سیاست روز : دریافت یارانه عامل اصلی بیماری ایدز است
(چهل سال بعد در چنین روزی، قسمت اول )
نمونه خون نود و هشت درصد از ثبتنامکنندگان در سایت رفاهی – دات – آی آر آلوده به ویروس ایدز است.
دکتر هلیا هاشمی – وزیر بهداشت – در گفتگوی ویژه خبری شبکه یک – با اعلام این خبر گفت: تحقیقات علمی دانشمندان غیور ایرانی نشان میدهد تنها دو درصد از آمار مبتلایان به بیماری ایدز از راهی غیر از ثبتنام در این سامانه دچار این مرض شده اند.
وی تصریح کرد: برخی از افراد ناآگاه بدون اطلاع از عواقب ناگوار دریافت یارانه در این سایت ثبتنام میکنند اما بعد از ابتلا به ایدز تازه میفهمند چه کار زشت و خطرناکی انجام دادهاند. وزیر بهداشت خطر ابتلا به بیماری سرطان، نقرس، شقاقلوس و طاعون را از دیگر عوارض ناگوار دریافت یارانه اعلام کرد.
یارانهات را قورت بده
کتاب "یارانهات را قورت بده" اثر آنتونی رابینز" به چاپ هشتصد و هشتاد و هشتم رسید و رکورد پرتیراژترین کتاب سال را شکست.
دکتر کامران جنتی – وزیر ارشاد - در گفتگو با خبرنگاران ضمن اعلام این خبر افزود: این کتاب ارزشمندترین اثری است که تاکنون در زمینههای فلسفه، عرفان، تاریخ، جغرافیا، علم بادیبیلدینگ و روانپزشکی نوشته شده و وزارت ارشاد تصمیم دارد با توزیع رایگان آن در سطح کشور فرهنگ قورت دادن یارانه را همگانی کند.
وزیر ارشاد خاطرنشان کرد: در این کتاب روشهای ساده برای قورت دادن یارانه و هضم آن با ذکر تمامی جزئیات تفهیم شده است.
وی در پاسخ یکی از خبرنگاران که پرسیده بود چطوری میشود یارانه را قورت داد، گفت: این چه سوالی است که مطرح میکنید. مردم دنیا قورباغههایشان را قورت میدهند و صدایشان در نمیآید آن وقت قورت دادن یارانه عجیب به نظر میآید؟
آلبوم "یارانهات را ببخش ای هموطن" منتشر شد
آلبوم جدید "هیربد زمانی" خواننده پیشکسوت کشور با مضمون ابراز انزجار از دریافتکنندگان یارانه به بازار آمد.
"هیربد زمانی" که در برنامه تلویزیونی "فردا، پس فردا، پسون فردا" سخن میگفت با اعلام این خبر افزود: من معمولا در تمام کارهایم ابراز انزجار میکنم اما این ابراز انزجار از دریافتکنندگان یارانه واقعا به دلم چسبید.
این خواننده مردمی ادامه داد: در جایی از ترانه به نقش طاغوت در تحریک مردم برای دریافت یارانه اشاره شده که خیلی عمیق و فلسفی است و باید به آن توجه ویژه شود.
گفتنی است از "هیربد زمانی" تاکنون آلبومهای: "آمریکای ایکبیری چرا نمیخوای بمیری؟"، "ازت بدم میاد عوضی"، " خیلی نفهمی اوباما" و "انگلیس لعنتی تو دشمن ملتی" منتشر شده است.
قانون : زدن ریش پروفسوری ظریف از شروط 5+1 است
به گزارش خبرگزاری رویترز، محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در آخرین اظهارنظرش در مورد وضعیت مذاکرات با 5+1=6 گفت: «ما درباره ۵۰ تا ۶۰ درصد مسائل توافق داریم اما بخشهای باقیمانده بسیار مهم هستند و شامل موضوعات مختلفی میشوند.» امیدواریم وزیر امور خارجه مانند علی پروین حساب نکرده باشد که پس از توافق 60درصدی 80درصد دیگر به توافق 100درصدی مانده باشد.
ظریف در این صحبتها موضوع را کامل باز نکرده و تنها گفته 60درصد توافق کردهاند اما مشخص نکرده این توافق در چه زمینهای به دست آمده. فقط امیدواریم توافق خیر باشد. ادامه جمله ظریف میتواند کل موضوع را روشن کند اما از آنجایی که رویترز ادامه حرفهای او را منتشر نکرده، ما ادامه جمله او را حدس زدیم. ما درباره ۵۰ تا ۶۰ درصد مسائل توافق داریم اما بخشهای باقیمانده بسیار مهم هستند و شامل موضوعات مختلفی میشوند.
1- مهمترین موضوعی که روی آن بحث شد این بود که توافق کردیم هنگام ناهار، کنترل تلویزیون دست من باشد و بتوانم در هر دقیقه 4 کانال عوض کنم اما اگر در 40 درصد باقیمانده هم توافق کنیم و بتوانم هنگام صرف غذا، روزنامه هم بخوانم دیگر نورعلی نور است.
2- که پُر کردن اوقات فراغت بعد از « شام کاری» یکی از این موضوعات است. بنده معتقد هستم شهربازی میتواند خوب باشد. سوار شدن ترن هوایی به هضم شام کمک میکند اما کاترین خرید را ترجیح میدهد. اینجا تیراژه هم دارند و کاترین عاشق گشتزنی و خرید از آنجاست.
3- بخشهای باقیمانده همان 70، 80، 90 و 100 هستند که مطمئنا شما هم متوجه شدهاید که چقدر مهم هستند.
4- بالاخره نظر بزرگترها هم در این مواقع شرط است. راستش باید بگویم خرید سه کالای بزرگ در خانواده ما رسم نیست. ما فوقش یک فرش و دو تا پشتی بخریم.
5- و بازگشت کاترین به ایران یکی از موارد مورد بحث ماست. البته او این بار نمیتواند به هرکسی که خواست سر بزند و مینشیند خانه و من بازی پلیآف لیگ آزادگان بین سیاه جامگان مشهد و پیکان را در استادیوم و از نزدیک تماشا میکنم. امکان ندارد این بازی را از دست بدهم. حتی شده به قیمت از کف رفتن استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای که حق مسلم ما بوده، هست و خواهد بود.
6- کاترین اشتون و دوستانش میگویند اگر قول بدهم ریش پروفسوریام را بزنم 40درصد باقی هم حل است اما شما بگویید میشود؟ کل دنیا من را با این ریش پروفسوری میشناسند. انگار به کیارستمی بگویند عینکت را بردار. این اصلا شدنی نیست.
شرق: ریچارد فرای وصیتش را پس گرفت
ریچارد فرای زنگ زد به موبایلم که «عالمی، کجایی؟ بیا من را از دست اینها نجات بده.»
گفتم: «ریچارد؟ خودتی؟ بابا تو که مرده بودی.ای کلک. خودترو زده بودی به مردن؟»
ریچارد گفت: «نه جانم. نه عمرم. من واقعا مردم. اما حالا هم که مردم به آرامش نرسیدهام. منِ بدبختِ فلکزده وصیت کرده بودم بعد از مرگم کنار زایندهرود دفنم کنند اما... این تنها اشتباه زندگیم بود... اشتباه که هیچی، غلط کردم... خودت را برسان کنار زایندهرود و من را نجات بده.»
گازش را گرفتم و رفتم اصفهان. دیدم اوهاوه، جماعتی کنار زایندهرود دارند بهزور تابوت ریچارد فرای را دفن میکنند، جماعتی هم میگویند اگر میخواهید فرای را اینجا دفن کنید باید اول ما را دفن کنید و از روی نعش ما رد شوید.
من گفتم: ببخشید، ولی امکان ندارد از روی نعش شما رد شویم تا ریچارد را دفن کنیم.
جماعت گفتند: چرا؟
گفتم: چون ریچارد فرای، شرقشناس و فارسیشناس بزرگ، وصیت کرده بود کنار زایندهرود دفن شود. شما که وصیت نکردید اینجا دفن شوید. اول بروید وصیت کنید، بعد سریع بیایید.
جماعت یکهو دویدند بروند وصیت کنند.
در همین حیصوبیص و گیرودار (که جفتش یک معنی میدهد و ما فقط خواستیم دایره لغاتمان را بزرگتر نشان بدهیم)، یکی آمد با اسپری روی در و دیوار بنای یادبود نوشت: «مرگ بر منافق». رفتم گفتم: عزیزم، تعریف منافق یعنی چی دقیقا؟ تاریخ سیاسی معاصر را تا کجا بلدی گلم؟ بعد هم این بنده خدا، ریچارد فرای، نهتنها منافق نبوده که خیلی هم موافق بوده.
طرف فکری کرد و بعد با اسپری نوشت: «بنای آمریکایی تخریب باید گردد.» گفتم: بنای آمریکایی یعنی چی؟ بنای آمریکایی مثلا کاخسفیده. اینکه با چهارتا آجر بهمن و آجر فشاری، یک چهاردیواری ساختند این بغل، اسمش بناست؟ اگر راست میگویی برو روی کاخسفید بنویس.
طرف فکر کرد و دست آخر نوشت: «مرگ بر آمریکا.» گفتم: آهان. آفرین. این شد شعار. از هم تشکر کردیم و رفت.
رو برگرداندم دیدم، جماعتی که رفته بودند، بدوبدو دارند برمیگردند و داد میزنند «وصیت کردیم... وصیت کردیم...» و کپی وصیتنامههایشان را هم آورده بودند و تحویل من دادند. گفتم: خب چه وصیتی کردید؟
گفتند: اگر قرار باشد ریچارد فرای کنار زایندهرود دفن شود، باید از روی نعش ما رد شوید.
گفتم: یعنی چی؟
گفتند: یعنی ما حاضریم بمیریم، اما نگذاریم ریچارد فرای درست بمیرد.
گفتم: گلان باغ زندگی، آرام باشید. خودتان را رها کنید. عصبانی نباشید.
گفتند: نه. نه. نه... ما میمیریم اما نمیگذاریم ریچارد فرای بمیرد...
گفتم: ولی مردهها.
گفتند: نه... نه... نه... ما حاضریم بمیریم...
گفتم: گلان باغ امید، چرا اینهمه حاضرید برای هر چیزی بمیرید؟ تا حالا بهش فکر کردهاید برای نمونه هم که شده، بهخاطر یک چیز زنده بمانید و زندگی کنید؟
رفتند توی فکر.
من رفتم تابوت ریچارد فرای را برداشتم گذاشتم توی آمبولانس و راه افتادیم. ریچارد آمد جلو، پیش من نشست و گفت: «دمت گرم. داشتم از ترس میمردم.»
گفتم: بریم قهوهخانه چاهحجمیرزا، چایی بزنیم با نیمرو، جگرت حال بیاد؟
ریچارد گفت: نه. من میخواهم وصیتم را عوض کنم.
بغض کردم و دوتا گولی اشک از چشمم افتاد پایین.
ریچارد گفت: پوریا، میخواهم وصیت کنم جنازه من را ببر قطعه هنرمندان بهشتزهرا.
گفتم: ریچارد؟ این حرفه آخه میزنی؟ پسر، حواست نیستها. قطعه هنرمندان؟ الان هنرمندان میمیرند، زابهراه میشوند. الان توی قطعه هنرمندان بیشتر کسانی دفن میشوند که هنرشان این بوده که نظر مدیران را جلب کرده باشند. میفهمی چی میگویم؟
ریچارد فهمید چه میگویم و گفت: پس من وصیت میکنم من را امامزاده طاهر دفن کن.
گفتم: فرای... چه میگویی تو؟ همانها که امامزاده طاهر دفن شدند، هنوز سنگ قبر ندارند. اگر هم میشد انتقالی میگرفتند میرفتند یک قبرستان دورافتادهتر.
ریچارد گفت: پس وصیت میکنم من را... چی وصیت کنم آخر؟
گفتم: اینهمه شرقشناسی بلدی، متوجه نشدی اختیاردار زنده و مردهات خودت نیستی. بهنظرم وصیت میکردی جنازهات را بیندازند در جوب. اینطوری شهرداری پیدات میکرد و زودتر و محترمتر و بیدردسرتر تا الان یک گوشه و کناری دفن شده بودی و به آرامی مشغول مردنت بودی.
ریچارد فرای سرش را گذاشت روی شانههای من که خوابش بگیرد، که آرام دل بیتابش بگیرد و گفت: حالم حال سوتهدلانه.
گفتم: چیزی نیست. یک کم بعد از مرگ بالا و پایینت کردند، دنیازده شدی، دقیقا مثل وقتی دریازده میشود آدم.
ریچارد فرای گفت: کاش جای شرقشناسی لابی میکردم با ارز دارو، ماشین وارد ایران میکردم. الان چه بزرگداشتی برام میگرفتند... و چشمهایش را بست و خودش را به مردن زد.
کیهان : بوق (گفت و شنود)
گفت: آمریکاییها پیشنهاد کردهاند که ظرفیت راکتور آب سنگین اراک از 40 مگاوات به 10 مگاوات تبدیل شود.
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: پیشنهاد کردهاند به جای دیاکسید اورانیوم خام، از دیاکسید اورانیوم غنی شده استفاده شود که خروجی آن پلوتونیوم قابل استفاده در تولید سلاح نباشد.
گفتم: ما که دنبال تولید سلاح نیستیم و بازرسیهای آژانس هم آن را تائید میکند.
گفت: چند پیشنهاد دیگر نظیر همین پیشنهادها هم دادهاند که نتیجه همه آنها این است که از راکتور آبسنگین اراک فقط یک اسکلت ظاهری میماند.
گفتم: مشتری به فروشنده ماشین گفت؛ این چه ماشینی است؟ همه جایش که صدا میده! و فروشنده گفت؛ اختیار دارید قربان! در عوض بوقش صدا نمیده! امتحان بفرمائید!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد