رضوان عباسی میگوید: من از وقتی که دست راست و چپم را شناختم مادرم همیشه در گوشم خوانده بود «دخترا با دخترا، پسرا با پسرا»، هیچوقت حق همصحبتی یا همبازی شدن با هیچ پسری را نداشتم، اگر مادر و پدرم به مهمانی دعوت میشدند، آمدن یا نیامدن من بستگی به این داشت که آن خانواده فرزند ذکور داشته باشد یا نداشته باشد! آنقدر از ارتباط با جنس مخالف منع شده بودم که وقتی به سن نوجوانی رسیدم از هر فرصتی استفاده میکردم تا این قانون را زیرپا بگذارم، بالاخره آنها که نمیتوانند در هر جایی پشت سر من بیایند و مراقبم باشند، نمیتوانند هر روز گوشی تلفن یا اینترنتم را چک کنند. گاهی فکر میکنم اگر آنها اینقدر مرا محدود نمیکردند شاید من هم کمتر برای همصحبتی با جنس مخالفم تمایل داشتم.
وقتی والدین سختگیرانه و پرخاشگرانه با فرزندشان برخورد میکنند، اولین نتیجهای که حاصل میشود پنهانکاری و سکوت است. فرزندان یاد میگیرند تا هر مسالهای را که با جنس مخالف مرتبط است پنهان کنند |
قید و بندهای افراطی و سهلگیریهای تفریطی، نتیجهای یکسان به بار میآورد، والدین نه باید آنقدر حساسیت به خرج دهند که فرزند در انتظار یک لحظه غفلت بنشیند و نه آنقدر بیتوجه باشند که فرزند بین راه درست و غلط هیچ تفاوتی را نشناسد. زمانی که والدین با روشی سختگیرانه و پرخاشگرانه با فرزندشان برخورد میکنند، اولین نتیجهای که حاصل میشود پنهانکاری و سکوت است، فرزندان یاد میگیرند تا هر مسالهای را که با جنس مخالفشان مرتبط است پنهان کنند. والدین باید بهدنبال فرصتهای مناسب باشند تا خودشان در اینباره با فرزندانشان صحبت کنند. این فرصتها معمولا هنگام دیدن یک فیلم خاص، یا خواندن صفحه حوادث روزنامه و بازگو کردن خاطرات دوران نوجوانی میسر میشود. در همین زمانها هم هست که والدین میزان شناخت فرزندان و نوع نگاه او به این مقوله را درمییابند. یکی دیگر از مضرات کنترلهای اینچنینی، این است که دختران و پسران در برقراری ارتباط و شناخت جنس دیگر دچار مشکل میشوند. مرتضی که در حال گذران دوره کارشناسی ارشدش در یک رشته فنی مهندسی است، میگوید: پدر و مادرم همیشه مراقب بودند که من هوش و حواسم به درس باشد، زمانی که دانشگاه قبول شدم و به تهران آمدم، مادرم مرا مدیون کرد که جز درس به چیز دیگری فکر نکنم، من هم از یکسو میخواستم نسبت به والدینم متعهد باشم و از سوی دیگر اصلا بلد نبودم با یک دختر حرف بزنم، چه برسد به ارتباط دوستانه و زیرپا گذاشتن تعهدات! در دوره ارشد به یکی از همکلاسیهایم علاقهمند شدم، یکسال طول کشید تا این علاقه را با کلی واسطه تراشیدن به او بگویم. حتی نمیتوانستم خودم را درست به او معرفی کنم، آخرش هم جواب رد شنیدم. من با وجودی که تحصیلات خوبی دارم و در یکی از بهترین دانشگاههای تهران درس میخوانم، اما هیچ اعتماد به نفسی برای صحبت کردن با دختران ندارم، هر وقت جلوی آینه میایستم حس میکنم زشت و بدقوارهام.
اینکه فرزندان درس را در اولویت برنامههای خود بگذارند خوب است، اما والدین باید در کنار درس به آنها مهارتهای زندگی را نیز بیاموزند؛ مهارتهایی مثل چگونگی برقراری روابط موثر، حل مساله، مدیریت هیجانات، مهارت تصمیمگیری، مهارت نه گفتن و.... این مهارتها به فرزندان کمک میکند تا تحت فشار همسالان یا بر اثر هیجانات منفی به سمت برقراری ارتباطهای آسیبزا نروند. ضمن اینکه برای این آموزشهای غیردرسی وقت و بودجه و برنامه مورد نیاز است، کلاسهای مهارت زندگی، مراجعه به مشاوران، صحبت کردن با نوجوانان و به اشتراکگذاری تجربیات میتواند به کودکان مهارت تفکر نقاد را بیاموزد.
در مقابل خانوادههایی که سختگیریهای غیرمنطقی اعمال میکنند، گروهی دیگر از خانوادهها هستند که گمان میکنند با آزاد گذاشتن فرزندان بخصوص در عرصه ارتباط با جنس دیگر، فرزندشان هم به شناخت کافی دست پیدا میکند و هم اینکه لااقل دور از چشم او دست به کاری نمیزند در واقع والدین حاضر میشوند برای به دست آوردن اطلاعات کافی از ارتباطات فرزندانشان به آنها باج بیقید و بندی بدهند، غافل از اینکه این آزادی بیقاعده فرزندشان را به دام تنوعطلبی و بیمسئولیتی میاندازد. کسی که هر چند وقت یکبار یک رابطه عاطفی بدون تعهد را تجربه میکند بسختی میتواند به تعهد ازدواج هم پایبند بماند. شهریار که بیست و هفت ساله است، میگوید: «من هیچوقت از طرف والدینم محدودیتی نداشتم، از وقتی که خودم را شناختم مورد توجه فامیل و دوستان بودم، پدر و مادرم هم از اینکه مرکز توجه بودم خوشحال میشدند. یادم میآید در دوران نوجوانی با دوستانم شرطبندی میکردم که مثلا با فلان دختر دوست شوم، بعد از چندبار آزمون و خطا هم همیشه من برنده بودم. اوایل این بازی به من حس غرور میداد، اما بعد از مدتی از آن خسته شدم و سعی کردم روابطم را نزدیکتر کنم، ولی دیگر دور از چشم پدر و مادرم، چون میدانستم با روابط نزدیکتر از یک دوستی ساده، مخالفند. برقراری روابط جنسی جدای از خطراتی که برایم داشته باعث شده هم از خودم و هم از همه زنها بدم بیاید. اصلا نمیتوانم به هیچکس اعتماد کنم و حتی فکر ازدواج هم آزارم میدهد.» والدین باید دقت کنند که هر چقدر سن شروع رابطه با جنس دیگر کمتر باشد، نوجوان به احتمال بیشتری در خطر مشکلات رفتاری و ناراحتیهای روانی قرار میگیرد.
مطلع بودن والدین سبب میشود ارتباط شکل رسمی و قانونمندی داشته باشد، ضمن اینکه نباید فراموش کرد در جامعه ایرانی ازدواج ارتباط بین دو خانواده است، نه فقط دو نفر |
شاید بهتر این باشد که از والدین بخواهیم آگاهیهای خود را در این زمینه افزایش دهند که هر دوره سنی نیازهای خاص خودش را میطلبد. بسیاری از والدین از اینکه درباره رابطه با جنس مخالف سخن بگویند، خجالت میکشند. بهتر است مادران با دختران و پدران با پسران درباره این روابط سخن بگویند و از گفتن جزئیات بیشتر هم خجالت نکشند، برخی والدین گمان میکنند سخن گفتن در اینباره نوجوانشان را از نظر جنسی فعال میکند، در حالی که وقتی منبع اصلی اطلاعات از جانب والدین باشد، نوجوان کمتر به سمت روابط جنسی گرایش پیدا میکند. اگر پدر یا مادری نمیخواهد در این زمینه با فرزندش صحبت کند، میتواند از یک بزرگتر دیگر که مورد اعتماد او و فرزندش است بخواهد اینکار را انجام دهد. به خاطر داشته باشید اکنون هیچ دوره آموزشی رسمی و تائیدشدهای برای اطلاعرسانی به فرزندان وجود ندارد، نه در مدرسه و نه حتی در دانشگاه، جوانان و نوجوانان آموزشی برای ارتباط عاطفی موثر نمیبینند و همین مساله است که مداخله درست و منطقی والدین را ضرورت میبخشد.
روانشناسان در این رابطه معتقدند که بهتر است ارتباط دختران و پسران در یک چارچوب مشخص و هدفمند باشد. اگر این ارتباط با هدف ازدواج صورت گرفته است، دو طرف قبل از هر فکر جدی برای آینده باید خود را بشناسند و ملاکهای اساسی ازدواج را بدانند، ضمن اینکه مراقب باشند این ارتباط به صمیمیت و رابطه عاطفی کشیده نشود تا در صورت به نتیجه نرسیدن صحبتها و سازگار نبودن معیارها با قطع ارتباط هر دو طرف ضربه نخورند. مطلع بودن والدین سبب میشود ارتباط شکل رسمی و قانونمندی داشته باشد، ضمن اینکه نباید فراموش کرد در جامعه ایرانی ازدواج ارتباط بین دو خانواده است، نه فقط دو نفر و نکته دیگر اینکه تا زمانی که فرزندان از تصمیم خود مطمئن نشدهاند جز خانوادهها، کس دیگری در جریان این ارتباط نباشد. هم جوانان و هم خانوادهها از همان ابتدای آشنایی با مشاورینی باتجربه و آگاه مشورت کنند، تا یک چشم سوم آشنا با این حوزه آنها را در تصمیمگیری یاری کند.|ضمیمه «چاردیواری» جام جم|شیما نادری