نمایش «گستره سکوت» هر روز در خانه هنرمندان روی صحنه می‌رود

اثر عاشقانه معلق

خداوند آدمی را جفت آفریده است و میل و کشش مرد و زن به یکدیگر را از آغاز خلقت در وجود آنها قرار داده است. جدا از این ابراز علاقه و رغبت که طبیعتا با استدلال اقتضای نوع بشر قابل توجیه است، باید به رابطه‌ای موازی و با درجه اهمیت بسیار بالاتر این همراهی اشاره کرد.
کد خبر: ۶۶۷۱۶۸

در واقع بیشتر از جنبه جسمانی و فیزیکی این ارتباط، وجه معنوی و روحانی آن اهمیت دارد و اصلا همین است که ارزش و اعتبار انسان را رقم می زند. مقوله یافتن نیمه گمشده که از ابتدای تاریخ بشریت آدمی را به تلاش و تکاپویی عاشقانه واداشته، هنوز و تا پایان دنیا نیز کاربرد دارد و آدم‌ها ـ دست‌کم بیشتر آنها ـ برای رسیدن به خوشبختی و آرامش آستین بالا می‌زنند.

هرچند تنهایی مزیت‌های خود را دارد و عده‌ای از انسان‌ها ترجیح می‌دهند عیش و خوشی زندگی انفرادی را ناقص نکنند، اما حتی همان جماعت نیز گاهی اذعان می‌کنند تنهایی بالاخره جایی خودش را نشان می‌دهد و غیرقابل تحمل می‌شود. بنابراین می‌توان این میل به فرار از تنهایی و ایجاد یک زندگی مشترک را در جماعت گریزترین و تنهاترین آدم‌ها هم یافت.

اما براساس یک ضرب‌المثل قدیمی که می‌گوید ازدواج مثل یک هندوانه دربسته می‌ماند که شما از خوبی و بدی آن بی‌خبرید، پیوند زناشویی هم تبعات خودش را دارد. عشق و علاقه‌هایی که به تشکیل زندگی مشترک می‌انجامد، به طور طبیعی به سه دسته تقسیم می‌شود؛ در حالتی خوشبینانه زوج با اتخاذ رفتار و گفتاری درست یک عمر به خوبی و خوشی کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و از اندک اشتباهات و خطاهای ناگزیر هم به نفع ثبات ازدواجشان چشمپوشی می‌کنند. در حالت دوم، اتفاقات زندگی آن گونه که باب طبع زوج است، پیش نمی‌رود و زندگی دیگر آن شیرینی و شادابی لحظات آشنایی و ابتدایی ازدواج را ندارد، اما زن و مرد به دلیل برخی ملاحظات چون داشتن فرزند یا ترس شماتت اجتماعی قید جدایی را می‌زنند و به اصطلاح تا آخر عمر می‌سوزند و می‌سازند.

حالت سوم، اما درباره زن و شوهر یا عاشق و معشوق‌هایی است که در صورت وجود مشکل و به بن‌بست رسیدن در رابطه راه جدایی را انتخاب می‌کنند و پای این تصمیم خود هم می‌ایستند، یعنی چاره‌ای هم جز این ندارند. این کمترین تاوانی است که دو طرف باید بپردازند.

ولی کیست که نداند جدایی تازه آغاز ماجرا و مبارزه‌ای طاقت‌فرسا برای غلبه بر تنهایی و از آن مهم‌تر رهایی از خاطرات زندگی مشترک و عاشقانه‌ای است که تمام شده. بحران عاطفی و جای خالی آدم‌ها آزاردهنده است و گاهی زهر و تلخی‌اش، آن مزایای پرشمار تنهایی را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. میشل گندری چند سال پیش فیلم رمانتیکی به نام «درخشش ابدی یک ذهن بی‌آلایش» را با حضور جیم کری و کیت وینسلت می‌سازد و داستان مردی را روایت می‌کند که پس از جدایی از معشوقه‌اش تصمیم می‌گیرد خودخواسته و با اقدامی پزشکی خاطرات مشترکش با او را از مغزش پاک کند! مساله عشق و جدایی و میل و کشش انسان‌ها که حتی پس از به بن‌بست رسیدن هم فیلشان هوای هندوستان یار سابقشان را می‌کند، بارها توسط هنرمندان مختلف در آثار هنری همچون داستان‌ها و فیلم‌ها نمود یافته و حتی با پرداختی مناسب به نتایجی درخشان هم منجر شده است.

مارگریت دوراس، نویسنده و فیلمساز فقید فرانسوی که برخی منتقدان ادبی از او به عنوان «بانوی داستان‌نویسی مدرن» یاد می‌کنند، یکی از آن پرشمار هنرمندانی است که از اتفاقات عاشقانه زندگی شخصی خود ره توشه‌های ماندگاری خلق کرده است که طعم شیرینش را دوستداران هنر و ادبیات چشیده‌اند. عاشق، عشق معلق، هیروشیما عشق من و مدراتو کانتابیله برخی از مهم‌ترین آثار نوشتاری دوراس هستند که از مسائل مختلف عاشقانه و تبعات مثبت و منفی شیدایی صحبت می‌کنند؛ این که عشق و نفرت تا چه اندازه می‌توانند به هم نزدیک باشند و قرابتی جنون‌آمیز داشته باشند. این که برای جدایی تصمیمی بگیری که به همان اندازه که حاوی قطعیت است، به میزان لازم تردید را هم در خود دارد.

یکی از آثار موفق دوراس در این زمینه نمایشنامه «لاموزیکا» است که دستمایه نمایشنامه «گستره سکوت» قرار گرفته است. امین بهروزی، نویسنده و کارگردان تئاتر دو سال پیش با نگاهی به آثار دوراس بخصوص همین اثر لاموزیکا اقدام به نوشتن نمایشنامه‌ای می‌کند که در قالب نمایشنامه‌خوانی در برنامه عصری برای نمایش اجرا می‌شود، اما او در ادامه تصمیم می‌گیرد این اثر را بازنویسی و برای اجرای صحنه‌ای آماده کند و به نظر می‌رسد نخستین گام موفق نشدن نمایش گستره سکوت که این روزها ساعت 19 و 30 دقیقه در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان روی صحنه می‌رود، در همان زمان و همان نقطه و بازنویسی‌های متعدد بعدی برداشته شده است. جدا از اشکال در دراماتیزه نشدن متن باید به شیوه روایتی کار اشاره کرد که بلافاصله و پس از دقایق ابتدایی برای تماشاگر خسته‌کننده می‌شود و او را از پیگیری مشتاقانه نمایش منصرف می‌کند. درست است سکوت و سکون زوج‌هایی که جدا شده‌اند و حالا در روایت‌هایی تو در تو دوباره فصل‌های مشترک زندگی به بن‌بست رسیده خود را مرور می‌کنند، جزو ویژگی لاینفک اثر دوراس است، اما این نگاه عمیق و متمرکز در پرداخت و اجرا به واسطه میزانسن‌هایی ایستا به افت ریتم و رخوت اثر منجر می‌شود.

هرچند جسارت کارگردان در دوری جستن از عناصر تزئینی در متن و اجرا مثال‌زدنی است، اما نتیجه و خروجی این حرکت چالشی پاسخ روشن و امیدبخشی در پی نداشته است. «استفاده نکردن از عناصر مرسوم جذابیت» که کارگردان بتازگی در یادداشتی از آن به عنوان یک ویژگی مثبت یاد کرده در نهایت به جذابیت نداشتن نمایش منجر شده و کدام تماشاگری حاضر است به دیدن نمایشی برود که فاقد مولفه‌های جذب مخاطب است؟!

مورد مهم دیگر این که آن جنبه درونی آثار دوراس بیشتر مناسب تصویر و مدیوم‌هایی چون تلویزیون و سینماست که پتانسیل بیشتری برای ارائه درونیات و سکوت و سکون آدمی دارند و در تئاتر نمایش درون آدم‌ها با توجه به نمای عمومی و فاصله دور تماشاگران با بازیگران چندان کار آسانی به نظر نمی‌رسد و در بیشتر مواقع به شکست انجامیده است.

بنابراین در همین راستا استفاده از چهره‌های تلویزیونی و سینمایی چون فریبا کامران و لیندا کیانی هم در چنین اثری کارکردی معکوس پیدا می‌کند و تلاش‌های نافرجامشان موجب همراهی و همدلی مخاطبان نمی‌شود.

علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها