داستان پلیسی - قسمت اول

شلیک در خانه اجاره‌ای

داستان پلیسی؛ قتل زن باجگیر- قسمت پایانی

اعتراف به قتل

در شماره‌های قبل خواندید زنی به نام نسرین به قتل می‌رسد و مشخص می‌شود او بعد از برقراری رابطه اینترنتی با مردان متاهل، از آنها اخاذی می‌کرد. کارآگاه شهاب و دستیارش ستوان ظهوری به مردی به نام نیما مشکوک می‌شوند. نیما ماهانه 800 هزار تومان به مقتول باج می‌داد، اما در دو ماه اخیر از این کار سر باز زده و همسرش قهر و برای طلاق اقدام کرده بود. اکنون ادامه ماجرا را بخوانید.
کد خبر: ۶۴۰۸۵۶
اعتراف به قتل
کارآگاه با همسر نیما تماس گرفت و از او خواست خودش را به اداره آگاهی برساند. زن وقتی وارد اتاق سرگرد شهاب شد، بشدت ترسیده بود و نمی‌دانست موضوع چیست. ستوان ظهوری برای او یک لیوان آب آورد و بعد کارآگاه در کمال آرامش به او گفت: «شوهر شما مظنون به قتل زنی به نام نسرین است. این اسم برای شما آشناست؟»

بغض زن جوان ناگهان ترکید و بیشتر از 20 دقیقه طول کشید تا توانست به خودش مسلط شود و بالاخره گفت: «شوهرم با نسرین رابطه داشت. من این را نمی‌دانستم. خود نسرین به خانه‌مان تلفن زد و موضوع را گفت.

اول حرف‌هایش را باور نکردم تا این که چند عکس از نیما برایم ایمیل کرد و مطمئن شدم. اصلا فکر نمی‌کردم شوهرم روزی به من خیانت کند.»

قطعات پازل داشت کنار هم چیده می‌شد. نیما باج را نداده و نسرین هم تهدیدش را عملی کرده بود. کارآگاه بقیه ماجرا را هم حدس زد؛ روز حادثه نیما به خانه نسرین رفته و او را به قتل رسانده بود تا انتقام بگیرد.

نیما تا دو روز بعد از افشای ماجرا، از بیان حقیقت خودداری کرد، اما بالاخره دید چاره‌ای جز اعتراف به قتل ندارد.

دیگر نمی‌خواستم به نسرین باج بدهم، اما او بالاخره همه چیز را به زنم گفت و زندگی‌ام را به آتش کشید و من هم تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم. روز حادثه به خانه‌اش رفتم و بعد از این‌که کمی بگومگو کردیم، او را کشتم و فرار کردم.

من هیچ ردپایی از خودم به جا نگذاشته بودم و اصلا فکرش را هم نمی‌کردم روزی دستگیر شوم. برنامه‌ام این بود که هر طور شده از زنم عذرخواهی کنم و او را به خانه برگردانم، اما خیلی زود همه نقشه‌هایم نقش بر آب شد.

شهاب بعد از این‌که نیما به بازداشتگاه منتقل شد، دستور آزادی مظنونان دیگر را صادر کرد. در این مدت اعضای خانواده آنها به اداره آگاهی مراجعه و درباره علت دستگیری‌شان سوال کرده بودند، اما کارآگاه به هیچ‌یک از آنان جواب درست و کاملی نداده و با گفتن این‌که تحقیقات در مراحل ابتدایی است و نمی‌تواند اطلاعات بدهد، سعی کرده بود آنها را از سرش باز کند، با این حال شکی نداشت حقیقت بالاخره برملا می‌شود و همسران این افراد هم بزودی می‌فهمند ماجرا از چه قرار است و برای آنها نیز احتمالا مشکلات خانوادگی پیش خواهد آمد.

یک روز بعد از شناسایی قاتل، مردی به اداره آگاهی رفت تا خبر بدهد دخترش گم شده است. معلوم شد او پدر نسرین است که در این مدت ردی از او به دست نیامده بود. پیرمرد در روستایی در استان مرکزی به تنهایی زندگی می‌کرد و می‌گفت در این دنیا کسی را غیر از نسرین ندارد. کارآگاه از این‌که مجبور بود خبر قتل را به او بدهد، خیلی احساس ناراحتی می‌کرد، اما به هر حال چاره‌ای نداشت. / ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها