3 مربی بزرگ با یک هدف مشترک

کدام مربی شانس بیشتری برای بردن جام جهانی فوتبال دارد؟ با طرح این سوال نام‌تمام تیم‌های مدعی پشت هم ردیف می‌شود؛ از برزیل و آرژانتین گرفته تا آلمان، اسپانیا، ایتالیا، هلند، فرانسه، انگلیس و پرتغال.
کد خبر: ۶۶۹۱۳۲
3 مربی بزرگ با یک هدف مشترک

حتی اروگوئه‌ای را که آخرین بار در برزیل قهرمان جام جهانی فوتبال شد هم باید به این فهرست اضافه کرد، اما اگر مقیاس وزن نیمکت‌ها و سوابق مربیان باشد این دایره محدود می‌شود به سه تیم؛ برزیل میزبان، اسپانیایی که مدافع عنوان قهرمانی است و آلمان همیشه مدعی.‌ اسکولاری و دل‌بوسکه تنها مربیانی هستند که پیش از این سابقه بردن جام جهانی فوتبال را دارند. یواخیم‌لو هم اگرچه تاکنون با آلمان جامی را نبرده است، در یورو 2008، جام جهانی 2010 و یورو 2012 هر سه بار تیمش را به نیمه نهایی رساند تا حسب عادت تکرار، این‌بار هم آلمان یکی از مدعیان حضور در نیمه ‌نهایی باشد.

ویسنته دل بوسکه؛‌پدر ـ سرمربی

رئالی‌ها هنوز حسرت از دست دادن او را می‌خورند. شاید اگر دل بوسکه چند فصلی بیشتر روی نیمکت کهکشانی‌ها مانده بود، رسیدن به دسیما به یک رویای بزرگ تبدیل نمی‌شد، اما از نظر فلورنتینو پرس و سایر مدیران رئال، او به اندازه کافی «کهکشانی» محسوب نمی‌شد. دل بوسکه با دلخوری از رئال رفت، اما کسی که از این جدایی ضربه خورد، بی‌تردید او نبود؛ چه این که بعد از 12 سال، رئالی‌ها هنوز در حسرت یک قهرمانی دیگر در اروپا هستند (در چهار سال حضور دل‌بوسکه در برنابئو، آنها دو بار لیگ قهرمانان را فتح کرده بودند) اما دل بوسکه در این تابستان می‌تواند سومین قهرمانی‌اش در تورنمنت‌های بزرگ را برای اسپانیا به ارمغان بیاورد.

1 ـ در یکی از معروف‌ترین عکس‌ها از جشن قهرمانی اسپانیا در جام جهانی 2010، دل بوسکه جایی در گوشه کادر در حال دست زدن است؛ پشت سر په‌په، رینا و آربلوا. این عکس را می‌توان نمادی از فلسفه مربیگری دل بوسکه دانست؛ «کارت را که انجام دادی، کنار بایست.» او پدری است که تنها به خوشحالی پسرانش فکر می‌کند. به دلیل همین ویژگی است که وقتی اسپانیا در اولین دیدار جام‌جهانی 2010 مقابل سوئیس شکست خورد، روزنامه‌های اسپانیایی برای حمله به او آماده شدند، اما بعد از قهرمانی در دو جام، همه از درخشش ستاره‌های لاروخا نوشتند؛ از پاس‌های ژاوی، حرکات فریبنده اینیستا و مهارهای کاسیاس. دل‌بوسکه می‌داند نه مانند مورینیو می‌تواند به روزنامه‌ها تیتر‌های جذاب بدهد، نه مانند یواخیم لو خوش‌لباس باشد یا مانند فرگوسن چهره‌ای کاریزماتیک به نمایش بگذارد؛ پس ترجیح می‌دهد خودش باشد و رمز موفقیتش نیز همین است.

2‌ ـ وقتی اسپانیا در یورو 2008 با هدایت لوئیس آراگونس فقید بعد از 44 سال به اولین قهرمانی‌اش در یک تورنمنت بزرگ رسید، همه از اتحاد اسپانیا نوشتند، اما نماد اتحاد اسپانیا در این سال‌ها، نه آراگونس که بی‌تردید دل بوسکه بود. اگر دانای اورتالسا، پایه‌گذار تیم ملی اسپانیای متحد بود، دل بوسکه با چنگ و دندان این اتحاد را حفظ کرد. آن هم در سال‌هایی که دو قطبی رئال ـ بارسا/ گواردیولا ـ مورینیو‌ می‌توانست به یک جنگ داخلی در اردوی لاروخا منجر شود، اما دل بوسکه باوجود پیشینه رئالی‌اش توانست این بحران را به بهترین شکل مدیریت کند. او با بازیکنانی قهرمان یورو 2012 شد که در طول دو سال پیش از آن ، بارها در زمین و رسانه‌ها با هم درگیر شده بودند، به صورت هم چنگ انداخته بودند و در روزنامه‌ها از خجالت هم درآمدند، اما این دل بوسکه بود که اجازه‌ نداد اختلافات کهنه کاستیلی‌ها و کاتالان‌ها، تیمش را دوپاره کند. اگر چهار سال قبل عطش رسیدن به موفقیت، تیم آراگونس را متحد کرده بود، بعد از کسب دو جام، همه به سهم‌خواهی فکر می‌کردند اما اسپانیایی‌ها خوش‌شانس بودند که مربی‌شان دل بوسکه بود.

2‌ـ جام جهانی 2014 می‌تواند دل بوسکه را در تاریخ فوتبال دنیا جاودانه کند؛ هرچند همین حالا هم دستاوردهای او در مربیگری برای بسیار رشک‌برانگیز است. دو قهرمانی در لیگ قهرمانان، یک قهرمانی در جام جهانی، یک بار فتح یورو و چند جام ریز و درشت دیگر. قهرمانی در برزیل او را به اولین مربی‌ در عصر فوتبال مدرن تبدیل می‌کند که از قهرمانی در دنیا دفاع کرد؛ یک جام جهانی دیگر می‌تواند دل بوسکه را از گوشه کادر، به مرکز تصویر بیاورد.

لوئیس فیلیپه اسکولاری؛محکوم به قهرمانی

همه برزیلی‌ها یک زخم کهنه مشترک دارند؛ از دست دادن قهرمانی در تنها جام جهانی که در کشورشان برگزار شد. از دست دادن قهرمانی جام جهانی 1950 اتفاقی است که بعد از نزدیک به هفت دهه، هنوز از خاطره جمعی مردم برزیل پاک نشده اما آنها امیدوارند در این تابستان، سله‌سائو آن خاطره تلخ را برای همیشه پاک کند. این ماموریت مردی است که آخرین قهرمانی برزیل در جام‌های جهانی با هدایت او رقم خورده است؛ لوئیس فیلیپه اسکولاری.

1 ـ «اگر از این چالش می‌ترسیدم، در دوران حرفه‌ای‌ خود به هیچ چیز نمی‌رسیدم. قهرمان‌شدن یا نشدن در جام جهانی 2014، قهرمانی را که من در سال 2002 با برزیل به دست آوردم پاک نمی‌کند.» مطمئنا قهرمانی در جام جهانی 2014 باعث نمی‌شود کسی فراموش کند اسکولاری در کره و ژاپن چه دستاوردی داشت، اما اگر تیم او شکست بخورد، بعید است منتقدان اسکولاری به دلیل آن قهرمانی به او رحم کنند. او محکوم به قهرمانی است و خود نیز بخوبی این را می‌داند. برزیلی‌ها تنها به بالا کردن جام در ‌ماراکانا‌ فکر می‌کنند و هر سناریوی دیگری یک ناکامی بزرگ است‌ و مطمئنا به همین دلیل، فدراسیون فوتبال برزیل، اسکولاری را برای این ماموریت بزرگ انتخاب کرد. تنها اوست که می‌تواند بدون ترس در این راه دشوار قدم بردارد‌ بدون این که دورنمای شکست احتمالی جرات تصمیم‌گیری را از او بگیرد.

2 ـ «اگر می‌خواهید جامی ببرید، برعکس کاری را انجام بدهید که پله گفته است». قبل از جام جهانی 2002، پله تصمیم اسکولاری برای استفاده از دفاع سه نفره را بشدت زیر سوال برده و گفته بود آنها با چنین شرایطی، دستاوردی نخواهند داشت. اسکولاری به انتقادات پله توجهی نکرد و سیستمی را به کار گرفت که اسطوره برزیلی آن را ناکارآمد توصیف کرده بود. نتیجه را هم همه می‌دانند. برزیل قهرمان جام جهانی شد تا اسکولاری نیش تندی به پله بزند. حالا در فاصله‌ای کوتاه تا جام جهانی، بد نیست اسکولاری صفحات روزنامه‌ها را بیشتر ورق بزند. پله مثل همیشه این روزها پر کار شده و بد نیست اسکولاری بیشتر از نظرات او مطلع باشد!

3 ـ «من یک بازیکن باکلاس و تکنیکی نبودم، اما در مجموع بازیکن خوبی بودم. من یاد گرفتم چطور از قدرت بدنی‌ام برای کمک به تیم استفاده کنم. جاگیری‌های خوبی داشتم و یک رهبر بودم. من از بیست سالگی کاپیتان تیمم بودم و در همه تیم‌هایی که بازی کردم، بازوبند را به بازو بستم.» ویژگی‌های اسکولاری مربی شبیه اسکولاری بازیکن است. او یک تئوریسین نیست و تیم‌هایش خیلی جذاب بازی نمی‌کنند، اما این قدرت رهبری اوست که کمک می‌کند بتوانند جام‌ها را فتح کنند. برزیل 2002 در حالی پای به جام جهانی گذاشت که در دور مقدماتی 13 امتیاز کمتر از آرژانتین کسب کرد، اما برخلاف تیم بیلسا که در همان مرحله گروهی با جام وداع کرد، سله‌سائو تا فتح جام پیش رفت. اگر برزیلی‌ها در این جام جهانی به دنبال ‌ژوگو بونیتو‌ بودند، مطمئنا به سراغ اسکولاری نمی‌رفتند، اما حالا که او روی نیمکتشان نشسته، هدف مشخص است؛ فتح جام.

یواخیم لو؛ ژرمن خوش تیپ و بدشانس

سال 2003 یواخیم لو یک مربی چهل و سه ساله بیکار بود، با پیشینه بازی زیر متوسط و رزومه مربیگری نه چندان چشمگیر. آخرین باشگاهش (تیرول اینسبروک)‌ را قهرمان لیگ اتریش کرده بود، اما باشگاه به دلیل ورشکستگی، تعطیل و لو بیکار شد. بعد از مدتی بیکاری، پیشنهاد آستریا وین از راه رسید. لو با آستریا هم قهرمان اتریش شد تا توجه یورگن کلینزمن را که آن روزها پیشنهادی از فدراسیون فوتبال آلمان دریافت کرده بود، جلب کند. آنها باید تیم ملی آلمان را برای رقابت‌هایی آماده می‌کردند که به دلیل برگزاری در کشورشان، برای همه ژرمن‌ها اهمیتی دوچندان داشت. در جام جهانی 2006 همه نگاه‌ها به کلینزمن بود اما خیلی‌ها هم می‌دانستند مغز متفکر آن تیم یوگی لو‌ست. به همین دلیل، وقتی کلینزمن بعد از جام جهانی استعفا داد، کسی از این‌که فدراسیون فوتبال آلمان، لو را به عنوان جانشین او انتخاب کرد، متعجب نشد. حالا تنها یک دهه بعد، سرمربی بیکار تیرول اینسبروک که بهترین پیشنهادش در آن روزها از آستریا وین بود، در انتظار سومین جام جهانی پیاپی‌اش است؛ بعد از پشت سر گذاشتن سه تورنمنت بزرگ به عنوان سرمربی، به نظر می‌رسد لو آماده فتح جام است؛ حتی اگر بسیاری شانس دیگر مدعیان را بیشتر بدانند.

1 ـ یورو 2008 اولین تورنمنتی بود که لو به عنوان سرمربی روی نیمکت آلمان نشست. بازی‌های خوب تیم کلینزمن در جام جهانی قبلی توقعات را از تیم آلمان افزایش داده بود، اما لو کاری را انجام داد که کلینزمن نتوانسته بود؛ رساندن ژرمن‌ها به فینال. تیم او برای قهرمانی هیچ چیز کم نداشت، اما آنها بدشانس بودند در فینال مقابل اسپانیایی قرار گرفتند که در ابتدای یک عصر تازه قرار داشت. لو با مدال نقره به خانه برگشت، اما مانند قهرمان‌ها از او و تیمش استقبال شد. مهم‌تر از نتیجه نهایی و ایستادن روی سکوی دوم، این شکل بازی تیم او بود که آلمانی‌ها را راضی کرده بود. تیم بحران زده یورو 2004، تنها چهار سال بعد نمایشی چشمنواز داشت.

2 ـ بعد از سومی در جام جهانی 2006 و دومی در یورو 2008، آلمان‌ها در جام جهانی 2010 تنها به قهرمانی فکر می‌کردند. تیم‌شان در چهار سال گذشته یک نفس در مسیر صعود گام برداشته بود؛ پس تعجب‌برانگیز نبود از آفریقای جنوبی با جام به خانه برگردند. وقتی تیم لو در دو دیدار پیاپی مقابل انگلیس و آرژانتین، هشت گل زد، طرفداران آلمان به قهرمانی تیم‌شان ایمان آوردند، اما در نیمه نهایی، این اسپانیا بود که مانند یک طالع بد دوباره سر راه‌شان سبز شد. تک گل پویول به معنای این بود که لو و شاگردانش باید مانند چهار سال قبل، تنها به بالا رفتن از سکوی سوم دل خوش کنند.

3 ـ داستان یورو 2012 هم برای لو شبیه تورنمنت‌های قبلی بود؛ رسیدن به جمع چهار تیم و ناکامی در بدترین زمان ممکن. این بار هم توسط حریفی که لو یک بار در جام جهانی 2006 طعم شکست مقابل آنها را چشیده بود؛ ایتالیا. از اینجا بود که صدای منتقدان بیشتر شنیده شد. آنها اعتقاد داشتند ناکامی در دیدارهای نیمه نهایی و فینال سه تورنمنت نشان می‌دهد لو مرد روزهای بزرگ نیست و در لحظات حساس در تصمیم‌گیری اشتباه می‌کند. حالا‌جام‌جهانی 2014 می‌تواند آخرین فرصت مرد خوش‌پوش ژرمن باشد. او باید ثابت کند منتقدانش اشتباه می‌کنند؛ هر چند خیلی‌ها هم معتقدند دستاوردهای او در همین یک دهه برای ایمان داشتن به لو کافی است.

بهنام جعفرزاده / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها