از زیر صفر شروع کرده بود و به همین دلیل ساده همه زیر و بمهای کار را میشناخت. برای ساخت هر فیلمش، تقریبا میجنگید. با همه و بیملاحظه! اهل مصالحه و مسامحه و این چیزها نبود.
رجزخوان هم نبود. مرد عمل بود. میدانست که برای ساخت هر فیلم دربرابر مجموعهای از «بایدها و نبایدها» قرار میگیرد و او باید با این قوانین دست و پا گیر فیلم جذاب و دوست داشتنیاش را که حتما پیام هم داشت به مخاطب عرضه کند.
جنوب شهری بود و همین باعث میشد که روحیه جنگ و جدل برای رسیدن به حقش را داشته باشد. قیافهاش غلطانداز بود و تلخ. در حرف زدنش سادگی عجیبی بود که آدم را مجذوب میکرد و بیشتر از همه این صراحتش بود که آدم را غافلگیر میکرد. نان بهنرخ روز خور نبود.
برخلاف خیلی از هم قطارانش تلاش کرد، راههای نرفته را بیازماید. تلاش کرد. رفت و البته هزینهاش را هم داد. از آنهایی نبود که پشت سر کسی قایم شود. خودش بود و خودش. کمتر کسی فکر میکرد او با این روحیه بتواند چنان آثار چشمگیری بسازد.
آثاری که بزرگترین ویژگیشان خون و عصبیت و اعتراض و پرخاش بود که در تمام آنها دیده میشد با رگهای از احساس ناب که همیشه زیر لایهای از خشونت پنهان بود. سالها پیش وقتی در یکی از برنامههای تلویزیونی درباره فیلم بازداشتگاه شماره 17 و سازندهاش بیلی وایلدر حرف زد، تازه فهمیدیم چقدر بر سینمای جنگ جهان مسلط است.
آدمها و جزئیات را میشناسد و به آدمهای خبره و کاربلد احترام میگذارد. حالا هر کسی که میخواهد باشد. بعدها وقتی در یک برنامه تلویزیونی دیگر از چگونگی بازی گرفتن از جمشید هاشمپور در فیلمش حرف زد، بیشتر به او ایمان آوردیم.
او توانسته بود «چشم بالا انداختنهای هاشمپور» را به ریاکشنهای زیرپوستی و حتی نامحسوس تبدیل کند. خودمانی اش این میشود که هاشمپور را بازیگر کرد؛ کاری که هاشمپور در کمتر فیلمیقبل از آن کرده بود.
وقتی از او درباره اتفاقات غیرمتعارفی که در سینما معمولا میافتد و او هم البته دوست نداشت درباره آنها چیزی بگوید، میپرسیدیم رندانه فضا را تلطیف میکرد که: «بچه بلند میشم میزنمت آ.» صداقتی که در حرفهایش بود باعث میشد آدم جذبش شود که خب البته حالا دیگر اصلا امتیاز کمینیست.
سینمای ما هیچوقت قدرش را ندانست و امکانی را برایش بهوجود نیاورد که بیش از اینها «خودش» را نشان بدهد. بعضی از آثارش به آن چیزی که پیشتر تصور میشد، تبدیل نشد و بعضی از آثارش هم چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ محتوا جلوتر از زمان خود بود.
با وجود این او یکهتاز عرصه فیلمسازی دفاع مقدس باقی ماند. شخصیتهایی که او به مخاطبان سینما معرفی کرد احتمالا برای علاقهمندان پیگیر سینما تا مدتها باقی خواهد ماند. خاطره نخستین حضورش در جنگ را وقتی تعریف میکرد، خنده و گریه توأمان دامان مخاطب را میگرفت. مخاطبان سینما توقع داشتند کارهای بزرگتری از او ببینند زیرا زمینهاش را داشت و پیشتر نشان داده بود که میتواند فیلمساز بزرگ و غافلگیرکننده سینمای دفاع مقدس باشد اما مرگ نامنتظره و ناگهــانی او این امکان را از او و ما گرفت که بازهم شاهد یک فیلم بزرگ دیگر باشیم.
در این روزها که سینمای دفاع مقدس، عجیب و غریب ترین روزهایش را میگذراند، جای او بیش از پیش خالی بهنظر میرسد؛ جای کسی که معترضانه و خشمگین، قهرمانان روزهای جنگ را بیدار کند و در برابر چشم ما آنها را از کادری به کادری دیگر ببرد...
آقای رسول ملاقلیپور عزیز! جای تو این روزها حسابی خالی است!
مهدی غلامحیدری - جامجم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: