کیهان:جای قانون کجاست؟!
«جای قانون کجاست؟!»عنوان یادداشت میهمان روزنامه کیهان به قلم احمد شفیعیپور است که در آن میخوانید؛«اینترنت» و هر آنچه که از آن نشأت میگیرد، از قبیل پهنای باند، شبکههای اجتماعی و فیلترینگ گویی دغدغه جدی دولت را به خود اختصاص داده، چرا که بالاترین مقامات اجرایی کشور، از وزیران محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی و ارتباطات گرفته تا شخص محترم رئیس جمهور، گاه و بیگاه، با مناسبت و بیمناسبت به «اینترنت» و متفرعات آن پرداخته و در مجامع عمومی و غیرعمومی از افزایش پهنای باند و پر و بال دادن به شبکههای اجتماعی و رفع فیلتر از این شبکهها سخن گفته و از آنچه که «آزادی اینترنتی» مینامند، حمایت کردهاند.اینکه در شرایط نامساعد اقتصادی کشور و برخلاف مطالبات بارها اعلام شده مردم برای رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی چرا موضوع شبکههای مجازی به صدر دغدغههای نمایندگان مردم در قوه مجریه صعود کرده است و اتخاذ و استمرار چنین رویکردی با چه انگیزه و اهدافی صورت میپذیرد موضوع این یادداشت نیست؛ آنچه که در ادامه میآید، توضیح مختصری ذیل همان فضا و نگاه مسئولین محترم قوه مجریه درباره اینترنت و شبکههای اجتماعی و فیلترینگ است.
1- مطابق قوانین لازمالاجرای کشور، مرجع نهایی و رسمی برای تصمیمگیری درباره فیلتر کردن تارنماهای اینترنتی، «کمیته تعیین مصادیق مجرمانه» است که مطابق قانون جرایم رایانهای به رصد و فیلترینگ تارنماهای متخلف و مجرم مبادرت مینماید. وفق قانون، کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه، زیر نظر قوه قضائیه بوده که رئیس آن هم دادستان کل کشور است. لذا پرواضح است که به لحاظ قانونی، در نهایت قوه قضائیه صلاحیت تشخیص متخلفانه و یا مجرمانه بودن محتوای تارنماهای اینترنتی و آغاز تصمیم نسبت به آن را دارد. اصرار وزرای محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی و ارتباطات و نیز ورود رئیس جمهور محترم به قضیه رفع فیلتر از شبکههای اجتماعی، تنها میتواند به عنوان یک پیشنهاد برای کمیته تعیین مصادیق مجرمانه در نظر گرفته شود و اگر غیر از این باشد، این اظهارنظرها و پیگیریها دخالت آشکار در امور مرتبط با قوه قضائیه و نقض صریح اصل 57 قانون اساسی است.
در ماده1 قانون جرایم رایانهای هم آمده است: «هرکس بهطور غیرمجاز به دادههایی که به وسیله تدابیر امنیتی حفاظت شده است دسترسی یابد، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج میلیون تا بیست میلیون ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد». به تصریح این ماده، در شرایط فعلی که تارنمای فیسبوک با طی پروسهای قانونی فیلتر شده است، استفاده وزرای محترم دولت از این شبکه فیلترشده، اقدامی مجرمانه بوده و تهییج مردم به استفاده از این شبکههای اجتماعی غیرقانونی نیز میتواند تحت عناوین حقوقیای چون «معاونت در جرم» قابل پیگرد حقوقی باشد. نانوشته پیداست که نه وزرای محترم دولت که اینچنین واضح با عبور از فیلترینگ قانون را دور میزنند به دلیل این قانونشکنی مجازات خواهند شد و نه قصد راقم این سطور این است که مسئولین ارشد اجرایی کشور را محاکمه نماید - اگرچه این توضیح چیزی از وصف مجرمانه بودن این قبیل اقدامات نمیکاهد - اما حداقل نکتهای که باید به آن توجه داد و داشت این است که دولت محترم خود به عنوان مجری ارشد قانون، نبایستی به این وضوح اقدام به قانونشکنی نموده و مردم را هم به دور زدن قانون تشویق و تهییج کند، چرا که حداقل و بدیهیترین مفسده اتخاذ چنین رویکردی، فرو ریختن قبح قانونشکنی در اذهان عمومی آن هم به دست دولتی است که با شعار قانونگرایی بر سر کار آمده و رئیس جمهور محترممان نیز بارها بر وجهه حقوقی خود تأکید داشته است.
2- واضح است که وزارت ارتباطات نمیخواهد یا حتی احتمالاً به لحاظ مالی نمیتواند - که البته این احتمال بعید مینماید - از سود سرشار حاصل از پیامکها و مکالمات مردم بگذرد و گرنه تاکنون حامی فیلترینگ شبکههای ارتباطیای چون ویچت نمیبود. نانوشته پیداست که با فعال و مرتب بودن و فراگیر شدن سرویسهایی چون ویچت، واتس آپ و وایبر، استفادهکنندگان از تلفنهای همراه، به جای پرداختن هزینه به مخابرات، به طور رایگان از خدمات پیامکی و مکالمهای این نرمافزارها استفاده میکنند. غالب شدن این رویه به معنای دست شستن وزارت ارتباطات از سود بسیار زیادی است که قطعاً مخالفتهای این وزارتخانه را برای عادیسازی استفاده از این امکانات در پی دارد. اما، استفاده رایگان از شبکههای مورد اشاره، اگر تبعات زیانبار دیگری نداشت، صورت مسئله میتوانست تغییر کند ولی مدیریتکنندگان بیرون این شبکهها نیز بهرهبرداری تعریف شده خود را خواهند داشت که در بسیاری از موارد با مسائل اخلاقی، امنیتی و فرهنگی کشور مغایرت دارد.
از طرف دیگر، شرکت ارتباطات زیرساخت که متولی اولی گسترش پهنای باند در کشور است، با خرید پهنای پایین باند اینترنت از کشورهای خارجی، و به گفته یکی از اعضای شورای عالی فضای مجازی، فروش این پهنای باند تا سه برابر قیمت به شرکتهای توزیعکننده اینترنت در داخل، سود عمده هنگفت را از این ماجرا میبرد. نتیجه این وضعیت چنین میشود که شرکت ارتباطات زیرساخت سود شایانی را به خود اختصاص میدهد، شرکتهای خارجی برای این سودبری و موجسواری بر اینترنت داخلی بسیار مشعوف هستند، اینترنت با پهنای باند پایین در اختیار مصرفکننده نهایی قرار میگیرد و البته رئیسجمهور محترم هم از پایین بودن پهنای باند اینترنت احساس نارضایتی میکنند!
3- اما آنچه از همه قابل توجهتر است، موضعگیری رئیسجمهورمحترممان است. ایشان در همایشی که شنبه برگزار شده است، گفتهاند که «بنده به عنوان رئیس جمهور از شرایط پهنای باند اینترنت راضی نیستم». اگر دکتر روحانی واقعاً از وضعیت پهنای باند ناراضی هستند، به دستگاههای زیرمجموعه خود از جمله وزارت ارتباطات و شرکت ارتباطات زیرساخت دستور بدهند که از سود خود چشمپوشی نموده تا مردم از پهنای باند بالای اینترنت بهرهمند گردند و شما هم از نگرانی به درآیید! بنابراین، صورت واقعی مسئله با آنچه رئیس جمهور محترم کشورمان مطرح فرمودهاند، تفاوت جدی دارد. چرا که از یک سو، اعلام نگرانی ایشان از کم بودن پهنای باند اینترنت به وزارت ارتباطات مربوط است که زیرمجموعه ریاست جمهوری است و از این روی، گلایه رئیس جمهور را باید انتقاد از دولت تلقی کرد. اما از سوی دیگر، تعیین مصادیق و حفظ مصالح عالیه مردم و نظام در این زمینه بر عهده کمیته تعیین مصادیق مجرمانه است که در حوزه مسئولیت قوه قضائیه قرار دارد و اظهارات ایشان چنانچه دستورالعمل تلقی شود، دخالت در امور قوای دیگر و مغایر با اصل 57 قانون اساسی است.
4- آنچه در خلال اغلب سخنرانیهای مقامات دولتی درباره اینترنت و شبکههای اجتماعی، کرارا شنیده میشود و با قوت بر روی آن مانور میشود، لزوم گسترش آزادی بیان و شکستن انحصار اطلاعرسانی است! سخنانی که با چاشنی کردن کلماتی مثل محافظهکاری و انحصارطلبی و استبداد و... هیجان را در مخاطبان به اوج میرساند! و چنان وانمود میکنند که گویی در کشور تا پیش از این اساسا هیچ رسانه و خبری نبوده و مردم حتی درگوشی هم با هم صحبت نمیکردند! و اکنون و به ناگهان مردم با انفجار اطلاعات و جریان آزاد خبر مواجه شدهاند! این ادعا آنقدر مضحک است که به یقین گویندگان آن هم در دل به آن میخندند! چرا که کسانی این سخنان را میگویند که دهان یک ملت را برای نقد و طرح سخن درباره بزرگترین رخداد سیاست خارجی کشور یعنی توافق ژنو بستهاند و حتی اجازه یک مناظره علمی در دانشگاه را نمیدهند! کسانی این ادعا را میکنند که با ساخت یک فیلم مستند - که تماما برگرفته از اسناد مکتوب و تصویری آشکار و غیرمحرمانه است- برمیآشوبند و سخن از داغ و درفش و محاکمه میگویند! کسانی مدعی دلسوزی برای آزادی اطلاعات و جریان رسانهاند که منتقدان را بیسواد و بیشناسنامه میخوانند اخطار و هشدار و بستن سایتها و روزنامهها در ماههای نخست کاری این دولت گواه خوبی در صدق این سخنان است!
5- ادعای عدم اعتماد به جوانان در فضای مجازی و متهم نمودن نظام به جلوگیری از دسترسی آسان به اینترنت و اطلاعات در حالی مطرح میشود که به گواه آمار و ارقام معتبر، ضریب نفوذ اینترنت در کشور کم نبوده و از بسیاری از کشورها بیشتر است و نمیتوان با این سخنان هیجانی، به مدیریت فرهنگی کشور پرداخت. بهتر است مقامات دولتی پاسخ بدهند که به غیر از چند سخنرانی همراه با عصبانیت در ایام فعالیتشان، کدام برنامهریزی و حرکت فرهنگی را در راه اعتلای فرهنگ کشورمان در دستور کار قرار دادهاند!؟ چه خوب است فهرستی چند سطری درباره این برنامهها ارائه و صراحتا به مردم گفته شود، این دولت قصد دارد این چند گام را برای فرهنگ شما بردارد! آیا چنین فهرستی وجود دارد؟! آیا اساسا به جز اینترنت و فیسبوک چیز دیگری را هم جزو فرهنگ میدانید!؟ لطفا در فهرست احتمالیتان از دعوت از شاعران بدنام و بدسابقه، اجازه نشر آثار نویسندگان مرتد و توهینکننده به سیدالشهدا(ع)، بازگشایی انتشارات ضددین و ترویج اباحیگری و... هم نام ببرید تا مردم بفهمند که به جز اینترنت، کارهای فرهنگی دیگری هم در دست دارید!
دراینباره گفتنی زیاد است، از دغدغه مراجع و علما تا تعجب مردم در هنجارشکنیهای این روزها! اما واقعیت آن است که هر چه سخنرانیها هیجانیتر و عصبیتر میشود، ضعف برنامهریزی و نفوذ خیانتکاران بیش از پیش آشکار میشود و فاصله دلسوزان و متدینین از متولیان برنامههای ضدفرهنگی بیشتر! و تازه اگر با همه وجود به بهانه جریان آزاد اطلاعات غرق در اینترنت و شبکههای اجتماعی بشوید، به دهکدهای پا گذاشتهاید که کدخدایش آمریکاست! همان که با افتخار از متحدان نزدیکش جاسوسی میکند! و البته شاید برخی زندگی زیر سایه کدخدا را آرزو دارند!
جمهوری اسلامی:اقتصاد و رفع موانع توافق هستهای
«اقتصاد و رفع موانع توافق هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛تفکیک دو مقوله اقتصاد و سیاست در دنیای امروز از جمله ناممکنها است. این انفکاکناپذیری غیرقابل انکار هم در حوزه داخلی و هم در عرصه بینالمللی به وضوح مشهود است.
امروز بسیاری از مناسبات و اولویتهای دیپلماتیک دولتها در برقراری، گسترش یا حتی محدودسازی روابط با دیگر کشورها براساس راهبردهای اقتصادی و تجاری آنان تعیین میشود.
از سوی دیگر، سطح روابط و سرمایه گذاریهای متقابل نیز تا حدود زیادی متأثر از ثبات یا تنش در روابط بین کشورها و یک منطقه است.
اهمیت و نقش این تأثیر و تأثر را میتوان در تغییر شکل تاکتیکها و روشهایی که دولتها برای اعمال فشار بر یکدیگر از آنها استفاده میکنند مشاهده کرد. استفاده از ابزار تحریمهای اقتصادی برای تحت فشار قرار دادن کشوری برای وادار ساختن آن به تن دادن به خواستههای کشور یا کشورهای دیگر، مصداق بارز این شیوه از نبردهای اقتصادی است.
اعمال تحریمهای اقتصادی علیه کشور ما یا آنچه طی ماههای اخیر در جهان تنشهای غرب و روسیه بر سر اوکراین شاهد آن هستیم، نمونههای بارزی از گسترش و افزایش دامنه جنگهای اقتصادی با اهداف سیاسی است.
نکته مهمی که در این باره باید به آن توجه داشت، تفاوتهایی است که نبردهای اقتصادی از نظر آثار و پیامدها برای طرفهای درگیر به دنبال دارد؛ نبرد اقتصادی نیز مانند هر جنگ دیگری با پایان یافتن درگیریها به پایان نمیرسد و آثار آن تا مدتها بر پیکره اقتصاد، اجتماع و روحیات مردم کشورهای درگیر باقی میماند و چه بسا برای مدتهای مدید روابط ملتها را تحت تأثیر قرار دهد.
نکته اساسی دیگر در مورد نبردهای اقتصادی، دامنه وسیع اثرگذاری آنها است. به عنوان مثال میتوان به جنگ اقتصادی غرب علیه ایران اشاره کرد؛ اگرچه در جریان این نبرد، طرف اصلی کشور و مردم ایران بوده و هستند اما دامنه تأثیر آن، سایر کشورهای منطقه را نیز شامل میشود.
افزایش ریسک اعتباری کشورهای منطقه مانند عربستان تحت تأثیر تنشها و درگیریهای اقتصادی ایران با غرب، مصداق بارزی از این اثرگذاری است چنانکه طبق جدیدترین گزارشها، ریسک اعتباری عربستان سعودی پس از گام نهادن ایران و 1+5 در مسیر توافق از سوی نهادهای رسمی محاسبه و اعلام ریسک اعتباری، کاهش یافته است. افت تبادلات و ضرر شدید تجار و فعالان اقتصادی دوبی در پی اعمال تحریمهای بانکی و کشتیرانی علیه ایران از جمله مصادیق دیگر، گستره نبردهای اقتصادی است. بنابر آمارهای رسمی ارزش تبادلات دوبی و ایران در سال 2012 میلادی و در پی تشدید تحریمها بیش از 31 درصد کاهش یافت و این یعنی موجی از رکود در صنایع مرتبط با تجارت در این شیخ نشین براین مبنا اصلاً دور از ذهن نیست که حصول یک توافق پایدار همه جانبه و مورد رضایت طرفین در ماجرای فناوری هستهای ایران، نه تنها مورد علاقه کشورهای درگیر بلکه خواسته تمامی منطقه است.
برهمین اساس در برهه زمانی کنونی که مطابق پیشبینیها، مذاکرات هستهای در حساسترین مرحله به دست اندازهایی برخورد کرده است، به نظر میرسد تلاش پیدا و پنهان اکثر قدرتها و بازیگران منطقهای، رفع این دست اندازها و هم افزایی برای حصول توافق است. آن گونه که از شواهد و قرائن پیداست، باور عمومی و پیشبینیهای قابل اتکا بر این است که این مذاکرات پیش از موعد توافق اولیه یعنی 29 تیر ماه به نتیجه میرسد و طرفهای مذاکره بر یک مخرج مشترک مورد رضایت، توافق میکنند. در این فضا باید فعالان سیاسی و اقتصادی داخلی هم این پیام را درک کنند که در آیندهای نه چندان دور شاهد از بین رفتن موانع تبادلات سرمایه و کالا و... از مجاری شفاف و قانونی خواهیم بود و دوره سوءاستفاده از تحریمها به پایان میرسد. بنابر این نباید از سنگ اندازیهای کاسبان تحریم ناامید شد بلکه باید منافع ملی را پیگیری کرد.
رسالت:آیا مذاکرات به نتیجه میرسد؟
«آیا مذاکرات به نتیجه میرسد؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبرلویی است که در آن میخوانید؛11سال است وارد یک گفتگوی تودر تو با غرب شدهایم. 11 سال پیش که هیچ مدیر کلی از دوایر وزارت خارجه کشورهای اروپایی حال آمدن به تهران را نداشت یک دفعه سه وزیرخارجه از سه قدرت برتر اروپایی به تهران آمدند و مذاکرات فشردهای را با مقامات ایرانی در مورد محدود کردن یا بهتر بگوییم تعطیلی فعالیتهای صلحآمیز هستهای انجام دادند. از آن زمان تاکنون یک نمایشنامه مضحک با بازیگرانی مضحکتر در عرصه دیپلماسی خارجی غرب با ایران کلید خورد که هنوز تماشاچیان خاص خود را دارد. آن زمان ما وارد تکمیل شدن چرخه سوخت نشده بودیم.
غنیسازی 5/3 درصد، 5درصد و 20درصد را هم نداشتیم. برای اعتمادسازی کارهایی کردیم که در نوع خود بیسابقه بود اما طرف غربی اصلا توجهی به این اقدامات نداشت. علیرغم اینکه آمدند درب تاسیسات هستهای ایران را پلمب کردند، به هیچ یک از وعدههای خود عمل ننمودند و ایران را در کنار سه کشور، محور شرارت لقب دادند. دولت هشتم دید که کلاه گشادی سرش رفته است در آخرین روزها اعلام کرد آنان ما را فریب دادند و لزومی ندارد به توافقات پایبند باشیم. دانشمندان جوان ما شجاعانه پلمب تاسیسات هستهای را شکستند و در مدت کوتاهی با غنیسازی 5/3 درصد و سپس 5درصد و در نهایت 20درصد وارد باشگاه هستهای جهان شدیم.
غرب که دید از مذاکرات طرفی نمیبندد با آنکه هیچگاه مذاکرات تعطیل نشد، دست به ترور دانشمندان هستهای ایران زد و خداوند آنگونه رقم زده بود که برخی دانشمندان هستهای ایران پاداش این خدمت بزرگ را که شهادت و فوز عظیم بود دریافت کنند. این شهادتها چهره زشت و کثیف دشمنان ما را عریانتر نشان داد.همان وقت که پیشرفتهای هستهای ایران به سرعت ادامه داشت و مذاکرات هم پابهپای آن پیش میرفت،در سرمقالههای متعدد عرضه داشتیم که غرب بویژه آمریکا از مذاکرات به عنوان اهرمی برای زمان گرفتن استفاده میکنند و آنها میخواهند اول سرعت پیشرفتها را کاهش دهند و سپس آن را متوقف کنند.
از سوی دیگر آنها به مذاکرات به عنوان راهحل برطرف کردن مناقشات نگاه نمیکنند چون روی محدود کردن قدرت موشکی ایران و نیز حقوق بشر به عنوان دو اهرم دیگر حساب باز کردهاند.
حتی گفته شد اگر گفتگوها پیرامون این دو هم به نتیجه برسد، ممکن است آنها مطالب دیگری عنوان کنند. از جمله اینکه حوزههای علمیه باید تعطیل شود و تدریس دروس علوم سیاسی در دانشگاهها در باب تبیین فلسفه سیاسی اسلام هم باید متوقف شود. چون اسلام فلسفه سیاسی غرب و لیبرالیسم را به حاشیه برده است و بزرگترین تهدید فکری برای غرب است. حال ببینیم ریشه این رفتار غرب با ایران اسلامی چیست؟
مسئله آنها فعالیت صلحآمیز هستهای ما نیست چون ابلهترین سیاستمدار در جهان میداند که ما هرگز به سمت ساخت بمب نمیرویم. مسئله آنها حقوق بشر در ایران هم نیست چون خود آنها مرتکب جنایاتی در جهان و منطقه شدهاند که نمیتوانند به عنوان یک مدعی وارد این عرصه شوند.
مسئله آنها حتی موشکهای دوربرد ایران نیست چون کسی که بر انبوهی از سلاحهای کشتارجمعی تکیه زده است و هر روز گزینه نظامی را به رخ ملت ایران میکشد، نمیتواند به عنوان دادستان بین المللی، کیفرخواستی علیه ملت ایران بنویسد.
پس هدف آنها چیست و چه نقشهای را دنبال میکنند؟
کشف هدف و نقشه آنها خیلی مشکل نیست، کافی است دیپلماتهای ما هوشمندی نشان دهند و حوصله خواندن اخبار غیرمحرمانه و عادی را داشته باشند. آنها بارها گفتهاند هدف در مرحله اول، «تغییر رفتار» ایران و در مرحله دوم، «تغییر ساختار» سیاسی است و این را در همه عرصههای جنگ سخت و نرم و دیپلماتیک دنبال میکنند.
منظور آنها از «اعتمادسازی» چیزی است که فرآیند تغییر رفتار و تغییر ساختار در نظام حکومتی ایران را طی کند.آنها در ایران دنبال دوستانی هستند که آنها را در این فرآیند کمک کنند. از منافقین و سلطنتطلبها کاری ساخته نیست. از ردیف کردن هنرمندان و فیلسوفانی که به غربپرستی عادت کردهاند و کاروان گوگوش تا سروش را مدیریت میکنند هنری برنمیآید. مارکسیستهای آمریکایی دوران کهولت و پیری را میگذرانند. آنها دنبال جریانی در داخل هستند که اصل و نسب درست و درمانی داشته باشد تا با بزک کردن آنها ماموریت تغییر رفتار و ساختار را به درستی انجام دهد.
غرب شانس خود را در این فریبکاری در فتنه 88 در پدیداری جنبش سبز امتحان کرد. آنها انقلاب را میخواهند با جنبش سرکوب کنند.
این ماموریت، اول انقلاب به منافقین سپرده شده و لذا نام خود را جنبش مجاهدین خلق نهادند و یک زنباره فاسد و خود فروخته را مثل رجوی در راس آن گذاشتند و خون هزاران بیگناه را بر زمین ریختند.
دولت یازدهم با نقد سیاست خارجی دولت نهم و دهم اکنون دارد شانس خود را برای رفع تهدیدها و دفع تحریمها آزمایش میکند. درست 6 ماه پیش توافقی در ژنو کردند و آن را فتحالفتوح نامیدند. مهمترین قله این فتوحات هم پذیرش حق غنیسازی ایران از طرف 1+5 بود که بلافاصله آمریکاییها اعلام کردند از این خبرها نیست و ما هیچ حقی را برای ایران به رسمیت نشناختیم. از آن زمان تاکنون 4دور گفتگو صورت گرفته است و قرار بود در دور چهارم که چهارشنبه گذشته صورت گرفت وارد نوشتن متن پیشنویس توافق جامع شوند.
اما متاسفانه - شاید هم خوشبختانه- اعلام شد مذاکرات هیچ نتیجهای نداشته است. آقای سید عباس عراقچی در برنامه شنبه شب خود چند خبر مهم را به اطلاع ملت رساند؛
- اختلافات هنوز به قوت خود باقی است.
- هنوز آماده نوشتن متن نیستیم.
- دو طرف رازداری شدید را در مذاکرات دنبال میکنند.
- اختلافنظر وجود دارد. در مورد هیچکدام به تفاهم نرسیدیم.
- خطوط قرمز دو طرف در برخی موارد با هم تلاقی دارند.
- اگر به توافق نرسیم فاجعهای رخ نمیدهد. علت آن را با جزئیات به مردم میگوییم.
- اگر توافق نشد در پایان شش ماه در مورد تمدید چارهاندیشی میکنیم.
- دور بعدی مذاکرات 26 تا 30 خرداد است.
در خصوص اظهارات آقای عراقچی مطالب زیر گفتنی است؛
1- توافق ژنو در سوم آذر و اندکی مانده به گزارش 100روزه رئیسجمهور به مردم حاصل شد. این توافق 6ماهه بوده است. اول خرداد موعد 6 ماه تمام میشود. هنوز در مورد تمدید مدت آن توافق تصمیمی گرفته نشده است. چطور آقایان توافق کردهاند دور بعدی مذاکرات 26 خرداد باشد؟البته گفته می شود تاریخ اجرای توافق از 30 دیماه بوده و مبنای مدت محاسبه توافق شش ماه از همین تاریخ است.
2- گفته شده است که اختلافات هنوز به قوت خود باقی است و در مورد هیچکدام به تفاهم نرسیدیم.اگر واقعا اینطور است سخن گفتن از نگارش متن توافق جامع چه محلی از اعراب داشت؟ متن را موقعی مینویسند که همه اختلافات حقوقی دو طرف حل شده است. دقت روی استخدام کلمات برای ارائه مقاصد دو طرف انجام میگیرد. حال آنکه ما پس از 11 سال گفتگو همچنان در نقطه اول هستیم.
3-گفته شد دو طرف رازداری شدید را در مذاکرات دنبال میکنند. در حالیکه یک طرف همچنان رازدار است اما طرف مقابل پس از هر گفتگو و پیش از هر مذاکره به اسرائیل میرود و سفره دلش را برای اشغالگران قدس باز میکند، از آنها دستور میگیرد و به مذاکرات برمیگردد. قبل از وین 4 هم همین اتفاق در عدم رازداری طرف مقابل افتاد. آیا وقت آن نرسیده است طرف ایرانی راز دلش را برای ملت بازگو کند و بگوید به آنها در این ادوار سخت مذاکرات چه گذشته است؟
4- شنیده شده است وزیرخارجه ما در مذاکرات، شجاعانه در برابر زیادهخواهیهای آنها ایستاده است، حتی در مقابل آنان با فریاد و صدای بلند از حقوق ملت ایران دفاع کرده است. آیا ضرورت ندارد بخشی از این صداها را از زیر سقف گفتگو بیرون آورند و به دلواپسی ملت ایران در این دور از گفتگوها پایان دهند؟
5- ایران در این 6ماه به همه تعهدات خود عمل کرده است. طرف غربی به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکرده است. مسئولیت خسارت و زیانهای ناشی از عمل به تعهدات یک سویه را چه کسی میخواهد بپذیرد؟
آیا بهتر نبود رئیسجمهور در نقد دیپلماسی خارجی کشور در دولتهای نهم و دهم قدری محتاطانه حرف میزد و دستاوردهای هستهای را ارزان در مذاکرات از دست نمی داد ؟
6- بالاخره سئوال آخر اینکه؛ «آیا مذاکرات به نتیجه می رسد؟»
پاسخ این سئوال برای شمار زیادی از نخبگان و مردم ایران روشن است. آیا برای رئیسجمهور و تیم مذاکرهکننده هنوز روشن نیست . ما در هزاره سوم میلادی زندگی میکنیم؟ هر دولت و هرملتی که به آمریکاییها اعتماد کرد خسارت دید. رفتار کاخ سفید که تابعی از متغیر رفتار صهیونیستهاست هیچگاه قابل پیشبینی نیست. این رفتار مشروعیت خود را از دست داده است. تنها ملتهایی که روی پای خود ایستادند توانستند به حیات خود ادامه دهند.
چون نمیشود به غرب و بویژه آمریکاییها اعتماد کرد. لذا به نتایج هیچ مذاکرهای نباید خوشبین بود.
سیاست روز:دستیابی به توافق اصلا آسان نیست
«دستیابی به توافق اصلا آسان نیست»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانید؛شدیدترین و فلجکنندهترین تحریمهای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران در حوزه نظامی، دفاعی و فناوری صلحآمیز هستهای انجام شده است. اما بیشترین پیشرفتهای ایران در همین حوزهها بوده است.
گمان آنها این بود که این تحریمها باعث خواهد شد تا ایران به زانو درآید و تن به خواستههای آنها بدهد. اما آنگونه که غرب پیشبینی میکرد اتفاق نیفتاد.
ایران تجربه ۸ سال دفاعمقدس را در حالی سپری کرد که در آن زمان هم شدیدترین تحریمها علیه ایران پیاده میشد. اما در همان زمان هم پیروزی با آن گستره حمایت از صدام برای ایران رقم خورد و پایانی ناخوشایند برای او داشت. پایانی تلخ و ناگوار که میتوان گفت انتقام الهی از او گرفته شد.
شرایط دوران دفاع مقدس در ایران اسلامی به واقع نعمتی بود بس وسیع و بیپایان که میشد از آن بهرههای مادی و معنوی بیشتری برد اما برخی سیاستها باعث شد تا غفلت از آن دوران باعث شود تا نتوانیم حظ کامل از آن ببریم.
بگذریم که چه بر سر آن دوران و پس از آن آمد. اما هر چه بود طلیعهای نورانی برای کشور بود که میتوانست فرهنگی بیرغیب و بینظیر باشد برای نسلهای آینده تا بتوانند از آن بهره ببرند.
غیرت ایران و ایرانی با سازش و تن دادن به ذلت و خواری سازگاری ندارد و اگر کسانی هم پیدا میشوند که سعی دارند کرنش ایرانی را در مقابل زورگویی و زیادهخواهیهای دشمن ببینند از سر ناتوانی و عجز و سرسپردگی آنهاست. قلیل هستند و اندک و البته راه به جایی نخواهند برد.
اکنون هم آزمونی برای ایران اسلامی رقم خورده است تا از این گردنه پر پیچ وخم و سنگلاخ عبور کند و با حفظ عزت و شرف ایرانی خود، ثابت کند که باز هم با اتکا به پیشینه درخشان ایران اسلامی خود ایستادگی خواهد کرد و هر آنچه که دسیسه و توطئه علیهاش چیده میشود، قرار نیست همچون برخی کشورها و مردمان تن به زیادهخواهیهای دشمن بدهد.
موضوع فعالیتهای هستهای ایران بهانهای شده است برای آمریکا و غرب تا فشار وارد کند. چند سالی است که این فشارها ادامه دارد. تحریمهای گسترده و غیرقانونی و غیرانسانی غرب علیه جمهوری اسلامی ایران به همین خاطر است.دستیابی به یک توافق نهایی میان دو طرف که هر دو منتفع باشند با توجه به زیادهخواهیهای آمریکا غیر قابل تصور مینماید. خوشبینی در جریان مذاکرات هستهای غیرقابل تصور است. خوشبین نسبت به چه رفتاری؟ آیا میتوان نسبت به دشمن خوشبین بود؟
تحولاتی که در دنیا در حال وقوع است نشاندهنده وقایعی است که خبر از اتفاقات مهم دارد. ایران اسلامی نقش مهمی در این اتفاقات دارد و خواهد داشت. این تحولات باعث خواهد شد تا جبهه دشمن جایگاه و پایگاه نداشته خود را هم هر چه بیشتر از دست بدهد به همین خاطر است که درپی مهار جمهوری اسلامی ایران برآمده است.
آمریکا، جریان گفتوگوهای هستهای با ایران را راهی برای برونرفت از مشکلات عدیدهای میپندارد که اکنون به شدت گلوی آن را گرفته و میفشارد.
گزینه نظامی که همواره از روی میز بودن آن سخن میگوید بلوفی بیش نیست که اگر چنین نبود درنگی در آن نمیکرد. همانگونه که در برخی کشورهای دیگر اقدام نظامی راهکار او شد برای حل مشکلاتش که البته بغرنجتر هم شد.
آمریکا اکنون درگیر مسائلی همچون اوکراین، سوریه، افغانستان، پاکستان، عراق، ایران و حزبالله لبنان است. مسائل و مشکلات داخلی و اقتصادی که در آمریکا وجود دارد کتمان کردنی نیست. افول رئیسجمهوری که با شعار تغییر بر سر کار آمد اکنون در نظرسنجیهایی که منابع آمریکایی انجام دادهاند به خوبی دیده میشود.
موضوع هستهای ایران آنقدر هم پیچیده نیست که بخواهد وقت و انرژی زیادی را از دو طرف بگیرد. اتفاقاً بسیار ساده و سهل است. ایران براساس قوانین آژانس بینالمللی انرژی اتمی فعالیت هستهای دارد. فعالیتهای هستهای ایران هم براساس همان گزارشهای دو پهلوی آژانس صلحآمیز بوده است.
بازرسان آژانس و دوربینهای آنها ۲۴ ساعته این فعالیتها را رصد میکنند. هیچ مدرک و سندی هم که نشان دهد ایران درپی ساخت سلاح هستهای است وجود ندارد. به همین خاطر است که موضوع توانمندیهای نظامی و دفاعی به ویژه توانمندی موشکی ایران را مطرح میکنند. در حالی که موضوع مذاکرات ایران و ۱+۵ تنها هستهای است. این زیادهخواهی چیزی جز ایجاد مشکل و مانع بر سر توافق هستهای نیست چون ایران انعطاف خود را بر سر موضوع هستهای نشان داده است و بهانه از دست غرب گرفته شده و اکنون آنها به دنبال بهانه دیگری هستند.
جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور قدرتمند و تاثیر گذار در معادلات منطقهای و بینالمللی چیزی جز حقوق قانونی خود مطالبه نمیکند. اما آیا در این میان ایران از برخی مواضع و مطالبات قانونی خود کوتاه خواهد آمد یا این که آمریکا کمی نرمش نشان خواهد داد تا به یک توافق رسید؟
آمریکا اکنون در سوریه با یک شکست جدی روبرو شده است و عامل این شکست را هم ایران میداند. رویای سرنگونی دولت بشار اسد ظرف چند ماه، اکنون به ۳ سال درازا کشیده است. سوریه هم یکی از مسائلی است که آمریکاییها درپی آن هستند تا بتوانند با فشارهایی که در مذاکرات هستهای به ایران وارد میکنند، موضوع را به نفع خود با سرنگونی اسد پایان دهند. اما این خواسته هم شدنی نیست. رویارویی ایران و آمریکا در منطقه حتی از رویارویی آمریکا و روسیه بر سر اوکراین مهمتر و حساستر است. کشورهای اسلامی منطقه اکنون تحت تأثیر جمهوری اسلامی ایران هستند و این موضوع برای آمریکا بسیار ناخوشایند و دردآور است.
به همین خاطر است که باید گفت این آمریکاست که باید در مقابل جمهوری اسلامی ایران به خاطر مواضع به حق و قانونیاش کوتاه بیاید و دست از زیادهخواهیهای خود بردارد. تنها راه ممکن همین است. به همین خاطر است که علیرغم برخی خوشبینیها که اعتقاد دارند دستیابی به توافق ممکن و آسان است، اصلا آسان نیست.
وطن امروز:آیا وین 4 یک نقطهعطف بود؟
«آیا وین 4 یک نقطهعطف بود؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛ یکم- مسلما این تعبیر که مذاکرات وین 4 شکست خورده، اشتباه است. یک مذاکره دیپلماتیک، زمانی شکستخورده محسوبمیشود که بر تداوم آن توافقنشود یا طرفین به این جمعبندی برسند که حتی در صورت تداوم هم قادر به توافقنخواهند بود. اکنون هیچکدام از این دو اصل برقرار نیست. هم بر سر زمان مذاکرات بعدی در انتهای خرداد تفاهم شده- و من اعتقاد دارم مذاکره دوجانبه، محرمانه و اضطراری بیشتری هم در این میان انجام خواهد شد- و هم اینکه هر دو طرف گفتهاند بهرغم دشواری کار هنوز تصور میکنند احتمال رسیدن به توافقتا پایان تیرماه آینده وجود دارد. آنچه اتفاق افتاده این است که مذاکرات وین 4 به محقق شدن انتظاری که از آن وجود داشت یعنی آغاز نگارش متن توافقجامع منجر نشده است. سوال این است که اولا چرا این اتفاق رخ نداده و ثانیا حال که دو طرف دریافتهاند نوشتن یک متن مورد توافقآنقدرها هم ساده نیست، در آینده باید منتظر چه چیزی بود؟
دوم- مذاکرهکنندگان ایرانی برای نخستین بار درباره چرایی عدمپیشرفت در مذاکرات اندکی صریح بودهاند. محمدجواد ظریف در توئیتر خود نوشته مذاکرات پیشرفت نکرد چون طرف مقابل براساس توهماتش مذاکره میکند. عباس عراقچی هم در تلویزیون گفت: علت عدمپیشرفت مذاکرات زیادهخواهی آمریکا بوده است. همین که تیم ایرانی از رویه کلیشهای ابراز اعتماد به طرف آمریکایی یا تلاش برای توجیه اقدامات خصمانه آن علیه ملت ایران دستبرداشته، خود پیشرفت بزرگی است. اجازه بدهید به یاد بیاوریم از ابتدا هم هدفگذاری کلان مذاکرات از دید سیاستگذاران اصلی کشور همین بود که یا به یک توافقخوب برسیم یا اگر نشد، اصول تفکر مقاومتی و روحیه و رویه بیاعتمادی به آمریکا در جامعه ایرانی احیا شود و قدرت بگیرد. در واقع اگر به سمت هر کدام از این دو هدف حرکت کنیم، ایران برنده بازی خواهد بود. اکنون تیم مذاکرهکننده ایرانی خود میگوید آمریکا متوهم و زیادهخواه است و تا وقتی که شیوه مذاکره خود را اصلاح نکند، پیشرفتی رخ نخواهد داد. ارسال این پیام به جامعه که آمریکا قابل اعتماد نیست از سوی ظریف و عراقچی (اگرچه آقای روحانی هنوز ساکت است) به عقیده من دارای ارزش راهبردی است و اگر به اندازه کافی صادقانه باشد– که انشاءالله هست- خود به خود مسیر مذاکرات را اصلاح خواهد کرد.
سوم- اینکه مذاکرات در زمینه نگارش متن توافقجامع پیشرفت نکرده به عقیده من دارای دو دسته علت است: علتهای راهبردی و علتهای تکنیکی .
همه آنچه را که میتوان «علت راهبردی عدمپیشرفت در مذاکرات وین 4» خواند، در چند جمله قابل خلاصهسازی است. مهمترین علت این است که رفتار دولت آقای روحانی و شیوه مذاکره تیم فعلی بویژه در توافقژنو و مجموعه آدرسهای آشکار و پنهانی که در این مدت به غرب ارسال شده، جملگی حاوی این پیام بوده است که اصلیترین و راهبردیترین هدف برای دولت روحانی لغو تحریمهاست و از آنجا که روحانی و دولتش از این حیث خود را در اضطرار میبینند و آشکارا گفتهاند که در صورت تداوم تحریمها توان اداره اقتصاد کشور را ندارند، بنابراین طرف غربی تصور میکند اگر به اندازه کافی سرسخت باشد، میتواند هر امتیازی را از تیم ایرانی دریافت کند. در یک جمله آمریکاییها تصور میکنند دولت روحانی آنچنان نیازمند توافقاست که در نهایت هیچ توافقی را با این استدلال که یک توافق بد است، رد نخواهد کرد. به همین دلیل تصور میکنم منطقی است اگر انتظار داشته باشیم دورانی از عدمپیشرفت پی در پی در مذاکرات ایران و 1+5 آغاز شود. آمریکاییها تلاش خواهند کرد با نشان دادن دورنمای تشدید تحریمها در صورت عدمتوافق با ایران، مقاومت دولت روحانی را در مقابل زیادهخواهیهای خود درهم بشکنند.
پیش از این بارها گفتهایم (و هر بار هم البته در پاسخ ناسزایی جدید از آقای روحانی شنیدهایم) که یک توافقخوب با دشمنی همچون آمریکا، شکل نخواهد گرفتمگر اینکه این دشمن عمیقا درک کند محاسبات راهبردی ایران تابعی از شدت فشارها نیست و ایران سناریوهایی حاضر و آماده برای شرایط تشدید تحریمها و عدمتوافقدارد. هرگونه گرهخوردگی بیش از حد مسائل اقتصادی به تحریمها و تحریمها به مذاکرات، تنها نتیجهای که به بار میآورد این است که طرف مقابل را سرسخت تر، مطالبات آن را بیشتر و مابهازاهای پیشنهادیاش را کمتر میکند. در واقع و به طور خلاصه، آقای رئیسجمهور باید بداند وضعیت فعلی مذاکرات محصول برآوردی است که آمریکا از محاسبات راهبردی دولت ایران دارد. به محض اینکه این برآورد تغییر کند– که قبل از انتخابات در حال تغییر بود- شیوه مذاکره آمریکا هم متحول خواهد شد. کافی است روحانی ثابت کند لغو یا عدملغو تحریمها برایش مهم نیست و عملا نشان بدهد توان اداره کشور حتی در صورت تشدید تحریمها را هم دارد؛ آن وقت خواهد دید گشایشهای فوری در مذاکرات رخ خواهد داد.
اما علتهای تکنیکی هم کماهمیت نیست. نخستین علت تکنیکی عدمپیشرفت در مذاکرات وین 4 این است که هر دوطرف فعلا موضع حداکثری خود را بیان کردهاند. این منطق مذاکراتی از این دست است که مذاکره با بیان مواضع حداکثری شروع میشود ولی هر دو طرف میداند جا برای چانهزدن وجود دارد و تازه پس از آن است که چانهزنی میلیمتری درباره جزءبهجزء موارد آغاز میشود. بنابراین کاملا طبیعی است دور اول کمی تلخ و تند باشد ولی میتوان انتظار داشت لااقل درباره آن دسته از مسائلی که دو طرف درباره نحوه حل آن اجمالا تفاهم دارند، نگارش متن توافقنهایی بزودی شروع شود اما دستهای از مسائل وجود دارد که ظاهرا درباره آنها راهحلی که هم تهران آن را بپذیرد و هم واشنگتن هنوز به دست نیامده است. منطقی این است که تصور کنیم درباره این دسته از مسائل چانهزنی تا دقیقه آخر مذاکرات وین 6 ادامه خواهد داشت و اگر بنا باشد تفاهمی انجام شود این تفاهم در لحظه آخر اتفاق خواهد افتاد.
علت تکنیکی دوم این است که این مذاکرات اساسا بر پایه توافقژنو انجام میشود که آشکارا یک توافقبد بوده است. توافقژنو ایران را به مثابه یک استثنا در نظر میگیرد، حق غنیسازی برای ایران قائل نیست مگر آن مقدار که غربیها بپذیرند و میگوید درباره هیچچیز توافقنخواهد شد مگر اینکه درباره همهچیز توافقشده باشد. به عقیده من، تیم ایرانی باید صادقانه این موضوع را بپذیرد که اگر امروز مذاکرات درباره توافقجامع به مشکل برخورد کرده از جمله به این علت است که توافقژنو پایهای نیست که بتوان یک توافقخوب را بر آن استوار کرد. دوستان مذاکرهکننده که امروز میگویند آمریکا متوهم و زیادهخواه است باید به یاد داشته باشند این همان آمریکایی است که توافقژنو از دل مذاکرات محرمانه با آن بیرون آمد. من پیش از این گفتهام و تصور میکنم تیم مذاکرهکننده دیر یا زود چارهای جز پذیرش این امر نخواهد داشت که تنها راه و بهترین راه رسیدن به یک توافقخوب با 1+5 خلاص شدن از شر الزامات و محدودیتهایی است که توافقژنو مقرر کرده است. اگر بناست با ایران به عنوان یک استثنا برخورد نشود، حقوق ایران به رسمیت شناخته شود و تکالیفش هم زیادهخواهانه و متوهمانه معین نشود، باید توافقنهایی را بر شالودهای جدید جز توافقژنو استوار کرد.
اکنون میتوان درباره سومین علت تکنیکی عدمپیشرفت در مذاکرات بحث کرد. اگرچه منابع غربی در این دو روز سعی کردهاند بگویند اختلاف اصلی میان دو طرف درباره مساله «ظرفیت غنیسازی» است که ایران میتواند در طول گامنهایی حفظ کند ولی شواهد نشان میدهد موضوع عمیقتر از این است.
رسانهها گزارش دادهاند تیم ایرانی در مذاکرات وین 4 براساس 5 خطقرمز زیر مذاکره کرده است:
یکم- تحقیق و توسعه قابل مذاکره نیست.
دوم- همه تحریمها باید در توافقنهایی به یکباره (و نه تدریجی) لغو شود.
سوم- درباره ظرفیت غنیسازی که ایران میتواند در گام نهایی حفظ کند، تنها نیاز ایران ملاک است نه چیز دیگر.
چهارم- ماهیت آبسنگین رآکتور اراک باید حفظ شود.
پنجم- در این مذاکرات مطلقا به مباحث دفاعی ایران ورود نخواهد شد.
درباره منطق این خطوطقرمز بزودی و در یادداشتی جداگانه بحث خواهیم کرد ولی اگر این گزارشها درست باشد– که ظاهرا هست- میتوان گفت تیم ایرانی اصول راهنمای یک توافقخوب را یافته است. به شرط اینکه الگوی مذاکراتی تیم ایرانی به نسبت توافقژنو تغییر کند و بهگونهای باشد که غرب دریابد این اصول واقعی است نه تاکتیک چانهزنی و همچنین به شرط اینکه دولت و تیم مذاکرهکننده از عواقب یک یا چند بار شکست مذاکرات هراسان نباشند، یک توافقخوب با آمریکایی که اساسا چارهای جز توافقکردن ندارد، دور از دسترس نیست.
جوان:بنبست یا نقطه آغاز
«بنبست یا نقطه آغاز»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عباس حاجینجاری است که در آن میخوانید؛عدم حصول توافق در نشست وین 4 اگرچه ممکن است به بنبست روند مذاکرات هستهای ایران با گروه 1+5 تعبیر شود و حتی در عرصه رسانههای داخلی با بایکوت خبری رسانههای مدعی حمایت از دولت مواجه شود اما واکنش منطقی و قابلانتظار تیم مذاکرهکننده هستهای در این مذاکرات را میتوان مرحله جدیدی در روند تعامل دستگاه دیپلماسی کشور با گروه 1+5 و مهره شاخص آن گروه یعنی امریکا ارزیابی کرد.
عدم حصول توافق در نشست وین 4 اگرچه ممکن است به بنبست روند مذاکرات هستهای ایران با گروه 1+5 تعبیر شود و حتی در عرصه رسانههای داخلی با بایکوت خبری رسانههای مدعی حمایت از دولت مواجه شود اما واکنش منطقی و قابلانتظار تیم مذاکرهکننده هستهای در این مذاکرات را میتوان مرحله جدیدی در روند تعامل دستگاه دیپلماسی کشور با گروه 1+5 و مهره شاخص آن گروه یعنی امریکا ارزیابی کرد.
امریکاییها از قبل این دور از مذاکرات را سخت ارزیابی کرده و مدعی شده بودند که تیم مذاکرهکننده ایرانی باید در این نشست تصمیمات سختی بگیرد، چرا که مبتنی بر مراحل گذشته مذاکرات و دستاوردی که آنها از توافقنامه اولیه (آذر 92) داشتند، تصورشان این بود که این بار هم با فضاسازیهای حاشیهای قادر خواهند بود متن توافقنامه نهایی را در چارچوب منافع راهبردی خود تنظیم کنند اما به رغم انتظار آنها، تیم مذاکرهکننده هستهای مبتنی بر خطوط قرمز طراحی شده در مراجع تصمیمگیری نظام و البته به پشتوانه حمایتهای رهبری و مردم توانست «دلاورانه» در این مرحله «دلواپسیهای» منتقدین داخلی را پاس داشته و با پافشاری بر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران سه اصل «عزت، حکمت و مصلحت» را در عمل تحقق بخشد.
در مورد چرایی ورود ایران و امریکا به عرصه مذاکرات هستهای و اهداف هر یک پیش از این سخن گفته شده است اما در سطح کلان امریکاییها برای توافقنامه سه دستاورد عمده را پیشبینی کرده بودند:
1- دستاورد حداقلی آنها، این بود که از این مسیر توجیهی برای القائات قبلی خود در مورد انحراف ایران از روند فعالیتهای صلحآمیز هستهای بیابند. در این زمینه اگرچه ایران بارها بر عدم انحراف فعالیتهای هستهای خود تأکید و حتی مقام معظم رهبری رفتن به سمت تولید بمب اتم را خلاف شرع دانسته بودند، اما ایران از روند مذاکرات برای اثبات سلامت فعالیتهای گذشته هستهای استفاده کرد و توانست توهم ایجاد شده در زمینه انحراف ایران از فعالیتهای صلحآمیز هستهای را در هم شکسته و تا همین مرحله به رغم سیاهنماییهای نظام سلطه، اعتماد منطقهای و بینالمللی را بازیابد.
2- دومین دستاورد مورد انتظار امریکاییها از این مذاکرات مبتنی بر خط القایی گذشته که انتخابات یازدهم ایران نتیجه تحریمها و فشارها بود، در پی این بوده و هستند که این روند را به بستری برای تغییر رفتار و حتی تغییر ساختار جمهوری اسلامی ایران تبدیل کنند، به همین دلیل است که در آستانه سفر سوزان رایس و وندی شرمن به سرزمینهای اشغالی در آستانه نشست وین 4، رایس در دیدار با نتانیاهو «بر تلاش باراک اوباما برای دستیابی به توافق با ایران تا پایان سال جاری، یعنی قبل از آنکه شرایط سیاسی داخلی ایران ، روند امور را عوض کند» تأکید کرده بود، در این زمینه اگرچه ناگفتنیهای زیادی وجود دارد اما روند شتابناک برخی از رسانههای وابسته داخلی بر ضرورت تسلیم در برابر زیادهخواهیهای دشمنان و غافلگیری و سکوت آنها نسبت به نتیجه مذاکرات از این همگراییها حکایت دارد و البته تردیدی نیست که ایستادگی تیم مذاکرهکننده بر اصول و خطوط قرمز نظام این سناریوی مورد انتظار غربیها را هم به محاق برد.
3- سومین دستاورد مورد انتظار امریکاییها به روند تحولات منطقهای و جهانی بازمیگردد. تحولات اخیر منطقه و ناکامیهای امریکا در تنظیم تحولات بر اساس راهبردهای کلان امنیت ملی امریکا و در نقطه مقابل توفیقات ایران دراین عرصه، ایران را به بازیگری اصلی در تحولات منطقه تبدیل کرده است که نادیده گرفتن آن امکانپذیر نیست. به همین دلیل امریکاییها با پیگیری این مذاکرات و تلاش برای تحمیل دیدگاههای خود در این توافقنامه درصدد ایجاد یک «قاعده» جدید در تعاملات منطقهای بوده و بهرهبرداری طبیعی آنها هم از این روند القای تسلیم ایران بود. مبتنی بر آن رسیدن به یک ساز و کار جدید منطقهای و تأمین امنیت رژیم صهیونیستی که ارکان آن بر تضعیف و از بین بردن توان دفاعی و مهار موقعیت منطقهای ایران بود، دور از انتظار نبود که در این هدف نیز ناکام ماندند.
بر این اساس نشست وین 4 را نباید برای ایران بنبست تلقی کرد، چراکه مبتنی بر درسهای گذشته و نقشه راه تیم مذاکرهکننده که قالب خطوط قرمز بعضاً در رسانهها به آن اشاره رفته است، تیم ایرانی با اتکا به حمایت مردم و رهبری نظام و پشتیبانی دستگاههای اجرایی و سیاستگذاری و البته تحمل نقد منتقدان دلسوز داخلی باید مسیر آینده را با درایت و ابتکار پیش برد که البته لازمه آن عمل مسئولان دستگاههای اجرایی به توصیه رهبری است. معظمله در جریان بازدید از نمایشگاه هوافضای سپاه، در هفته گذشته در این زمینه یادآور شدند: من همواره طرفدار ابتکار در سیاست خارجی و مذاکره بوده و هستم و توصیه همیشگی من به مسئولان این بوده که در سیاست خارجی و مبادلات بینالمللی هر چه تلاش و ابتکار وجود دارد به کار بندند اما نباید نیازمندیهای کشور و برخی مسائل همچون تحریمها، به مذاکره گره زده شود.
مبتنی بر این مؤلفهها و با توجه به نیاز امریکاییها به رسیدن به یک توافق تا انتخابات میاندورهای کنگره از تیم هستهای ایران انتظار میرود این روند را مبتنی بر تاکتیک نرمش قهرمانانه، هوشمندانه تا تحقق اهداف راهبردی نظام دنبال کند.
حمایت:اهداف پنهانی یک رزمایش
«اهداف پنهانی یک رزمایش»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛مانور مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی از دیروز شروع شده است. این مانور در حالی برگزار میشود که آمریکا سالانه بیش از 3 میلیارد دلار از بودجه خود را به کمکهای تسلیحاتی و مالی از این رژیم اختصاص میدهد. هر چند که آمریکا و صهیونیستها با برگزاری این رزمایش برآنند تا همگرایی و توان نظامی خود را به رخ دیگران بکشند اما بررسی ریشهای تحولات نکات دیگری را نیز آشکار میسازد. آمریکاییها در ماههای اخیر تسلیحات نظامی جدیدی از جمله جنگندهها و سیستم موشکی موسوم به گنبد آهنین را به صهیونیستها دادهاند. بخشی از این رزمایش را ارزیابی کارآیی و نقاط ضعف این تسلیحات تشکیل میدهد به ویژه اینکه پاسخهای موشکی مقاومت غزه به تجاوزات صهیونیستها در هفتههای پیش ناکارآمدی گنبد آهنین را آشکارتر ساخته است.
نکته مهم آنکه رژیم صهیونیستی در درون با چالشهای بسیار سیاسی و اقتصادی مواجه است چنانکه برخی منابع از تشدید اعتراضهای اجتماعی و حتی احتمال سرنگونی کابینه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، خبر دادهاند. بر این اساس برگزاری رزمایش مشترک آمریکا با این رژیم نوعی رفتار تبلیغاتی مبنی بر نمایش توانایی دیپلماتیک نتانیاهو برای تقویت روابط آمریکا است که میتواند بر تقویت موقعیت داخلی نتانیاهو تأثیرگذار باشد. مسئله دیگر در قبال این رزمایش را اوضاع جاری در منطقه تشکیل میدهد. کارنامه منطقه نشان میدهد که آمریکا و صهیونیستها در رسیدن به اهداف خود دستاورد چندانی نداشتهاند به گونهای که در عرصه مقابله با مقاومت شکستهای سنگینی را متحمل شدهاند. تحولات سوریه و لبنان نمود عینی این شکستها هستند.
در این شرایط آمریکا و صهیونیستها با برگزاری رزمایش مشترک نظامی از یک سو برآنند تا بر این شکستها سرپوش بگذارند و به زعم خود توانایی نظامیشان را نمایش دهند. آنها چنان وانمود میکنند که هر زمان اراده کنند توان اقدام نظامی را دارند حال آنکه تحولات سوریه نشان داد که آمریکا و مهرههای منطقهایاش توان هیچ اقدام نظامی علیه مقاومت را ندارند و ادعاهای آنها بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. از سوی دیگر آنها با نمایش توان نظامی خود طرح احیای روحیه شکستخورده گروههای تروریستی برای ادامه جنگافروزی و کشتار در سوریه را پیگیری میکنند؛ گروههایی که در برابر ارتش سوریه ناکام ماندهاند و در حال تسلیم شدن هستند.
آمریکا و صهیونیستها با تقویت حمایتهای مالی و تسلیحاتی به دنبال ادامه این روند و نگاه داشتن تروریستها در میدان جنگ هستند تا از رسوایی شکست سنگینتر در سوریه جلوگیری نمایند.
به هر تقدیر میتوان گفت که رزمایش مشترک آمریکا و صهیونیستها نه نشانه قدرت آنها بلکه بیشتر برگرفته از چالشهای درونی و منطقهای آنان است که با ایجاد فضای تبلیغاتی و رسانهای به دنبال پنهانسازی آنها هستند.
آفرینش:مردم را الگوی خود قرار دهید
«مردم را الگوی خود قرار دهید»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛انگار که دراین کشور از دیرباز تا کنون دیواری کوتاه تر از دیوار مردم پیدا نشده تا هرکسی از دوست و دشمن، اجنبی و خودی، از آن بالا بروند و خواستههای خود را فریاد بزنند.
آنها که حامی دولتند خود را خدتمگزار ملت میدانند، آنها که منتقد دولتند فریاد برباد رفتن حقوق ملت را بلند میکنند و دشمنان خارجی نیز به دنبال حقوق تضییع شده ملت توسط حکومت هستند!!.
واقعا جای سوال است؛ ملتی که این همه هوادار و حامی داخلی و خارجی دارد چرا همیشه در دورههای مختلف تاریخ مورد ظلم بوده و دود تمام کشمکشهای داخلی و خارجی اشکشان را درآورده است؟!. چرا با این همه دلواپس که هر روز برسر مسئلهای چماقهای زبانشان برسریک دیگر فرود میآید، دردی از سیل گرفتاریهای مردم حل نمیشود؟!.
اگرامروز سیاسیون برسر مسئله هستهای به جان هم افتادهاند و روند کنونی مذاکرات را برباد رفتن دستاوردهای هستهای میپندارند و دلواپس حقوق ملت هستند، و یا عده ای دیگر از آن به عنوان دستاورد قرن یاد میکنند، باید درنظر داشته باشند که فشارتحریمها فقط بردوش مردم بوده و بس!.
اگر امروز هدفمندی یارانهها دست مایهای برای حمله به دولت تبدیل شده و یا به زعم مسولان اجرایی با شیب ملایم و در راستای بهبود وضع اقتصادی انجام گرفته است، نباید فراموش کرد که تحمل تورم و گرانی آن با شیبهای نا ملایم درطی این چند سال تا کنون فقط برعهده مردم بوده و بس!
اگر امروز دشمنان خارجی نتوانستهاند تعرضی به این آب و خاک داشته باشند و دخالتهایشان در امورات کشور موثر نبوده، فقط به یمن حضور همیشگی این مردم در صحنههای مختلف سیاسی و اجتماعی بوده وبس!
مشکل اینجاست که همیشه گروههای داخلی و خارجی ابتدا منافع خود را درنظر میگیرند و دراین راه اگر توانستند با استفاده از ابزار ملت و بهانه قرار دادن آنها به نتیجه برسند، شاید برای فریب افکارعمومی(فریب خود!) اقداماتی تظاهری را انجام دهند. اما اگر به این مقصود نرسند، حاضرند با هیاهوی خود تمام نظم جامعه درعرصه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را زیر و رو، و برچهره تمام مخالفان خود چنگ اندازی کنند تا به آنچه ازدست دادهاند و یا به دنبال آن هستند برسند.
متاسفانه این رویه غلط همواره مورد استفاده قرار گرفته و به یک فرهنگ ناشایست مبدل شده و مختص به حزب و گروه خاصی نیست، چون در تمام جناحها افراط گرایان حضور دارند و درپی منافع خود هستند.
اما اینکه چرا به آنها فرصت ارز اندام داده میشود، توقعی است که ازسوی جامعه مطرح است. بالاخره هرجناح و گرایش سیاسی برای خود رهبرو زعمایی دارند، انتظار میرود تا عقلای آنها عنان این تندرویها را بگیرند و بیش از این هزینه به دوش ملت و کشور اضافه نکنند.
اما سخن آخر اینکه سیاسیون ازهر حزب و گروه و جناح توجه داشته باشند که امروز شرایط کشوربه لحاظ مذاکراتهستهای بسیار حساس است و برخلاف شما، مردم کشور این حساسیت را تشخیص دادهاند و به این درک رسیدهاند که باید با تحمل فشارهای خارجی این فرصت را به تیم مذاکرهکننده بدهند تا گشایشی درفضای سیاسی و اقتصادی کشور حاصل شود.
اما بازهم برخلاف شما سیاسیون، مردم متوجه این موضوع هستند که براساس نیازهای کشور و با توجه به کارایی خدمتگزاران نظام باید آنها را انتخاب و درموردشان تصمیم گیری کرد و الویت را به حفظ و توسعه منافع ملی داد، نه منفعت گروهی و حزبی!.
پس بهتر است بی جهت وجهه و آبروی خود را نزد افکارعمومی خدشه دار نکنید و خواسته یا ناخواسته برای رسیدن به اهدافتان، مردم را درتنگناهای سیاسی و اقتصادی قرار ندهید.
شرق:توافق جامع در چند جلسه؟
«توافق جامع در چند جلسه؟»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم غلامعلی خوشرو است که در آن میخوانید؛توافقی که بین ایران و کشورهای «1+5» موسوم به ژنو انجام شد، گام بلندی در جهت حل و فصل موضوع هستهای ایران بود که بهناحق به موضوع مهم سیاسی و امنیتی تبدیل شد. ایران پس از انتخاب دکتر حسن روحانی به ریاستجمهوری، نشان داد که میخواهد سیاست تعامل با جهان را در پیش بگیرد و تلاش کرد تا به دنیا نشان دهد دنبال حل و فصل مسایل مربوط به منطقه و موضوعاتی که در مورد ایران مطرح شده، است. یکی از موارد هم این بود که دولت نشان داد آماده است اگر نگرانی در مورد برنامه هستهای ایران وجود دارد، رفع کند؛ البته با محترم شمردن حق ایران بهعنوان یک عضو انپیتی و بهرهمندی کامل ایران از حقوقی که عضویت در این معاهده بینالمللی برایش ایجاد کرده است.
در این چارچوب مذاکرات هستهای در دولت یازدهم آغاز شد و به توافق موقتی رسیدند و اکنون در مرحله دوم مذاکرات و تلاش برای رسیدن به برنامه جامع قرار داریم تا ایران به عضوی مانند دیگر اعضای انپیتی تبدیل شده و تحریمها و فشارها علیه برنامه هستهایاش هم لغو شود.
البته این فرآیند بسیار سخت است و اعضای گروه مذاکرهکننده در بخش حقوقی، سیاسی و فنی، حداکثر تلاش برای تحقق حداکثر منافع کشور را بهکار گرفتهاند.
طبیعتا از آنچه در جلسه آخر مذاکرات در وین رخ داده، اطلاعات زیادی منتشر نشده است، اما گفته شد برنامه این بوده که نگارش توافق جامع آغاز شود. در این شرایط قبل از نگارش متن، بحثهای کلی انجام میشود تا نظرات دوطرف مذاکره روشن باشد و سعی میشود تا نظرات دوطرف به هم نزدیک شود. مشخص است که بین ایران و کشورهای «1+5» موارد اختلاف زیاد است و نظرات در مورد این موضوعات هم متفاوت است. با توجه به طولانی شدن مذاکرات در سالهای گذشته و موضوعاتی که مطرح بوده، مشخص است که نمیتوان انتظار داشت این مذاکرات در چند جلسه به نتیجه برسد بلکه باید صبوری و متانت به خرج داد و منافع ملی کشور را لحاظ کرد تا به توافقی جامع برسیم.
البته باید یادآوری کنم موضوع مذاکرات هم بسیار پیچیده است، اگر بخواهم به ابعاد مختلف آن اشاره کنم، باید بگویم که از یکسو مساله تحریمها قرار دارد که به نظر ما به ناحق علیه ایران وضع شده و ابعاد مختلفی دارد. تحریمهای شورای امنیت تحت فصل هفت منشور سازمان ملل، تحریمهای آمریکا و تحریمهای یکجانبه کنگره این کشور که هر شرکتی که با ایران معامله داشتهباشد را تحریم میکنند، این یک عمل ناعادلانه و نقض مقررات بینالمللی است. موضوع دیگری که مذاکرات را پیچیده و سخت میکند این است که چطور باید تحریمها رفع شود.
رفع تحریمهای کنگره و شورای امنیت روال طولانی دارد که اگر سازوکار آن در توافق نهایی دیده نشود، ممکن است برای حل و فصل آن با مشکل مواجه شویم. از دید ایران، مساله روشن است. اگر طرف غربی دنبال این است که ایران در موضوع هستهای خود شفافیت بیشتری به خرج دهد، ایران در این مورد مشکلی ندارد اما اگر آنها دنبال مطرح کردن موضوعاتی مانند «برچیدن» فعالیت هستهای ایران باشند، این خواسته غلط و ضد «انپیتی» است. ایران برای اثبات صلحآمیز بودن فعالیت هستهای خود، هیچ مشکلی ندارد، از یکسو فتوای «حرام» شمردن ساخت و نگهداری بمب را دارد که خود گویای این مطلب است. اما اگر آنها میخواهند که برنامه هستهای ایران، به تدریج حذف شود در عینحال تحریمها هم ادامه پیدا کند، ظلم مضاعف است.
از سوی دیگر کشورهای «1+5» در جلسات مختلف مذاکرات، موضوعات جدیدی را بهعنوان موضوع مذاکره پیش میکشند، در حالیکه مذاکرهکنندگان ایرانی از ابتدا که وارد مذاکره شدند، چارچوب مذاکراتی خود را اعلام کردند؛ شفافیت در مورد صلحآمیز بودن برنامه هستهای و رفع نگرانی در مورد این برنامه و مبتنی بر قواعد بینالمللی بودن آن. مذاکرهکنندگان ایرانی با حسن نیت وارد مذاکره شدند تا با وجود سختیها و فشارهای داخلی و خارجی نشان بدهند که نمایندگانِ ملتی صلحجو هستند که به حق و حقوق خود پایبند است، مشروط به اینکه دیگران هم حق و حقوقش را پایمال نکنند.
اما اینکه طرف غربی هر موضوع بیربطی را پیدا کند و به برنامه هستهای ایران وصل کند، موجب طولانی شدن مذاکرات و سختتر کردن شرایط میشود و نشانه عدم صداقت آنهاست. طرف غربی باید بداند که ایران با حسن نیت وارد مذاکره شده و در مقابل آنها باید مطابق چارچوبهای بینالمللی و متمرکز بر مساله هستهای مذاکره کنند.
مردم سالاری:لواپسی از موفقیت دولت در مذاکرات هستهای!
«لواپسی از موفقیت دولت در مذاکرات هستهای!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مرتضی مبلغ است که در آن میخوانید؛اخیرا هرچه دولت یازدهم تلاش بیشتری برای حل مشکلات کشور و تحقق وعدههای خود انجام میدهد، تحرکات مخالفان هم برای به حاشیه کشاندن دولت بیشتر میشود. این عده درست میگویند که دلواپس هستند اما آنها در نوع و موضوع دلواپسی خود مغالطه میکنند. آنها دلواپس این هستند که دولت در مذاکرات هستهای موفق شود و گشایشی در روابط خارجی کشور ایجاد شود و آنها در مقابل این پرسش بزرگ افکار عمومی قرار گیرند که آنها در هشت سال گذشته باتوجه به آن همه اختیارات، امکانات و پشتیبانی که داشتند چرا مشکلات کشور را نه تنها حل نکردند بلکه معضلات کشور را تشدید کردند؟ در واقع آنها برای اینکه ناکارآمدی شان در این هشت سال برای مردم روشن نشود، به تخریب دولت روی آوردهاند.
آنها پس از برگزاری همایش دلواپسیم پیشنهاد دادهاند که مناظرهای به صورت غیرعلنی در مجلس شورای اسلامی بین تیم مذاکره کننده جلیلی و ظریف برگزار شود.در حالیکه مسوولان سیاست خارجی کشور برطبق وظایف خود در حال پیشبرد پرونده هستهای کشور هستند، پیشنهاد بیربط برگزاری مناظره را مطرح میکنند. برگزاری مناظره در جای خود بسیار خوب و راهی برای حل مشکلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه مناسب است اما چنین پیشنهادی در مقطعی که مذاکرات هستهای ایران و 1+5 در حال انجام است، در واقع به انحراف کشاندن اصل مناظره است.
البته طبق گفته رییسجمهور منافع عدهای با رفع تدریجی تحریمها به خطر افتاده است بنابراین این عده به تخریب دولت روی آوردهاند و دلواپس منافع شخصی خود هستند. این نکته را باید در نظر گرفت که رهبری به مسوولان سیاست خارجی کشور اجازه مذاکرات هستهای را دادهاند و در واقع مذاکرات نیز با نظر ایشان در حال انجام است اما مخالفان دولت که ادعای پیروی از ولایت را نیز دارند، بدون توجه به نظرات رهبری به تخریب و تضعیف تیم مذاکره کننده هستهای روی آوردهاند. در واقع میتوان گفت که تناقضات زیادی در گفتار و کردار این افراد وجود دارد و اگر حرف و عمل اینها یکسان بود کشور دچار این مشکلات عدیده نمیشد.این افراد برخلاف شعارهای خود به دنبال دستیابی به منافع شخصی خود هستند و سوابق بیقانونی آنها از حد گذشته است و اگر سری به دیوان محاسبات و سازمان بازرسی زده شود، میزان بیقانونی آنها مشخص میشود. در این بین دولت باید راه خود را با درایت ادامه دهد و تحت تاثیر جریانهای مخرب قرار نگیرد و واکنشی نشان ندهد.در عین حال دولت باید برای مردم روشن کند که این تحرکات از چه ماهیتی برخوردار است و پشت صحنه این اقدامات چه کسانی و با چه اهدافی هستند.
البته رییس جمهور از فرهیختگان و دانشگاهیان نیز استمداد طلبیده است اما باید به این نکته اشاره کرد که برای جذب همکاری دانشگاهیان باید رابطهای دوسویه بین دولت و دانشگاه ایجاد شود.در واقع دولت و نخبگان و دانشگاهیان باید به صورت متقابل به یکدیگر یاری برسانند.از یک سو دولت باید مشکلات و موانع پیش روی دانشگاهیان را از بین ببرد و با کسانی که در راه فعالیت دانشگاه مشکل ایجاد کردهاند برخورد کند و با تمام قوا به دفاع از دانشگاه برخیزد و از سوی دیگر دانشگاه هم در کنار دولت قرار گیرد تا با همکاری یکدیگر، مشکلات کشور به تدریج حل شود و کشور در مسیر پیشرفت گام بردارد.
ابتکار:چرایی انباشت معوقات بانکی
«چرایی انباشت معوقات بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن میخوانید؛مطابق گفت معاون اول رئیس جمهور هماکنون معوقات بانکی به رکورد هشتاد هزار میلیارد تومان رسیده است. با نگاهی به گذشته متوجه میشویم که این اعداد همواره سیر صعودی و پلکانی داشته و هشدار و انذار هم هیچگاه از سرعت نجومی معوقات نکاسته است. هیچ تضمینی وجود ندارد که این رقم شش ماه دیگر به مرز صد هزار میلیارد تومان نرسد.هر جا که موج خبری ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادی بهراه میافتد، به ناگاه آمارمعوقات بانکی خودنمایی میکند و مسئولان مختلف از عزم جدی خود در برخورد با پدیده معوقات بانکی سخن میگویند. ولی گذر زمان نشان میدهد که سرعت معوقات همچنان تندتر و تندتر می شود و رقم معوقات هر روز درشت و درشت تر میگردد. حالا سؤال این است که چرا کسی توان متوقف کردن این قطار را ندارد. با این آمار معلوم شده است که حجم معوقات (یک ششم) کل تسهیلات نظام بانکی کشور را در بر گرفته است. به عبارتی یک ششم تسهیلات بانکی نصیب تعدادی معدود شده است و عملاً هم قابل برگشت نیست و به اصطلاح، به فایل معوقات بانکی اضافه گردیده است.
جالب است که همان تعداد اندک پروندههای مفاسد اقتصادی که تاکنون تشکیل شده و تعداد انگشت شماری تحت این عنوان بازداشت شده اند، بدهیهای بانکی آنها پاشنه آشیل مفاسدشان میباشد. حال باید پرسید چرا این پرونده هر روز قطورترمیشود و صندوق بانکها هر روز خالی تر و جیب عده ای با پول مردم هر روز پرتر میگردد؟ آیا ثروت بانکها برای بدهکاران، قدرتی فراتر از قدرت دولت ساخته است و کسی قادر به مهار بدهکاران نیست و یا مسئله در جایی دیگر است برای پاسخ به این پرسش توجه به نکات زیر لازم است:
1- بیشک حجم تسهیلات پرداخت شده از عهده یک بانک خارج است. کسانیکه مشمول لطف تسهیلات سنگین می شوند، دارای قدرت لابی فراتراز نظام مالی کشور هستند. اگر این امکان وجود داشت که راههای دسترسی بدهکاران دانه درشت به تسهیلات سنگین بررسی شود، آنگاه نوع ارتباط و دستهای حامی پشت پرده روشن می شد و زنجیری از عوامل که در نظام مالی و حتی دستگاههای نظارتی حضور دارند قابل کشف بود.
2-حجم مهمی از معوقات کنونی نه به دلیل توزیع تسهیلات بین شرکتها و اشخاص جدید است، بلکه انباشت تسهیلات بر روی تسهیلات قبلی برای بدهکاران پیشین میباشد. به تعبیری بدهکاران نه فقط تحت فشار جهت بازگرداندن معوقات نیستند، که مشمول لطف جدید در اعطای تسهیلات جدید نیز شدهاند. برخی از تسهیلات به بهانه خارج ردن شرکت و کارخانه از رکود صورت می گیرد، ولی بخش مهم و سریالی تسهیلات جدید به دلیل آشنایی بدهکاران با راهکارهای برخورداری از تسهیلات جدید و تسلط شان بر روش های سوءاستفاده است.
3- اصولاً وضعیت اقتصاد کشور به سمتی رفته، که گرفتن تسهیلات و پس ندادن آن به یک فرمول سرمایهگذاری آسان تبدیل شده است. وقتی نرخ تورم بالاتر از نرخ سود تسهیلات باشد، گرفتن تسهیلات و سرمایهگذاری کردن در هر بخشی ارزش افزوده بسیار بالایی برای سرمایه گذار، دارد.
4- راهکار مهار غارت منابع مالی مردم توسط عدهای معدود، شعار دادن وخط و نشان کشیدن نیست. اگر عزمی وجود داشته باشد و منافع مشترک در بین نباشد میتوان جلوی این وضع هولناک را گرفت. آیا نمیتوان مشتریان بانکها را طبقهبندی کرد و بدهکاران درشت را در لیست سیاه قرار داد. آیا نمی توان نامشان را در سیستم مالی کشور ثبت کرد، تا امکان گرفتن تسهیلات و خدمات جدید برایشان ممنوع شود؟ آیا نمیتوان اختیار تسهیلات را سطح بندی کرد و سطحی از تسهیلات را فقط دراختیار شورای پول و اعتبار قرارداد و احراز صلاحیت گیرندگان تسهیلات در سطوح بالا را بر عهده کمیتهای متشکل از نمایندگان دستگاههای مختلف قرارداد؟ آیا نباید ارائه تسهیلات جدید را منوط به تسویه تسهیلات قبلی کرد و اجازه انباشتگی معوقات را نداد؟ آیا نمیتوان سود تسهیلات را برای بدهکاران و کسانی که معوقات دارند، پلکانی کرد به گونهای که نرخ سود تسهیلات معوق شده افزون بر نرخ تورم گردد و انگیزه استنکاف بدهکاران را کاهش دهد. و هزار پرسش دیگر که پیش روی مسئولان است، ولی هیچکدام پاسخ درخوری نمی یابند. غول معوقات همچنان بر نظام مالی و بانکی کشور سایه انداخته و توده مردم در حسرت گرفتن وام های خرد و رفع نیازهای اولیه، چشم انتظار پاسخ مسولانند.
مردم انتظار دارند بخشی از پروندههای بدهکاران بانکی در اختیار رسانهها قرار گیرد تا چگونگی دستیابی آنان به مبالغ نجومی روشن شود؛ شاید از این طریق قدمی در جهت شفاف سازی نظام مالی برداشته شود.
دنیای اقتصاد:تبعات بازی با سود بانکی
«تبعات بازی با سود بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبلعاملی است که در آن میخوانید؛بلایندر از بزرگان حوزه پولی، در یکی از مقالاتش میگوید: رابطه بانک مرکزی با بازار پول نباید مانند بچهای باشد که به دنبال مادرش روان است. نهاد پولی باید بر بازار پول اثرگذارد و نرخهای بهره را به سوی مطلوب کشد تا بتواند هدف ثبات قیمتی را جامه عمل بپوشاند. شاید تصور شود که چنین هدایتی از سوی بانک مرکزی به معنای نقض مکانیسم بازار است؛ اما پاسخ این است که با خلق بانک مرکزی، دیگر معنای بازار آزاد پولی به شکل قدیمی خویش نیست و برای این نهاد در همه کشورها ابزاری تعریف شده که قدرت اثرگذاری بر نرخ بهره بازار را داشته باشد.
بنابراین از همان آغاز تشکیل بانک مرکزی، دیگر بازار آزاد پولی به معنای کلاسیک آن از بین رفته و تنها مسالهای که نهاد پولی برای حفظ مکانیسم بازار باید مراعات کند، آن است که مانند دیگر بازیگران و با استفاده از مکانیسم قیمتی، در بازار بازی کند و دستور قیمتی ندهد و نخواهد با بخشنامه کف و سقف تعیین کند.
از این رو، پیرو نبودن بانک مرکزی و اثرگذاری بر سطوح تعادل قیمتی بر اساس مکانیسم بازار پول، پایه اصلی است که بانک مرکزی بر مبنای آن شکل یافته است. بدون این پایه، بانک مرکزی فاقد ابزار کافی برای رسیدن به هدف ثبات قیمتی در اقتصاد کلان است.
در حالی که با تدبیر بانک مرکزی و با دادن علامتهای مختلف به سیستم بانکی در پیش از سالجاری، نرخ سود بانکی به سویی رفت که با سیاستهای پولی در شرایط تورمی سازگار بود، فشار لابیهای مختلف که با انواع و اقسام اظهارنظرهای سیاسی و حتی سخنان افراد و گروههای مرجع اجتماعی همراه بود، موجب شد تا نهاد پولی از اقدام مناسب خویش چشم بپوشد.
بیتردید اگر قدری دیگر تحمل میشد، با کاهش تورم، نرخ بهره آرام آرام افت میکرد؛ اما آنانی که وجودشان به رانت است، اتفاقا تا زمانی که تورم بالا است میتوانند از نرخ بهره پایین کسب سود کنند و فریاد هیهات تولید زنند.
همچنان که بارها و بارها گوشزد شده، این نرخ بهره واقعی منفی ضمن آنکه همواره کمبود منابع مالی را به ارمغان میآورد، موجب افزایش مطالبات معوقه، رانت و فساد اقتصادی میشود و بالاتر از همه اینها، مبنای ارزشگذاری پروژهها و فعالیتهای اقتصادی را مختل میکند و کل اقتصاد کلان را به چالش میکشد. از سوی دیگر، این کاهش در نرخ سود سپردهها بیش از همه به زیان سپردهگذاران خردی است که حداقل 80 درصد حسابها را ازآن خود دارند.
آنانی که به جز سیستم بانکی مأمنی برای پول خود نمیشناسند؛ اینان همان قشر آسیبپذیری هستند که به سختی پسانداز میکنند و پسانداز آنها رانتی میشود به نفع آنانی که خوب میدانند چگونه با نرخ بهره پایین، تسهیلات دریافت کنند. آری، نرخ بهره واقعی منفی ظلمی بس مضاعف برای قشر آسیبپذیر و نعمتی برای بدهکاران سیستم بانکی است. این را نه آنکه مقامات اقتصادی ندانند که خود وزیر محترم اقتصاد از آن دست افرادی بود که پیش از وزارت آثار ضد عدالتی نرخ بهره واقعی منفی را تبیین میکرد. بگذریم از تبعات منفی دیگر در بازارهایی چون مسکن که هنوز چند هفتهای از کاهش نرخ بهره نگذشته دیگر کمتر کسی حاضر است خانه به رهن دهد و همین امر هشدارهایی را از وزارت مسکن به همراه داشته است.
با تمام فشارهایی که کارشناسان از آن مطلع هستند، نهاد پولی باید مقاومت کند یا حداقل عدم رضایت خویش را از آنچه بهوقوع پیوسته، نشان دهد و بیتردید اقتصاددانان با تمام توان از آنها حمایت خواهند کرد. البته در مقام سیاستگذاری باید تمام طرفهای تاثیرگذار را بهنحوی راضی کرد و این محدودیت بزرگی است که کارشناسان به آن آگاهی دارند، اما باید پذیرفت که کاهش کنونی نرخ بهره، تناسبی با نرخهای تورم میانگین، نقطه به نقطه و بالاتر از همه نرخ تورم انتظاری ندارد (البته نرخ تورم انتظاری جامعه و نه بانک مرکزی، که توجه به این مورد در تحلیلها بسیار حساس و مهم است و باید مانند نهادهای پولی دیگر کشورها، اقدامی در جهت برآورد تورم انتظاری انجام داد). از این رو، تدبیر دیگری لازم است تا مجددا این تناسب برقرار شود.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد