گزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح شنبه

یارانه سیاه؛ یارانه سپید

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله؛ یارانه سیاه؛ یارانه سپید، پیام مریوان، این، رسم امانت‌داری نیست، حساسیت ها درنقطه جوش و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۶۷۲۰۷۳
یارانه سیاه؛ یارانه سپید

جام جم: «پیام مریوان»

«پیام مریوان» عنوان دیدار اول روزنامه جام جم است که در آن می خوانید:

افتتاح رسمی شبکه نسیم در شهر مریوان و استان کردستان به دلیل دستاوردهایی که با خود به همراه داشت، به رخدادی فراتر از یک افتتاحیه مرسوم تبدیل شد.

1-امنیت و آرامش-این اقدام توانست بار دیگر نام کردستان را زنده کند و به یادمان بیاورد که سالیان درازی گروهک‌ها و وابستگان به استکبار با خیالی خام و شعارهایی دروغین و جنایت‌هایی بی‌شمار چه بر سر مردم این خطه آوردند. به یادمان آورد تا بدانیم چه سردارانی اعم از کرد و غیرکرد با رشادت‌ها و خون‌هایشان امنیت و آرامش را به مردم هدیه کردند. سردارانی چون شهید کاوه، محمد بروجردی، احمد و ناصر کاظمی، صیاد، چمران و بزرگمردان پیشمرگ کرد مسلمان که تا همیشه تاریخ نامشان در یادها و خاطره‌ها خواهد ماند.

2-حضور مردمی- حضور بیش از 20 هزار نفر در کنار دریاچه زریوار مریوان که عمدتا به شکل خانوادگی در مراسم گردهم آمده بودند، نشان از پیوند عمیق مردم با نظام و رسانه ملی داشت؛‌ مردمی که با مهربانی، صمیمیت، اخلاق، قانونمندی، نظم و انضباطی مثال‌زدنی برای اولین بار میزبان افتتاح شبکه‌ای ملی در استان خود بودند؛ حضوری که چه بسا پس از سفر مقام معظم رهبری به این خطه، یکی از کم‌نظیرترین اجتماعات به شمار می‌آید.

رهبر معظم انقلاب نیز بارها در توصیف مردم کردستان به محبت و صمیمیت آنان اشاره کرده و می‌فرمایند: من بارها به مناطق کردنشین سفر کرده‌ام، هر جا رفتم با محبت بی‌دریغ و صمیمانه مردم مواجه شدم.

...استان کردستان یک استان فرهنگی است... به روحیه مهربان و باصفای مردم، به تاریخ استان، به علما، شعرا و اهل هنر این استان نگاه کنید، همه اینها نشان می‌دهد که این استان یک استان فرهنگی است.

3ـ الگوسازی- مراسمی که به روش مرسوم در دستگاه‌های مختلف به جای سالن‌های مجلل و پرهزینه حضور در کنار یکی از زیباترین مناطق کشور و مردمی فرهیخته و فرهنگی برگزار شد و امید است به الگویی برای همه دستگاه‌های کشور تبدیل گردد.

4ـ اصولا چنین سفرها و برنامه‌هایی به مناطق مختلف کشور می‌تواند سهم آنان را در فضای ملی و رسانه‌ای مانند رادیو و تلویزیون افزایش دهد و این همان اتفاقی است که رئیس رسانه ملی پس از سفر به مریوان بر آن تاکید کرد.

کیهان: «میدان فریب!»

«میدان فریب!» یادداشت روز کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می خوانید:

حتما دیده یا شنیده‌اید که وقتی یک گروه سارق حرفه‌ای، قصد انجام سرقت مهم و بزرگی دارند، ترفندهای مختلفی به کار می‌برند تا هرچه بیشتر موفقیت‌شان را تضمین کند. یکی از این ترفندها، صحنه‌سازی و ایجاد حوادث صوری و ساختگی است.

حوادثی که باعث می‌شود حواس مردم و نگهبانان محل مورد نظر به سوی آن حادثه ساختگی پرت شده و سارقان با بهره‌گیری از این غفلت، به راحتی مقصود خود را عملی کنند.

در این روش معمولا فرد یا افرادی از باند سارقان در قالب مردم عادی و حتی در هیات مامور محافظ به قصد کمک کردن و حل مشکل یا برقراری نظم و... در بین مردم عادی و در محل حضور دارند و اتفاقا همان‌ها هستند که هدایت جریان و افکار عمومی را بر عهده می‌گیرند و با زرنگی صحنه را برای حلقه اصلی ماجرا آماده می‌کنند.

این شگرد، تنها در سرقت‌ها و فیلم‌های ژانر پلیسی و کارآگاهی کاربرد ندارد، بلکه کاربرد بسیار مهم و اصلی آن در عالم سیاست، به منظور جهت دادن و در اصل انحراف افکار عمومی و مسئولان کشورهاست.

شگردی که غرب به خاطر سابقه استعماری و سراسر خباثت و جنایتش در آن متبحر و کارکشته است و بارها و بارها آن را در جهان به کار گرفته و در بسیاری از موارد نیز، به نتیجه مطلوب رسیده است.

برای آنها مقدمات این روش مهم نیست! مهم این است که مردم و حافظان آن گوهر گرانبها، حواسشان از حادثه اصلی پرت شود.

در همه این موارد، از حوادثی استفاده می‌شود که فی نفسه مهم و خطیر است اما در مقایسه با حادثه اصلی و آنچه انتظار مردم را می‌کشد، هیچ است و اصلا نباید آن حادثه فرعی را به هیچ انگاشت! و این فقط در سایه شناخت این شگردها حاصل می‌شود.

در مدل سیاسی این شگرد، برخی خواص و جریانات با همراهی مطبوعات و رسانه‌های آلوده، نقش همان کسانی را ایفا می‌کنند که با صحنه‌سازی حواس مردم را پرت می‌کنند تا دزدان به راحتی به غارت و دستبرد دست بزنند و البته در این بین نقش رسانه‌ها بسیار برجسته‌تر از سایر اجزا است.

به نحوی که قاطعانه می‌توان گفت بدون حضور آنها، امکان شکل‌گیری این‌چنین سناریوهای خیانت‌آمیزی وجود ندارد.

در ایام اخیر شاهد زنجیره‌ای از حوادث و حواشی هستیم که پی در پی سپهر سیاسی کشور را دربر گرفته و هر یک برای مدتی انرژی و توان جامعه را به خود مصروف کرده و پس از مدتی گرد و غبار منازعه سیاسی و جناحی فروکش کرده و البته هنوز فروکش نکرده، مضمون تازه‌ای از گوشه‌ دیگری کوک شده و ماجرای تازه‌ای شکل گرفته است!

چند نمونه دم دستی و آشکار از این حوادث عبارتند از:

1- سخنان سخیف وزیر اسبق اطلاعات و دستیار کنونی رئیس‌جمهور در تقدیس شیر و خورشید و آرزوی بازگرداندن آن که در تقابل صریح و بی‌چون و چرا با فرمایشات امام راحل عظیم‌الشأن بود.

2- اظهارات عجیب رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره مسائل فرهنگی و مباح دانستن برخی منکرات عینی، به بهانه پرداختن به امور به اصطلاح ریشه‌ای و مبنایی!

3- برپایی جشنی در روز میلاد حضرت زهرا(س) در کاخ سعدآباد و نقل روایات گوناگون از اشرافیت یا سادگی مبالغه‌آمیز آن.

4- واکنش‌های تعجب‌آور نسبت به تولید و پخش یک فیلم مستند و دعوت از مسئولان قضایی برای برخورد با سازندگان آن، از سوی کسانی که حتی فیلم را ندیده بودند!

به این فهرست می‌توان ده‌ها مورد و نمونه دیگر اضافه کرد. نمونه‌هایی که گاه از سوی حامیان و گاه از سوی منتقدان دولت شکل می‌گیرد و در جامعه منعکس می‌شود.

با نگاهی وسیع‌تر می‌توان حتی برخی رفتارهای قانونی در مقطعی خاص را هم حرکت ناخواسته در این الگو دانست. مثل سوالات پیاپی و بعضا بی‌ثمر از وزرا یا بعضی تغییرات مدیریتی بی‌موقع در برخی قوا.

اما ماجرا چیست!؟ آیا همه کسانی که رفتارهای این چنینی را در پیش گرفته‌اند عامل مستقیم دشمن‌اند؟ قطعاً چنین نیست و نمی‌توان به همه آنها چنین نسبتی داد.

می‌توان گفت که برخی عامدانه سخنان خلاف اصول و مبانی نظام اسلامی و حتی احکام شرع می‌زنند تا خشم و خروش مردم مومن انقلابی را برانگیزند! امام راحل(ره) در این خصوص هوشیارانه اندرز داده‌اند: «اهانت به بعض احکام اسلام... من باب اتفاق نیست، نقشه است، توطئه است.نقشه برای اینکه شما را از راه مستقیمی که دارید منحرف کنند و به امور دیگر غیر از این امر مهم منحرف کنند. ملت ایران باید با هوشیاری این توطئه را خنثی کنند.» اما برخی هم نسبت به نتیجه سخن و رفتارشان بی‌اطلاعند و نمی‌توانند چند گام جلوتر، تاثیر آن را ببینند! اما آنچه مهم است پژواک و انعکاس این رفتار و گفتار در مقطع خاص جامعه است. این همان هدف مهم دشمن است.

رهبر معظم انقلاب سال‌ها قبل فرمودند: «گاه دشمن حرف خود را با ده واسطه از دهان یک فرد موجه می‌زند». این همان وضع امروز ما در بسیاری از اظهار نظرها و اقدامات است. اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود.

بیان یک سخن در جمعی محدود یا انجام یک کار در گوشه‌ای متروک انعکاس اجتماعی ندارد و گردانندگان و صحنه‌پردازان را به هدفشان نمی‌رساند! پس باید حلقه دوم وارد کارزار شود و موضوع را با سر و صدا و جار و جنجال رسانه‌ای تبدیل به موضوع اول کشور کند! اینجاست که دشمن به زنجیره‌ای از رسانه‌های همسو و غوغاسالار نیاز دارد!

اگر فیلم مستندی ساخته شده، باید تمام نظام متهم به توطئه علیه رییس‌جمهور شود! اگر از وزیری سوال می‌شود، باید ده‌ها یادداشت و گزارش خبری با ذکر تعداد، جزئیات، جناح و سابقه نمایندگان سوال‌کننده نگاشته شود تا موضوع کاملا سیاسی و حاکی از کینه و غرض جلوه کند! اگر کسی حرفی زد باید دهان او را با بی‌سواد و بی‌شناسنامه خواندن بست و آن کلمات را هزاران بار در روزنامه‌ها تکرار کرد و لاجرم در همه این موارد - و دیگر موارد مشابه - گروهی که خود را مظلوم و مورد حمله قلمداد می‌کند به دفاع از خود می‌پردازد و جنگ مغلوبه می‌شود!... و این همان لحظه مطلوب و مورد انتظار غارتگران و دزدان است!

البته این حوادث، برای نخستین بار نیست که در ایران اتفاق می‌افتد! سال‌ها قبل همان وقتی که رهبر معظم انقلاب، صراحتا برخی نشریات زنجیره‌ای را پایگاه دشمن معرفی کردند و البته مدتی بعد مقامات غربی صراحتا به حمایت مالی از این زنجیره‌ای‌ها اعتراف و اذعان کردند، رییس‌جمهور وقت مدعی بود که هر 9 روز در کشور با یک بحران مواجه است! گرچه آن روز هم برای خیلی‌ها معلوم بود، اما بعدها بر همگان و حتی هواداران خود او هم معلوم شد که بحران را خودشان می‌ساختند، مدیریت می‌کردند، به اوج می‌رساندند و پس از آنکه هزینه‌های فراوانش را به نظام تحمیل می‌کردند، به کناری می‌نهادند و بحران تازه‌ای به راه می‌انداختند! آن روزها چنین می‌کردند تا مردم نفهمند چه بر سر ارزش‌ها می‌آید! تا کسی خبردار نشود که در عرصه سیاست خارجی و دیپلماسی هسته‌ای چه می‌گذرد! تا خبردار نشویم که از ترس تشر دشمن و قرار گرفتن در محور شرارت، چه نرمش‌های غیرموجهی پشت صحنه صورت می‌گیرد و چه نامه‌هایی به التماس و پوزش نوشته می‌شود!

... و البته خدا چیز دیگری می‌خواست و مثل همیشه حافظ این انقلاب بود.

اما اکنون چه باید کرد!؟ آیا باید منفعل بود و نسبت به هر حرف سخیف و ضد دین و یا هر حرکت خلاف اصول و مبانی نظام چشم‌ها را بست و دم برنیاورد!؟ آیا باید با جوش و خروش، کشور را به صحنه نبرد و تقابل دائمی تبدیل کرد و هر روز، پیگیر و درگیر بحران‌های ساخته و پرداخته شیاطین داخلی و خارجی و رسانه‌های زنجیره‌ای آنها شد!؟ و آیا راه میانه‌ای هم وجود دارد؟ آیا نمی‌توان از ظرفیت‌های تجربی و خسارت‌هایی که پیش از این همین روش به کشور و انقلاب وارد کرده، بهره گرفت و بازی شعبده‌بازان را با هوشیاری خنثی کرد و ناکامشان گذاشت؟ فراموش نکنیم عمده واکنش‌ها، بر حق و از روی غیرت دینی و انقلابی است، درست مثل ضرورت کمک به مصدومان واقعی همان تصادف ساختگی! اما اولویت‌بندی و دید باز داشتن، اقتضا می‌کند که برای حفظ ارزشی عظیم‌تر و گوهری قیمتی‌تر، قربانی شدن آن چند نفر را با چشم اشکبار شاهد باشیم و آن نقد جان را برای حفاظت از آن گوهر پس‌انداز کنیم! به بیان دیگر هیچ اقدام پلشت و آسیب‌رسان را بی‌پاسخ نگذاریم، اما مراقب باشیم که اینگونه اقدامات و حاشیه‌سازی‌ها نگاهمان را از مسائل اصلی منحرف نکند.

باید به هوش بود و فراموش نکرد که عقبه‌های مهم و تعیین‌کننده‌ای در پیش داریم. مذاکرات هسته‌ای به حساس‌ترین روزهای خود نزدیک می‌شود و بهانه‌های غرب وحشی برای پنجه کشیدن به روی انقلاب هر روز جدی‌ و جدی‌تر می‌شود.

رویکرد به اقتصاد مقاومتی برای مقابله با توطئه‌های دشمن و گشایش و رونق اقتصادی کشور ضرورتی حیاتی دارد و... باید برای آن روزها و آن صحنه‌ها مهیا باشیم و فریب صحنه‌سازی‌ها را نخوریم و از یاد نبریم که شیطانک‌های بنده شیطان بزرگ، اگرچه از داخل و خارج به حرکت درآمده‌اند، اما لشکر کلاغ‌ها را سنگی کافی است.

رسالت: «مهمترین وظیفه آموزش و پرورش»

«مهمترین وظیفه آموزش و پرورش» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید باقر پیشنمازی است که در آن می خوانید:

سالها از دوره مقاومت در برابر جنگ تحمیلی و خاطرات مدرسه تربیت جهادی می گذرد. مدرسه ای که شگفتی آفرید و از همه تهدیدها ، فرصت ساخت و امروز عزت و سربلندی خود را مدیون همان مدرسه کار آمد هستیم.دیر یا زود این مدرسه باید بازگشایی شود، چرا که روزهای سخت آزمونهای بزرگ در پیش است.(1) و تنها مدیران جهادی هستند که از عهده ماموریت‌های دشوار بر می آیند.

آموزش و پرورش جمهوری اسلامی که اولین امید تربیت جهادی است، همچنان چشم انتظار یک قهرمان است که با اشراف به مبانی و اصول تعلیم و تربیت اسلامی و با انگیزه آخرتی و آزاد از اسارتهای حزبی و جریانی ، خاطر انقلاب اسلامی را در مورد تربیت نیروی انسانی مناسب، آسوده سازد.

اکنون که از «قرعه فال» رییس جمهور محترم نام جناب فانی بیرون آمده است و قرار است «بار سنگین امانت» تربیت نیروی انسانی و تضمین آینده نظام را حمل نمایند، شایسته است مروری بر عملکرد ماه‌های گذشته داشته باشند و ارزیابی خود از پیشرفت کار تحقق سند تحول مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی و سیاست‌های ابلاغی مقام معظم رهبری را مستمرا به افکار عمومی اعلام نمایند .

پیشرفت‌هایی را اطلاع رسانی کنند که خانواده ها آن را در مدرسه و رشد و ارتقای شخصیت و تعلیم و تربیت فرزندانشان احساس کرده باشند و باور کنند.

در دیدار چهارشنبه گذشته فرهنگیان با مقام معظم رهبری اولین و مهمترین مسئله آموزش و پرورش که مورد تاکید قرار گرفت این بود که وزیر محترم ببینند از چه نیروهایی در مدیریتهای کلان آموزش و پرورش استفاده می کنند؟

«نیروهایی که در این شبکه عظیم به کار گرفته می‌شوند باید خصوصیاتی داشته باشند. یکی از این خصوصیات این است که پرانگیزه باشند با نشاط باشند. از نیروهای خسته، فرسوده، بی ابتکار و کسانی که هر چه بلد بودند به کار زدند، دیگر هیچ کاری بلد نیستند، نباید به عنوان عناصر اولویت دار استفاده کرد.

اولویت با نیروهای جوان، با نشاط، پرانگیزه، متدین، انقلابی و کسانی است که مسئله آنها در آموزش و پرورش همان مسئله اصلی آموزش و پرورش باشد یعنی تربیت انسانها، از اینها باید استفاده کرد... اولین مسئله به نظر من این است که ببینند از چه نیروهایی استفاده می کنند از نیروهای مومن، انقلابی، با نشاط ، علاقه‌مند، عاشق کار خود و آماده ورود در میدانهای دشوار و در محدوده اهداف آموزش و پروش این مهمترین کار است»(مقام معظم رهبری).

همه انتظارات مطرح شده قابل دسترسی و تحقق هستند البته به شرطی که راس وزارت بخواهد و بتواند از همه ظرفیتها استفاده کند. دانش، فکر و تجربه مدیرانی که سالها در حوزه تعلیم و تربیت خدمت کرده اند از جمله این ظرفیها هستندکه نباید به بهانه هایی مورد تغافل واقع شوند.

بهره گیری از بازوانی سالم و توانمند و برنامه اجرایی مدون برای تحقق سند تحول و پیگیری و پشتکار برای عملیاتی شدن آن نباید تحت الشعاع ملاحظات سیاسی و حزبی قرار گیرد.

واگذاری فرصتها و مسئولیت های حساس نظام تعلیم و تربیت به جناحها و جریانهای سیاسی تغافل از بند 10 سیاستهای کلی ابلاغی به وزارت آموزش و پرورش است و زمینه ساز به حاشیه رانده شدن مسائل اصلی ودامن زدن به مسائل حاشیه ای خواهد شد که در همین دیدار اخیر نیز به عنوان «سم» از آن یاد شده است .(2) سمی که موجب تشدید بیماری در کالبد نیمه جان آموزش و پرورش می‌گردد .

دستگاه عظیمی که می‌خواهد برای آرمانهای بلند نظام نیروی مناسب تربیت کند اول باید بتواند نیروی انسانی مورد نیاز (برای تحقق ماموریت) خود را کشف و تربیت کند.

در فرض تهیه برنامه عملیاتی برای تحقق سند تحول چه افرادی از عهده اجرای صحیح آن بر می آیند؟ این افراد چه وقت، کجا و چگونه باید تربیت شوند؟

اگر قرار است قله های آرمانی این ملت با مدیریت جهادی فتح شوند ، این مدیران جهادی در کدام مدرسه و با کدام معلم و مربی و کدام برنامه تربیتی باید تربیت شوند؟

بررسی و کشف چنین استعدادهایی و تربیت مناسب آنها مسئله ای نیست که به سادگی و خود به خود اتفاق بیفتد و لذا بازنگری و تحول در نظام گزینش و تامین و تربیت منابع انسانی اولین
مسئله ای است که لازم است مورد توجه واقع شود. ادامه وضع فعلی نظام گزینش چیزی بهتر از شرایط موجود به ارمغان نخواهد آورد.

اگر وزارت آموزش و پرورش نتواند معلمان و مدیران شایسته ای برای تحقق چشم انداز سند تحول تربیت کند چگونه می تواند برای سایر دستگاه ها، نهادها و آرمانهای بلند نظام، نیروی انسانی مناسب تربیت نماید؟!

اگر کاری برای خدا خالص شود و جز عمل به تکلیف و جلب رضایت او ملاحظات دیگری وجود نداشته باشد حتما یاری خداوند را به دنبال خواهد داشت و گام​های استواری که به موفقیت
می انجامد.(3)

برای وزیر محترم آموزش و پرورش که بارسنگین این مسئولیت خطیر را پذیرفتند موفقیت و حسن عاقبت از پیشگاه خداوند متعال مسئلت داریم و امیدواریم بتوانند از این آزمون مهم ، سربلند بیرون آیند.

پی نوشتها:
1- قرآن کریم سوره بقره آیه 214
2- مقام معظم رهبری: داشتن نگاه‌های جریانی و سیاسی و حزبی و جناحی و این چیزها برای آموزش و پرورش «سم» است. ما در طول این سال‌های متمادی دورانی را دیدیم که به این چیزها اهتمام بیشتری شد و آموزش و پرورش خسارت یافت. مراقب باشید!
3- قرآن کریم سوره محمد(ص) آیه7

جمهوری اسلامی: «این، رسم امانت‌داری نیست»

«این، رسم امانت‌داری نیست» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:

بسم‌الله الرحمن الرحیم
اگر اهل تعارف و پنهان کردن واقعیت‌ها نباشیم، باید بپذیریم که فعالان سیاسی جناح‌های مطرح در کشور، سال 1393 را با بداخلاقی شروع کرده‌اند. در کمتر از دو ماهی که از سال جدید می‌گذرد، تقریباً به اندازه روزهائی که پشت سر گذاشته‌ایم، بداخلاقی دیده ایم.

بداخلاقی، بد فرهنگی هم هست. اگر فرهنگ سیاسی داشته باشیم، اهل تعامل و تفاهم با همدیگر و همراهی و همفکری بر سر مصالح و منافع کشور خواهیم بود و بهانه‌جوئی‌ها و خرده گیری‌های وقت گیر را کنار خواهیم گذاشت.

غفلت از اصول، پرداختن به فروع و سرگرم شدن به حواشی، شایسته کسانی که در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت دارند یا در فضای سیاسی چنین جامعه‌ای توفیق و فرصت فعالیت دارند، نیست.

انتظار این بود که در سال فرهنگ و اقتصاد، از یکطرف ضوابط و اقتضائات فرهنگی توسط فعالان سیاسی رعایت شود و از طرف دیگر تمام کسانی که به نحوی دست اندرکار امور مدیریتی کشور هستند و در عرصه سیاسی نقش‌آفرینی می‌کنند، به الزامات استقلال اقتصادی که نگاه فرهنگی در رأس آن قرار دارد، ملتزم باشند.

نه اقتصاد می‌تواند منهای فرهنگ شکل بگیرد و نه سیاست بدون فرهنگ می‌تواند برای جامعه کارساز و مفید باشد.

به همین دلیل، همواره فرهنگ را باید محور قرار داد و با استفاده از بهره‌های فرهنگی، به سیاست و اقتصاد غنا بخشید.

رسیدن به چنین هدفی نیازمند فرصتی است که مسئولان و صاحبان فکر و نظر بتوانند با استفاده از آن فرصت، به مسائل کلان بیاندیشند تا بتوانند نقشه راه را ترسیم نمایند و برای اجرای آن برنامه ریزی دقیق کنند.

متأسفانه بداخلاقی‌های سیاسی از اولین روزهای بعد از تعطیلات نوروز از ناحیه رقبای دولت و اظهارنظرهای کارشناسی نشده یا غیر ضروری توسط بعضی مسئولان موجب شده بخش عمده‌ای از وقت‌ها به جای آنکه صرف مسائل محوری شود، با درگیری‌های لفظی و بحث‌های حاشیه‌ای تلف شود و تلفات زیادی نیز با خود به همراه بیاورد.

عده‌ای در عین حال که مدعی ولایتمداری هستند هر روز به شکلی درباره مذاکراتی که خود رهبری آن را زیر نظر دارند و دست اندرکاران آن را فرزندان انقلاب نامیده‌اند و توصیه کرده‌اند راه برای ادامه کار آنها باز باشد، بهانه‌جویی و اعلام دلواپسی می‌کنند.

سایت‌های متعدد، روزنامه‌ها، بولتن‌ها، راه‌پیمائی‌ها و همایش‌های متعدد در خدمت این گروه قرار دارند و حتی و با استفاده از بودجه‌های متعلق به بیت المال و امکانات عمومی و تریبون‌های نظام از جمله مجلس شورای اسلامی به مشوش ساختن اذهان مردم می‌پردازند.

عده‌ای نیز در عین حال که به دولت وابسته هستند و باید مشکلات کشور، اقتضائات منطقه و شرایط جهانی را به خوبی درک کنند، گاهی اظهارنظرهائی می‌کنند که حتی اگر صحیح باشد قطعاً غیرلازم و چه بسا مضر است.

نام اقدامات گروه اول را نمی‌توان انتقاد گذاشت کما اینکه اظهارنظرهای گروه دوم را نیز نمی‌توان خدمت به دولت یا نظام و کشور دانست.

مردم به خوبی می‌فهمند و این فهم و درک خود را به زبان می‌آورند که گروه اول، دلواپس مصالح کشور نیستند بلکه دلواپس منافع خود هستند کما اینکه برای گروه دوم نیز متأسفند که همچون خروس بی‌محل، مطالبی به زبان می‌آورند که تعرض به مراجع محسوب می‌شود، بهانه به طرف مقابل می‌دهد، اختلافات را دامن می‌زند و در عین حال هیچ سودی برای کشور ندارد.

اگر در جامعه اسلامی ما حتی مراجع نیز نتوانند نظر شرعی خود را درباره مدیریت‌ها بگویند و بلافاصله بعد از اظهارنظر با تعرض‌های تبلیغاتی مواجه شوند، سایرین چگونه برای آزادی بیان و نظر احساس امنیت کنند؟ همه می‌دانیم که در تشخیص فقهای ما تفاوت‌هائی وجود دارد.

این تشخیص‌ها چه در قالب فتوا و چه در قالب رهنمود و یا ابراز نگرانی می‌توانند ابراز شوند. مسئولین ارشد نظام نیز با در نظر گرفتن همین اختلاف تشخیص‌ها و مصالحی که برحسب مسئولیت‌های خود در نظر دارند و اقتضائاتی که وجود دارد، به تصمیم می‌رسند و به آن عمل می‌کنند.

بدین ترتیب، جائی برای تعرض‌های تبلیغاتی و یا نگرانی افراد دیگر حتی اگر از روی دلسوزی باشد وجود ندارد.

ورود به مسائل غیرضروری از قبیل موضوع پرچم و اینکه آیا شیر و خورشید خوب است یا بد نیز از جمله اقدامات حاشیه‌ایست که نه تنها مفید نیست بلکه عوارض منفی زیادی نیز دارد. اشکالی ندارد که افرادی معتقد باشند علامت شیر و خورشید خوب و استفاده از آنها بلامانع است،‌ ولی سخن بر سر اینست که در شرایط حساس کنونی که دولت درگیر مسائل مهم داخلی و بین‌المللی است و کسانی درصدد هستند از هر کاهی کوهی بسازند و موانعی بر سر راه دولت ایجاد کنند، چه ضرورتی ایجاب می‌کند افراد منتسب به دولت وارد مسائل و موضوعاتی شوند که اولاً حاشیه‌ای هستند، ثانیاً حساسیت برانگیزند و ثالثاً بهانه‌هائی به دست مخالفان می‌دهند؟

با اینکه موارد فراوانند، ولی به همین نمونه‌ها اکتفا می‌کنیم و به فعالان سیاسی هر دو جناح و به دولتمردان و منتسبین به دولت یادآور می‌شویم که نظام جمهوری اسلامی، امانت الهی است که در اختیار شما قرار دارد و حفاظت از این امانت بر همه واجب است.

یک روز شما دولت هستید و روز دیگر رقبای سیاسی شما ولی هر دو باید فراتر از دولت و جناح سیاسی فکر کنید تا بتوانید به وظیفه حفاظت از امانت الهی عمل نمائید. برای انجام این وظیفه، کمی تحمل، سعه صدر، گذشتن از منافع شخصی در برابر مصالح عمومی لازم است.

روشی که اکنون با بداخلاقی‌های سیاسی در جامعه ما دنبال می‌شود، با امانت‌داری در تضاد است و اگر ادامه یابد ممکن است خدا ما را لایق برخورداری از این نعمت نداند و همه را از آن محروم نماید. امانت‌داری کنیم و قدردان نعمت الهی باشیم تا خدا ما را شایسته برخورداری از آن بداند.

ابتکار: «حساسیت ها درنقطه جوش!»

«حساسیت ها درنقطه جوش!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می خوانید:

این روزها همه از پایین بودن آستانه تحمل جامعه سخن می‌گویند و درباب خطرات چنین وضعی هشدار می‌دهند. آنها از تیره بینی ها و کج اندیشی ها شکایت دارند و آن را به نفع جامعه و نظام نمی‌دانند. واقعیت های روزمره و پیرامونی ما این خطر را تائید می‌کند.

آستانه تحمل آن چنان پایین است که یک کلمه، تلنگر، اشاره و کنایه کافی است تا پرخاشگری و آشوب به پا شود. فرد عصبانی با توجه به جایگاهش واکنش نشان می‌دهد. هر چه مقام، قدرت و اختیارش بالاتر، واکنشش شدید و قهر آمیزتر است.

رویه اجتماعی این وضعیت را می‌توان در دعواهای خیابانی، نزاع های فردی و دسته جمعی، بی حوصلگی در پشت چراغ قرمز، ترافیک و تصادفات مشاهده کرد. این صورت مساله است؛ ولی نکته مهم و اساسی این است که چرا چنین وضعتی شکل گرفته است.

چرا به رغم تاکید آموزه های دینی بر داشتن شرح صدر، کظم غیظ و خویشتن داری، جامعه به این نقطه رسیده است.

برخی در بیان علل وضع، به شکلی سطحی سعی در فرافکنی دارند. گویا در تحلیل علت مساله خود نیز گرفتارعصبیت و بی تحملی شده اند.

مسئولان علت را به گردن رسانه ها می‌اندازند و به گمانشان سیاه نمایی رسانه ها عامل این شرایط است. برخی از رسانه ها هم به صورت یکسویه، رفتار مسئولان را دلیل این وضع می‌شمارند.

اما واقعاً چرا؟ برای پاسخ به این پرسش لازم است به چند نکته به عنوان علل شرایط کنونی دقت و توجه شود.

1- واضح است سهم مردم در این نا به هنجاری ها به مراتب از مسئولان کم تر است. چرا که «الناس علی دین ملوکهم». رفتار مردم نتیجه رفتار مسئولان است. بی شک نقش مسئولان بیش از رسانه ها ست، چرا که رسانه نقشی انعکاسی دارد و این مسئولان هستند که نقششان فاعلی است.

2- تلاش برای دو قطبی کردن جامعه و سیاه وسفیدکردن آن، روان جامعه را پریشان می‌کند و نا امنی را رواج می‌دهد. بخشی از جامعه خود را کاملا در امان می‌بینند و گروهی در ناامنی مطلق به سر می‌برند.

3- طرح سؤال های پیاپی و احضارهای مکرر وزراء به مجلس به منظور ایجاد تردید در مردم دلیل دیگر حساسیت کنونی است.

4- تهمت های واهی و اثبات نشده به افراد و شخصیت ها، مصونیت مدعیان چنین اتهاماتی و ناتوانی متهمان در دفاع از خود، زمینه ساز رواج رفتارهای مدارا ستیز در بطن جامعه است.

5- ایجاد تردید و تشکیک در خصوص گذشته رئیس جمهور از طریق ساخت آثاری مانند «من روحانی هستم»، دلیل دیگری است.

6- برگزاری نشستها و تجمعات غیر قانونی به بهانه ارزشها و طرح شعار علیه برخی شخصیتها و مسئولان و قدرت نمایی گروه های خاص به منظور تردید در قدرت دولت، بازتولید بی صبری و فقدان تحمل در جامعه را رقم می‌زند.

7- مصونیت آهنین برخی رسانه ها در گذر از خطوط قرمز و نمایش اینکه کسی توان برخورد با آنان را ندارد؛ آنان که با جوسازی و غوغا سالاری می‌کوشند صدای رقیب را خفه کنند و میدان را یکسویه در اختیار بگیرند. از سوی دیگر بی پناهی برخی دیگر از رسانه ها و پایین بودن امنیت شغلی آنان به گونه ایست که استرس ناشی از نا امنی و سوء تفاهم قدرت تمرکز را از آنان سلب کرده است. آنان به ناچار با دست و دلی لرزان رسالت مطبوعاتی خود را ایفا می‌کنند؛ در مقابل، تحریریه رسانه های روئین تن، به واسطه چنین امنیتی خود را فعال مایشاء می‌پندارند. گروهی در امنیت کامل و گروهی در ناامن ترین شرایط ممکن در حال رقابتند. حال نتیجه این نوع رقابت نابرابر را خود بسنجید.

8- تشکیک و تردید در آمارهای رسمی و صداقت مسئولان.


9- تحریف اخبار و وقایع با هدف تحریک حساسیت متدینان و افکار عمومی؛ شبیه روایتهای اغراق آمیز و غریب در خصوص جلسه همسر رئیس جمهور با تعدادی بانوان در روز زن.
10-ادعای وجود پرونده های چند صد هزار میلیاردی اختلاس، شبیه آنچه چند روزپیش از زبان یکی از نمایندگان مجلس مطرح شد.

11- روند روبه تزاید گرانیها و ادعای برخی مسئولان مبنی بر اینکه همه چیز خوب و آرام است.

اینها تعدادی کم شمار از عوامل موثر در تشدید نا آرامی ها، دلهره و استرس در جامعه امروزند.

بی شک حجم بالای اخبار منفی در خصوص گرانی ها، کمبود ها، تحریم، محدودیت ها، محرومیت ها، نا به هنجاریهای اجتماعی و حوادث جاده ای، همه و همه به جامعه انرژی منفی می‌دهد و حس ناامنی ایجاد می‌کند.

چنین اخباری جامعه و افکار عمومی را دچار نگرانی، پریشانی، عصبیت و پرخاشگری می‌کند. اینکه چه میزان از این اخبار منفی تولید مدیران و چه مقدار محصول ذهن بدبین و منفی باف جامعه رسانه ای است، خود نیاز به تحلیل و تحقیق مستقل دارد ولی هر چه باشد این روزها فضای خبری، گفت و گوها و گپهای محفلی بار منفی دارند و استرس زا هستند.

بیم از آینده بر تحلیلها سایه افکنده است. رفتار نازک نارنجی برخی از مسئولان، حساسیت بالایشان و واکنش های شتابزده آنان بر ناامنی محیط افزوده است.

برخی تلنگر به خود را مرادفِ مواجهه با منافع ملی قلمداد می‌کنند و با چنین نگاهی به هر موضوعی واکنش نشان می‌دهند.

این گونه حساسیت ها را بالا بردن و نقطه تحمل ها را به جوش رساندن بسیار خطرناک و هراس آور است. بی شک باید این فضا را تغییر داد.

هضم این شرایط، سخت و سنگین است و تداومش عواقب جبران ناپذیری دارد. هر حرکتِ خطایی در این شرایط حکم جرقه در انبار باروت را دارد.

پس هر کس دل در گرو ایران و نظام و منافع مردم دارد، برای برون رفت از شرایط کنونی می‌بایست قدمی بردارد.

خراسان: «هنگامه نشاط و بندگی»

«هنگامه نشاط و بندگی» یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می خوانید:

شادمانی، نشاط و بهجت جزو جدایی ناپذیر زندگی انسان سالم و جامعه سالم است و بی گمان نور امید در دل های شاد و راضی و بیدار و همچنین در جامعه سرزنده و پرنشاط بسیار بیشتر می تابد و جلوه گری می کند و کیست که قبول نداشته باشد این حقیقت روشن تر از روز را که کسالت و خمودگی و دلمردگی و بی نشاطی و ناشادمانی، هم روح و جان و روان فرد و خانواده را می خلد و می گدازد و هم جامعه را به سستی و بیماری و کم توانی و ناامیدی دچار می کند و کدام عقل سلیم و دل پاکیزه ای را می توان یافت که تأثیر بس سترگ نشاط و بهجت و امید را در سلامت جسم و جان و روان و سعادت انسان و جامعه منکر شود و چه بسیار از ما مردم که می دانیم تحرک نداشتن، دوری از طبیعت، هم نشینی با سنگ و سیمان و آهن در سکونتگاه های قوطی کبریتی به نام آپارتمان و دائما سر به گریبان فرو بردن و فریاد «چه کنم» سر دادن و نداشتن شادی و نشاط چه بلایی بر سر اعصاب و روان، جسم و جان و سلامت فرد و جامعه می آورد.

پس ناگفته، روشن است که برای خوب زیستن، امیدوار بودن، بالا رفتن از پلکان کمال و طی طریق سعادت، نیازمند شور و نشاط و شادمانی و بهجت و سلامت تن و جان در کنار ایمان و باور عمیق قلبی به ذات حضرت باری و توکل به ذات اقدسش و پاسداشت طریق محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام هستیم و بی گمان یکی از راه های امیدوار و شاد و پرنشاط و سالم زیستن، دیدن و درک و فهم زیبایی های پرشمار طبیعت و اتفاقات بس مبارک رخداده در عالم هستی است.

پس چرا این روزها که هنگامه خنداخند طبیعت و شکفتن گل و ریحان و سبزی چشم نواز شاخ و برگ درختان است و اردیبهشت خرامان خرامان همچون طاووس، چتر صد رنگ زیبای خود را به تماشا گذاشته و غنچه ها شکفته و در باغ ها و معدود کوچه باغ های باقی مانده از چنگ ساخت و سازهای طبیعت برانداز بوی عطر یاس و یاسمن پیچیده است همه ما سعی بلیغ نداریم تا از دیدن و تفکر در صنع بی نظیر خداوند هستی و این همه بهانه های زیبا برای بهتر زیستن و شادمانی و نشاط و سلامت جسم و جانمان بهره ببریم و بسیاری از ما همچنان سینه های خود را به جای تنفس هوای تازه در طبیعت و کوچه باغ های باقی مانده، به دود اگزوز خودروهای پرسوز و بدسوز سپرده ایم و چشم هایمان را از دیدن طبیعت زیبا محروم نگاه می داریم و دل هایمان را نیز از سپردن به سرسبزی و گستردگی طبیعت زیبای اردیبهشت محروم می کنیم.

آن قدر خود را درگیر کرده ایم و برخی سوءمدیریت ها و اعمال سلیقه های آنچنانی، بسیاری از ما و جامعه را درگیر کرده است که نه تنها از زیبایی های طبیعت در فصل های مختلف و زیبایی های پرشمار هستی غافل شده ایم بلکه برخی از ما حتی رخدادهای بس مبارک عالم هستی در نو به نو شدن اهله قمر و چرخش ایام و هلال و بدر و شب چهارده ماه را نیز از یاد برده ایم و از ایام و ماه هایی که پر از بهانه شاد زیستن و مجلس آراستن و جشن گرفتن و پرنشاط بودن و بهجت آفرینی است بهره های لازم را از آنِ دل و جان و وجود و سعادت امروز و فردای خود نمی کنیم.

از جمله همین فرخنده روزهایی که در آن به سر می بریم که هم بهار است و اردیبهشت بس زیبا و هم روزهای پربرکت ماه رجب، ماهی که به نام جویباری در بهشت نام بردار است و گاه و هنگامه بارش رحمت ویژه الهی است و مزین و متبرک است به میلاد حضرت باقرالعلوم امام محمدباقر(ع)، میلاد حضرت هادی امت امام علی النقی(ع)، میلاد جوادالائمه میوه دل ولی نعمتمان علی بن موسی الرضا(ع) و ولادت مولود کعبه، وصی پیامبر خدا(ص)، همسر فاطمه زهرا(س)، ابوالائمه امیرالمومنین(ع) و همچنین «ایام البیض» آن (سیزدهم تا پانزدهم ماه رجب) فصل عبادت ویژه اعتکاف و خلوت گزینی و روزه داری صدها هزار زن و مرد و پیر و جوان این مرز و بوم است و از همه مهم تر این که بزرگ ترین، مهم ترین و عالی ترین رخداد هستی یعنی بعثت حضرت خاتم الانبیاء محمدمصطفی(ص) از سوی خداوند باری تعالی در غایت لطف برای هدایت انسان و رساندن او به کمال و سعادت در این خجسته ماه به وقوع پیوسته است و این همه مناسبت و رخداد مبارک که هر یک از آن ها خود به تنهایی می تواند و باید بهانه ای بس ارزشمند برای شادمانی، جشن آرایی و بزم آراستن، بهجت آفرینی و دل زنده کردن به عشق و معرفت و معنویت باشد.

از ظرفیت این ایام پربرکت و ماه پرفضیلت می توان با برنامه ریزی دقیق و مناسب کارهایی بس موثر هم برای ایجاد و افزایش شادی و نشاط و سرزندگی و امید در بین اقشار گوناگون جامعه انجام داد و هم می توان زمینه بهره وری بیشتر معرفتی و معنوی و عمق بخشیدن به ایمان و باور آحاد جامعه خصوصا جوانان را فراهم آورد که این بهره ها نه تنها به حفظ سلامت تن و جان و روان و تعمیق باورها می انجامد بلکه افراد، خانواده ها و جامعه را در مقابل هجمه های بی امان فرهنگی بیمه می کند و موجب ارتقای سلامت باورها و تعمیق ارزش های دینی و معنوی ناب می شود و جامعه را نیز به طرف سلامت هرچه بیشتر، سرزندگی و امیدواری و کاهش درگیری ها و ناهنجاری ها، بداخلاقی ها و بدرفتاری ها و آسیب های اجتماعی سوق می دهد.

پس تا هنوز فرصت هست از همه زیبایی های طبیعت و صنع خداوندی و همه میمنت ها و مبارکی ها و فرخندگی های رجب، این موسم بارش رحمت های ویژه الهی برای هرچه شاد و بانشاط و سالم و سعادتمند زیستن بهره ببریم و باور کنیم که خیلی زود دیر می شود و فرصت ها از دست می رود.

آفرینش: «پایین آمدن آستانه تحمل عمومی و ضرورت چاره‌اندیشی برای آن»

«پایین آمدن آستانه تحمل عمومی و ضرورت چاره‌اندیشی برای آن» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیان‌بخت است که در آن می خوانید:

اگر چرخی در خیابان‌ها و سطح شهر بزنیم پایین آمدن آستانه تحمل عمومی در جامعه، برای‌مان به آسانی اثبات خواهد شد.

اگر قدری دقیق شده و برای مثال رفت‌وآمدهای خود را در طول یک هفته‌ای که گذشت از ذهن بگذارنیم، به احتمال بسیار زیاد نمونه‌هایی از پایین آمدن آستانه تحمل در جامعه را که اگر خودمان هم در آن نقشی نداشته‌ایم، دست‌کم شاهدش بوده‌ایم، به خاطر خواهیم آورد.

«براساس آماری که درباره نزاع در 10 ماه گذشته منتشر شده است، بیش از نیم میلیون تن از ایرانیان از ابتدای سال 92 تا پایان دی ماه به دلیل نزاع به مراکز پزشکی قانونی سراسر کشور مراجعه کرده‌اند. در 10 ماه سال 92، 521 هزار تن، شامل 157 هزار و 989 زن و 363 هزار و 168 مرد به علت نزاع برای معاینات به مراکز پزشکی قانونی مراجعه کرده‌اند و درمجموع حدود 30 درصد مراجعه‌کنندگان را زنان و 70 درصد باقی‌مانده را مردان شامل می‌شوند». (وطن امروز 92.12.24)

سیر صعودی این معضل اجتماعی و تنزل اخلاق، که اگر چاره‌ای برای آن اندیشیده نشود، خواه ناخواه پس از مدت زمانی، به طور عادت درآمده و تثبیت خواهد شد، مساله‌ای نیست که در سطح اخلاقیات باقی مانده و درنهایت مثلا ما را به جایی برساند که در دیده‌ی دیگر اقوام و ملل، به عنوان کشوری بی‌اخلاق و یا بداخلاق شناخته شویم.

مسایل اخلاقی به قدری در تمام ابعاد و زوایای زندگی انسانی ریشه‌دار و به آن مرتبط است که پس از گذشت مدتی، تاثیر خود را در همه وجوه زندگی فردی و اجتماعی نشان خواهد داد. بررسی دلایل و چرایی این امر که چه می‌شود که جامعه‌ای در سرازیری بی‌اخلاقی می‌افتد و یا به سمت قله‌های اخلاقی‌تر شدن و بهبود روابط صعود می‌کند، امری است که می‌توان منشا آن را در همه حیطه‌ها و زوایای ساختاری یک جامعه، جستجو نمود.

از نحوه تربیت در خانواده و نوع برخورد و ارزش‌های مطرح در چارچوب‌های خانوادگی و آنچه فضاهای آموزشی ازجمله مدرسه و دانشگاه به افراد انتقال داده می‌شود و از نحوه انتقال آن‌ها گرفته تا اقتصاد و سیاست و مسایل این چنینی که بازتاب آن‌ها بر روی حیات فردی و اجتماعی افراد در یک جامعه خیلی زود و به وضوح خود را نشان می‌دهد.

برای این که مساله عینی‌تر شده و تنها به دیگران فرافکنی نشود، می‌توانیم کمی صادقانه‌تر از خود بپرسیم در طول چند روز گذشته چه مقدار سعی در درک دیگران و مفاهیمی چون گذشت و مدارا داشته‌ایم و چه میزان از خط قرمزهای اخلاق و درک دیگران عبور کرده و پا را فراتر گذاشته‌ایم؟ البته در این‌جا تنها بحث از مشاجرات و زدو خوردهای زبانی و مسایلی از این دست است که در سطح جامعه بروز و ظهور می‌یابد، بخش دیگر قضیه که مشاجرات و جدل‌های درونی، و زدوخوردهای فکری با دیگران است خود مساله‌ای دیگر است که در اصل قضیه، باز هم از همین روبه نزول رفتن آستانه‌های تحمل ناشی می‌شود.

تفاهم و سعی در تقلیل تنش‌ها با دیگر افراد، امری است که از همه فضیلت‌ها و فواید آن که صرف‌نظر و چشم‌پوشی کنیم، حداقل تنها به این دلیل که یکی از ویژگی‌های یک جامعه رشدیافته و با پرستیژ توسعه‌یافته است، یک حسن و ضرورت به شمار می‌رود.

نمی‌توان در انتظار پیشرفت بود اما به مقدمات آن اعتنایی نداشت. به هر روی، دلیل پایین آمدن آستانه تحمل در جامعه هر چه که باشد، ریشه‌یابی، درمان، جدی گرفتن آن و فکری برای آن کردن، امری است که قطعا امروز بیش از هر چیز دیگر، نیاز جامعه ما است.

مردم سالاری: «ضرورت خِردگرایی»

«ضرورت خِردگرایی» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مسعود پزشکیان نماینده مردم تبریز در مجلس است که در آن می خوانید:

این روز‌ها شاهد این هستیم که عده‌ای با بهانه‌های مختلفی چون وادادگی در مذاکرات هسته‌ای یا به عنوان مثال برگزاری یک جشن و یا هر مساله دیگری سخت در تلاشند تا به نوعی مردم را نسبت به دولت بدبین کنند تا بلکه از این طریق جریان متبوعشان را از حاشیه نشینی خارج کرده و قدرت را در دست بگیرند. درباره تحرکات آن‌ها ذکر چند نکته ضروری است که در زیر می‌آید:

اول اینکه بهتر است به آقایان گفته شود، در شرایطی که کشور و مردم انواع و اقسام گرفتاری‌های مالی و غیر مالی را علت بحران خود می‌بینند و به نوعی آرامش خیال برایشان دقیقا به مانند آرزویی دست نیافتنی شده است با چه دلیل و منطقی به جای تلاش برای کاهش مشکلات دنبال کارهایی می‌روند که فقط حاشیه آفرین هستند و نه تنها هیچ منفعتی ندارند و نمی‌توانند دردی از دردهای کنونی را برطرف کنند، بلکه مشکل را بیشتر می‌کنند و شرایطی را موجب می‌شوند تا دولت به جای اینکه به فکر رفع مشکلات باشد، نحوه برخورد و مواجهه با چنین رفتارهایی را بررسی کند. پس باید گفت این سوال بسیار جدی مطرح است که چطور هم می‌توانند ادعای مردم مداری و وفاداری به نظام و کشور را داشته باشند و هم در دشوار‌ترین شرایط سعی در گل آلود کردن آب داشته باشند.

دوم اینکه انگار باید به گروهی که سرمشق همه کار‌هایشان افراط است و به غیر از تندروی چیز دیگری را از خود به نمایش نمی‌گذارند، یاد آوری کرد که مردم در 24 خرداد سال گذشته «نه» رسایی به چنین خط و مرامی دادند و باتوجه نشان دادن به شعار اعتدال، اعتدالیون را در راس امور اجرایی کشور گماردند تا بلکه از بحران رهایی پیدا کنند. پس باید آن‌ها با در نظر گرفتن اصلِ مردم سالاری و اینکه نظام اسلامی تحت هر شرایطی مطالبات مردم را به هر موضوع دیگری ارجح می‌داند، به فکر تغییر رویه باشند و با اصلاح رفتار خود از حاشیه نشینی مطلقی که در آینده‌ای نه چندان دور نصیبشان خواهد شد، دوری کنند.

آن‌ها باید مطمئن باشند که اگر رفتارهای آنچنانیشان ادامه داشته باشد، به زودیِ زود خود را گروهی خواهند دید که از حداقل پایگاه مردمی و اجتماعی هم محروم می‌شوند.

سوم اینکه دولت باید با توجه به انتظاراتی که در اذهان عمومی وجود دارد و همچنین با توجه به شرایطی که کشور به واسطه ندانم کاری این چند سال به جامعه و آحاد مختلف مردم تحمیل شده است، مراقب باشد تا واکنش نشان دادن به رفتارهای غلط برخی، موجب نشود که آن‌ها تلاش برای خدمتگزاری را فراموش کرده و وقت و انرژی قوه مجریه را صرف چالش و جدل و همچنین جواب دادن به گروه‌های افراطی کنند البته لازم است، برنامه‌ای برای مقابله با این پدیده دردسرساز تدوین شود اما این به آن معنی نیست که همه امور ار معطل کنند و اولویت را برخورد با رقبا یا بهتر است گفته شود، مخالفان بدانند.

در ‌‌نهایت باید گفت که تحت هیچ شرایطی نباید «ضرورت خرد گرایی» نادیده گرفته شود. چه از جانب دولت و چه از جانب منتقدان دولت. چرا که فقط با تکیه بر منطق و همچنین واقع بینی است که می‌توانیم پتانسیل‌های موجود را در راستای کاهش مشکلات و در نتیجه افزایش رضایتمندی عمومی به کار بگیریم.

دنیای اقتصاد: «یارانه سیاه؛ یارانه سپید»

«یارانه سیاه؛ یارانه سپید» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم میثم هاشم‌خانی است که در آن می خوانید:

نامه 108 اقتصاددان و جامعه‌شناس که سه‌شنبه گذشته با موضوع طراحی سازوکار «بودجه‌ای» و «غیربودجه‌ای» مناسب برای «کاهش فقر آموزشی کودکان» منتشر شد، نمادی از تلاش صاحب‌نظران و پژوهشگران کشور برای هدایت شعارهای عدالتخواهانه به مسیر علمی و منطقی بود.

اما چرا ما سال‌ها است که رکورددار پرداخت یارانه به انرژی هستیم و چشم‌مان را به‌روی تبعات زیست‌محیطی مخرب آن می‌بندیم؟ چرا جزو انگشت‌شمار کشورهایی هستیم که همه‌ساله مبالغ قابل توجهی برای پرداخت دلار ارزان و وام کم‌بهره به تولیدکنندگان اختصاص می‌دهیم و چشم خود را به روی سوءاستفاده‌های هنگفت ناشی از این رویه می‌بندیم؟ و روی دیگر سکه اینکه، چرا صدها هزار کودک سرزمین‌مان مجبورند روزهای کودکی خود را در فضای افسرده‌کننده مدارسی فرسوده و فاقد ساده‌ترین امکانات آموزشی و پرورشی بگذرانند و باز هم چشم‌مان را به روی نتایج بغرنج ناشی از فقر آموزشی کودکان ایران‌زمین می‌بندیم؟ چرا پرداخت حجم سنگین «یارانه سیاه» را بر «یارانه سپید» ترجیح می‌دهیم؟

وضعیت «یارانه سیاه» در ایران: بنزین در ترکیه حدودا لیتری 2.3 دلار است یعنی حدودا 7600 تومان، در عراق لیتری یک دلار یعنی حدودا 3300 تومان، در پاکستان هم لیتری 1.1 دلار یعنی تقریبا 3600 تومان.

نتیجه‌گیری ساده است: ما رکورددار پرداخت یارانه به بنزین هستیم؛ یارانه‌ای سنگین برای هرچه سرب‌آلودتر شدن ریه‌های میلیون‌ها ایرانی.

وضعیت «یارانه سپید»: میانگین بودجه دولتی سالانه اختصاص‌یافته برای هر دانش‌آموز اسپانیایی حدود 10 و نیم برابر هر دانش‌آموز ایرانی است، برای هر دانش‌آموز لهستانی پنج و نیم برابر، برای هر دانش‌آموز در کره جنوبی 9 برابر، برای هر دانش‌آموز کوبایی 4 برابر و برای هر دانش‌آموز برزیلی حدودا دو برابر [منبع: آمارهای WDI بانک جهانی]

باز هم نتیجه‌گیری ساده اینکه، ما یارانه اندکی برای آموزش‌وپرورش دولتی می‌پردازیم و بخشی از تبعات این یارانه ناچیز در قالب وضعیت بغرنج فقر آموزشی کودکان ایرانی بروز می‌یابد.

از طرف دیگر، دست‌کم دو دهه است که شاهد وفاق فراگیر اقتصاددانان و جامعه‌شناسان دارای گرایش‌های فکری مختلف بر اهمیت بی‌بدیل کنترل «فقر آموزشی کودکان» و «فقر سلامت» در شکستن دام «به‌ارث رسیدن فقر» هستیم.

امروزه اکثریت قاطع اقتصاددانان و جامعه‌شناسان توسعه، فقر آموزشی و فقر سلامت را جزو مهم‌ترین ریشه‌های بازتولید فقر اقتصادی، کاهش‌دهنده شانس فرزندان خانوارهای فقیر برای رهایی از تله فقر در بزرگسالی، افزایش‌دهنده بزهکاری‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی و تضعیف‌کننده سرمایه اجتماعی می‌دانند.

به‌علاوه حضور پررنگ دولت در حوزه کاهش فقر آموزشی کودکان و نیز کاهش فقر سلامت، کمترین فساد بالقوه را به همراه دارد.

همه اینها، در کنار توجه به آثار جانبی مثبت (positive externality) ناشی از کاهش فقر آموزش‌ و پرورش و نیز فقر سلامت، باعث شده است که در دو دهه اخیر در اکثریت اقتصادهای توسعه‌یافته شاهد حضور پررنگ دولت‌ها در این دو حوزه باشیم.

در همین راستا، ابلاغیه سیاست‌های کلی نظام در حوزه سلامت (فروردین 93) به وضوح بر افزایش سهم «بودجه دولتی حوزه سلامت از تولید ناخالص ملی» تاکید داشته و ابلاغیه سیاست‌های کلی حوزه آموزش‌وپرورش (اردیبهشت 92) هم بر «رعایت اولویت در بودجه مورد نیاز آموزش و پرورش در لوایح بودجه سنواتی به منظور تحقق اهداف و ماموریت‌های مندرج در سیاست‌های کلی» (بند 6-2 ابلاغیه)، «ضابطه‌مندسازی، بهسازی، زیباسازی، مقاوم‌سازی و مصون‌سازی مدارس با رعایت اصول معماری اسلامی ایرانی» (بند 7-1 ابلاغیه)، «تجهیز مدارس به فناوری اطلاعاتی و ارتباطی و فراهم آوردن زمینه استفاده بهینه از آموزش‌های مرتبط با فناوری‌های نو در مدارس» (بند 7-4 ابلاغیه)، «تقویت آموزش‌وپرورش مناطق مرزی با تاکید بر توانمندسازی معلمان و دانش‌آموزان این مناطق» (بند 9 ابلاغیه) و بالاخره بر «ارتقای جایگاه آموزش و پرورش از نظر شاخص‌های کمّی و کیفی در سطح منطقه و جهان به منظور تحقق اهداف سند چشم انداز 20ساله جمهوری اسلامی ایران» (بند 12 ابلاغیه) تاکید دارد.

اما چرا با این وجود هنوز سالانه دو، سه ماه از انرژی صاحب‌نظران مجلس و مدیران ارشد دولت صرف مذاکرات فشرده در زمینه تعیین قیمت بنزین و گازوییل و امثالهم می‌شود؟ بحث بر سر چگونگی توزیع رانت‌های مربوط به دلار ارزان و وام‌های بدون بهره تقریبا در تمامی سال بخش مهمی از وقت و انرژی سیاست‌گذاران ارشد کشور را به خود اختصاص می‌دهد؟ و در مقابل مباحثه پیرامون ریشه‌های «بودجه‌ای» و «غیربودجه‌ای» تشدیدکننده فقر آموزشی کودکان، فقط در زمان فجایع دهشتناکی مانند آتش‌سوزی مدرسه شین‌آباد اندکی به رسانه‌ها راه می‌یابد؟

در پاسخ این پرسش، می‌توان توضیحاتی مشروح در چارچوب اقتصادسیاسی و روانشناسی اجتماعی ارائه کرد که فراتر از کشش این نوشتار کوتاه است، اما نگارنده به‌عنوان یکی از 108 امضاکننده نامه «مطالبه برنامه منسجم برای کاهش فقر آموزشی کودکان»، امیدوار است که انتشار این نامه توانسته باشد دست‌کم پرسش‌هایی از جنس پرسش‌های طرح‌شده در این یادداشت کوتاه را در ذهن سیاست‌گذاران ارشد کشور، پژوهشگران اقتصاد و علوم اجتماعی و نیز فعالان رسانه‌ای پررنگ کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
منصور
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۲۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۰
۰
۰
در خصوص حمایت آموزشی یا حمایت اجتماعی از نسلی كه در آینده سرمایه های تولیدی و امنیتی كشور خواهند بود كاملاً درست فرمودید. اما در خصوص تخصیص دلار ارزان و تسهیلات كم بهره صحبت زیبائی كردید اما ایراد در این است كه اگر ما هر چقدر در راه تولید سرمایه گذاری كنیم و كمك كنیم، تولید بیشتری را توام با مدیریت تنظیم بازار داخلی و همچنین مدیریت در صادرات داشته باشیم، نه تنها ارزش پول ملی را افزایش می دهیم، نه تنها قدرت خرید مردم را بالا می بریم، اشتغالزائی را افزایش می دهیم، میزان درآمد سرانه مردم را افزایش می دهیم، وابستگی به فروش نفت را كاهش می دهیم بلكه مدیران ما یك سر و گردن از هم ردیفان سایر ممالك خود را بالاتر خواهند دید. اما مصیبت این است كه امروز ما پول نداریم به تولید كننده واقعی در قالب اعتبار جاری بپردازیم. بانك مادر حكومت جمهوری اسلامی، بهره 24% را برای تسهیلات اساسی سرمایه گذار بخش تولید لحاظ كرده و در این بین عده زیادی حتی مجوز ممكن است نداشته باشند و حتی تولید مطرحی نداشته باشند اما با باند بازی ها یا با سند سازی ها اعتبارات درخور توجهی از طرح توسعه ملی با بهره كم دریافت كردند و در این بین مشخص نگردید تولید كننده واقعی نیازمند كیست و تولید كننده عدد ساز كیست؟ در مملكتی كه نمی دانیم چه داریم و آیا داریم و ندانیم كه چه بایستی داشته باشیم، مطمئن باشید كه مملكت ما از مدیران آگاه در مملكت داری برخوردار نیست و این شاید بزرگترین ضربه را به كشور از نظر زیر ساختاری وارد نموده است و ما را بیش از 50 % وابسته به تامین غذای داخل از خارج كشور كرده است.

نیازمندی ها