای اتمی در اولین هفته بعد از انفجار دستکم 20میلیون نفر را به کام مرگ میبرد و تاکید شده که فقط موشکهای پیشرفته «تریدنت» آمریکا که توسط زیردریایی حمل میشود از 96 کلاهکهستهای برخوردارند که هر یک از آنها 10 تا 20 برابر قویتر از بمبهای هسته ای است که تاکنون استفاده شدهاند. آمریکا دستکم 14 زیردریایی از این نوع در اختیار دارد و این غیر از صدها موشک آماده شلیک و هزاران بمباتمی قابل حمل و پرتاب از طریق بمبافکن های پهنپیکر و دور پرواز است. بعد از این توضیح که در اینجا به اختصار آمده است از آقای داگلاس جل پرسیده شد؛ با توجه به این حجم انبوه از سلاحهای هستهای که آمریکا در اختیار دارد آیا این سخن مضحک و خندهدار نیست که ادعا میکنند نگران یک بمب هستهای هستند که احتمالا جمهوری اسلامی ایران تا پایان سال 2014 موفق به تولید آن خواهد شد؟! عکسالعمل آنها نیز خندهای بلند بود، حاکی از تائید و البته بیآن که بر این تائید سخنی بیفزایند، شاید به این علت که میدانستند گفتوگوها ضبط میشود و احتمالا در آن سوی آبها باید پاسخگو باشند!
2- صبح روز دوشنبه هفته گذشته، تیم مذاکرهکننده کشورمان برای ادامه مذاکره با 5+1 عازم وین شد و قرار است تا پایان روز 29 تیرماه - 20 ژوئیه- بهمدت 20 روز مذاکرات سخت و فشردهای با حریف داشته باشند.
پیش از این درباره دور جدید مذاکرات که به «توافقنامه ژنو» انجامید، یادداشتها و گزارشهای مستندی داشتهایم که هر چند در آن هنگام با کمتوجهی آمیخته به ملامت - و در مواردی عصبانیت- روبرو شد ولی امروزه کمتر کسی این واقعیت تلخ را انکار میکند که در توافقنامه ژنو، امتیازات نقد فراوانی دادهایم و در مقابل فقط مشتی وعده نسیه تحویل گرفتهایم. این روزها اما، دستاندرکاران برنامه هستهای و مخصوصا تیم مذاکرهکننده کشورمان در مقیاس قابل قبولی از «خوشبینی»های آن روزها دور شده و به فضای «واقعبینی» نزدیک شدهاند و شواهد موجود حکایت از آن دارد که قرار نیست در مذاکرات پیشروی باردیگر «نیاز»های آمریکا و متحدانش را به عنوان «امتیاز»! بپذیرند و بعد با خوشبینی ناشی از نادیده گرفتن ترفندهای حریف، مثلا اعلام کنند که «میدانید توافق ژنو یعنی چه؟ یعنی تسلیم قدرتهای بزرگ در مقابل ما»! و...
3- پیش از این نوشته بودیم؛ «بعد از توافقنامه تحمیلی ژنو و برملا شدن ابعاد تخریبی آن که نه فقط علیه برنامه هستهای کشورمان بلکه علیه اقتدار نظام اسلامی ایران تدارک دیده بودند، تیم مذاکرهکننده هستهای جمهوری اسلامی ایران با نسخهای که در آن «خطوط قرمز» و غیرقابل انعطاف نظام به وضوح ترسیم شده بود عازم وین شد. براساس این خطوط قرمز، تحقیق و توسعه R&D غیرقابل مذاکره بود، بر لغو تمامی تحریمها به صورت یکجا و نه تدریجی در توافق نهایی تاکید شده بود، درباره ظرفیت غنیسازی ایران، نیاز کشورمان- و نه نظر حریف- ملاک و معیار بود، حفظ ماهیت راکتور آبسنگین اراک مورد تاکید قرار گرفته بود. ورود حریف به عرصه دفاعی و نظامی ایران ممنوع اعلام شده بود و...
نسخه یاد شده، دشمن را که هرگز انتظار روبرو شدن با آن را نداشت، ابتدا حیرتزده و سپس عصبانی کرد. حریف در آغاز کار انتظار داشت آنچه هیئت ایرانی روی میز گذارده است، مصرف چانهزنی داشته باشد ولی هنگامی که با اصرار غیرقابل انعطاف تیم ایرانی بر خطوط قرمز مورد اشاره روبرو شد، آرزوهایی را که پیش از آن و از مسیر نیویورک تا وین پرورانده بود، بربادرفته دید...»
امروزه اما، شواهد و گزارشهای موجود حکایت از آن دارند که آمریکا بعد از مذاکرات وین 4 و دریافت این واقعیت که خطوط قرمز اعلام شده از سوی ایران قابل عبور نیست، به ترفندهای پیچیده دیگری روی آورده است که در این وجیزه فقط به یک نمونه از آن اشاره میکنیم؛
4- یکی از محورهای مورد اختلاف در مذاکرات وین6، حق ایران برای غنیسازی صنعتی است و آمریکا با پیش کشیدن یک واژه به اصطلاح حقوقی! ولی در واقع من درآوردی «نقطه گریز- BREAK OUT» ادعا میکند برنامه و فعالیت هستهای ایران باید به گونهای باشد که در صورت تصمیم به ساخت سلاح هستهای، از هنگام تصمیم (نقطهگریز!) تا زمان تولید یک سلاح هستهای حداقل بین 12 تا 18 ماه فاصله داشته باشد و مدعی است این فاصله به منظور آن است که اگر ایران تصمیم به ساخت سلاح گرفت، کشورهای 5+1 فرصت کافی برای متوقف کردن آن را در اختیار داشته باشند. جان کری در وین4 اعلام کرده بود که این فاصله در حال حاضر فقط 2 ماه است!
در پی طرح این ادعا و استناد به قانون مندرآوردی نقطه گریز، از ایران خواستهاند که اولا؛ تعداد سانتریفیوژهای فعال از 4 هزار دستگاه بیشتر نباشد. ثانیا؛ مواد هستهای ذخیره شده یعنی اورانیوم زیر 5 درصد غنی شده بیشتر از دو هزار کیلو نباشد و...
تیم هستهای کشورمان در مقابل اعلام کرده است که برای تأمین سوخت راکتور بوشهر حداقل به 56 هزار سانتریفیوژ فعال نیاز دارد و ظاهرا پذیرفته است برای مدتی محدود تعداد سانتریفیوژهای فعال را به 8 هزار دستگاه تقلیل دهد. ولی آمریکاییها در مذاکرات قبلی - و اکنون نیز- فعالیت 8هزار سانتریفیوژ را نمیپذیرند و شواهد حاکی از آن است که یکی از محورهای مورد چالش در مذاکرات وین 6 همین اختلافنظر طرفین روی 4 هزار و 8هزار دستگاه سانتریفیوژ است. و اما، ترفند آمریکاییها دقیقا در همین نقطه شکلگرفته و احتمالا به میدان خواهد آمد. بخوانید!
5- آنچه مورد نظر جمهوری اسلامی ایران است و به عنوان یکی از خطوط قرمز در مذاکرات اعلام شده، برخورداری جمهوری اسلامی ایران از «غنیسازی صنعتی» است و حریف روی غنیسازی آزمایشگاهی- پایلوت- اصرار دارد. و این در حالی است که برخورداری از 8 هزار سانتریفیوژ نیز در حوزه غنیسازی پایلوت - آزمایشگاهی- قابل تعریف است و نه غنیسازی صنعتی. به بیان دیگر، آنچه آمریکا به عنوان خط قرمز خود مطرح میکند- برخورداری ایران از 8 هزار سانتریفیوژ- در واقع و در عمل شکل دیگری از همان غنیسازی آزمایشگاهی است و نه صنعتی!
بنابراین موافقت احتمالی آنها با 8 هزار سانتریفیوژ به معنای برخورداری ایران از غنیسازی صنعتی نیست که در صورت انجام، از سوی تیم هستهای کشورمان به عنوان یک پیروزی! تلقی شود... و درباره بندهای دیگر مورد چالش در مذاکرات وین 6 گفتنیهای دیگری نیز هست که به بعد موکول میکنیم ولی اشاره به این نکته را برای ترسیم جغرافیای کنونی مذاکرات ضروری میدانیم که؛
6- اگرچه دولت محترم، تمامی برنامهها -بخوانید حیثیت- خود را به مذاکرات گره زده است ولی آنچه تاکنون شاهد بودهایم، امتیازات فراوانی است که «نقد» دادهایم و «وعده»هایی که به صورت نسیه تحویل گرفتهایم. به قول «جان کری» وزیر امور خارجه و مذاکرهکننده ارشد آمریکا در یادداشتی که اخیرا به روزنامه آمریکایی واشنگتنپست سپرده است؛
«ایران ذخایر اورانیوم زیاد غنیشده خود را از بین برده است و با خودداری از نصب سانتریفیوژهای بیشتر، فعالیتهای غنیسازی خود را محدود کرده است، پیشروی در تأسیسات غنیسازی و راکتور آب سنگین را متوقف کرده است و اجازه داده است بازرسیهای جدید و بیشتری به عمل آید و...» جان کری در این رجزخوانی که آن را گزارش موفقیتها و دستاوردهای آمریکا درجریان مذاکرات اخیر میداند، برخلاف اظهارنظر آقای دکتر روحانی که گفته بود «کاسهتحریمها شکسته است» تاکید میکند که سامانه تحریمها دست نخورده و چنانچه ایران درخواستهای ما را بپذیرد، به تدریج تحریمها را لغو میکنیم! آنهم به گفته «وندی شرمن» حداقل طی 20 سال و فقط تحریمهای مربوط به برنامه هستهای ایران ... و متأسفانه این دروغگو، راست میگوید!
و بدیهی است که ایراناسلامی بنای کمترین عقبنشینی در مقابل باجخواهی آمریکا و متحدانش را ندارد. راهکاری که تاکنون بارها موفقیت آن را آزموده است.
رسالت:فساد سیستمی!
«فساد سیستمی!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن میخوانید؛معاون اول رئیس جمهور، چندی پیش در گردهمایی ملی اصناف گفته بود؛ - «فساد در کشور، سیستمی شده است. باید به طور سیستمی با آن مبارزه کرد.» - «به مردم نگفته ایم در سال های 89 و 90 بیش از بیست میلیارد دلار از پول های کشور برای مداخله در بازار اختصاص داده شد تا قیمت ارز را پایین آورند. افرادی با دلار 1226 تومانی کالا وارد کرده و آن را با قیمت آزاد عرضه کردند.» (1)
در این خصوص، مطالبی را به عنوان نقد مشفقانه عرضه می داریم؛
1- فساد در کشور، سیستمی شده یعنی چه؟ آیا سیستم فاسد شده یا فساد در داخل سیستم نفوذ کرده است؟ مبارزه سیستمی با فساد چگونه است؟ آیا دولت پرونده ای را از یک مفسده اقتصادی به قوه قضائیه داده و رسیدگی نشده است؟ آیا حسابرسان سازمان حسابرسی بر اساس وظیفه خود وفق ماده 151 قانون تجارت، گزارش تخلفی از بنگاه های اقتصادی دولتی و یا غیر دولتی به دستگاه قضائی داده اند که رسیدگی نشده است؟
آقای جهانگیری می گوید ما همکاری هایی با قوه قضائیه داریم. شناسایی بابک زنجانی و معرفی او به دستگاه قضائی را نمونه این همکاری برمی شمارد. (2)
دولت یازدهم در تاریخ دوازدهم مرداد 92 مستقر شده است. پرونده بابک زنجانی با چهار ماه کار فشرده در یک دستگاه نظارتی قضائی در تاریخ بیست و دوم تیر 92 نهایی شده و به حکم بدوی رسیده است. چگونه آقای جهانگیری مدعی شناسایی بابک زنجانی از سوی دولت و معرفی به دستگاه قضائی است؟!
اخیراً احمد توکلی، عضو شورای پول و اعتبار و نماینده مجلس، از یک رانت 650 میلیون یورویی در دولت یازدهم پرده برداشت و مستندات آن را هم به دولت داد. اگر در دولت اراده ای برای برخورد با فساد به طور سیستمی وجود داشت، باید تا کنون این پرونده جمع می شد. چرا این اتفاق نیفتاد و هر روز شاهد نامه پراکنی و گزارش به ملت از سوی این نماینده هستیم؟
2- آقای جهانگیری می گوید: «به مردم نگفته ایم در سال های 89 و 90...» اکنون دولت یازدهم، سر کار است. آقای جهانگیری هم معاون اول است. اگر در سال های 89 و 90 بیست میلیارد دلار برای پایین نگه داشتن قیمت ارز اختصاص داده شده تا قیمت های ارز پایین بیایید، جرم است؟ این را چرا باید به مردم بگویند؟ چرا خودشان به عنوان مدعی، در دستگاه قضائی مطرح نمی کنند؟
تمام دولت ها برای کنترل ارز، سیاست هایی داشته اند. دولت کنونی دست از بازار ارز بردارد، معلوم شود قیمت ارز چه قدر است؟ پس دولت برای کنترل ارز ممکن است هزینه کند. اگر این هزینه کردن، جرم است، باید همین دولت پاسخگو باشد.
اما اگر عده ای ارز 1226 تومانی گرفته اند و کالا وارد کرده و آن را به قیمت آزاد فروخته اند، اینها چه کسانی هستند؟ فهرست نام آنها اگر در دست آقای جهانگیری است باید به همراه یک شکایتنامه به دستگاه قضائی تسلیم شود، نه اینکه آقای جهانگیری با افتخار بگوید؛ «به مردم نگفته ایم...» و یک منت هم سر مردم بگذارد! کسی که کالایی را با ارز 1226 تومانی وارد کرده و آن کالا را به نرخ آزاد فروخته، مجرم است و به مردم و نظام، خیانت کرده است. چرا باید آقای جهانگیری، نام او را بداند و افشا نکند و به دستگاه قضائی برای تعقیب، ندهد؟
اطلاعات مربوط به این افراد، همگی در بانک مرکزی، وزارت صنعت و معدن، وزارت اقتصاد و دارایی و همچنین در گمرکات وجود دارد. اکنون نباید آقای جهانگیری، معاون اول رئیس جمهور، بر یک جرم مشهود که اسنادش نیز دست اوست، سرپوش بگذارد. آیا این خود، یک جرم نیست؟
3- خداوکیلی در کشور با فساد مبارزه می شود و سر عده ای مفسد هم بالای دار رفته است. واقع امر این است که نه فساد سیستمی در کشور وجود دارد و نه سیستم، فاسد است. بلکه گاهی اراده برخورد با فساد، مورد غفلت قرار می گیرد یا از فساد به عنوان یک دکان سیاسی برای فروش کالاهای سیاسی استفاده می شود.
اکنون پرونده هایی وجود دارد مثل کرسنت، استات اویل و... که سال هاست مفتوح هستند و ریشه آن هم به دولت های قبل از نهم و دهم برمی گردد. آقای جهانگیری که عزم خود را برای مبارزه با فساد، جزم کرده، ببیند موانع رسیدگی به این پرونده ها چیست؟ از این دست پرونده ها انگشت شمارند، فقط به یک اراده قوی در دولت برای مبارزه با فساد، نیازمند است.
دستگاه قضائی هم کارنامه برخورد با فساد را حد اقل در رکورد محاکمه مفسدین پرونده سه هزار میلیاردی و پرونده فاضل خداداد و... نشان داده است. دولت اگر کمک کند و بخواهد وظایف قانونی خود در برخورد با فساد را عملیاتی کند، هیچ هزینه ای ندارد. به شرطی که نگاه سیاسی به موضوع فساد اقتصادی نداشته باشد. فساد، فساد است. از هر که صادر شود، قبیح است و باید وفق قانون، با آن برخورد شود.
پی نوشت ها:
1 و 2- جهان اقتصاد، دوشنبه دوم تیر ماه 93
قدس:آمریکا؛ مروج تروریسم در منطقه
«آمریکا؛ مروج تروریسم در منطقه»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر محمد رضا اسداللهی است که در آن میخوانید؛رهبران آمریکا ورود به دوران پس از جنگ سرد در سال 1991 را با حملات گسترده به عراق در چارچوب عملیات آزادسازی کویت آغاز کردند.
این عملیات آن گونه که در سالهای بعد مشخص شد، مقدمه دخالتهای وسیعتر آمریکا در منطقهای بود که مهمترین و سختترین چالشها را برای موقعیت آمریکا در نظام بینالمللی ایجاد کرد.
بر این اساس سیاستهای خاورمیانهای آمریکا تا مدتها به حمایت و پشتیبانی از حکومتهای اقتدارگرا اما همپیمان و حافظ منافع واشنگتن در منطقه معطوف بوده است. حفظ ثبات، به عنوان محور اصلی این رویکرد، شاکله کلی سیاستهای خاورمیانهای آمریکا را تشکیل میدهد .با تقویت و تحرک بیشتر گرایشهای ضد آمریکایی و وقوع حملات 11 سپتامبر در خاک آمریکا، سیاستمداران کاخ سفید به سمت اتخاذ رویکرد امنیتی به جای حفظ ثبات در منطقه تغییر جهت دادند. آمریکا در صحنه عراق با تناقضی آشکار روبهرو است.
از یک سو با شعار اشاعه دموکراسی به عراق حمله کرد و انتظار میرفت بر این اساس به اصول دموکراسی و انتخاب مردم عراق احترام بگذارد و از سوی دیگر، چنانچه به اصل دموکراسی متعهد بماند و اجازه دهد شیعیان حکومت را در عراق در دست داشته باشند، این امر نارضایتی رژیمهای محافظه کار منطقه را فراهم خواهد آورد که معتقدند شرایط جدید عراق قدرت منطقهای ایران را افزایش داده است. آمریکا تحت فشار متحدان عرب خود در منطقه بویژه مصر، عربستان و اردن سعی کرد مشارکت اقلیت سنی در ساختار سیاسی عراق را افزایش دهد اما این تلاشها هنوز متحدان سنتی آمریکا را راضی نکرده است.
به نظر میرسد هدف ایالات متحده از ارایه طرح خاورمیانه بزرگ و یکی از اهداف اساسی تهاجم آمریکا به عراق و سقوط رژیم بعث، حفظ امنیت اسراییل در منطقه خاورمیانه بوده است. پس از ناکامی آمریکا در رسیدن به اهداف خود در عراق و آنچه در طرح خاورمیانه بزرگ به دنبال آن بود و همچنین تحولاتی که در سطح منطقه و بویژه پس از پیروزی حماس در فلسطین به وقوع پیوست، آمریکا در صدد ارایه سیاستهای جدید منطقه ای خود برآمده است.
از این منظر، آمریکا بر اساس شرایط منطقه و تجربه ناکامیهای خود، رویکردی جدید برای دستیابی به اهداف راهبردی دراز مدت خود در پیش گرفته است که گمان میکرد در کمتر از چند ماه، پیروزی بزرگ نظامی در سوریه را با ساقط کردن بشار اسد به دست خواهد آورد؛ در حالی که پس از سه سال جنگ، نه تنها بشار اسد ساقط نشد، بلکه انتخابات ریاست جمهوری را در سوریه برگزار کرد که در آن 76 درصد از مردم صاحبرأی شرکت کردند.
بشار اسد به ریاست جمهوری سوریه انتخاب شد. در این فاصله (جنگ داخلی در سوریه)، نبض بحرانآفرینیها در اختیار رژیم صهیونیستی و همکاری امنیتی با امارات، قطر، عربستان و ترکیه قرار گرفت، «اوباما» دنباله رو سیاست آشفته در خاورمیانه شد. اگر سیاست اوباما رئیس جمهور آمریکا در چهار سال اول، دورنمای صلح و امنیت در خاورمیانه را ترسیم میکرد، در 4 سال دوم و پایان دوره ریاست جمهوری او، سیاست آشفته و بحران در آمریکا و در خاورمیانه، تروریسم و جنگ با تروریسم در این منطقه را فراگیر کرده است و رژیم صهیونیستی بیشترین منافع را از این شرایط بحرانی میبرد. از سوی دیگر عراق مورد تهاجم گروه تروریستی «داعش» قرار گرفته است!
سیاست آشفته دولت اوباما، منطقه خاورمیانه را به سوی بحران فراگیر تروریسم برده است.
اوباما رئیس جمهور آمریکا از کنگره آمریکا خواسته 500 میلیون دلار به مخالفان مسلح سوری برای آموزش و خرید تجهیزات، اختصاص دهد.کاخ سفید مدعی شده است این کمک مالی میتواند به سوریها کمک کند تا در برابر نظام بشار اسد و تروریستهای «داعش» دفاع کنند.
ایالات متحده آمریکا معتقد است تنها راه رسیدن به صلح واقعی در سوریه ایجاد توازن در قدرت نظامی میان مخالفان سوری و نیروهای اسد است.
ادعاهای آمریکا در باره کمک به مخالفان میانهرو سوریه درشرایطی مطرح میشود که گروههای تروریستی مختلف و از جمله داعش طی سالهای گذشته با کمک واشنگتن و همپیمانان آن از جمله قطر و عربستان به انواع سلاحهای جنگی مجهز شده و به کشتار مردم بی دفاع و بیگناه در سوریه و درماههای اخیر در عراق میپردازند آشفتگی در این سیاست، از افغانستان تا عراق، سوریه، اردن، مصر و لیبی مشهود است و هزینهپرداز این سیاست آشفته، مردم این کشورها در منطقه هستند. واقعیت انکارناپذیر این است که رژیم صهیونیستی با تولید بحران در کشورهای اسلامی بقا پیدا میکند و حمایت آمریکا از این رژیم، دایره آشفتگی در خاورمیانه را تشدید میکند.
سیاست روز:ضرورت تشکیل «دولت سایه» از سوی رئیسجمهوری
«ضرورت تشکیل دولت سایه از سوی رئیسجمهوری»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم علی اشرفی است که در آن میخوانید؛در یکی دو روز گذشته، رئیسجمهوری با جمعی از فعالان سیاسی اصولگرا دیدار کرد و سخنان و انتظارات آنان را شنید و نظرات خود را هم درباره مسائل گوناگون کشور بیان کرد. این رویه و سنت، برای همه سیاستمداران ما مفید است و ضمن ایجاد همگرایی میان نیروهای سیاسی کشور، موجبات هماندیشی در زمینه مهمترین مسائل مبتلابه جامعه را فراهم میآورد. در عین حال این دیدارها که به صورت غیرساختاری و گهگاهی و بدون برنامه انجام میشود، نمیتواند تاثیر مناسب خود را بر اوضاع سیاسی کشور داشته باشد و با تغییر رئیسجمهوری، چه بسا دیدارهای اینچنینی هم اساساً از دستور کار روسای جمهوری بعدی خارج شود یا رنگ تشریفاتی به خود بگیرد.
به همین دلیل ضروری است یکی از روسای جمهوری - که آقای دکتر روحانی برای این کار بسیار مناسب به نظر میرسد - گامی بزرگ بردارد و ساختار تازهای را برای نظام اداری و سیاسی کشور پیریزی کند و در آن، تعامل میان دولت و منتقدان و حتی مخالفان خود را به صورت ساختاری در آورد و از ارتباط گهگاهی و احتمالاً تشریفاتی خارج کند. تجربه مملکتداری برخی از کشورها نشان میدهد که میتوان به سوی تشکیل «دولت سایه» رفت و به این وسیله بر تعامل میان جریانهای سیاسی اکثریت و اقلیت، قانون معینی را حاکم کرد.
«دولت سایه» در کشور ما میتواند چنین ساختاری داشته باشد و بر رابطه آن با دولت میتواند چنین قواعدی حاکم شود:
اول - شخص رئیسجمهور با تشخیص خودش و به تعداد وزارتخانهها و سازمانهای مهم کشور، افرادی عالم، کارشناس و دلسوز را از میان جریانهای سیاسی مخالف یا منتقد دولت برگزیند و آنان را مانند یک کابینه سایه، سازماندهی کند.
دوم - هر «وزیر دولت سایه» در درون هر وزارتخانه، باید دفتر، منشی و امکانات اداری اولیه را در اختیار داشته باشد و بخشی از نظام اداری آن دستگاه دولتی به حساب آید و هزینههای آن به عنوان بخشی از بودجه دولتی محسوب شود.
سوم - وزیر سایه مجاز است در جلسات وزیر و مسئول اصلی دستگاه با معاونانش شرکت کند و در جریان همه تصمیمات اصلی و سیاستگذاریهای مهم وزارت مربوطه قرار بگیرد. همچنین باید همه تصمیمات متخذه در هیأت دولت در حوزه هر وزارتخانه، به اطلاع وزیر سایه برسد و در یک کلام، وزیر سایه باید از همه اقدامات و تصمیمات مهم درون هر وزارتخانه، مطلع شود.
چهارم - وزیر سایه باید نظرات کارشناسی خود را در گام اول در اختیار وزیر مربوطه قرار دهد و دائماً نقد و ارزیابی تصمیمات وزیر و معاونانش از سوی «وزیر سایه» باید جریان داشته باشد.
پنجم - در هر زمینه که وزیر سایه تشخیص دهد، نظرات خود را برای رئیسجمهوری خواهد فرستاد تا اگر به انتقادات و پیشنهادهای او در درون وزارتخانه و دستگاه دولتی توجه نشده است، شخص رئیسجمهوری در این زمینه مطلع باشد و در صورت وارد دانستن اشکالهای مطروحه از سوی وزیر سایه، آن را مورد اعتنا قرار دهد و دستگاه مربوطه را به تصحیح روند یا اجرای پیشنهادهای مفید وزیر سایه، وادارد.
ششم - رئیسجمهوری با درخواست خودش، میتواند وزرای سایه را گرد آورد و کابینه سایه را مانند کابینه اصلی تشکیل دهد و برخی از تصمیمات اصلی مورد نظر خود را به بحث و گفتوگوی کارشناسانه منتقدان دولت بسپارد. طبعاً در این جلسات، تصمیم رسمی اتخاذ نخواهد شد اما رئیسجمهوری خواهد توانست نظرات کارشناسانه منتقدان را از قبل بداند و در اتخاذ تصمیم نهایی در کابینه اصلی خود، آن نظرات را مورد توجه قرار دهد.
هفتم - همه وزرای سایه باید در آغاز کار خود، متن سوگندنامهای را امضا کنند که مطابق آن، امانتدار باشند و اسناد و مدارک دولتی را در اختیار رسانهها و مطبوعات قرار ندهند و از خارج کردن هر سندی از درون سیستم دولتی و بهرهبرداری حزبی و جناحی از آنها خودداری کنند. آنان باید متعهد شوند که از طرح نظرات انتقادی خود درباره عملکرد دولت، امساک نخواهند کرد و شناسایی اشکالات جاری وزارتخانهها و انتقال آن به وزرا و رئیسجمهوری را وظیفه خود تلقی میکنند.
واقعیت این است که ایجاد چنین ساختاری، هزینه دارد اما میزان هزینه مادی این اقدام در قیاس با هزینه فداکاری و تدبیری که برای ایجاد این ساختار باید صورت گیرد، هیچ است. ممکن است در ابتدا وجود وزرای سایه در درون دولت و دستگاههای دولتی، تحمل نشود و مدیران وزارتخانه این امر را نپذیرند و با آنها همکاری نکنند و حتی ممکن است خود منتقدان و مخالفان دولت هم از این کار چندان استقبال نشان ندهند اما اگر این ساختار ایجاد شود و فعالیتش را مداوم کند، بتدریج اشکالات آن بر طرف میشود و فضای سیاسی و مدیریتی کشور، با وضعیت جدید خو خواهد گرفت و در آن زمان، هم مدیران سایه سنگین نظارت جریان مخالف خود را بر تصمیمات و مدیریت خود احساس خواهند کرد و هم منتقدان دولت، از طرح شعاری و عوامپسندانه مسائل خودداری خواهند کرد و نظرات کارشناسانه و راهکارهای اجرایی مورد نظر خود را به اجبار در اختیار مدیران دولت قرار خواهند داد و به این وسیله از نظرات همه جریانهای سیاسی کشور برای اداره امور استفاده خواهد شد.
به خاطر مزایای متعدد این ایده خوب است که از دکتر روحانی انتظار میرود با کمی فداکاری و تدبیر، این ایده را اجرایی و یک سنت حسنه کشورداری را به نام خود ثبت کند.
وطن امروز:نگرانیهای فیلم ظریف
«نگرانیهای فیلم ظریف»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن میخوانید؛ آقای ظریف در آستانه مذاکرات جدید در وین، پیامی ویدئویی درباره این مذاکرات و چشمانداز آن منتشر کرد. به نظر میرسد وزیر امور خارجه احاطه بسیار خوبی بر حوزههای رسانه و افکار عمومی دارد و این از رفتار وی در این حوزهها آشکار است. فیلم آقای ظریف توانست در روز نخست مذاکرات حجم قابلتوجهی از اخبار را به خود اختصاص دهد و البته در حوزه افکار عمومی دنیا نیز میتواند به تقویت موضع ایران و آشکارشدن اراده جمهوری اسلامی برای حل و فصل موضوع هستهای کمک کند. این اقدام آقای ظریف حساب شده بود اما جدای از ظاهر و پوسته این قبیل اقدامات باید به متن و واقعیات مربوط به مذاکرات توجه شود. یکی از این موضوعات را باید صریح گفت تا در آستانه یک توافق احتمالی ناگفته نماند.
رفتار آقای ظریف عادی نیست. یعنی یادآوری اتفاقات 2005 به تیم آمریکایی که به یک رویه ثابت برای ظریف تبدیل شده، چندان عادی نیست. طی تقریبا یک ماه اخیر که مذاکرات برای حصول توافق بر سر گام نهایی روند کندی را دنبال کرده محمدجواد ظریف هر بار به آمریکاییها اتفاقات سال84 و تصمیم ایران برای پیشبرد برنامه هستهای خود را آدرس میدهد. در واقع ظریف نشان داده تنها اهرم و ابزار او برای اقناع آمریکاییها برای انجام یک توافق، ترساندن آنها از تکرار تجربه شکست مذاکرات است. او به آمریکاییها میگوید پس از شکست مذاکرات در سال 2005 ایران سانتریفیوژهایش را 100 برابر کرده و به 20 هزار عدد رسانده است، سطح غنیسازی خود را از 5/3 درصد به 20 درصد رسانده است، در حال تکمیل و راه اندازی رآکتور اراک است و نیز تاسیسات فردو را تدبیر و تجهیز کرده است. این تنها ابزار ظریف برای اقناع آمریکاییهاست تا با او توافق کنند. آیا این رفتار جزئی از آداب دیپلماتیک است؟
خیر! این رفتار آقای ظریف را نمیتوان ناشی از دغدغه وی برای احقاق حقوق هستهای ایران در مذاکرات دانست. با چند سوال از آقای ظریف میتوان این موضوع را کمی بیشتر شفاف کرد.
1- آیا ایران از سال 2005 تا 2013 اقداماتی فراتر از حقوق هستهای خود مرتکب شد؟ ما هیچ اقدامی فراتر از حقوق هستهای خودمان که در انپیتی صراحتا به آنها اشاره شده، انجام ندادیم. افزایش سانتریفیوژها و ساخت و بهکارگیری نسلهای پیشرفتهتر ماشینهای غنیسازی منطبق بر حقوق هستهای ما بوده و هست. غنیسازی اورانیوم تا سطح 20درصد نیز اقدامی مغایر قوانین آژانس بینالمللی انرژی اتمی نبوده و ایران به عنوان یک کشور عضو میتواند تا سطوح بسیار بالاتری نیز اقدام به غنیسازی کند. ما براساس قوانین انپیتی و پذیرش شرایط آژانس، حق ساخت و راهاندازی رآکتور آبسنگین داشتهایم. درباره تاسیسات فردو نیز ایران هیچ اقدامی مغایر حقوق هستهای خود انجام نداده است. پس آقای ظریف آمریکاییها را از چه میترساند؟ از حقوق هستهای ایران؟ یعنی آقای ظریف این پیام را میدهد که شکست مذاکرات منجر به پیگیری حقوق هستهای ایران خواهد شد؟ به عبارت دیگر آیا معنای توافق، توقف فعالیتهای هستهای ایران و عدمپیگیری حقوق هستهای است؟ آیا براساس این الگوی آقای ظریف، مفهوم توافق، همان توقف حقوق هستهای نیست؟
2- واقعیت این است که ما در موضوع هستهای با آمریکاییها هیچ منافع مشترکی نداریم. موضوع محل اختلاف حقوق قانونی ما است. آنها نمیخواهند ایران از حقوق هستهای برخوردار باشد. وندی شرمن همین دیروز یعنی 2 روز بعد از پیام ویدئویی ظریف، صراحتا گفت آمریکا معتقد است ایران نیازی به غنیسازی صنعتی ندارد. این یعنی اینکه ایران باید سانتریفیوژهایش را به 4 هزار عدد یا کمتر از آن کاهش دهد. بنابراین موضوع محل اختلاف، حقوق هستهای است. خب! سوال این است که وقتی طرف مقابل توافق را مشروط به چشمپوشی ایران از حقوق هستهای خود میکند، طرف ایرانی چرا باید اصرار بر توافق کند یا طرف مقابل را از شکست مذاکرات بر حذر دارد؟! شاید گفته شود این رفتار طرف ایرانی برای ترساندن آمریکاییها از تبعات شکست مذاکرات و طرح موضوع پیشرفتهای شتابان برنامه هستهای ایران است. این ادعا قابل قبول نیست چراکه دولت یازدهم با یک گارد منفعلانه وارد مذاکرات هستهای شد. واقعیت این است که دولت یازدهم بهگونهای رفتار کرده که طرف آمریکایی «نیاز» ایران به مذاکره و توافق را برآورد کرده است. وقتی آمریکاییها دائما میگویند تحریمها ایران را پای میز مذاکره آورد، یعنی برآورد آنها از اثرگذاری تحریم است. آنها دوران انتخابات و وعدههای کاندیداها بویژه آقای روحانی را رصد کردهاند.
به همین دلیل ذهنیت و برآورد آمریکاییها از ماهیت رفتار دولت یازدهم در مذاکرات شکلگرفته است و به این سادگی قابل تغییر نیست.
3- این شائبه وجود دارد که این رفتار آقای ظریف ناشی از طرح یک دغدغه حزبی و نه ملی است. آقای ظریف در همان مذاکرات معروف سعدآباد هم چنین دغدغهای را با محمد البرادعی مطرح کرده است. او میخواست البرادعی را راضی کند تعریف و تفسیر مساعدی از «تعلیق» ارائه دهد و شرایط داخلی ایران و وضعیت رقبای انتخاباتی دولت خاتمی را در صورت شکست مذاکرات یادآوری میکرد. ظریف پس از وین 4 نیز بار دیگر 2005 را به آمریکاییها یادآوری کرد و اکنون با فیلمی که منتشر کرده، بار دیگر و در آستانه مذاکرات نهایی این موضوع را تکرار کرده است. باید به ما منتقدان عملکرد سیاست خارجی دولت بویژه در موضوع هستهای این حق را داد که معتقد باشیم با این اظهارنظر آقای ظریف که در آستانه مذاکرات طرف مقابل را از تکرار اتفاقات 1384 بر حذرداشته، او با یک گارد انتخاباتی وارد مذاکرات شده است. اینها رفتار شائبهبرانگیز است. چرا وزیر امور خارجه مرتبا به گونهای رفتار میکند که شائبه پیگیری منافع حزبی در حوزه مسائل ملی را مطرح میکند؟
و دست آخر اینکه آقای ظریف بهتر از همه میداند آنچه نظام جمهوری اسلامی طی سالهای 1384 تا 1392 انجام داد، توانست جایگاه ایران را به مراتب چه در مسائل منطقهای و جهانی و چه در همین موضوع هستهای ارتقا دهد. آقای ظریف به خوبی تفاوت جایگاه چانهزنی ایران در مذاکرات سعدآباد، پاریس و بروکسل را با مذاکرات یک سال اخیر در وین و ژنو میداند. ظریف میداند آنچه ایران طی این 8 سال انجام داد تا چه اندازه میتواند خواستههای ایران برای پذیرش حقوق هستهای خود به غرب را تحمیل کند. همان 8 سالی که آقای رئیسجمهور قسم جلاله یاد کرد دیگر هرگز تکرار نمیشود!
حمایت:خانم پیلای و پیله حقوق بشری!
«خانم پیلای و پیله حقوق بشری!»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛جای کمترین تردیدی وجود ندارد که دورششم مذاکرات فشرده ایران و 1+5 که این روزها در وین پیگیری می شود و قرار است تا 29 تیرماه-20جولای- بطول بکشد از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ چراکه این دور از مذاکرات می تواند منجر به توافق جامع بشود.البته در این مسیر موانع و مشکلاتی جدی وجوددارد و مهم ترین آن زیاده خواهی طرف غربی است . به شهادت تمامی مذاکرات قبلی ،علت اصلی عقیم ماندن یک توافق مورد رضایت همه طرفها، خواسته های غیرمنطقی از ایران بوده که در ترازوی مذاکرات ،نسبت" داده ها" و" ستانده ها" را کاملا بی معنا می کرد.این یادداشت در پی آن نیست که به واکاوی مذاکرات وین6 بپردازد و یا به ارزیابی نقاط اصلی اختلاف میان طرفین بنشیند.آنچه باعث شد این چند سطر قلمی شود، اظهارات تازه خانم ناوی پیلای است که عنوان پرطمطراق کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل را یدک می کشد. ایشان پنجشنبه گذشته و دقیقا دراولین روزمذاکرات رسمی ایران و 1+5 در دور ششم مذاکرات هسته ای، در اظهارنظری که از قضا در حاشیه اجلاسی در وین بوده است در جمع خبرنگاران، خواستار گنجاندن موضوع حقوق بشر کشورمان در مذاکرات وین6 شده است. هرچند این اظهارنظر پرسش برانگیز از سوی آقای عراقچی عضوارشد تیم مذاکره کننده کشورمان به صراحت رد شد ولی درباره سخنان خانم پیلای با توجه به سمت مهمی که در سازمان ملل به یدک می کشند گفتنی هایی هست:
1-در سالهای اخیر هرگاه موضوع هسته ای بالاگرفته و به بزنگاه خاصی نزدیک شده است؛ بلافاصله طرف غربی موضوع حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی را به پیش کشیده است. به عنوان مثال در همین شش، هفت ماه گذشته بارها آمریکایی ها تلاش کردند موضوع حقوق بشر-بخوانید پرونده سازی حقوق بشری- را در قامت پرونده هسته ای بر ضد ایران پمپاژ و برجسته نمایند. از همین روی؛جن ساکی سخنگوی وزارت خارجه امریکا ماه گذشته میگوید: «در کنار حل دیپلماتیک موضوع هستهای ایران، به حقوق بشر نیز توجه داریم."پیش از این جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا نیز در نشست کمیته روابط خارجی مجلس سنا به صراحت اعلام میکند:" موضوع حقوق بشر ایران را نیز در کنار مساله هستهای و اعمال تحریمهای این کشور دنبال میکنیم." (سایت وزارت امور خارجه آمریکا – 20/1/93) قبل تر از این هم سخنان سوزان رایس، مشاور امنیت ملی امریکا در اولین کنفرانس سالانه حقوق بشر در شهر واشنگتن در 13 آذر ۱۳۹۲ (۴ دسامبر ۲۰۱۳) با عنوان «حقوق بشر؛ پیشبرد منافع و ارزشهای آمریکا» هم قابل تامل است که به صراحت اعلام می کند:"پرونده بعدی که دولت امریکا قصد دارد به بهانه آن ایران را تحریم کند، حقوق بشر است." به وضوح روشن است که با کارگردانی آمریکا ، موضوع حقوق بشر به عنوان یک اهرم فشار به موازات پرونده هسته ای کشورمان دنبال می شود. آیا غیر از این هست؟پاسخ پیچیده نیست،رصد آشکار رفتار حریف این واقعیت را بر ملا می سازد. جالب اینجاست که حتی در نقطه عطف مذاکرات هسته ای که منجر به توافق ژنو در سوم آذر ماه سال گذشته شد، بلافاصله نهادهای حقوق بشری که تحت نفوذ امریکا هستند به صحنه آمدند و از جمله سازمان عفو بینالملل که معمولا موضوعات حقوق بشری بر ضد کشورمان را در دستور کار دارد، چهارم آذر و تنها یک روز پس از توافق ژنو در بیانیهای اعلام موضع کرد : "حال که ایران و ۵+۱ به توافق رسیدهاند دیگر نباید در توجه به حقوق بشر ایران تاخیر کرد."بنابراین؛ سخنان خانم پیلای چیز تازه ای نیست جز تکرار مو به موی سخنان و مقامات آمریکایی که بارها در ماههای گذشته به زبان آوردند.با این حساب ایشان یک مقام حقوقی عالیرتبه در سازمان ملل است که باید بی طرف باشد یا ماموریتی در راستای دیپلماسی آمریکا بر عهده دارد؟!
2-سخنان خانم پیلای به لحاظ حقوقی یک معنای واضح دارد و آن عبارت است از اینکه ایشان آنهم در مقام کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل وقتی خواستار گنجاندن مقوله حقوق بشر در مذاکرات هسته ای می شود؛ می خواهد موضوعات و شروط غیرهسته ای را در مذاکرات هسته ای بر ایران تحمیل نماید.خب؛ همین مسئله خلاف مبانی و موازین حقوقی و بین المللی هست.به عبارت دیگر؛ سخنان خانم پیلای آنقدرناشیانه است که ازپیله به اصطلاح حقوق بشری که بر دور خود کشیده بود به راحتی بیرون می آید و حتی شتابزده ظواهرکار را هم نتوانسته رعایت نماید.3
- این نکته گفتنی است که تمرکز و اصرار حریف بر مقوله حقوق بشربه موازات پرونده هسته ای علاوه براهرم فشار بر ایران اسلامی، یک معنای دیگری دارد و آن ناکامی طرف غربی در موضوع هسته ای است.دردوازده سال گذشته ،حریف تمام پتانسیل خود را به صحنه آورده و از همه توان خود با لطایف الحیل و دسیسه ها و کارشکنی ها کمک گرفته تا مانع ایران هسته ای بشود ولی طرفی نبسته و امروز ایران هسته ای یک واقعیت غیرقابل انکار است . به تعبیر مقاله خواندنی سوزان مالونی که برای بروکینگزنوشته است؛ "جمهوری اسلامی همواره نشان داده که ظرفیت مقابله با مشکلات را برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود دارد." همچنین به قول؛ جیمز جفری در اندیشکده واشینگتن، "آمریکا قادر به متوقف کردن ایران و تغییر اهداف ایران نیست.»
4- وبالاخره باید گفت اگر هم به فرض محال- فرض محال که محال نیست- موضوع حقوق بشر در مذکرات هسته ای گنجانده می شد؛ بازهم طرف غربی ناکام بود، چرا؟ چون مدتهاست که ژست حقوق بشری امثال خانم پیلای یا احمد شهید رنگ باخته است و مشخص شده که رفتار و گفتار آنها در قاموس اغراض سیاسی امریکا خلاصه می شود و سنخیتی با حقوق بشر به معنای واقعی آن ندارد، همچنانکه این مدعیان حقوق بشر و اربابان آنها اکنون در قصه تلخ جنایت های گروه تروریستی داعش، سکوت و رسوایی ننگینی را برگزیده اند.
آفرینش:زیرزمینها جای خوبی برای جوانان نیست
«زیرزمینها جای خوبی برای جوانان نیست»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛اصولا هنگامی که افراد از طریق قانونی و اصولی نتوانند به خواستههایشان برسند و در این مسیر شکست بخورند، دچار سرخوردگیهایی میشوند که احتمال انحراف آنها را در جامعه دوچندان میکند. به عبارتی بازخورد حرکتهایی که خودشان به اشتباه انجام میدهند و یا اقداماتی که درطی مسیر از سوی متولیان امرحادث میشود و مانع از تحقق خواستههای منطقی و غیر منطقی آنان میگردد، در قالب" حرکتهای زیرزمینی" بروز پیدا میکند. حرکتهای زیرزمینی به آن دسته از اقداماتی اطلاق میشود که به طور غیر علنی و در زیر پوشش واقعیتهای جامعه صورت میگیرند و خسران به بار میآورند.
هرچند درتمام وجوه و لایههای زندگی امروز این سرخوردگیها و انحرافات خود را به شکل فعالیتهای زیرزمینی نشان می دهند و مبتلایان به آن ازهرقشری میتوانند باشند، اما جوانان مستعدترین گروهی هستند که دچار این عارضه میشوند. خاصیت جوانی حرکت به سمت خواستههاست لذا دراین مسیر ممکن است با موانعی برخورد کنند که امکان دستیابی به مقصود را برای آنها میسر نمیکند. با توجه به علقههای متنوعی که افراد درسن جوانی دارند، اهداف متنوعی را در زمینه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دنبال میکنند.
اما آنچه به عنوان علت اصلی بروز فعالیتهای زیرزمینی درعرصههای مختلف میشود، بی توجهی به وضعیت افراد و خواستههای آنها میباشد. این عدم بی توجهی گاهاً افراد را به انحراف میکشاند و درپارهای اوقات فرصت را برای سواستفاده کنندگان فراهم میسازد. عدم آموزش و کسب مهارت کافی از سوی جوانان زمینه را برای گرایشات زیرزمینی فراهم میسازد و این عدم آگاهی زمینه سو استفادهها راگسترش میدهد. در زمینههای سیاسی معمولاٌ جوانان مورد هجمه فکری قرار میگیرند و گروههای سیاسی آنها را به ابزاری برای رسیدن به اهدافشان تلقی میکنند. لذا با سو استفاده از بی توجهیها و عدم آموزش کافی در میان جوانان استفاده میکنند و آنها را درگیر فعالیتهای سیاسی زیرزمینی مینمایند که عواقب بسیاری به همراه خواهد داشت که مورد بحث نیست.
در عرصههای اقتصادی نیز بر اثر بی توجهی و تبعیضاتی که درمیان اقشار جامعه به وجود میآید، افراد دچار سرخوردگی اقتصادی میگردند و تلاش برای رسیدن به اهداف خود را بی نتیجه میپندارند. لذا به تحقق آنها از طرق غیرمنطقی و غیرقانونی گرایش پیدا میکنند. امروز گسترش اقداماتی همچون تولید و فروش مواد مخدر، گرایش به سمت گروههای هرمی، کلاه برداری و فسادهای مالی از آن دست فعالیتهای زیرزمینی در عرصه اقتصاد میباشند. بسیاری ازجوانان ما به سبب سرخوردگی از وضعیت نامناسب اقتصادی خواسته یا ناخواسته در دام این معضلات گرفتار میشوند که جز تباهی انرژی و عمر آنها حاصل دیگری درپی نخواهد داشت. درزمینه فرهنگی و اجتماعی نیز بروز فعالیتهای زیرزمینی گسترش فراوان یافته است. جوانان و افراد جامعه به لحاظ فرهنگی خواستار تنوع با توجه به شرایط روز هستند. اگر این خواستهها مورد بی توجهی و سرکوب واقع شود، خود را در قالب فعالیتهای زیرزمینی نشان خواهد داد. اگر درحال حاضر تعداد گروهها و خوانندگان غیر مجاز و به قولی زیرزمینی افزایش پیدا کرده به این سبب است که درابتدا ابزار و امکانات لازم برای تخلیه انرژی هنری آنها فراهم نشده و امروز خود را به این شکل بروز داده است.
آیا زیرزمینها جای خوبی برای نسل جوان ماست؟ اصولا این نسل چگونه باید تحت تعلیم استادان و آموزش قرار بگیرند و امکانات سالم برای تحقق خواستههای آنها فراهم شود؟ ما الان در شرایطی هستیم که به سبب عدم زیر سازی مناسب دیگر نسل جدید حاضر به پذیرش دلایل واهی و صبوری در مقابل مشکلات نیست. بلکه به دنبال واسطهای است که سریع تر آن را به خواستههایش برساند. لذا یک واسطه نامناسب میتواند جوانان مارا به سمت فعالیتهای زیرزمینی سوق دهد و خطربزرگی برای سلامت جامعه و نسلهای بعد تلقی گردد.
اما آن چیزی که قادر به کنترل این هیجانات میباشد، ایجاد انگیزه و امید در دل آنهاست. البته امیدی که پشتوانه عملی داشته باشد و درنهایت به فریب و وعدههای پوشالی مبدل نگردد. مسلما با حمایت و توجه به خواستههای جوانان و دیگر اقشارجامعه، شاهد کاهش انحرافات و گرایشات زیر زمینی در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خواهیم بود.
آرمان:وین6 طبق برنامه پیش میرود
«وین6 طبق برنامه پیش میرود»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر سیدعلی خرم است که در آن میخوانید؛2روز قبل از شروع اجلاس وین6 در تحلیلی به تشریح جزئیات چگونگی رفتار ایران و 1+5 پرداخته شد و اکنون طبق همان قاعده اجلاس به پیش میرود. هیاتهایی که اجلاس وین5 را ترک کرده بودند، پس از مشورت با پایتختهای خود، با طرح و پیشنهادات جدیدی به وین6 برگشتهاند که خود زمینهساز تفاهم و توافق روی برخی موضوعات میتواند باشد. بدین ترتیب نگارش متن که در مقدمات متوقف شده بود دوباره از سر گرفته شده و نظرات همه اعضای 1+5 و ایران حتی با وجود تفاوت دیدگاه در متن وارد میشود تا بهصورت موقت و داخل پرانتز برای بررسی دور بعدی آماده شود. همین که بتوان همه نظرات درباره همه موضوعات مطروحه را در چند صفحه مکتوب کرد، گام اول موفقیت در مذاکرات چندجانبه بهشمار میرود و نشان از راهاندازی موتور مذاکرات است.
در چنین حالتی همه مذاکرهکنندگان میدانند در چه زمینی باید بازی کنند و کادر بحثها روشن و مشخص میشود. طبیعتا چند بار روی این متن مرور میشود تا بهتدریج ازمیزان تفاوت دیدگاهها و درحقیقت از میزان پرانتزها کسر شود. بهعبارت دیگر ممکن است تا پایان 19روز از بهطور مثال 30 پرانتز فقط چند پرانتز باقی ماند که برای تفاهم نهایی نیاز به اراده سیاسی داشته باشد تا پایان کار اعلام شود. لذا وین6 در مرحله نگارش همه نظرات و دیدگاههاست تا در بحث را به روی طرح مسائل جدید ببندد و سپس مرحله تبادلنظر بهمنظور تفاهم روی دیدگاهها شروع شود. دو هیات ایرانی و آمریکایی بیشترین اعضا را دارند زیرا دو بازیگر اصلی مذاکرات هستند.
ایران برای دفاع از منافع و امنیت ملی و حراست از دستاوردهای هستهای خود به این مذاکرات رفته و مصمم است در یک مذاکره معقول به رفع نگرانی از جامعه جهانی نسبت به فعالیتهای هستهای خود پرداخته و سایه تحریمهای ظالمانه را از سر خود بزداید. هیات آمریکایی هم برای دفاع از ادعاهای خود و هماهنگی متن برنامه جامع با تعهدات این کشور در قبال انتظارات داخلی آمریکا و انتظارات همپیمانان خود به وین6 آمده است. بخش مهمی از برنامه هیات آمریکایی متوجه تحریمهاست که باید جوابگوی ایران و جامعه جهانی باشد.
ایران نه در فضای زورگویی و تحمیل تحریمها بلکه در فضای احترام به منافع و امنیت ملی خود حاضر به همکاری و مصالحه خواهد بود و شواهد نشان میدهد دولتمردان آمریکایی این نکته کلیدی را اکنون به رسمیت میشناسند لذا راه برای تفاهم و همکاری بیش از پیش باز شده است. چنانچه متن برنامه جامع به اتمام رسد و آنقدر چکشکاری شود که پرانتزها به حداقل برسد، بهطوری که نیازمند گام سیاسی برای برداشتن آنها باشد، از وزرای خارجه گروه 1+5 دعوت به شرکت در اجلاس وین میشود تا تفاهم در سطح بزرگان نسبت به هیات کارشناسی صورت گیرد. زیرا وزرای خارجه میتوانند مستقیما با بالاترین سطح سیاسی کشور در تماس باشند و انعطاف لازم را در وقت مناسب ارائه دهند. اجلاس وین6 در حقیقت از نظر زمانی چندین اجلاس از وین6 تا حداقل وین8 را دربرمیگیرد. لذا به همان اندازه ظرفیت انجام چندین اجلاس را دارد و به همین دلیل میتواند انتظارات زیادی از آن در اذهان وجود داشته باشد.
مذاکرهکنندگان ایرانی تلاش میکنند که در صورت امکان در سقف زمانی همین اجلاس بزرگ، نگارش برنامه جامع را به اتمام برسانند تا از فردای آن روز طبق یک جدول کاری سراغ انجام تعهدات آن رفته و دوره برنامه جامع و اعتمادسازی را به حداقل برسانند. بارها مطرح شده که طبیعت اعتمادسازی مترادف با برخی تعهدات و خودنگهداریهاست. این امر نباید موجب نگرانی و دلواپسی برخی افراد و جناحها شود زیرا این تعهدات و خودنگهداریها مربوط به چندسال اعتمادسازی است و ایران به هیچ وجه از حقوق خود در فعالیتهای هستهای دست نخواهد کشید.
بنابراین با هر همکاری و مصالحه ایران با اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد نباید دلواپس شده یا به تحریک افکار عمومی پرداخت. کشورهای دیگری که دوران اعتمادسازی را طی کردهاند همین تعهدات و خودنگهداریها را قبول کردهاند تا جامعه جهانی ادعای صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای آنان را باور کرده. حتی برخی چون آرژانتین برای سالها کل فعالیتهای هستهای خود را متوقف کرد تا در پایان دوران اعتمادسازی آنرا مجددا شروع کند درحالیکه جمهوری اسلامی ایران فعالیتهای هستهای خود را در دوران اعتمادسازی در حداقل میزان ادامه خواهد داد تا پس از آن دوران، تصمیم بگیرد در چه سطحی فعالیتها را ادامه دهد.
شرق:توافق هستهای؛ از اراده تا عمل
«توافق هستهای؛ از اراده تا عمل»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛بعید به نظر میرسد که میان هموطنانمان کسی باشد که هنوز متوجه حساسیت مذاکرات 21روزه سرنوشتساز هستهای -که از روز پنجشنبه در «وین» آغاز شده- نشده باشد. برای درک اهمیت این مذاکرات، کافی است به تیم مذاکرهکنندگان آمریکایی نگاهی بیندازیم. آمریکاییها از نظر تعداد، بیشترین افراد را به «وین» اعزام کردهاند. 17 نفر از مسوولان ارشد کاخ سفید به علاوه یک، دوجین کارشناس و متخصص، ستون فقرات آمریکاییها را تشکیل میدهند. شاید تصور کنیم همه کارشناسان، متخصصان تسلیحات و امور هستهای هستند. این حرف البته درست اما ناقص است چراکه شماری از اعضای ارشد تیم آمریکایی را نه متخصصان هستهای بلکه کارشناسان امور مالی و بانکی تشکیل میدهند. این نشان میدهد آمریکاییها چقدر جدی به این مذاکرات و نتیجهبخشبودن آن مینگرند که از حالا رفتهاند برای مرحله بعد از توافق «وین». یعنی گام دوم که دربرگیرنده چانهزنی، تصمیمگیری و توافق روی رفع تحریمهاست. در راس همه تحریمها، داراییهای بلوکهشده ایران در بانکهای اروپایی، آمریکایی و آسیایی است. دستکم 120میلیارددلار از داراییهای ایران به واسطه تحریمها در حسابهای این بانکها مانده است.
بعد از جریمه سنگین هشتمیلیارددلاری بزرگترین بانک فرانسه از سوی دادگستری ایالاتمتحده به واسطه نقض تحریمهای ایران، کرهشمالی و سوریه که هفته گذشته صورت گرفت به نظر میرسد شرایط برای بانکها و موسسات مالی در مورد داراییهای ایران که در حسابهایشان است، بسیار سختتر شده است. به همین دلیل است که آمریکاییها متخصصان و کارشناسان مالی و بانکی را هم با خود به «وین» بردهاند تا با کمک مقامات ایرانی بتوانند به یک فرمول و ترتیبی برای آزادکردن تدریجی داراییهای ایران برسند. آنچه کل قضیه را پیچیده میکند این است که بخشی از تحریمها در دست قوه مجریه و اوباماست اما بخشهای دیگر توسط کنگره به تصویب رسیده و در نتیجه رییسجمهور نمیتواند دخلوتصرفی در آنها داشته باشد. کنگره هم به مرور زمان و در صورت پیشرفت توافقات نهایی، شروع به برداشتن تحریمها خواهد کرد. البته این فقط شمار بالای مقامات ارشد آمریکایی در «وین» نیست که اهمیت مذاکرات را نشان میدهد. تعیین زمان 21 روز مداوم برای مذاکرات، نهتنها کمسابقه که بیسابقه است. نفس تعیین سه هفته مذاکره، مبین آن است که دو طرف، عزم و اراده جدی برای رسیدن به توافق دارند.
اگرچه همه شواهد و قراین از حصول توافق حکایت دارد؛ اما بههرحال هیچ تضمینی نیست که توافق قطعی باشد. اما چرا اینقدر موضوع هستهای ما پیچیده شده است و چرا نیاز به صدها ساعت مذاکره پیدا کرده، ضمن آنکه ظرف قریب به یکسال گذشته هم بدون اغراق، صدها ساعت مذاکره صورت گرفته است؟ این سوال زمانی معنادارتر میشود که میدانیم دستکم، هم دولت جدید ایران و هم کاخ سفید به جد خواهان حصول توافق هستند. غربیها و بهویژه آمریکاییها حاضر شدهاند در اصول و با وجود هشدارها و زنهارهای جمهوریخواهان تندرو به علاوه اسراییلیها و طرفداران با نفوذ آنان در ایالاتمتحده، به ایران اطمینان کنند که سودای تولید سلاح هستهای نداشته و فعالیتهای هستهای آن صرفا بهدنبال مقاصد غیرنظامی است. اما آنها در عین حال عنوان میکنند ممکن است در آیندهای دور، ایران تغییر عقیده داده و بخواهد به سمت تولید تسلیحات هستهای برود. بهواسطه این موضع، آمریکاییها اصرار دارند که توان هستهای ایران به اندازهای تقلیل یابد که اگر در آینده بهسمت دیگری برود، زمان زیادی لازم باشد. به تعبیر خانم وندی شرمن، دستیابی به هدف استراتژی «فعالیت هستهای ایران آری؛ اما محدود و کنترلشده»، در لفظ آسان است اما در عمل بسیار پیچیده و دشوار.
اولین مشکل این رویکرد، ایستادگی طرف ایرانی است. ایران بهطور طبیعی؛ میخواهد، طرف غربی ادعای ما را مبنی بر اینکه سودای ساخت سلاح هستهای نداریم، پذیرفته و در نتیجه بتواند در چارچوب قوانین و پادمانهای بینالمللی به فعالیت هستهایاش در ابعاد و میزانی که میخواهد ادامه دهد. «آژانس» هم نظارتها و بازرسیهای معمول را اعمال کند.
در عین حال، ایران حاضر شده برای دادن اطمینان به غربیها که واقعا سودای تولید سلاح هستهای ندارد، گامهایی بردارد؛ حاضر شده حجم فعالیتهای هستهای را نه برای همیشه، بلکه در یک محدوده زمانی مشخص، کاهش دهد؛ حاضر شده تعداد سانتریفیوژهایش را موقتا کاهش داده و بهدنبال نصب مدلهای پیشرفتهتر نرود؛ حاضر شده حجم اورانیوم غنیشدهاش را پایین بیاورد؛ حاضر شده تا تغییراتی در رآکتور آبسنگین اراک بدهد تا پلوتونیوم حاصل از آن آنقدر کم شود که دستکم بین 15 تا 20 سال زمان نیاز باشد تا مقدار آن به اندازهای برسد که بتوان با آن سلاح هستهای ساخت و تصمیماتی ازایندست. مشکلات هم دقیقا از همینجا شروع میشود. غربیها طبعا خواهان آن هستند که تعداد سانتریفیوژهای ایران آنقدر کاهش یابد تا آنان به یک ضریب اطمینانبخش دست یابند.
ایران برعکس میخواهد تعداد دستگاههای غنیسازی، بیشتر باشد. ایران میخواهد حجم اورانیوم غنیشده خیلی کاهش پیدا نکند درحالیکه طرف غربی نگاه دیگری دارد. ایران میخواهد روی نسل جدید سانتریفیوژها تحقیق کند. نکته اساسی آن است که غرب همانطور که اشاره کردیم حاضر شده فعالیتهای هستهای ایران ادامه یابد اما همانطور که گفتیم محدود و بسیار کنترلشده. ایران اما ضمن آنکه حاضر به برداشتن گامهای جدی برای اعتمادسازی شده، درعینحال هم میخواهد فعالیتهای هستهایاش بهطور نرمال و طبیعی ادامه یابد.
خاکریز بعدی تحریمهاست. همان موضوعی که آمریکاییها برای حلوفصل آن، یک دو جین کارشناس مالی و بانکی را همراه تیم مذاکرهکننده خود کردهاند. خلاصه گفته باشیم در اینجا هم همان مناقشه حداقلی و حداکثری وجود دارد. ایران میخواهد تحریمها در حداقل زمان ممکن لغو شوند درحالیکه غربیها هیچ عجلهای برای لغو تحریمها نداشته و برای حصول اطمینان، تمایل دارند تا در یک بازه زمانی طولانی، تحریمها برداشته شود. ایران سخن از پنج سال میکند درحالیکه غربیها از 15 و حتی 20سال صحبت میکنند. به علاوه همانطور که گفتیم بخش عمدهای از تحریمها توسط کنگره وضع شده و مکانیزم دشوار و پیچیدهای برای برچیدهشدن دارد.
ایکاش آنان که تحریمها را «کاغذپاره» میپنداشتند، کمی به عاقبت کار میاندیشیدند. میماند اینکه چه چیزی سبب میشود انسان به صعود و گذر دو طرف از این کوه بلند اختلافات و تفاوتها امیدوار باشد؟ بیش از یک دهه است دو طرف نتوانستهاند به فصل مشترکی برسند و پرونده هستهای همچنان باز مانده است. آنچه باعث امیدواری نسبی میشود- که شاید در انتهای این تونل بلند 21روزه بتوان روزنه امیدی را مشاهده کرد- بهوجودآمدن اراده قوی در طرف آمریکایی و ایرانی برای توافق است. بنابر دلایلی که تشریح آن نیازمند نوشتار طولانی دیگری خواهد بود، هم تهران و هم واشنگتن به جد و واقعا بهدنبال رسیدن به توافق هستند. طبیعی است که بهواسطه وجود مخالفان توافق هم در تهران و هم در واشنگتن، طرفین میخواهند امتیاز کمتری بدهند اما آنچه باعث امیدواری میشود فضای گرمتر، ادای احترام متقابل میان دو طرف بعد از نزدیک به 34سال و سرانجام یکدیگر را در نه قامت دشمن که در قالب دو رقیب دیدن است. 21روز نفسگیر، باید صبر کنیم تا ببینیم آیا این تغییرات واقعا اتفاق افتاده یا صرفا خوشخیالی و امیدواری به اتفاقافتادن آن است.
مردم سالاری:نون والقلم
«نون والقلم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛«قسم به قلم و آنچه مینگارد» چهاردهم تیرماه را روز قلم نام نهادهاند. از آن رو که در ایران باستان، این روز، روز نوشتن نام داشته است. قلم، جاودانهترین ابزار انتقال دانش و آگاهی در طول تاریخ است. در تاریخ هزاران ساله ایران نیز، از منشور حقوق کوروش و سنگنوشتههای داریوش در نقش رستم در ایران باستان تا آثار دانشمندان بزرگ مسلمان ایران مانند ابنسینا، ابوریحان، رازی و یا شاعران سترگی چون فردوسی، سعدی، مولانا و حافظ، میتوان سیر نگارش و تحوّل در تاریخ قلم را مشاهده کرد.
روزنامهنگاری در تاریخ معاصر ایران نیز به عنوان سبک تازهای در نگارش، با انتشار روزنامه وقایع اتّفاقیه به مدیریت امیرکبیر آغاز و با رونق مطبوعات مختلف در دوره مشروطه تداوم یافت. امّا در طول تاریخ روزنامهنگاری، متأسفانه حاکمیّت و مطبوعات ، کمتر توانستند به رابطه پایدار و قابل اعتمادی نسبت به یکدیگر دست یابند. هر گاه مطبوعات از نعمت آزادی بیان برخوردار شدند، با افراط و تندروی در نقد حکومت، موجبات انسداد فضای ژورنالیسم سیاسی و محدودیتهای فراوان بر سر روزنامهنگاران را به وجود آوردند.
آزادی دوره مشروطه به استبداد صغیر؛ آزادی نهضت نفت به کودتای 28 مرداد و بهار اصلاحات به توقیفهای گسترده مطبوعات انجامید. آنچه مشهود است آنکه نه نهادها و ارگانهای اجرایی و نظارتی، استقلال مطبوعات منتقد را به طور کامل پذیرفتند و نه اهالی مطبوعات توانستند خطوط قرمز حاکمیّت را دریابند. به همین سبب همچنان در گردونه دوگانه آزادی و امنیت سرگردانیم. تندروی برخی مطبوعات در دوره اصلاحات، موجب بیاعتمادی مسوولان امر به مطبوعات مستقل گردید و این بیاعتمادی همچنان بر سر این رابطه سایه گسترده است.
در دوره اصولگرایی نیز، کمتحمّلی دولت نهم در برابر منتقدان و سپس بحرانی شدن فضای سیاسی ایران در دولت دهم، موجب شد روزنامههای مستقل همچون برگ خزان، یکایک پرپر شوند. با استقرار دولت یازدهم امید آن میرفت که با رایزنی و گفتوگو میان اصحاب مطبوعات و متولیّان امر بتوان بسیاری از محدودیتهای گذشته را رفع کرد امّا سعه صدر در برابر مطبوعات، افزایش نیافت؛ این در حالی است که با وجود استعدادهای فراوان در روزنامهنگاران جوان ایران، اغلب آنها نهتنها از وضعیّت معیشتی مناسبی برخوردار نیستند بلکه مهمتر از آن از امنیت حرفهای نیز بهره چندانی ندارند.
گاهی روزنامه نگاران در نشریه ای کار می کنند که اطمینانی به انتشار روزنامه در فردای سپهر مطبوعات ایران ندارند. عمر برخی روزنامهها در اروپا و آمریکا به بیش از پنجاه سال میرسد ولی در ایران، متوسط عمر یک روزنامه مستقل، کمتر از پنج سال است، آنچنان که برای یکساله شدن روزنامهای جشن تولّد میگیرند!
بیشک این مسالهای حلناشدنی نیست. راه حل، گفتوگو درباره نیازهای متقابل مطبوعات و حاکمیّت و به رسمیت شناختن آنها است. هیچ دولتی اجازه نمیدهد ( و نباید اجازه دهد) منافع و مقدّسات ملّی و مذهبیاش بازیچه قلمورزیهای ناپخته و کمتجربه گردد. تعیین و شفاف نمودن خطوط قرمز از سوی مسوولان نظارتی و تقنینی که میتواند در قالب اصلاح قانون مطبوعات رخ دهد، گامی مهم در این راستا است. همچنین میبایست امنیت حرفهای روزنامهنگاران به گونهای تضمین شود که به خاطر اشتباه یک نفر، یک روزنامه تعطیل و مجموعهای بیکار و سرگردان نشوند. خزان مطبوعات به نفع هیچکس نیست.
آنان که گمان میبرند با محدود کردن روزنامههای مستقل، میتوانند از عقاید و آرمانهای خود بهتر صیانت کنند، سخت در اشتباهند. محدودیت در مطبوعات که به راحتی قابل نظارت و پیگیری هستند، موجب روی آوردن بیشتر جوانان به سوی فضای مجازی خواهد شد که نهتنها قابل نظارت دقیق نیستند بلکه مسئولیتپذیری بسیار ناچیزی دارند و نمیتوان به راحتی نویسندگان مطالبش را بازخواست نمود. برادران! ما روزنامهنگاران، فرزندان همین سرزمینیم. مسلمان و معتقد به مقدّسات این آب و خاکیم و به آرمانهای انقلاب بزرگی که چشمان جهان را خیره نمود، وفاداریم. به ما و به قلم ما اعتماد کنید که خداوند بدان قسم یاد نموده است.
ابتکار:در چیستی و چرایی پدیده داعش؟
«در چیستی و چرایی پدیده داعش؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛در عصرجهانی سازی، چیستی پدیده ها پُر راز و چرایی آنها پُر رمز می باشند. تحلیل پدیده ها به دلیل تاثیرپذیری چند لایه و متکثر با مشکل روبروست. ابتدا باید دانست که جهانی شدن، بر خلاف تصور اولیه و در نقطه مقابل دیدگاه کسانی چون فوکویاما، به تقویت و گسترش گروهها و فرهنگ های خاص منتهی شده است. این اتفاق نتیجه چند مسئله بنیادی است:
1-جهانی شدن موجب افول حاکمیت و توانایی دولتهاست.
2-نهادهای موعظه گر، فراملی و فراملیتی را قادر ساخته است پیام هایش را جهانی ساخته و مخاطبان جهانی بیابند.
3- تسهیل روابط فراملی امکان پیشبرد خواسته های جنبش ها و گروههای تروریستی را فراهم آورده و امکان سرکوب سریع آنها توسط دولتها را دشوار ساخته است.(به عنوان مثال زاپاتیستها توانستند با استفاده از این روابط، خود را جهانی سازند.)
4-ناتوانی دولتهای ملی در انجام تکالیف قانونی، زمینه رشد و تقویت گروههای تروریستی را در بستر تکنولوژیهای ارتباطی جهانی تشدید می کند. جهانی شدن با نفوذپذیری مرزها و کاهش اقتدار دولت، فرصتی مناسب برای هویت سازی های رادیکال و مذهبی فراهم آورده است.
5- فرآیند جهانی شدن با توسعه امکانات ارتباطی و شبکه های اطلاع رسانی باعث شده است تا گروههای فراملی و به خصوص گروههای تروریستی با داشتن تریبون های مختلف رسانه ای از قبیل تویتیر، فیس بوک، اینترنت و... جایگاه برتری نسبت به دولت ها در فرهنگ سازی و حتی ایجاد شکاف در دیوار فرهنگ ملی پیدا کنند.
داعش هم اکنون بیشترین استفاده را از محیط تویتیر می برد و محصولات تجاری اختصاصی و نرم افزار های اندرویدی و چند رسانه ای را در اختیار دارد. شبکه نیروهای تروریستی آمریکایی، اروپایی، آفریقایی و آسیایی همه و همه با کمک تکنولوژی اطلاع رسانی جهانی سامان یافته است. داعش از نظر ایدئولوژی بنیاد گرای مذهبی و محافظه کار است از نظر سربازگیری فراملی بحساب می آید. این جریان به سهولت از سراسر جهان نیرو می گیرد. اگر چه گرانیگاه خود را عراق قرار داده است و فرماندهی آن یعنی ابوبکر البغدادی تلاش دارد که هویت عراقی آنرا حفظ نماید، اما تحولات این گروه و قدرت بسیج آن به مدد امکانات جهانی و در بستر جهانی شدن بوده و سیالیت و شناوری آن همچنان محفوظ مانده است.
این گروه هرلحظه ممکن است مانند مار هفت سر درکشوری دیگر سر بر آورد و آنجا را به آشوب بکشد. البته معنای چنین تحلیلی این نیست که داعش به دلیل معلولیت جهانی شدن چاره بردار نبوده است؛ بلکه عوامل مختلفی در پیدایش آن نقش داشته اند. یکی از این عوامل، ناتوانی عراق در گذر به دموکراسی بوده است. پروسه دولت سازی در این کشور به مشکل برخورده و اتحاد شیعه به دلیل پررنگی فاکتور عربیت دچار خدشه شده است.
قومیت محوری در بخشهای کرد نشین عامل دیگر نفوذ پذیری و افول حاکمیت ملی آن کشور می باشد. شیعه ستیزی درکانون تعلیمات گروههای تکفیری قرار گرفته است. این گروهها با تکیه بر ابزار تکفیر و رعب تلاش دارند به رفتار خشن خود مشروعیت بخشند. کافر پنداری شیعه درکنار اعمال خشونت های ترس آور و وحشت زا و نمایش آن، راهبرد این گروه تروریستی است.
همه این اقدامات در بستر جهل و عصبیت شکل می گیرد. نقش مدارس پاکستان در تئوریزه کردن این رفتارها، حمایت های مالی عربستان و حمایت های تاکتیکی ترکیه و امارات در تشدید رفتار تروریستی داعشی ها بسیار تاثیر گذار بوده است. مُخلَص کلام اینکه اژدهای هفت سر تروریسم در بستر جهانی شدن پرورش یافته و به مدد رهاوردهای جهانی شدن قدرتی فراتر از قدرت دولتهای ملی پیدا کرده است. داعش به عنوان نمونه کنونی گروههای تروریستی اگر چه از نظر گرانیگاه و زمینه های فعالیت در عراق بروز و ظهوردارد، ولی قابلیت باز تولید در دیگر سرزمین ها را نیز دارد؛ چنانکه سرزمین سوریه از آتش آنان در امان نبوده و شعله های آتش آنان دامن لبنان را نیز گرفته است.
بی شک دولتهای ملی به تنهایی نمی توانند این گروهها مهار کنند. تنها عزم و اراده ای جهانی می تواند سد راه این گروهها شود. سازمان ملل به عنوان نهادی جهانی می بایست نقش تاریخی خود را در مقابله با تروریسم فراملی ایفا کند. خوشبختانه هویت ایرانی و اسلامی آنچنان قوتی دارد که در مقابل تهدید گروههایی چون داعش خم به ابرو نمی آورد. اگر کردهای عراق پتانسیل جدایی طلبی و تجزیه خواهی دارند، اما افتخار کردهای این سرزمین، در همه جای عالم، ایرانی بودن آنان است.
عربهای سرزمین ایران خونی به رنگ ایرانی دارند و بلوچ ها خاک این سرزمین را توتیای چشم خود کرده ا ند؛ ترکمن ها نیز در غیرت سرزمینی نام آورند و تعصب ایرانی ترک ها بی مثال است؛همچنانکه که لرها خود را ایرانی ترین قوم این سرزمین می دانند و بر این پای می فشارند. پس به لحاظ قومی وجود گروههای تروریستی در اطراف سرزمین کهن ایران نمی تواند تهدیدی محسوب شود. اما وظیفه دولتها در اعمال حاکمیت و انجام تکالیف قانونی مهم ترین گام در مهار گروههای تروریستی است.
دنیای اقتصاد:بازبینی عوامل رکود
«بازبینی عوامل رکود»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبلعاملی است که در آن میخوانید؛برای داشتن استراتژی مناسب خروج از رکود، ابتدا باید بپرسیم که عوامل ایجادکننده رکود چه بوده است؟ هر تدبیری برای خروج از رکود باید پاسخدهنده بخشی از آن عوامل باشد. بهعبارت دیگر پایهریزی یک استراتژی مناسب مبتنی بر درک علل ایجادکننده شرایط است. اگرچه این گزاره ساده و منطقی است، اما بهنظر میرسد که برخی از صاحبنظران فارغ از ریشههای ایجادکننده رکود، معتقدند راهحل خروج از رکود نیازمند کنشهای معین و مشخصی است، حال علل رکود هر چه که میخواهد باشد. بدتر آنکه این افراد بسته سیاستی خود را با گرتهبرداری محض از رکود اقتصادهای توسعه یافته اخذ میکنند و بر این نظرند که مثلا اگر کشورهای پیشرفته توانستند از رکود 2009-2008 با این سیاستها خارج شوند، ما نیز میتوانیم.
بسته سیاستی که کاملا مبتنیبر رویکردهای انبساطی در بودجه و بهخصوص سیاستهای پولی است. اما به یقین این راه به ناکجا آباد است!
پرسش این است که چند درصد مشکل رکود کنونی وابسته به بخش تقاضا است که حال ما میخواهیم با سیاستهای طرف تقاضا از آن خارج شویم؟ هر چند کاهش مصرف واقعی و سرمایهگذاری بخش خصوصی از عوامل طرف تقاضا هستند که در رکود فعلی تاثیر داشتهاند، اما واقعیت آن است که این عوامل، خود تشدیدکننده رکود و خود نیز معلول رکود بودهاند.
در واقع رکودی که بهواسطه مشکلات ساختاری از تشدید وابستگی بودجه به نفت و اقتصاد به واردات و مداخلات پیدرپی دولت در فرآیند قیمتگذاری بازار سرمایه تا کالاهای نهایی بستر مناسبی برایش فراهم شده بود، با تحریمهای سخت بینالمللی در حوزه نفت و مبادلات پولی، در سال 1391 کاملا بروز یافت و این رکود آن قدر دامنهدار بود که بر متغیرهای مصرف و سرمایهگذاری اثر گذاشت و کاهش اینها خود بر شدت رکود افزود.
بنابراین عوامل طرف عرضه هستند که علتالعلل رکود فعلی هستند و تا این عوامل اصلاح نشوند، ایجاد روند بهبود اقتصادی مناسب و مداوم، با سیاستهای انبساطی طرف تقاضا، خیالی بس هولناک و خوابی پریشان برای اقتصاد ایران خواهد بود. جنس رکود در کشور ما از جنس رکود اقتصاد بینالمللی در هزاره سوم نیست. عواملش آن نیست و راهحلش هم آن نخواهد بود.
البته این به معنای آن نیست که بگوییم دولت کاری انجام ندهد، اتفاقا دولت کاری بس دشوارتر از سیاستهای انبساطی دارد. کاهش ریسکهای مختلف اقتصادی – سیاسی، اصلاح و تعدیل قوانین ناظر بر فضای کسبوکار از مالیات گرفته تا تولید و سرمایهگذاری، جذب سرمایهگذاری خارجی، چابک کردن نهادهای دولتی، خروج از فرآیند قیمتگذاری در بازارهای مختلف از بازار انرژی تا سرمایه و کالاهای ضروری، اصلاح بازار نیروی کار و ... هر کدام بار سنگینی برای دولت است که اگر هر کدام محقق شود روند بهبود اقتصادی قویتر خواهد شد. در عین حال، سیاستهای غیر ارتدکس طرف تقاضا همچون مشوقهایی برای افزایش صادرات میتواند در تسریع خروج از رکود کمک کند. غیر از این، سیاستهای انبساطی نه تنها دردی را دوا نمیکند، بلکه میتواند دستاوردهای تورمی دولت آقای روحانی را هم دچار مخاطرات جدی کند.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد