جام جم:دولت و رسانههای اصولگرا
«دولت و رسانههای اصولگرا»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛نحوه مواجهه و تعامل قوای مختلف، بویژه قوه مجریه با رسانهها علاوه بر اینکه از موضوعات مهم و بحث بر انگیز، همبرای دولتها و هم برای رسانههاست؛ موضوعی است که مستقیما به مردم هم مربوط میشود.
در دوران ما معمول چنین است که تقریبا همه دولت ها ادعا می کنند برای رسانه ها، احترام و جایگاه ویژه قائل هستند، از نقد استقبال می کنند و آستانه تحملشان در برابر منتقدان بالاست، اما همین دولت ها تقریبا در بسیاری موارد به نقادی رسانه های منتقد، واکنش هایی نشان می دهند که ثابت می کند نه از نقادی استقبال می کنند و نه آستانه تحملشان چندان بالاست.
دلایل حمله یا اعتراض به رسانه ها از سوی دولتمردان را در سه عامل می توان جستجو کرد؛ نخست رفتار نادرست، غیرمنصفانه و خلاف واقع از سوی رسانه ها.
واقعیت این است که گاهی رسانه ها با سوءاستفاده از جایگاه خود یا سهل انگاری در وظایف خویش، اخلاق و انصاف را زیر پا می گذارند و مطالبی را منعکس می کنند که برآشفتگی مسئولان و عصبانیت آنها را باید درک کرد و به آنها حق داد.
جلسه ای را به خاطر دارم که مدیر مسئول روزنامه ای اصلاح طلب در حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت نهم، بصراحت اعتراف کرد: «ما تلاش می کنیم این دولت موفق نشود و دولت مورد نظر خود ما سر کار بیاید!»
اما در عصبانیت دولتمردان از عملکرد رسانه ها همیشه حق با آنها نیست، بنابراین دلیل دیگر اعتراض به رسانه ها را نوعی عملیات روانی باید ارزیابی کرد با دو هدف؛ ١ـ مظلوم نمایی و خود را تحت فشار یا کارشکنی عده ای نشان دادن ٢ـ فشار به رسانه های منتقد و بازداشتن آنها از بیان حقایق و ادامه یا تشدید نقادی. سومین دلیل اعتراض به رسانه های منتقد را هم باید در کم تحملی و نقدناپذیری مسئولان و علاقه مندی آنها به تملق دانست!
از این مقدمه که بگذریم، بعد از شکل گیری دولت جدید، گاه و بی گاه (از جمله هفته گذشته، از سوی رئیس جمهور محترم) شاهد گلایه رسمی و علنی یا پشت صحنه دولتمردان از برخی رسانه ها هستیم و این گلایه ها به نحوی بیان می شود که سمت و سوی آن رسانه های اصولگرا را نشانه می رود.
آیا واقعا رسانه های اصولگرا سر ناسازگاری با دولت یازدهم دارند و چوب لای چرخ این دولت می گذارند؟ آیا رسانه های اصولگرا مانند آن رسانه دوم خردادی که ذکرش گذشت، تلاش می کنند این دولت موفق نشود؟
به عنوان فردی که هم با رویکرد رسانه های اصولگرا آشنا هستم و هم توان و ظرفیت بالای آنها برای جریان سازی را بخوبی می دانم، بصراحت می گویم: رسانه های این جریان تاکنون بنایی بر جریان سازی علیه دولت نداشته اند؛ زیرا غیر از منطق نوپا بودن این دولت و ضرورت فرصت دادن به آن، هم نظرات رهبر انقلاب در تائید این دولت و ضرورت کمک به او را مدنظر دارند و هم شرایط کشور و امید ایجاد شده در مردم را مقتضی ساز مخالف کوک کردن نمی دانند.
واقعیت این است اگر غیر از این بود، آن قدر سوژه های ناب برای جریان سازی نقادانه نسبت به دولت و قدرت در رسانه های این جریان وجود داشته و دارد که دولت بیشتر وقت خود را باید به رفع و رجوع آنها اختصاص می داد.
شاید تنها موضوعی که بتوان بر آن انگشت گذاشت و آن را مصداق نقادی جدی نسبت به دولت دانست، موضوع توافق نامه ژنو است؛ در این باره نیز این توضیحات ضروری است؛
١ـ موضوع هسته ای یک موضوع کاملا ملی است و اختصاص به این یا آن دولت ندارد، بنابراین حساسیت ها در این باره بسیار بالاست و هر نوع احساس کوتاهی در آن با واکنش های جدی روبه رو می شود.
٢ـ در عین حال جریان سازی نقادانه در موضوع هسته ای هم به تعدادی از رسانه های اصولگرا مربوط می شود و نه همه آنها.
٣ـ بخشی از مواضع صریح این گروه از رسانه های اصولگرا در نقد توافق نامه ژنو را نیز باید ناشی از ذوق زدگی و فتح الفتوح دانستن این توافق نامه از سوی برخی مسئولان و رسانه های طرف مقابل دانست.
از نظر اصولگرایان آنچه موضوعیت دارد، پیشرفت کشور با حفظ آرمان های انقلاب است و هر دولتی بتواند این دو را همدوش هم پیش ببرد، باید مورد حمایت قرار بگیرد و تضعیف آن حرام و نارواست بنابراین مادامی که این دولت آرمان های انقلاب را پاس بدارد و در مسیر پیشرفت و عدالت گام بردارد، مطمئن باشد از حمایت رسانه های اصولگرا برخوردار خواهد بود و هرگاه خدای ناکرده از این راه مستقیم منحرف شود، مطمئن باشد با نقادی آنها روبه رو خواهد شد.
در پایان می توان گفت فضاسازی علیه رسانه های نجیب اصولگرا را باید یا نوعی عملیات روانی علیه این رسانه ها با اهداف پیش گفته دانست یا ناشی از نازک طبعی برخی دولتمردان دولت یازدهم!
خراسان:انقلاب اسلامی و اهداف آن
«انقلاب اسلامی و اهداف آن»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی یاراحمدی است که در آن میخوانید؛یک نهضت مردمی برای آنکه به اهداف خود برسد باید ضمن ارزیابی مستمر و شناسایی نقاط مثبت و منفی خویش راه آینده را با دیدگان باز و در پرتو رفع نقایص طی کند. انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. باید از خود انتقاد کنیم و ببینیم آیا راه را درست پیمودهایم یا نه؟ اگر درست طی کرده ایم در کجای راه قرار داریم و تا مقصد چقدر فاصله است و اگر درست نبوده چگونه باید به راه اصلی بازگردیم؟ این ارزیابی و قضاوت، دو شرط اساسی دارد؛ اول رعایت انصاف و پرهیز از حب و بغض و دیگر داشتن اطلاعات کافی. یکی از مباحث اساسی در بررسی هر انقلابی، بحث اهداف آن انقلاب است. آیا اساساً انقلابها در جستجوی اهدافی شکل گرفتهاند و یا میتوان برای آنها پس از گذشت مدت زمانی از تاریخ وقوعشان اهدافی متصور شد؟ این پرسش، مسألهای است که در مورد انقلاب اسلامی نیز به صورت جدی خود را نشان میدهد. گرچه در موضوع انقلاب ایران دو نکته وجود دارد که جایگاه بحث را کمی متفاوت میکند؛ اول فرهنگی بودن این انقلاب و تکیه آن بر اهداف مشخصی از جنس باور و اعتقاد و دوم پایبندی آن به راهکارهای مبتنی بر فرآیندهای مردمی، به جای جنگ و مبارزه مسلحانه است.
انقلاب اسلامی برای رسیدن به اهداف متعالی خود نیازمند جنبش نرمافزاری و توسعه اندیشه معنوی در گستره دانش بشری است. به بیان دیگر اصالت انقلاب اسلامی ایران دو بُعد نظری(فکری) وعملی دارد؛ در بعد نظری آرمانها و رهیافت های این انقلاب غیروارداتی و محصول جامعه و تاریخ ایران است. ایرانی که از هزار و چهارصد سال قبل، اسلام را پذیرفته و عقاید اسلامی به عنصر اصلی فرهنگ و ملیت آن تبدیل گردیده است. در بُعد عملی نیز مردم با توکل به خدا و استعانت از نیرو و استعداد خویش بدون کمکهای مالی و تسلیحاتی شرق و غرب به پیروزی رسیدند. در واقع آنچه در بعد عملی مطرح می شود، یکی از اهداف مهم این انقلاب عظیم و مهمترین آرمان رهبر فقید آن است که می فرماید؛ «انقلاب ایران آغاز یک حرکت و تحولی در سطح جهان است تا ضمن بر انداختن حاکمیت های ظالمانه بشری، نهایت اسلام را به عنوان مترقی ترین مکتب، جایگزین مکاتب بشری و مادی نماید» این جنبش فکری، همان گونه که در روشِ بزرگانی همچون شهید مطهری، بهشتی، مفتح و ... بوده و اصل انقلاب را تحقق بخشیده حضورش در تحقق اهداف انقلاب نیز ضرورت دارد. در مطالعه میزان و چگونگی تحقق اهداف انقلاب باید به موارد زیر توجه کرد:
شناخت اندیشه های مرجع در حوزه تئوری انقلاب: تحقق اهداف متعالی انقلاب تنها از مسیر ژرف کاوی در آثار و نظرات اندیشه های مرجع و صاحبان تئوری انقلاب اسلامی یعنی بزرگانی همچون امام خمینی(ره)، شهید مطهری و... شکل می گیرد. لذا می بایست به جای آنکه ذهن خود را درگیر آرای دانشمندان غربی(که دارای نظریاتی با مبانی مادی هستند) کنیم علوم انسانی، اقتصاد، فلسفه، هنر و ادبیات را با مبانی تفکر معنوی سامان دهیم.
اهداف انقلاب اسلامی: نگاه حداقلی یا حداکثری؟ مسلماً انقلاب اسلامی ایران نه تنها برای فروپاشی رژیم پهلوی، که به منظور بنا نهادن ساختارهای نوین اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در چارچوب ارزشها واحکام اسلامی شکل گرفت. حقیقت این است که اندیشه پردازان انقلاب اسلامی، هرگز به نگاه حداقلی در انقلاب یعنی سقوط طاغوت قانع نبودند و در تبیین اهداف و آرمان های انقلاب بسیار فراتر از آن میاندیشیدند. بر این اساس اگر بخواهیم اندیشه انقلاب اسلامی را جهانی سازیم، مجبوریم در جهت حل مشکلات بینشی و خلاء معنوی جهان امروز به زبان رایج علمی صحبت کنیم. بدین سان انقلاب اسلامی می تواند ارزش های معنوی را به شهر آشفته دانش بشری تسری داده و با رشد و کمال علمی و معنوی انسان، بنای بی بنیاد علوم سکولار را فرو ریخته و حیات فردی و جمعی را متحول ساخته و به کمال تمدن سازی برسد.
فرآیند پنج گانه تحقّق اهداف انقلاب اسلامی: فرآیند تحقّق اهداف انقلاب اسلامی، یک فرآیند طولانی و البته دشوار است. در این مسیر انسان به طور نسبی به اهداف نزدیک می شود؛ اما تحقّق آنها، بسیار طولانی است. بنا به تعبیر مقام معظم رهبری تحقق اهداف انقلاب اسلامی فرآیندی پنج مرحله ای دارد؛ مرحله اول «انقلاب اسلامی» و مرحله دوم نیز «تشکیل نظام اسلامی» است. با این تفسیر انقلاب اسلامی، هم اکنون از این دو مرحله عبور کرده است. ایشان مرحله سوم تحقق اهداف انقلاب را «تشکیل دولت اسلامی» دانسته و معتقدند انقلاب اسلامی هم اینک در این گام قرار دارد. لذا علاوه بر تشریح و تبیین مرحله سوم، تکالیف مردم و مسئولین در این مرحله باید به آنها یادآوری شود. ایشان، مراحل چهارم و پنجم را «تشکیل کشور اسلامی» و «تشکیل دنیای اسلامی» ذکر نموده که برای رسیدن به آنها، وظایف و انتظاراتی از مردم و کارگزاران نظام اسلامی توقع می رود.
صدور انقلاب: اصطلاح «صدور انقلاب» ساخته امام خمینی(ره) و پرداخته استراتژیست های جمهوری اسلامی، به حقیقتی نظر دارد که انقلاب را مکلّف به توجه امور مسلمانان و مستضعفان جهان نموده و ایدئولوژی انقلاب را به دیگر کشورها به عنوان مدل جدیدی از تغییرات بنیادین صادر می نماید. در اوایل انقلاب در چگونگی راهبرد صدور انقلاب، بحث های بسیاری مطرح بود تا اینکه امام تکلیف این بحث ها را با تأکید بر «صدور معنوی انقلاب» یکسره کردند. از آن پس تا به حال، دولت ها کمابیش، اصل صدور انقلاب را با استفاده از چهار استراتژی؛ الگوسازی، آموزش، تبلیغ و آگاه سازی و حمایت از نهضت های آزادی بخش پیش برده اند.
برآورد اهداف انقلاب به وسیله پرسش و تحلیل گفتار: راههای مختلفی برای برآورد اهداف انقلاب وجود دارد؛ یکی از این راهها پرسش از رهبران انقلاب و مردم(به ویژه عدهای که در زمان انقلاب بودهاند) و تحلیل گفتار آنان است. پرسش از نسل بعدی انقلاب نیز راهکار مهمی است که سبب شناخت نظرات نسل بعد از انقلاب در مورد اهداف پدرانشان و همچنین پیوند بین آنها می شود. پاسخ علمی و دقیق به این سوالات میتواند میزان تحقق اهداف انقلاب و راه پیش رو را مشخص نماید؛ آیا انقلاب اسلامی ایران در تحقق اهداف خود موفق بوده است؟ آیا نتایج این انقلاب با آرمان های آن انطباق دارد؟ آنچه براثر رخداد انقلاب حاصل شد، چه میزان با اهداف مردم، رهبران و اندیشه پردازان انقلاب فاصله دارد؟ و...
تحقق عینی اهداف انقلاب بیش از هر چیز به همدلی، اخلاص، خودباوری، رشد فکری و علم و تجربه مدیریتی در سطوح گوناگون جامعه نیاز دارد. اینک که سی و چند سال از عمر نهضت می گذرد ماییم و انقلاب اسلامی که یادگار امام و شهداست. ماییم و رهبری که درخروش و خلوص و درایت و صلابت، جانشین شایسته امام راحل است. ماییم و نسلی جوان که ذخیره انقلاب است. ماییم و جنگ فرهنگ ها و جبهههای متعدد سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی در برابر انقلاب که این مرحله، بیش از گذشته، بصیرت وآمادگی میطلبد. اگر ما پیمان نشکنیم و عوض نشویم، نه بیم شکست انقلاب هست، نه خوف سست شدن بنیانهای آن و نه هراس به ثمر نرسیدن اهدافش. رسالت رساندن این نهضت به صاحب اصلی آن بر دوش ماست. پیمان بستگان با آرمان دهه فجر باید بیش از این تلاش و تحرک و همبستگی نشان دهند تا کارهای بر زمین مانده انقلاب به سرانجام رسیده و زمینه تحقق اهداف متعالی آن فراهم گردد.
کیهان:آنها کجا هستند؟!
«آنها کجا هستند؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛چند هفته قبل در ستون «گفت و شنود» کیهان به نکتهای اشاره کردهبودیم که این روزها شواهد دیگر و بیشتری در تائید آن به میان آمده است. ابتدا متن گفتوشنود مورد اشاره را میآوریم که وصفالحال است؛
گفت: چرا پرونده هر یک از مفسدان اقتصادی نظیر شهرام جزایری، مهآفرید، بابک زنجانی و... به جریان میافتد، معلوم میشود که پای برخی از کارگزارانیها و اصلاحاتچیها و اصحاب فتنه و حلقهانحرافیها هم در میان بوده است؟!
گفتم: این وسط، فقط تودههای مظلوم و شریف مردم قربانی میشوند.
گفت: حالا معلوم میشود که چرا قبل از لو رفتن ماجرا، هیچکدام علیه دیگری جیک نمیزدند!
گفتم: چه عرض کنم؟! برای این که خودشان هم آلوده بودهاند... میگویند یک نفر با چشم بسته و دیگری با چشم باز مشغول خوردن آلبالو بودند. آن که چشمش بسته بود به دیگری گفت؛ مرد حسابی! مگر قرار نبود آلبالوها را دانهدانه بخوریم، چرا سه تا سهتا به دهان میگذاری؟ طرف با تعجب پرسید؛ مگر میبینی؟! و یارو جواب داد؛ نه! پرسید؛ پس از کجا میگویی؟ و یارو گفت؛ برای این که من دوتا دوتا میخورم و تو هیچ اعتراضی نمیکنی!
صبح روز پنجشنبه - 92/11/10 - آقای محسنی اژهای دادستان کل کشور که در همایش مدیریت کیفیت و تعالی خدمات نیروی انتظامی شرکت کرده بود، در بخشی از سخنان خود گفت؛ «در پایان سال 90، میزان معوقات بانکی 50هزارمیلیارد تومان بود، در حالی که امسال گفته میشود، این رقم حدود 100هزار میلیارد تومان است» ایشان در ادامه به یک پرونده فساد اقتصادی با مبلغ 8 هزار میلیارد تومان اشاره کرده و گفت؛ «در همین پرونده اخیر که میزان آن حدود 8 هزار میلیارد تومان است، مسئولان حتی شکایتی هم نکردهاند، بلکه در برگهای نوشتهاند اگر مصلحت میدانید وی را ممنوعالخروج کنید و دادستان به عنوان مدعیالعموم در این پرونده ورود کرد و این فرد بازداشت شد.»
از سوی دیگر آقای سراج، رئیس سازمان بازرسی کل کشور نیز طی سخنان جداگانهای در کرمان گفت؛« بیش از 100 هزار میلیارد تومان معوقات بانکی داریم که 80 درصد آن در اختیار 30 نفر است، آقای سراج هم زبان به گلایه میگشاید و میگوید «ما همه آمارها را ارائه دادیم ولی بانکها نمیآیند دادخواست داده و شکایت کنند، قوه قضائیه چکار باید بکند»؟!
آقایان محسنی اژهای، سراج و... از قضات پاکدامن، قاطع و دلسوز کشور هستند که دهها اقدام قضایی تعیینکننده و سرنوشتساز در کارنامه درخشان هر یک از آنها ثبت شده است، بنابراین روی سخن با این برادرانعزیز و مسئولیتشناس نیست، بلکه سخن این است که چرا باید اینگونه مفاسد کلان اقتصادی، سالها بعد از شکلگیری و فقط هنگامی که به اوج رسیده است کشف شود؟! آیا هر یک از این موارد یا نمونههای مشابه آن، در همان اولین هفتهها، ماهها و یا سالهای شروع قابل درک و کشف نیستند؟! اگر پاسخ این سوال مثبت است، چرا مفاسد کلان اقتصادی - تقریبا تمامی نمونهها و موارد آن- بعد از آن که در سطح گستردهای شکل گرفته و ریشه دوانیده و خسارات جبرانناپذیری به چرخه اقتصادی کشور - بخوانید مردم مظلوم- تحمیل کرده است، شناسایی شده و مسئولان محترم به فکر چاره افتادهاند؟! و البته در این میان احتمال آن که برخی از آلودگیها مانع شکایت باشد بعید نیست... خاوری نمونه آن است!
فساد اقتصادی بعد از شکلگیری و در جریان گسترش آن، نشانهها و علایمی از خود بروز میدهد که برای دستگاهها و مراکز نظارتی قابل درک خواهد بود و هنگامی که گستره و دامنه بیشتری پیدا میکند از چشم مردم نیز پنهان نمیماند چرا که، وقتی در یک سیستم و نظام قانونمند خللی ایجاد میشود، این خلل و خدشه، نمیتواند بدون نشانه و علامت باشد، بنابراین از دستگاههای نظارتی نظیر، سازمان بازرسی کل کشور، دیوان محاسبات، مجلس شورای اسلامی و مراکز نظارتی دیگر که در تمامی وزارتخانهها و دوایر دولتی مستقر هستند، انتظار میرود - و انتظار منطقی و به جایی نیز هست - که این نشانهها و پیامها را با هوشمندی دریافت کرده و به فکر چاره باشند به قول سعدی؛
«سرِچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل»
به عنوان مثال، روزنامه کیهان با استناد به همین نشانهها و علایم، تاکنون درباره بسیاری از مفاسد کلان اقتصادی، قبل از آن که به پیگیری و تعقیب قضایی برسد، هشدار داده است که به دو نمونه از آن میان، اشاره میشود؛
چند ماه قبل از کشف و پیگیری سوءاستفاده 3 هزار میلیارد تومانی، اسناد و گزارشهایی دریافت کردیم که از یک فساد اقتصادی کلان در یکی از شرکتهای فولاد و زد و بند پشت صحنه برخی از بانکها از جمله بانک تات در این ماجرا خبر میداد. که بعد از بررسی اسناد دریافتی، طی گزارشی نسبت به فساد اقتصادی یاد شده هشدار دادیم و البته از دامنه گسترده و 3 هزار میلیارد تومانی آن باخبر نبودیم. اسنادی که در اختیار کیهان قرار گرفته بود به آسانی از سوی مراجع نظارتی، قابل دسترسی بود. در یک نمونه دیگر و باز هم از طریق نیروهای بسیجی و حزباللهی که به لطف خدا همه جا حضور دارند و نسبت به آنچه در کشورشان میگذرد، حساس و متعهد هستند، باخبر شدیم که آقای «ک-م» در جریان یک زد و بند و با پرداخت رشوه، حکم تصاحب بسیاری از زمینها و املاک مصادره شده را دریافت کرده است. بعد از بررسیهای لازم و اطمینان از صحت اسناد دریافتی، ماجرای این زمینخواری را که در آن روزها بیش از صدها میلیارد تومان ارزش داشت - البته با تحفظ نسبت به نام و نشان شخص یاد شده - منتشر کردیم.
بعد از انتشار این گزارش، حضرت آیتالله هاشمی شاهرودی که در آن هنگام ریاست قوه قضائیه را برعهده داشت، پیغام دادند که از این ماجرا تعجب کردهاند و برای روشن شدن موضوع، خدمت ایشان رفتیم. آیتالله شاهرودی ضمن آن که تصاحب زمینها و املاک و مستغلات مورد اشاره را غیرقانونی میدانستند، اظهار داشتند این اتفاق فقط با امضای ایشان امکانپذیر است که ایشان نیز به شدت با اینگونه اقدامات مخالف بوده و هستند و از این روی گزارش کیهان را قابل خدشه میدانستند. اما، وقتی، کپی سندی که به امضای ایشان رسیده بود را نشان دادیم، به حیرت فرورفتند و البته بلافاصله دستور رسیدگی جدی دادند و ماجرا به خیر گذشت. ولی چگونه سند یاد شده به امضای آیتالله شاهرودی رسیده بود و تحت چه عنوانی از ایشان امضا گرفته بودند؟!... آنها چه کسانی بودند؟! و امروزه کجا هستند؟! آیا آنچه به دست کیهان رسیده بود برای مسئولان محترم دولتی و قضایی و مقننه قابل دسترسی نبود؟!
در بسیاری از موارد با نیروهای مومن و متعهدی برخورد میکنیم که از فساد و پلشتی در برخی از مراکز دلخونی دارند و هنگامی که از آنها میخواهیم، اسناد و گزارشهای خود را در اختیار مسئولان و مراکز ذیصلاح بگذارند، با 3نوع پاسخ روبرو میشویم. برخی از آنان معتقدند که مراکز مربوطه از ماجرا باخبرند! شماری میگویند، موضوع را با مراکز مورد اشاره در میان گذاشتهایم و پاسخی نگرفتهایم! و تعدادی نیز، اظهار میدارند که دسترسی به مراکز یادشده آسان نیست! و...
بدیهی است که اقدام - هر چند دیرهنگام - دستگاه محترم قضایی برای مقابله با مفسدان اقتصادی و بازگرداندن اموال به غارت رفته یا بیرون از روال قانونی به تصاحب درآمده، در خور تقدیر است ولی چرا «علاج واقعه» به بعد از وقوع موکول شده است؟! پیگیری جدی عزیزان دستاندرکار در قوه قضائیه از عزم راسخ آنان برای مقابله با مفاسد اقتصادی حکایت میکند و همانگونه که در نمونه اخیر - و دهها نمونه دیگر- شاهد بودهایم، بسیاری از آنان از جمله آیتالله آملی ریاست محترم قوه قضائیه نسبت به پیشگیری از بروز فساد اقتصادی نیز حساسیت ویژه و بعضا مثالزدنی داشتهاند، بنابراین باید پرسید؛ چه کسانی و چه دستهایی در این مسیر سنگاندازی کرده و میکنند؟!
برخورد جدی با مفاسد اقتصادی یکی از اصلیترین عوامل زمینهساز برای رسیدن به الگوی اقتصاد «دروننگر»، «منهای نفت» و یا اقتصاد مقاومتی است. چند سال پیاپی است که رهبر معظم انقلاب از یکسو درباره توطئه دشمنان بیرونی برای وارد آوردن ضربههای اقتصادی هشدار میدهند و از سوی دیگر بر توان داخلی و ظرفیتهای اقتصادی به کار نگرفته تاکید میورزند و در این میان مبارزه با فساد اقتصادی را برای رسیدن به «سلامت اقتصادی» ضروری میشمارند. حضرت آقا در نخستین دیدار هیئت محترم دولت یازدهم با ایشان میفرمایند؛ «فساد همچون موریانه است، با قاطعیت و تدبیر جلوی رخنه فساد، پارتیبازی، رشوه و اسراف را بگیرید، تا اصولا نیازی به ورود دستگاههای نظارتی به حیطه مدیریتی شما پیش نیاید» ایشان در همان دیدار، کارکنان و مسئولان دستگاههای اجرایی را انسانهایی پاک و شریف برشمرده و هشدار میدهند «وجود چند انسان ناسالم، متأسفانه مثل میکروب، زحمات و تلاشهای کارکنان خدوم دستگاهها را زیرسوال میبرد»...
جمهوری اسلامی:آشناترین ناشناخته
«آشناترین ناشناخته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛نه فقط روز 12 بهمن و نه فقط دهه فجر انقلاب اسلامی، بلکه تمام روزها و ماهها و سالهای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران باید به نام امام خمینی باشند. کاری که امام خمینی برای کشور و ملت ایران در بعد داخلی و برای ملتهای مسلمان و ملتهای تحت ستم در بعد خارجی انجام داد، در تاریخ قرنهای اخیر بیسابقه است.
ما عادت داریم وقتی دهه فجر میشود از امام خمینی به خاطر اینکه انقلاب اسلامی ایران را رهبری کرد و نظام جمهوری اسلامی را در ایران بنیان نهاد تجلیل میکنیم. این، کار درستی است ولی کامل نیست. کاری که امام خمینی انجام داد بسیار فراتر و با عظمتتر از آنچه در ایران رخ داده است بود. برنامه همه جانبه قدرتهای سلطهگر در نیمه قرن حاضر، منزوی کردن کامل اسلام در کل کشورهای اسلامی و در سطح جهان بود. آمریکا و شوروی در آن زمان هر چند دو قطب متضاد از نظر منافع خود بودند ولی هر دو برای حفاظت از منافع خود با اسلام واقعی مشکل داشتند. آمریکا دو قطب سرمایهداری به خاطر مخالفت اسلام با استثمار مردم که جان مایه این قطب غربی بود با این دین الهی مشکل داشتند و شوروی نیز به خاطر همین ویژگی و نگاه ماتریالیستی به جهان نمیتوانست با هیچ دینی به ویژه اسلام کنار بیاید. به همین دلیل، این دو قطب همچون دو لبه یک قیچی به اسلام هجوم میآوردند و درصدد نابودی آن بودند.
در آن مقطع، هیچ دولت و هیچ قدرت مادی یا معنوی در سطح جهان برای دفاع از اسلام وجود نداشت. حاکمان کشورهای اسلامی، یا مهرههای بلوک غرب بودند یا دست نشانده بلوک شرق. ملتها نیز در عین حال که تحت ستم بودند در برابر تهاجمی که به دینشان میشد پناهگاهی نداشتند. علمای اسلام و مراکز دینی نیز خود در انزوا و غربت و مظلومیت قرار داشتند. هنر، علم، صنعت و هر ابزار دیگری که دردست قدرتهای استعماری و سلطهگر بود، یکجا و هماهنگ علیه دین به ویژه اسلام بکار گرفته میشدند تا چیزی از محتوای اسلام باقی نماند. هدف این بود که این مانع بزرگ از سر راه قدرتهای سلطه گر برداشته شود تا آنها بتوانند راحتتر به استثمار و مسخ انسانها بپردازند. اسلام در این شرایط در اوج غربت قرار داشت.
درست در چنین وضعیتی بود که امام خمینی قیام کرد. پیدا بود که این قیام برای خارج ساختن اسلام از غربت و جاری ساختن آن در حیات ملتها بود. او از ایران شروع کرد زیرا تلاشهای دشمنان اسلام در ایران بیشتر بود و ملت ایران نیز برای دفاع از اسلام آمادهتر بودند. اما هدف امام فقط نجات ایران نبود، بلکه میخواست امواج برخاسته از بیداری اسلامی با عبور از مرزهای ایران معادلات قدرتهای سلطه گر را برهم بزند و اسلام در سرتاسر جهان اسلام و حتی جهان تجدید حیات کند. هدف بالاتر این بود که ندای آزادیخواهی ملتهای مسلمان به گوش سایر ملتها نیز برسد و سنگرهای استثمار و استعمار یکی پس از دیگری توسط ملتهای بپاخاسته فتح شوند و جهان از یوغ دیکتاتورها آزاد و به راهی نو رهسپار شود که آزادی حرف اول را در آن بزند.
امام خمینی در گام اول موفق شد و ایران را از چنگ استعمار و استبداد رهاند و به استقلال رساند و نظام مردمی جمهوری اسلامی را در آن تأسیس کرد. در گام دوم هم توفیق نصیب امام شد و آرمانهای وی به سراسر جهان راه یافت و ملتها با این واقعیت آشنا شدند که بدون تکیه برابر قدرتهای شرقی یا غربی میتوانند به استقلال برسند و ابرقدرت واقعی خود ملتها هستند.گام سوم را خود ملتها میبایست بردارند که بسیاری از آنها برداشتند و به نتایج خوبی نیز رسیدند. در این مرحله بلوک شرق از هم پاشید و بلوک غرب بشدت برای مقابله با امواج خروشان انقلابهای مردمی به تکاپو افتاد، امری که بسیار طبیعی است و از همین مسیر جنگ میان حق و باطل است که راه استقلال و آزادی ملتها هموار میشود.
آنچه امام خمینی انجام داد، موجب شد ایران به پایگاه جهانی انقلاب تبدیل شود، انقلابی که نیروی محرکه خود را از مردم میگیرد و از نظر محتوا به ایمان به خدا متکی است. هر چند لزومی ندارد تمام انقلابهای جهان درست همان شکل و محتوا را داشته باشند که انقلاب مردم ایران داشت و دارد، اما برای آنکه ملتها به الگو گرفتن از انقلاب مردم ایران ادامه دهند، ما باید ویژگیهای پایگاه جهانی انقلاب را حفظ کنیم. این ویژگیها عبارتند از معرفی صحیح رهبر انقلاب، پایبندی به آرمانهای او، حراست از محتوای انقلاب و نظام برآمده از آن و حفظ و تحکیم وحدت ملی.
هنر امام خمینی این بود که افکار و گرایشهای مختلف مردم ایران را در یک جهت قرار داد و از حداکثر ظرفیتها بهرهبرداری کرد. ایران، کشور اقوام مختلف و افکار گوناگون است. این وضعیت در سال های56 و 57 که سالهای اوج انقلاب بود، بشدت دامن زده میشد تا راه انقلاب سد شود و مردم به هدف خود نرسند.
امام خمینی با رهبری فراگیر و بینظیر خود توانست این تلاشها را ناکام نماید و انقلاب را به پیروزی برساند. وجود امام علاوه بر به پیروزی رساندن انقلاب، ضامن بقاء آن هم بود. رمز موفقیت امام این بود که بر قلبها حکومت میکرد و مردم چون امام را فردی که برای خدا کار میکند، کردارش با گفتارش منطبق است و خود را برای خدمت به مردم وقف کرده است یافته بودند، از صمیم قلب به او عشق میورزیدند. همین رابطه دو طرفه، انقلاب و نظام را در برابر تمام تهاجمات و تخاصمات و حملههای سیاسی و تبلیغاتی و حتی نظامی حفظ کرد و به پیش برد.
امروز نیز برای تداوم انقلاب، تقویت نظام جمهوری اسلامی و تحقق عملی آرمانهای امام خمینی در سراسر جهان، به ادامه راهی که امام به ما نشان داد نیازمندیم. علاوه بر این، باید امام خمینی را آنطور که بود به نسل حاضر و نسلهای آینده معرفی کنیم. واقعیت تلخی که باید به آن اعتراف کنیم اینست که هنوز نتوانستهایم رهبر انقلاب و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی را به درستی معرفی نمائیم.
راستی بعد از گذشت 35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی چند فیلم قابل قبول برای شناساندن امام خمینی ساختهایم؟ کدام اقدام فرهنگی جامع الاطراف برای تشریح آرمانهای امام را در کارنامه خود داریم؟ و فراتر از کارهای معمول که از باب اسقاط تکلیف انجام میدهیم چه کاری کرده ایم؟ این واقعیتهای تلخ نشان میدهند که امام خمینی هر چند برای ما آشناترین است اما در میان ما هنوز ناشناخته است.
رسالت:ازدواج بهنگام
«ازدواج بهنگام»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سیدباقر پیشنمازی است که در آن میخوانید؛پرهیز از بازگویی برخی مفاسد اخلاقی به دلیل حفظ حریم عمومی جامعه از یک جهت مطلوب است چون طرح و بیان آن باعث شیوع میگردد اما از جهتی دیگر منجر به تداوم برخ غفلتها شده است. غفلتهایی که به ریشه دواندن و گسترش این آسیبها کمک میکنند.
بسیاری از خانوادهها که قبل از انقلاب به دلیل احساس ناامنی در فضای فرهنگی جامعه، خود مبادرت به مراقبت نسبت به شئون تربیتی و فرهنگی و تحصیل فرزندانشان داشتند، بعد از پیروزی انقلاب با خاطری آسوده و در پیامی نانوشته، مسئولیت خود را به نظام حکومتی واگذار کردند و اکنون به ارزیابی نتایج به دست آمده، پرداختهاند.
با ایجاد موانع و محدودیتها و مزاحمتهای گوناگون نظامی، سیاسی و اقتصادی از سوی دشمنان این ملت و البته مقداری هم سرگرمیهای بیهوده حزبی و جایگزین شدن جریانگرایی سیاسی (و برای جبران زحمت در ستادهای انتخاباتی)، به جای لیاقت و شایستگی تخصصی و دینی در انتصاب مدیران، مسئولان اجرایی کشور فرصت نیافتند که مسئله تعلیم و تربیت را به عنوان اصلیترین و مهمترین آرمان انقلاب اسلامی و مسئله نظام(1) به صورت جدی در دستور کار خود قرار دهند (2).
با توجه به نقش خطیر خانواده و سلامت و پایداری آن در پویایی و بالندگی جامعه اسلامی، یکی از غفلتها این بود که در امر رسیدگی به اقتضائات سنین جوانی و نیازهایی که به جهت جسمی و روحی با آن مواجه هستند کوتاهی به عمل آمد. دورهای که به دلیل برخورداری از توانمندی و نشاط و شادابی و امید به آینده و انگیزه رشد و شکوفایی، بزرگترین سرمایه بالقوه نظام محسوب میشود. به همین دلیل نیز سرنوشت توسعه و پیشرفت و چشمانداز آینده کشور را باید از هم اکنون در چهره آنان مشاهده کرد.
اگر چه "مردان بزرگ تاریخ" هیچگاه با آرامش در بستر و عبور از راههای هموار، عظمت نیافتهاند، بلکه علت رشد آنها مواجهه جدی با مشکلات اساسی، موانع و محدودیتها و پایداری در برابر فشارها بوده است و البته تعدادشان محدود و در اقلیت بودهاند. و لذا نمیتوان انتظار داشت مشکلات متعددی که اکثر جوانان ما با آن روبهرو هستند، بدون وجود مربیانی لایق و دلسوز به عواملی برای آزمون و رشد آنان تبدیل شود. "هیجانات جوانی" از اقتضائات طبیعی این دوره است و در اثر نیازهای عاطفی و جنسی و تشخص طلبی، تشدید میشوند. و اگر مورد توجه و پاسخگویی صحیح قرار گیرند، فروکش کرده و آرامش مییابند و اگر مورد غفلت واقع شوند به تهدیدی برای جوان و دوستان و همسالان و معاشران و حتی خانواده خود و دیگران تبدیل میشوند. گاهی همان توقعی که از میانسالان و سالمندان در مورد خردورزی و خویشتن داری داریم، از جوانان هم داریم! قطعا این توقع بجایی نیست در صورتی که در دوره جوانی و نوجوانی، هم هیجانات نیرومندترند و هم تجربه زندگی، کمتر.
تغافل نسبت به نیازهای نیرومند عاطفی، جنسی و تشخص طلبی نوجوانان و جوانان به رویکردهای ناخواسته و آسیبزایی که محصولات فرهنگی غرب به فراوان در دسترس آنان قرار داده است دامن خواهد زد. باید عوامل تامین آرامش جوانان شناسایی و مورد توجه جدی قرار گیرد. اگر "تامین آرامش جوانان" و پاسخگویی منطقی و صحیح برای هیجانات و نیازهای آنان در برنامهریزیهای فرهنگی اجتماعی کشور و وضع قوانین مربوط صورت نگیرد، نمیتوان به "تقویت ایمان" و سلامت آنان امید بست. (3)
بدون تردید یکی از عوامل مهم تامین آرامش نوجوانان و جوانان "ازدواج" است. (4)
مصلحتاندیشیهای نادرست در جهت به تاخیر انداختن زمان ازدواج نتیجهای جز دامن زدن به شیوع ارتباطات نامشروع و متعدد نداشته است. آفت بزرگتر این آسیبها این بوده است که عبور از یکی دو خط قرمز، جرات و جسارت عبورهای بعدی و عادی شدن گناه را به دنبال داشته است.
فرزندان ما در آستانه بلوغ با نیاز جنسی خود مواجه هستند که عواملی در محیط نیز آن را تشدید میکنند. ممکن است برخی از نوجوانان تحت تاثیر نظام تربیتی خانواده، توان
خود مدیریتی و خویشتنداری داشته باشند، اما تعداد بسیاری خود به جستجوی راههای مختلف پاسخگویی به نیازشان میپردازند و یا حداقل ذهن و فکر آنان مشغول میشود و در هر دو صورت فشارهای روحی و روانی بعدی به سراغ آنان خواهد آمد.
خداوند متعال سن بلوغ و تکلیف را مقارن هم قرار داده است. یعنی انسان در اثر تربیت میتواند در سن تکلیف مخاطب خداوند متعال و همه بایدها و نبایدهای نظام تشریع قرار گیرد. و این جز با بلوغ فکری و فهم، نسبت به قدرت تصمیمگیری و انتخاب مسیر صورت نمیگیرد. فرزندی که در سن تکلیف میتواند در برابر خداوند متعال و پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) و کلام وحی احساس مسئولیت کند چرا در امر ازدواج احساس مسئولیت نتواند کند و تربیتپذیر نباشد؟!
مراجع معظم تقلید در مواردی که نوجوانان (فرد بالغ) در اثر عدم ازدواج برای خود احتمال ارتکاب گناه بدهد ازدواج را واجب اعلام کردهاند و قانون مدنی کشورمان نیز حداقل سن ازدواج را بر همین اساس تعیین کرده است.
اکنون فاصله بین سن نیاز و زمان امکان ازدواج اینگونه است که فرزندان ما در پایان 18 سالگی دیپلم میگیرند و اگر بلافاصله به سربازی بروند (که به ندرت اتفاق میافتد) در پایان بیست سالگی از سربازی برمیگردند و اگر بدون فاصله وارد دانشگاه شوند در پایان 24 سالگی فارغ التحصیل کارشناسی میشوند و اگر نخواهند ادامه تحصیل بدهند یکی دو سال هم باید در جستجوی کار باشند تا بعد از اینکه شاغل شدند در سن 26 یا 27 سالگی بتوانند ازدواج کنند! البته اگر در این فاصله به دلایلی اشتهای به ازدواج از بین نرفته باشد.
برای کاهش فاصله غیرمنطقی و بسیار زیاد بین سن نیاز به ازدواج با فراهم شدن تمهیدات عرفی ازدواج راه حلهایی به شرح زیر پیشنهاد میشود. این تغییرات اگرچه ممکن است خیلی فوری قابل تحقق نباشد اما قابل اقدام و عملی است.
1- شروع تحصیل از 7 سالگی به 6 سالگی تغییر یابد.
با توجه به توصیفی شدن ارزیابی پیشرفت تحصیلی در دوره ابتدایی و حذف نمره که از سالها قبل صورت گرفته است و البته با انجام برخی تغییرات اقتضائی در برنامه درسی سال اول ابتدایی و استفاده از بازیهای پرورشی برای برخی از آموزشها، این امر میسر است و در نظام تربیت دینی نیز شروع تربیت مربوط به سالهای قبل از 6 سالگی است. برخی از کشورها نیز دوره ابتدایی خود را از 6 سالگی شروع میکنند.
2- دوره دیپلم از 12 سال به 11 سال کاهش یابد. همچنان که در سالهای گذشته این گونه بود. یعنی تا سال یازدهم گواهی دیپلم صادر میشود و تنها کسانی که قصد ادامه تحصیل در دانشگاه داشتند دوره پیش دانشگاهی را به مدت یک سال اسمی و 6 ماه واقعی طی میکردند.
اگر دوره دیپلم 11 سال شود نیازهای پیش دانشگاهی متناسب با رشتهای که قبول شدهاند و در همان دانشگاه و با محدود شدن به چند واحد درسی در نیم سال یا کمتر قابل تحقق است. هم اکنون هم بسیاری از دانشگاهها در داخل و خارج کشور تحت عنوان "پیش نیاز" چند واحد درسی تعریف میکنند.
3- دوره سربازی به صورت پیوسته و ناپیوسته تعریف شود، (5) و از 17 سالگی (برای داوطلبان) آغاز گردد.
کسانی که داوطلب دوره ناپیوسته هستند بتوانند در دو مرحله سربازی خود را سپری کنند. در مرحله اول با بهرهگیری از تعطیلات تابستانی سه سال آخر دوره متوسطه، دورههای مقدماتی سربازی را بگذرانند. همچنان که اکنون بخشی از دوره عضویت فعال در پایگاههای مقاومت بسیج تحت ضوابطی موجب کاهش دوره سربازی میشود.
این دانش آموزان در صورت استفاده از گزینه "سربازی ناپیوسته" بعد از اخذ دیپلم فقط یکسال در دوره سربازی خواهند بود.
4- برای دانشآموزانی که دوره دو ساله سربازی پیوسته را انتخاب میکنند با بهرهگیری از آموزشهای فنی حرفهای یا آموزشهای نظری در رشتههای غیر حضوری (6) امکان دستیابی به مدرک تحصیلی کاردانی فراهم شود. مدرکی که از اعتبار لازم برای اشتغال بعد از سربازی یا ادامه تحصیل برخوردار باشد.
بسیاری از مهارتهایی که رشته تحصیلی آن فعلا در دانشگاههای ما وجود دارد در دوره سربازی (با همکاری برخی دانشگاهها) امکان کار عملی وآموزش نظری دارند. مثل تاسیسات، مخابرات، باغبانی، مکانیکی، ورزشهای رزمی و چند رشته گوناگون دیگر.
با توجه به در اختیار گرفتن وقت سرباز و حضور شبانه روزی در محیط سربازی، تحقق مواد درسی دوره کاردانی امری ممکن و قابل برنامهریزی است. در این صورت هم نگرش جوانان ما نسبت به دوره سربازی به طور کامل تغییر یافته و بهبود مییابد و هم امکان اشتغال بعد از سربازی فراهم میگردد.
5-دوره تحصیلی کارشناسی با بهرهگیری از ترمهای تابستانی و برخی تدابیر هموار کننده مشابه در طول ترمهای تحصیلی میتواند به 3 یا 5/3 سال کاهش یابد.
در صورت تحقق پیشنهادهای فوق فرزندان ما میتوانند در پایان 16 سالگی دیپلم بگیرند و در پایان 18 سالگی با اخذ فوق دیپلم فنی حرفهای یا نظری از دوره سربازی به بازار کار نزدیک شده و در معرض اشتغال قرار گیرند و یا با استفاده از دوره سربازی ناپیوسته و اخذ مدرک کارشناسی دانشگاه در پایان 20 سالگی به اخذ مدرک کارشناسی نایل شده و در معرض اشتغال و ازدواج قرار گیرند. این پیشنهاد میتواند منجر به کاهش فاصله غیرمنطقی فعلی بین زمان نیاز با زمان ازدواج و فراهم شدن شرایط عرفی گردد.
در پایان یک نکته نیازمند تاکید است:
تحقیقا در این زمینه نقدهایی وجود دارد که حتما از آن بهرهمند خواهیم شد اما یادآور میشود ما همیشه در شرایط انتخاب بین خوب و بد نیستیم و گاهی ناگزیر به قبول برخی محدودیتها برای پیشگیری از بعضی از آسیبها و مفاسد پنهان و آشکار گسترده هستیم. اگر مصلحتاندیشیهای به وجود آورنده وضع موجود صحیح بود نباید شاهد پیامدهای نامطلوب فرهنگی اجتماعی ناشی از سامان نایافتگی مسائل جوانان خصوصا در امر ازدواج و تحکیم خانواده بودیم و اینکه در کلانشهرها و گاهی سایر شهرها از هر سه تا پنج ازدواج در همان سالهای اول یکی به طلاق ختم شود و انگیزه ازدواج و آمار آن مستمرا رو به کاهش باشد و آسیبهای قبل از ازدواج، پایداری خانوادهها را تهدید کند.
گذر زمان ثابت خواهد کرد هر مصلحتاندیشی مغایر با نظام آفرینش و اراده خداوند متعال محکوم به شکست است.
پینوشتها:
1- مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در تاریخ 21/9/68: برای یک کشور نیروی انسانی همه چیز است. ما اگر نیروی انسانی نداشته باشیم هیچ چیز نداریم.
2- سند تحول نظام آموزش و پرورش کشور 34 سال بعد از پیروزی انقلاب و البته در دولت دهم تدوین و تصویب شد.
3- هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم..... سوره فتح آیه 4
4- و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون سوره روم آیه 21
5-دوره سربازی در نظام اسلامی میتواند به عنوان دوره سازندگی و کسب قابلیتهای علمی، دینی، فنی، حرفهای و مهارتی جوانان و الگوی مناسبی برای جهان اسلام شود خوشبختانه نهادهای مسئول در سالهای اخیر مطالعات و بررسیهایی در این زمینه شروع کردهاند و امید میرود در آینده بشارت این تحول به جوانان کشور و خانوادههای آنان اعلام شود.
6- مثل شیوه رایج در دانشگاه پیام نور
سیاست روز:اصلاح طلبان وارد فاز تهدید دولت شدند
«اصلاح طلبان وارد فاز تهدید دولت شدند»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛اصلاحطلبان یواش یواش سرخوردهتر میشوند. در کنار این سرخوردگی، یک اتفاق دیگر هم میافتد و آن رو شدن دستشان است. از این بابت که اکنون آن رویاها و مطالباتی که در سر میپروراندند، نمیتوانند به آنها دست یابند و این دست نیافتن به خواستهها و آمال و آرزوها باعث میشود که تخریبها ، تهدیدات، فشارها و انتقادات هم بیشتر شود.
افزایش این روند هم دلیلش روشن است. رئیسجمهور آنگونه که اصلاحطلبان به ویژه تندروهای آن توقع داشتهاند، به خواستههای آنها توجه نکرده است.
همین رفتار باعث خشم اصلاح طلبان شده و هر روز که میگذرد، شاهد انتقادات بیشتر آنها علیه آقای روحانی هستیم.
اصلاح طلبان تندرو، که از همان آغاز دولت تدبیر و امید سعی داشتند، اصولگرایان را در مقابل دولت قرار دهند و این طیف سیاسی را یک مخالف جدی دولت یازدهم قلمداد کنند، اکنون خود در حال تبدیل شدن به یک اپوزیسیون علیه دولت یازدهم هستند. اما آنها همچنان سیاست اختلافاندازی میان دولت و اصولگرایان را پیگیری خواهند کرد و دست از این رفتار خود برنخواهند داشت. چون نیاز دارند تا القاء کنند در صورت عدم موفقیت احتمالی دولت در زمینههای گوناگون به ویژه در زمینه مسائل هستهای و اقتصادی، علت آن به گردن اصولگرایان بیفتد و بر سر این طیف سیاسیآوار شوند.
اما دولت تدبیر و امید بیش از آن که از سوی اصولگرایان مورد تهدید قرار داشته باشد، این اصلاحطلبان هستند که به عنوان یک تهدید جدی دولت آقای روحانی را هدف قرار دادهاند.
اصلاحطلبان تندرو خود را گرانیگاه اصلی پایگاه اجتماعی روحانی میدانند و رأیی را که او آورده به خاطر حمایت «اصلاحطلبان وفادار به خاتمی و «عمل گرایان وفادار به هاشمی» معرفی میکنند.
به همین خاطر است که مطالبات و توقعات اصلاحطلبان از روحانی زیاد است و برآورده شدن این توقعات، دارد به این سمت و سو می رود که آن حمایت نیمبند اصلاحطلبان از روی دولت تدبیر و امید برداشته شود و آنگاه این اقدام باعث خواهد شد که پایگاه اجتماعی روحانی هم تضعیف گردد.این نکتهای است که اصلاحطلبان به آن اعتقاد دارند.
یادداشت اعتراضی آقای زیباکلام را که به خاطر دارید. یادداشت او در اعتراض به سخنان و موضع درست و منطقی رئیسجمهور درباره حماسه ۹ دی ۱۳۸۸ بود. او در یادداشت خود نوشته بود که «اظهارات حضرتعالی در خصوص ۹ دی بیدرنگ برصدر رسانههای اصولگرا نشست و همان اندازه که برای ایشان دلخواه و دلنواز بود، کسر قابل توجهی از دلسپردگانتان را سرد و نا امید کرد. اگر چه فهم میتوان کرد که دایره وسیع تلاش و تقلاهای اصولگرایان چون نقطه در میانشان گرفته بود. که مصمم بودند داستان فتنه و ۹ دی را امسال هر چه باشکوه و جلالتر برگزار کنند و حضرتعالی ناگریزانه و ناگزیر میبایست محض خالی نبودن عریضه هم که شده نظری اظهار کنید» و اکنون احمدپور نجاتی در یادداشت خود در صفحه اجتماعی به گونه هشدار و تهدید نوشته است؛ «روحانی هیچ پایگاه اجتماعی ندارد. قهرمان هستهای هم شود، خودش پایگاه مستقلی برای خود نمیتواند ایجاد کند. روحانی تا دیر نشده، خواستههای بدنه اصلاحطلبش را برآورده کند.»
او خواستههای بدنه اصلاحطلب از روحانی را گرچه در یادداشت خود عنوان نکرده اما همواره یکی از مهمترین خواستههای آنها شکستن حصر سران فتنه یعنی موسوی و کروبی اعلام شده است. خواستهای که، هزینه آن برای دولت بالاست و البته به طور مستقیم هم به دولت مربوط نمیشود. دلیل این خواسته، قرار دادن دولت در مقابل نظام و حاکمیت است، که البته تاکنون مسئولان دولت در این زمینه، هم واکنش و همپاسخهای منطقی و درخوری را به اینگونه پرسشها دادهاند. همین پاسخها باعث میشود که اصلاح طلبان خشمگین شوند و در مقام هشدار و تهدید به دولت یادآوری کنند که، مطالبات بدنه اصلاحطلبان از دولت تدبیر و امید برآورده نشود، اتفاقاتی خواهد افتاد.
این اتفاقات چه خواهد بود؟ آینده نزدیک نشان خواهد داد که اصلاحطلبان چه در سر میپرورانند.
تهران امروز:سلام برهجوم به سینما!
«سلام برهجوم به سینما!»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم مهیار زاهد است که ر آن میخوانید؛طرح «سلام سینما» که بنا بود توجه عموم جامعه را به ظرفیت سینماهای کشور جلب کند در روز اجرا به «هجوم به سینما» تغییر یافت! ازدحام جمعیت در برابر سینماهای کشور به حدی رسید که در پارهای از موارد کار مسئولان در سینماها گره خورده و حتی پای نیروهای پلیس نیز به صحنه باز شد. از طرفی در برخی از سینماهای کشور بر اثر فشار خیل عظیم جمعیت مشتاق برای ورود به سالنها، شیشههای سینماها را شکستند و عدهای نیز مجروح شدند. در ابتدای اعلام این طرح و تصمیم مسئولان برای اجرای آن کمتر کسی میتوانست تصور کند میزان استقبال مردم از فیلم مجانی تا این حد باشد.
شاید یکی از دلایل آشفتگیهای پیش آمده ناشی از همین غافلگیری مسئولان بود که انتظار صفهای طولانی مخاطبان را نداشتند. اما هجوم جمعیت به سینماهای ایران برای تماشای فیلم رایگان چندی از نقدها و نظریههای همیشگی سالهای اخیر سینمای ایران را با سوالات و شبهات جدی مواجه میسازد. طی چند سال گذشته بخصوص با عدم استقبال قابلتوجه جامعه از فیلمهای سینمایی در ایران بحثهای متفاوتی توسط کارشناسان و صاحبنظران این عرصه مطرح شد.
بسیاری از سینماگران و منتقدان به جد به این باور رسیدهاند که برای جذب مخاطب ایرانی به سینما و فیلم و بهطور کلی استفاده از محصولات فرهنگی و هنری باید زیربنای فرهنگی را هدف برنامهریزیها و سیاستگذاریها قرار داد.
بهعبارت دیگر به باور عموم هنرمندان باید فرهنگ مصرف کالاهای فرهنگی را برای مردم ایجاد کرد. برخی دیگر از کارشناسان سینمایی نیز بر این باور هستند که نیامدن تماشاچیان به سالنهای خالی سینما ناشی از دور شدن خود سینمای ایران اعم از سینماگران و فیلمسازان از دغدغههای اصلی اجتماعی و سلیقه عمومی مخاطبان است.
اما طی چند روز گذشته و با صحنههای حیرتانگیزی که با استقبال غیرمنتظره مردم از طرح سینمای رایگان شکل گرفت این سوال پررنگ میشود که خالی ماندن سالنهای سینما برآمده از مسائلی چون نبود فرهنگ مصرف کالاهای فرهنگی و دورشدن سینماگران از مخاطبان و... است یا قیمت بلیتهای سینما و وضع اقتصادی خانوارهای ایرانی؟ چگونه است که همان خانوادهای که تا به امروز ترجیح میداد لوح فشرده غیرقانونی یا قانونی فیلمهای سینمایی را با قیمتی کمتر از بهای یک بلیت سینما تهیه کرده و دسته جمعی در خانه تماشا کند حالا امروز با رایگان بودن سینماهای کشور اینچنین مشتاقانه برای دیدن فیلمهای سینمای ایران، صفهای طولانی و نشستن کف زمین را به جان میخرد؟ با این همه نمیتوان منکر این حقیقت شد که گویا بهای کنونی بلیتهای سینمای ایران در نظر خانوادههای ایرانی به صرفه نیست. پیش از این نیز تجربهای خفیفتر از طرح «سلام سینما» را تجربه کرده بودیم. طی روزهایی که بلیت سینماهای کشور نیمبها بود نیز میشد استقبال نسبی مخاطبان را به نظاره نشست.
البته نباید فراموش کرد که جامعهشناسی مردم ایران نشان از آن دارد که اکنون هرگونه قضاوتی از این دست درباره سلایق و رفتارشناسی مخاطب ایرانی شتابزده است اما بههر روی تجربه پنجشنبه گذشته برای سینمای ایران یک پیام مشخص را با خود بههمراه داشت و آن اینکه در نگرش کنونی به اقتصاد سینما و سالنهای سینمایی نیازمند نوعی بازنگری و بازبینی اساسی هستیم.
وطن امروز:وزرای اقتصادی کجا هستند؟
«وزرای اقتصادی کجا هستند؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محسن جندقی است که در آن میخوانید؛ همه وزرای اقتصادی دولت یازدهم در برنامه ارائه شده برای کسب رای اعتماد از مجلس، حساب ویژهای برای بخش خصوصی باز کردند. سخنان و برنامههای امیدوارکننده وزرای اقتصادی دولت جدید موجب شد فعالان بخش خصوصی با امید بسیاری به آینده نگاه کنند. مسؤولان دولتی که سابقه حضور در بخش و پارلمان بخش خصوصی را هم داشتند مانند نهاوندیان در جلسات ابتدایی اتاق بازرگانی و شوراهای اقتصادی مانند شورای گفتوگو حاضر میشدند تا امید بخش خصوصی پررنگتر از قبل شود چرا که دولت قبل هیچ اعتقادی به گفتوگو با بخش خصوصی نداشت و حضور وزرای اقتصادی در شورایی مانند شورای گفتوگوی دولت و بخش خصوصی را عملا ممنوع کرده بود. اما بعد از مدتی دولت یازدهم هم مانند دولت سابق خیلی زود این امید فعالان بخش خصوصی را ناامید کرد و وزرا در جلسه اخیر شورای گفتوگو غیبت کردند.
جالب اینکه وزرای محترم اقتصادی و مسؤولان در جلسات مهم دیگر مانند شورای رقابت که مباحث مهمی مانند قیمتگذاری در آن تصمیمگیری میشود یا جلسات کمیته ماده 76 قانون برنامه پنجم توسعه که هدف آن بررسی و پیگیری جهت رفع موانع پیش روی سرمایهگذاری و تولید در کشور است هم شرکت نمیکنند. محمد نهاوندیان رئیس دفتر رئیسجمهور که تا چند ماه پیش رئیس پارلمان بخش خصوصی و رئیس اتاق بازرگانی ایران بود و همواره از تعامل دولت با بخش خصوصی سخن میگفت بعد از اینکه جزو مردان دولت شد قول داد جلسات ماهانه شورای گفتوگو در سطح وزرا تشکیل شود اما هفته گذشته این قول نهاوندیان زیرپا گذاشته شد و وزرای اقتصادی به جای حضور در جلسه شورای گفتوگو، معاونان خود را که هیچ اختیاری هم نداشتند، فرستاده بودند.
وزرای اقتصادی به علاوه رئیسکل بانک مرکزی از اعضای اصلی شورای گفتوگوی بخش خصوصی و دولت محسوب میشوند و با توجه به اینکه در این شورا تصمیمهای حساس و مهم اقتصادی اتخاذ میشود، بیتوجهی دولتمردان به جلسات این شورا نه تنها میتواند اجرای بسیاری از برنامههای اقتصادی را به تاخیر بیندازد بلکه ضربات جبرانناپذیری را بر پیکره بخش خصوصی وارد میکند.
عدم حضور وزرا در جلسات شورای گفتوگو همان رویه دولت سابق است. وزرای اقتصادی دولت دهم حدود 17 ماه در جلسات شورای گفتوگوی دولت و بخش خصوصی شرکت نکردند تا کمترین تعامل را بین دولتمردان و فعالان بخش خصوصی شاهد باشیم. عدمبرگزاری چنین جلساتی موجب سردرگمی دولتیها در برخی تصمیمگیریها شده بود. همین بیتوجهیها موجب شد بسیاری از بخشنامههای لحظهای اقتصادی بدون مطالعه مصوب و به علت تبعات بسیار نامناسب با بخشنامهای دیگر لغو شود.
در زمان تشکیل شورای گفتوگو برخی مدیران بخش خصوصی عضو هیات نمایندگان اتاقهای بازرگانی به این امید که شاید از طریق این شورا بتوانند تاثیراتی در تصمیمگیریهای اقتصادی دولت داشته باشند از متولدشدن چنین شورایی حمایت کردند.
بر اساس ماده 75 قانون برنامه پنجم توسعه برگزاری جلسات شورای گفتوگوی دولت و بخش خصوصی از الزامات قانونی است و عدم شرکت وزرا در این شورا کاری خلاف قانون محسوب میشود. حدود 3 سال و نیم از تولد نهادی جدید در دل اتاق بازرگانی ایران با نام شورای گفتوگوی بخش خصوصی و دولت میگذرد. شورایی که وزرای صنعت و تجارت، اقتصاد، کار و رفاه، جهاد کشاورزی، نیرو و نفت از اعضای اصلی آن محسوب میشوند اما این اعضا از این جلسات فراری هستند تا موجبات دلخوری سایر اعضای این شورا را فراهم کنند.
یکی ازنمایندگان مجلس که عضو این شورا هم هست به وزرای اقتصادی اولتیماتوم داده که در صورت عدم حضور در جلسات آنها را به مجلس میکشاند و توضیح میخواهد اما آیا این اولتیماتومها چاره کار است؟ مگر دولتیها قول نداده بودند تعامل خود با بخش خصوصی را به حد اعلا برسانند؟ مگر دولت قول نداده بود تکلیف قانون بهبود فضای کسب و کار را روشن کند؟ مگر همین قانون از شعارهای اصلی رئیسجمهور در زمان انتخایات ریاستجمهوری نبود؟ مگر اجرای همین قانون از اولویتهای اصلی دولت یازدهم نبود؟ خب چرا در زمان بررسی ابعاد مختلف این قانون در جلسه اخیر شورای گفتوگوی بخش خصوصی و دولت، وزرای اقتصادی حضور نداشتند؟
جالب اینکه در این جلسه معاونان وزرای اقتصادی هیچ اشرافی به موضوعات مطرح شده در جلسه نداشتند و عملا جلسه به شورای گفتوگوی بخش خصوصی با مجلس تبدیل شده بود! دولت فقط در این شورا کمکاری نکرده است. به عنوان مثال طبق قانون برای ماده 76 قانون برنامه پنجم توسعه کمیتهای متشکل از نمایندگان مجلس و برخی وزرای اقتصادی دولت تشکیل شده تا موانع پیشروی سرمایهگذاری و تولید را بررسی کرده و برای رفع آن پیگیریهای لازم را انجام دهد اما دولتمردان در این کمیته هم حضور نمییابند و از این فرصت پیشآمده برای رفع مشکلات تولید و سرمایهگذاری استفاده نمیکنند.
میدانیم وزرای اقتصادی وظایف بسیار سنگینی بر دوششان است و جلسات متعدد دولتی موجب میشود برنامهریزی برای حضور در بسیاری از جلسات با مشکل مواجه شود اما این موضوع نمیتواند بهانه مناسبی برای عدم حضور وزرای اقتصادی در جلسات بسیار مهم و تاثیر گذار که یک طرف آن بخش خصوصی و تولید و سرمایهگذاری است، بشود. شورای گفتوگوی بخش خصوصی و دولت بدون حضور دولت یک شورای ابتر است و نمیدانیم دولتمردان در کدام جلسات میخواهند با بخش خصوصی تعامل کنند و مشکلات تولیدکنندگان و فعالان بخش خصوصی را رفع کنند؟ آیا مشکلات بخش خصوصی در دل جلسات صرفا دولتی رفع میشود؟
حمایت:خدمت صادقانه خواسته امام (ره) از همه مسئولان
«خدمت صادقانه خواسته امام (ره) از همه مسئولان»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید محمد موسوی است که در آن میخوانید؛واپسین روزهای دی ماهِ سال سرنوشت ساز 1357 دیوشاهنشاهی با خفت و خواری پا به فرار گذاشت. چند روزی بیشتر نگذشت که فرشته آمد و این سان بوی گلِ سوسن و یاسمن، در هوای این ملکِ ظلم دیده و محنت کشیده، افشان شد .آن هنگام که پیرخمین در جوار شهدای به خون خفته به نمایندگی از همه بغضهای فروخفته تاریخ فریاد برآورد: " من دولت تعیین میکنم... من توی دهن این دولت میزنم"هر بهمنی که میآید و هر دهه فجری که فرامی رسد، طنینِ صدای پر ابهت امام عزیز در بهشت زهرا(س) ، تازگی دارد و این تازگی و حرارت پس از گذشت دههها، تعجب آور نیست چه آنکه کلام حق آن هم از نفس حقِ حضرت روح الله، فراموش شدنی نیست و گرد و غبار زمانه نمیتواند از تلألو و درخشش آن در همه دهه های حیات بشری بکاهد.
بر این پایه و اساس، سندِ موسم زیبا و غرور انگیز دهه فجر و ایام الله خاطره انگیز(نوستالوژیک) بهمن ماه را بی هیچ تردیدی باید به نام شهدای جان فشان انقلاب زد و پیش و بیش از همه به نامِ امام خمینی (ره) که فجرآفرین و بت شکن بزرگ زمانه ما بوده و است.
امامِ بزرگواری که اگر بخواهیم راه و مرام و هدفش را در چند کلمه ساده و همه فهم خلاصه کنیم چیزی جز این نباید گفت: "حرکت در مسیر خواست خدا و رضایت اهل بیت(ع)، خدمت به اسلام و در نهایت خدمت به مردم "امامِ پابرهنه ها و دردکشیده ها که بیش از هر چیز دوست داشت به جای رهبر به او " خدمتگزار" بگویند و خودش هم به صراحت تاکید میکرد که یک موی کوخ نشین ها را با همه دارایی و آلاف و اُلوف کاخ نشین ها عوض نمیکند؛ چنین انسانی با این نوع نگاه متعالی، بی شک مرام و سیره ای دارد و البته توصیههایی که برای همه تاریخ مملو از درس و نکته است.ایشان وظیفه مهم مسئولان را خدمت به اسلام میداند ، با این حال جلوه خدمت به اسلام را همان خدمت به مردم میبیند. به صراحت میفرمود:« عمده این است که ما به اسلام خدمت کنیم ، خدمت به ملت ، خدمت به اسلام است … امروز هر خدمتی که انجام دهیم , خدمت به اسلام است . هر خدمتی که مردم به آن احتیاج داشته باشند ، خدمت به اسلام است . » (صحیفه نور ، ج ۱۷ ، ص ۱۱۸)
آفرینش:اورانیوم با زندگی ما چه میکند؟!
«اورانیوم با زندگی ما چه میکند؟!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛اورانیوم یکی از عناصر شیمیایی و یک عنصر سنگین، سمی، فلزی، رادیواکتیو و به رنگ سفید مایل به نقره ای میباشد که معمولا در مقادیر بسیار ناچیز درصخره ها، خاک، آب و گیاهان یافت می شود.
اورانیوم ضعیف شده هم ماده ای شیمیایی و سمی است و هم ماده ای رادیو اکتیو. در مطالعات آزمایشگاهی، ثابت شده که این ماده به سلول های انسان آسیب می زند، موجب جهش DNA می شود و سرطان زا است. استفاده از این ماده در تسلیحات نظامی و پخش شدن آن در طبیعت، خطرات آن را برای سلامت انسان دوچندان کرده است.
در مطالعات آزمایشگاهی، ثابت شده که این ماده به سلول های انسان آسیب می زند، باعث افزایش تولد شدن بچه های ناقص الخلقه میگردد، اورانیوم ضعیف شده در استخوانها، ماهیچه ها، جگر، طحال، کلیه ها و مغز انباشته می شود. این ماده هم به دیواره های رگهای خونی مغز آسیب می رساند، هم به جفت که آشکارا بر سلامت جنین تأثیر دارد. به طور کلی، اورانیوم ضعیف شده برای سلامتی زنان وبچه ها بسیارخطرناک است و افزایش ابتلا به سرطان کلیه، سرطان ریه، بیماری های ریوی، اختلال سیستم عصبی ومشکلات جنسی و رشدی را درمردان تشدید میکند.
بررسی میکروفسیلهای موجود در ریزگردهای موجود درکشور نشان می دهد که گرد و غبار کنونی موجود درهوا، از مناطق شاخ آفریقا و عراق وارد کشورمان شده یعنی همان مناطقی که در آنها وجود اورانیوم ضعیف شده گزارش شده است.متاسفانه امروز مردم شهرهای مرزی ما بیش ازهمه در معرض ابتلا به سرطان و مشکلات ژنتیکی ناشی از استنشاق اورانیوم میباشند.
اینها همه آسیبهایی بود که از طریق عوامل محیطی برمردم ما تحمیل میشود و دخل وتصرف انسان برای جلوگیری ازآن هرچند که محال نیست اما مشکل است. اما نقطه عطف نگرانیها از بروز این آسیبهای وحشناک از طریق عامل انسانی میباشد!! وقتی اخبار مشکوکی درمورد واردات گوشتهای آلوده از اوکراین و واردات برنجهای آلوده از کشورهای هند و پاکستان به گوش میرسد، تن هرشهروندی به لرزه میافتد که مبادا با مصرف این مواد خوراکی دچار عوارض هولناک اورانیوم و سرطان گردد!
نکته اینجاست که دیگر اینجا پای بادها درمیان نیست که همه مشکلات را به گردن آنها بیاندازیم، این سوال پیش میآید که چگونه ممکن است مواد خوراکی ناسالم و مشکوک وارد کشور گردد و به دست مصرف کننده برسد؟! . جان و سلامت مردم بیش از مصلحت اندیشی و مماشات لفظی اهمیت دارد و باید بی پروا سوال کرد و از مسولان خواست که پاسخگوی این ابهامات باشند که چگونه علی رغم هشدار سازمانهای هستهای و سلامت غذایی در عدم واردات گوشت از کشور اوکراین و برنج از هند وپاکستان، باز شاهد ورود این اقلام به کشور هستیم. اوکراینی که شاهد حادثه هولناکی همچون چرنوبیل بوده است! . امروز ما فریاد میزنیم که گردوغبار کشورهای همسایه که حاوی ذرات اورانیوم ناشی از جنگهای خارجی بوده، سلامت مردم را به خطرانداخته و ترس از سرطان را گسترش داده، آن وقت برخی سودجویان و سوداگران، با چشم پوشی و یا کم کاری دستگاههای نظارتی اقدام به واردات اقلامی می کنند که دارای ابهامات شدید آلودگی میباشند.
آیا سلامت مردم و دلهره جامعه ازابتلا به سرطان برای مسولان اهمیتی ندارد؟ ازسودجویان اقتصادی نمیتوان انتظار داشت چون الویت آنها کسب منافع مالی است و دراین راه ازهیچ تخلف و اقدامی ابا ندارند. اما انتظار و گلایه شدید ما و مردم با کسانی است که در مناصب نظارتی قرار دارند و درحیطه عملی خود کوتاهی و یا تخلف میکنند.
امروز ما درحالی از منشور شهروندی صحبت میکنیم که ضروری ترین و ابتدایی ترین حقوق مردم، یعنی حفظ سلامت و داشتن یک زندگی سالم ازدسترس آنها دورمانده است!. از مسولان و نهادهایی که درحوزه بهداشت، سلامت و محیط زیست عمل میکنند، انتظار میرود تا دغدغه اصلی خود را بر حفظ سلامت جان شهروندان قرار دهند و با عوامل انسانی که امنیت جانی جامعه را به خطر میاندازند و یا موجب تشویش خاطر آنها میگردند برخورد جدی نمایند.
شرق:چرا انقلاب؟
«چرا انقلاب؟»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم رسول منتجبنیا است که در آن میخوانید؛انقلاب اسلامی ایران، پدیدهای است که دارای وجوه و اجزای متفاوتی است. انقلابی مردمی است به آن معنا که حرکت را نخبگان و گروههای سیاسی آغاز کردند و تودههای مردم در جهت آن، به پیش رفته و در پیدایش و رشد و گسترش و پیروزی آن به ایفای نقش پرداختند. دارای جنبههای پررنگ دینی و اعتقادی بود زیرا، فردی مورد وثوق و قبول گروههای مختلف مبارز و مردم قرار گرفته بود که عنوان مرجعیت دینی و سیاسی را در اختیار داشت.
مردم نیز بر اساس باورهای دینی و عقیدهای که به اسلام و تشیع داشتند از او تبعیت کردند. در کنار هم قرار گرفتن این دو عنصر بود که توانست حرکت انقلاب را ایجاد کرده و روزبهروز گسترش دهد. امام(ره) از سال 42 که استارت انقلاب را زدند، استراتژی «روشنگری» را در دستور کار داشتند. کار مهم ایشان، «آگاهسازی» نسبت به چند مساله بود؛ نخست توجه به هویت مستقل مردم ایران.
اینکه نباید تحقیرهای صورت گرفته، اعتمادبهنفس را از جامعه بزداید. امام تلاش کردند مردم را در جایگاه خودشان قرار داده و به رای و اراده مردم اهتمام ورزیدند. مساله دوم، ظلم و ستمهایی بود که اعمال میشد و فضای بسته سیاسی آن مقطع، اجازه اطلاعرسانی و آگاهی به مردم را نمیداد.
نکته سوم، مساله ظرفیتهای دین بود که در اثر حاکمیت رژیمهای ضد دین و البته جمعی از به اصطلاح مبلغان دینی وابسته یا روحانیون بیتفاوت، به شکل غیرواقعی شناسانده شده بود و نوعی تشریفات خشک و غیرموثر در جامعه و زندگی قلمداد میشد. ایشان و برخی دیگر از چهرههای شاخص انقلاب، اما مفاهیمی چون آزادی، احترام به حقوق شخصی افراد، نفی ظلم کردن و ظلم دیدن و دفاع از حقوق مردم را مطرح کردند.
شناخت این عناصر بود که سبب شد گستره این حرکت رفتهرفته از نخبگان و خواص و روحانیون و دانشگاهیان به جامعه نفوذ کند. طیفهای مختلفی نیز به آن پیوستند که از زاویه دید خود وارد آن شده اما همه آنها رهبری امام را بهعنوان مرجع دینی و مبارزاتی پذیرفته بودند.
جمعیتهای غیرمذهبی، ملی - مذهبی و... با نگاه مبارزه با ظلم و مخالفت با امپریالیسم یا رژیم وابسته با این حرکت همراه شدند اما هنر امام این بود که ضمن بیان حقایق و تشریح مسایل دینی، میان انقلابیون مرزبندی نکردند و همه را زیر یک چتر واحد گرد آوردند. حتی آنانی که اعتقاد دینی نداشتند وارد صحنه شده و در انقلاب سهیم شدند. اینچنین بود که رژیم وقت چارهای جز تحویل کار به مردم نداشت و رفتن شاه، به امری ضروری و حتمی بدل شد. ورود امام در 12بهمن 57 به کشور، آخرین تلاشها از قبیل دولت به ظاهر ملی بختیار را نیز خنثی کرد و ایشان در سخنرانی تاریخی بهشت زهرا با تاکید دوباره به عنایات الهی، اظهار کردند که با پشتوانه مردم، دولت تشکیل میدهند؛ پشتوانهای که سرمایه اصلی نظامهای مردمسالار است.
مردم سالاری:چرایی اهمیت احزاب
«چرایی اهمیت احزاب»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مجید نصیرپور است که در آن میخوانید؛فعالیت احزاب و در کل تحزبگرایی مقولهای است که بیتوجهی به آن آسیبهای زیای را به فضای سیاسی تحمیل میکند و دقیقا به همین دلیل است که باید گفت، در تحرکات سیاسی باید «تحزب» جدی گرفته شود تا بتوان شاهد تصمیمات منطقی و همچنین اتفاقهای معقولی باشیم. چرا که مشاهدات چند دهه گذشته نشانگر این واقعیت است که بیتوجهی به فعالیت حزبی در نهایت به بیسر و سامانی منجر میشود که در نتیجه، شرایط برای به وجود آمدن بحرانهای متعدد فراهم خواهد شد.
در واقع باید گفت حضور پررنگ احزاب در عرصه و البته با سلیقههای گوناگون باعث میشود تا اذهان عمومی به این نتیجه مشخص برسد که جامعه به رشد ایده آل و غیرقابل انکار سیاسی اجتماعی رسیده است و پدیده مهمی چون مردمسالاری آنطور که باید و لازم است، جدی گرفته میشود و به همین دلیل این ذهنیت به وجود میآید که جامعه خودش را برای رسیدن به آرمان شهر که همان «جامعه مدنی» است، آماده کرده و خود را مهیای فضایی منطقی و معقول میبیند. همچنین درباره چرایی اهمیت حزب و فعالیت حزبی باید به این نکته بسیار مهم اشاره کرد که موجب این میشود که گروهی خود را ملزم به پاسخگویی در قبال رفتارهایش میبینند و به همین دلیل احتمال خطا و تصمیمگیریهای غلط به طور آشکاری پایین میآید. برای مثال میتوان به مشکلاتی که دولت پیشین به وجود آورد، اشاره کرد.
اگر رئیس پراشتباه دولتهای نهم و دهم از جانب حزب مشخصی وارد انتخابات میشد، هیچگاه این فرصت را در اختیار خود نمیدید که به طور «خود سر» عمل کند، چرا که در فضای تحزب، این تشکلها هستند که باید جوابگوی اذهان عمومی باشند و دقیقا به همین دلیل است که اجازه رفتارهای آنچنانی را به اعضای خود نمیدهند.
با وجود این اهمیت، گروههایی هستند که به دلیل منافع درون جریانی و نادیده گرفتن مصالح عمومی، نه تنها تحزب گرایی را تبلیغ نمیکنند، بلکه از هر شرایطی استفاده میکنند تا از این مهم ممانعت به عمل آورند آن هم در شرایطی که قانونی نانوشته در تحرکات سیاسی و اجتماعی «حزب گرایی» را ضرورتی میداند که برای رسیدن به موفقیت و همچنین اجرای صحیح برنامههای تعیین شده لازم است.
همچنین با اشارهای به آنچه در هشت سال گذشته رخ داد، باید گفت همه آنهایی که مسئول اصلی و مستقیم بحرانهای متعدد فعلی هستند، نه تنها توجهی به رشد احزاب نشان ندادند، بلکه تا جایی که میتوانستند، حزبهای فعال را محدود و حتی تعطیل کردند تا در شرایطی که وضعیت اقتصاد و همچنین حوزههای دیگر شرایط بغرنجی را تحمل میکند، هیچ کس نباشد که درباره هزینههای تحمیل شده پاسخگوی افکار عمومی باشد.
به همین دلیل در طول هشت سال گذشته نهادهای مردمی و مدنی در شرایطی حاشیه نشینی را به طور تمام و کمال تجربه کردند که در دنیای امروز جایگاهی بالا و مهم در مناسبات مهم دارند و اگر دنبال این هستیم که با مردمسالاری فلهای مواجه نشویم، باید حزب را جدی بگیریم.
در پایان تاکید بر این نکته که «بیتوجهی به تحزب» تحت هیچ شرایطی توجیه پذیر نیست، لازم است. چرا که فضای سیاسی روز نشان میدهد که احزاب اگر مورد توجه قرار بگیرند، مشکلات به حداقل ممکن خواهند رسید و بیتوجهی به کار تشکیلاتی نتیجهای به غیر از هرج و مرج نمیتواند داشته باشد.
آرمان:استعفا؛ مسئولیتپذیری
«استعفا؛ مسئولیتپذیری»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر نجفقلی حبیبی است که در آن میخوانید؛استعفای دکتر نجفی از مسئولیت خود در سازمان میراث فرهنگی بار دیگر توجه مردم را به مقوله مغفول مانده استعفا جلب کرد. «استعفا» مانند هر مساله دیگری جنبههای مختلفی دارد و بدون بررسی درست حواشی و جوانب یک استعفا نمیتوان در مورد آن حکم کلی صادر کرد. بطور کلی میتوان استعفا را در 2 گروه مختلف دستهبندی کرد؛ یکی اینکه استعفا زمانی اتفاق میافتد که فردی در مسئولیتی که به عهده گرفته به این نتیجه برسد که مناسب نیست و توانایی انجام وظایفی را که بر عهده او گذاشته شده است، ندارد.
در چنین شرایطی هم براساس اخلاقیات و هم براساس دستورات دینی باید این فرد استعفا دهد و جای خود را به فرد شایستهتری واگذار کند که توانایی انجام این مسئولیت را داشته باشد. حالت دوم استعفا زمانی اتفاق میافتد که فرد توانایی انجام مسئولیت را دارد اما به قدری فشار در اطراف وی زیاد است که به خاطر پیش بردن اهداف آن مجموعه مجبور به استعفا میشود.
البته در این شرایط فرد مسئول بهتر است ابتدا سعی کند با موانع مبارزه و به شیوههای مختلف این موانع را از سر راه خود بردارد و همچنین سعی نماید با صحبت با افرادی که در راه او مانعتراشی میکنند آنها را اقناع کند اما اگر در نهایت در انجام این کار موفق نشد بهتر است استعفا دهد تا فرد دیگری که فشار کمتری روی اوست در مسئولیت قرار بگیرد. البته حالت دیگری نیز وجود دارد؛ آن هم درباره افرادی که توانایی و ظرفیت یک مسئولیت را ندارند اما در آن پست قرار گرفتهاند و متاسفانه به هیچوجه حاضر به استعفا نیستند.
این مشکل متاسفانه یکی از شگفت انگیزترین مشکلات مدیریتی در ایران است. در حالی که مشاهده میشود افراد ناتوانی در یک مسئولیت اجرایی قرار دارند و مردم نیز تمایل فراوانی به استعفای وی از آن مسئولیت دارند، او در برابر خواسته و استقبال و حتی اصرار جامعه برای کنار رفتن از مسئولیت و واگذاری صندلی به افراد لایقتر مقاومت میکند و با چنگ و دندان سعی در حفظ پست و میز و مقام خود دارد. در بسیاری از کشورهای دنیا دیده میشود که به دلیل مسائل مختلف و اتفاقات ناخوشایند در حوزه مدیریتی افراد، بلافاصله آن مدیر استعفا میدهد.
این مساله در نظام اداری کشورهایی که به اصول مدیریتی توجه و اهمیت بیشتری نشان میدهند به وفور دیده میشود که فرد مسئولیت خطاها یا ندانستن خود را میپذیرد و بلافاصله از آن مسئولیت کنار میرود اما در کشور ما به این مساله توجه نمیشود و همین مساله یکی از مهمترین اشکالات سیستم مدیریتی ایران به شمار میرود. درباره استعفای «دکتر محمدعلی نجفی» نیز باید به مسئولیتی که ایشان در آن قرار داشت و سابقه مدیریتی ایشان و آن مجموعه نگاه کرد.
آقای نجفی یکی از مدیران خوشنام و موفق ایران در مسئولیت خود بودهاند و سابقه درخشان ایشان در مسئولیتهای مختلف بر کسی پوشیده نیست. اما سازمان میراث فرهنگی و گردشگری سازمانی است که طی سالهای گذشته اتفاقات بعضا ناخوشایندی را در حوزههای مختلف تجربه کرد که آسیبهای زیادی را هم در پی داشت. همانطور که میدانید امور مربوط به موزهها و مسائل میراث فرهنگی از مهمترین موضوعات هر کشوری است و به دلیل گردش مالی بالا و ارزش وسایل موزهها امکان دستدرازی به آنها همواره وجود دارد و بحث انتقال میراث فرهنگی به شهرستانها و فضای نقل و انتقال وسیعی که در این میان به وجود آمد، محمل مناسبی برای سوءاستفاده برخی سودجویان به وجود آورده بود.
براساس آنچه از ظواهر امر بر میآید دکتر نجفی قصد برخورد با آن انحرافات را داشتند. به هر حال امیدوارم فرهنگ استعفا دادن در جامعه نهادینه شود و مدیران ایرانی به پستها و صندلیهایی که در آن قرار داده شدهاند نچسبند و اگر توانایی انجام کاری را ندارند خود را کنار بکشند تا افرادی که بهتر میتوانند در آن مسئولیت قرار بگیرند برنامههایی به سود مردم اجرا کنند.
دنیای اقتصاد:چگونگی کنترل تورم در ترکیه
«چگونگی کنترل تورم در ترکیه»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد است که در آن میخوانید؛وقتی بانکهای مرکزی در تمام دنیا، نرخ بهرههای خود را در هر جلسه از کمیتههای تصمیمگیری خود در بدترین حالت به میزان 50 صدم درصد تغییر میدهند، معلوم است که افزایش نرخ بهره اصلی بانک مرکزی ترکیه آن هم به میزان 550 صدم درصد یا به عبارتی 5/5 واحد درصد در صدر اخبار جهان قرار خواهد گرفت.
با این اقدام این نرخ به سطح 10 درصد رسید و نرخ بهره متوسط را در ترکیه به 12 درصد رساند. این خبر بهخصوص از آن رو مورد توجه عموم قرار گرفت که بسیاری اقتصاد ترکیه را به چشم یک اقتصاد نوظهور میبینند و انتظار آن را ندارند که شاهد شوکهایی در آن باشند که بیشتر شبیه اقتصادهای در حال توسعه است.
با وجود این، سیاست انجام شده از سوی بانک مرکزی ترکیه، سیاستی بود که نه تنها باید انجام میشد که حتی باید زودتر رخ میداد. با افزایش امید نسبت به آینده اقتصادهای توسعه یافته، سرمایهها اکنون آمادگی بیشتری دارند که به سمت اقتصادهای توسعهیافته غربی بازگردند و این فرآیندی بوده که از ماههای قبل آغاز شده است و سیاست پولی تازه چه بسا تنها بتواند سرعت خروج سرمایه را از ترکیه کمتر کند، بهخصوص آنکه نااطمینانیها و ریسکهای سیاسی در ترکیه افزایش یافته است و همین امر نیز سرمایهگذاران را تشویق به خروج میکند. بانک مرکزی ترکیه با این سیاست بر آن است تا بازار مالی این کشور را همچنان جذاب نگه دارد و بازار ارز نیز سریعا به این سیاست واکنش نشان داد و لیر ترکیه مقداری از ارزش خود را بازیافت.
از سوی دیگر همچنانکه در بیانیه بانک مرکزی ترکیه آمده است، تورم عامل اصلی دیگر برای افزایش نرخ بهره بوده است. درحالی که نرخ تورم در این کشور در پایان سال 2013 به 4/7 درصد رسید و انتظار آن میرود که روند آن صعودی باشد، مقامات پولی را بر آن داشته که برای کنترل و معکوس شدن روند تورم، از ابزار پولی خود بهره برند.
البته این اولین بار نیست که ترکیه از نرخ بهره برای کنترل تورم استفاده کرده است و شاید موفقترین این تجربهها در ابتدای هزاره سوم رخ داد و بانک مرکزی ترکیه توانست با نرخ بهرههای بالاتر از تورم، وضعیت بیثبات پولی را به سرانجام رساند. در سال 2001 با وجود تورم متوسط 68 درصدی، بانک مرکزی این کشور با نرخ بهره قریب به 80 درصد توانست آن چنان تورم را کنترل کند که در کمتر از 3 سال بعد تورم در این کشور تکرقمی شود.
دولتی که سودای توسعه داشت هیچ بیمی از آن نداشت که به مقامات پولی خود اجازه دهد به نسبت قدرت تورم، با ابزار پولی مناسب به جنگ آن بروند.
دولتی که سودای توسعه داشت، توجهی به بنگاههای به ظاهر تولیدکننده نداشت که وقتی قیمت محصولاتشان بهطور متوسط با نرخ تورم افزایش مییافت، از نرخ بهره بالا گلایه داشتند و میگفتند با این روند، تولیدی صورت نمیگیرد. مقامات پولی کار خود را انجام دادند و با نرخ بهره بالا، تورم را کنترل کردند و با موهبت ثبات پولی، سرمایهگذاران نیز راه خود را در ترکیه پیدا کردند و تولید و رشد اقتصادی نیز از پس کاهش تورم به این اقتصاد لبخند زد. اما ترکیه تنها راهی را رفت که کشورهای بسیاری نیز آن را پیمودهاند. تنها مساله، شجاعت در اجرای سیاستی است که دولتها برای کنترل تورم نیازمند آن هستند.
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: