هرچند دکتر قنبری تاکید داشتند که ما علاوه بر مباحث تاریخی نیاز داریم که جنبههای معناشناسانه حج را نیز بیابیم تا از این طریق اعمالمان در حج از روی نادانی و کماطلاعی نباشد، بلکه به گونهای باشد که زندگی پس از حجمان را نیز آباد کند.
کعبه از چه زمانی اعتبار خاص خودش را داشته است؟
سرزمین مکه و صحن مسجدالحرام، براساس روایات و اخباری که در اختیار ماست، در حادثه دحوالارض اولین بخشی بود که در زمین از زیر آب بیرون آمد. این خانه نیز، براساس آیه إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمینَ (سوره آلعمران، آیه 96) اولین خانهای بود که برای مردم مقرر شد. بیتردید، اولین کسی که موضع کعبه را معین کرد، حضرت آدم (علیهالسلام) بود. کعبه در آن زمان ارتفاع خاصی نداشت، ولی حدودش معین شد.
اخبار چه ویژگیهای خاصی را به کعبه نسبت می دهند؟
نخست آنکه، اول خانهای است که از ناحیه غیب برای مردم وضع شد تا به آنجا بروند. تاکید میکنم که اولین قبله نبوده، اولین خانه بوده است. دیگر آنکه براساس آیه فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیم... (سوره آلعمران، آیه 97) نشانههای آشکار الهی در این خانه نهادینه شده است، مانند: مقام ابراهیم خلیلالرحمن، سنگ حجرالاسود و حجر اسماعیل که در آن 70 پیغمبر دفن شدهاند. توبه آدم در اینجا پذیرفته شده است. آنجا سرزمین امن است. در ادامه آیه 97 از سوره آل عمران آمده است: وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنا. این امن بودن حفظ امنیت جانی مردم براساس ضوابط عرب نیست.
چه نشانههایی میتوان در خانه کعبه یافت که نماد اندیشههای اصیل اسلامی باشد؟
در اینجا حضرت آدم، نبی شد. حضرت ابراهیم اذان گفت. پس کعبه رکن توحید است. چون انبیا غالبا در آنجا و مقام خاتمیت نیز در آنجا به پیامبری رسیدند و دین خود را گسترش دادند، پس کعبه رکن نبوت هم هست. در آخرالزمان، قیام امام زمان نیز از کنار کعبه خواهد بود، پس کعبه رکن انتظار نیز هست. دو حلقه نیز دارد. یکی آنکه وصی حضرت رحمهللعالمین داخل کعبه به دنیا آمده بود. کعبه مسلمین ابتدا کجا بود؟ قدس. یکی از تفاوتهای بیتالمقدس و کعبه در این است که در کعبه کسی به دنیا آمد و در قدس، مادر حضرت عیسی را بیرون کردند و مادر امام علی(علیهالسلام) را به داخل خانه با شکافتن دیوار دعوت کردند. در هر طوافی هم که صورت میگیرد، یکبار خانه زادگاه ولایت در اسلام، طواف میشود. بنابراین کعبه رکن امامت نیز به حساب میآید. در وسائلالشیعه آمده است که امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: إِذَا حَجَّ أَحَدُکُمْ فَلْیَخْتِمْ بِزِیَارَتِنَا لِأَنَّ ذَلِکَ مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ. یعنی هنگامی که هریک از شما حج را انجام دادید، آن را به زیارت ما تمام کنید. نه زیارت قبور و... بلکه به دیدن خود ما بیایید. یعنی ما امامان زنده هستیم. نکته دیگر اینکه، کعبهای که اولین خانه بود، در آخرین دین الهی، به عنوان قبله برای همیشه معرفی شد. یعنی اولین خانه، آخرین قبله شد. جالب است که بدانید پیامبر اسلام(ص) فقط یکبار حج انجام دادهاند و این حج به مساله غدیر و ولایت رسید و در این مراسم نیز مردم مدینه ، عراق و مکه را نیز با خود برد. اگر اعلام ولایت فریضه نبود، پیامبر اینچنین مردم را جمع نمیکردند، زیرا ولایت تکلیف الهی است که پس از اتمام حج به دست میآید، لذا پیامبر اسلام(ص) دست حج را در غدیر خم، در دست علی (علیهالسلام) گذاشت. پس از آن مردم متفرق شدند. پس باز هم اثبات میشود که کعبه رکن امامت است. حرکت امام حسین (علیهالسلام) نیز از سمت کعبه بود، پس رکن شهادت نیز هست.
تاکنون چندبار در طول تاریخ تصمیم گرفتهاند که خانه کعبه را ویران کنند و چند بار در این اقدام موفق شدند؟
معتبرترین نقلی که در این زمینه در کتب تاریخی وجود دارد، ماجرای ابرهه در عاملالفیل، یعنی سال 570 بعد از میلاد مسیح است. البته در طول تاریخ کعبه و مکه بارها و بارها از سوی قبایل مختلف مورد تعرض قرار گرفته است، تا جایی که گاهی اوقات چاه زمزم را پر میکردند تا گم شود. ولی آنچه باعث دغدغه و کینه اینان میشد، این بود که هر اتفاقی برای بنای کعبه رخ میداد، موقعیت کعبه به خطر نمیافتاد. در ماجرای ابرهه نیز چنین نکتهای را میتوانیم جستجو کنیم. ابرهه به تحریک امیه، بنای مجللی در صنعا ساخته بود. به او گفتند تا زمانی که کعبه در مکه پابرجاست، اعتبار نمییابد. او هم سپاه بزرگی فراهم کرد تا کعبه را ویران کند. این نخستین بار بود که به صورت منظم، به جنگ توحید میرفتند. تا پیش از آن، عشیرهای و گروهی به جنگ کعبه میرفتند. عبدالمطلب در آن زمان عهدهدار امر کعبه بود. او درباره سپاهیان ابرهه پرس و جو کرد.
در اینجا صفی بین حق و باطل برای جنگیدن ایجاد شده بود. در این نبرد، سپاه قریش پاسخگوی نیروی نظامی ابرهه نبود. عبدالمطلب همه را به خانههایشان بازگرداند. او به دنبال شترهایش که در دست ابرهه بود رفت. ابرهه تعجب کرد و گفت من آمدهام که خانه کعبه را ویران کنم، تو از من شترهایت را درخواست میکنی؟ عبدالمطلب گفت: انا رب الابل و للبیت رب. یعنی من صاحب شترهایم هستم. این خانه هم صاحب دارد. ابرهه هنگامی که شترهایش را برد، ابابیل به سمت سپاه ابرهه حرکت کردند و آن ماجرای مشهور رخ داد و در کل ابرهه نابود شد.
پس از اسلام، چه کسانی تصمیم به نابودی خانه کعبه گرفتند؟
در زمان عبدالله بن زبیر، یعنی در دوران حکومت بنیامیه، تصمیم داشتند که مسجدالحرام را با منجنیق به آتش ببندند. این غیظ به مسجدالحرام، غیظ به توحید است.
پس ریشه دشمنی با توحید و اساس نظام هستی، از زمان ابرهه تا پس از حضرت رسول، همچنان پابرجا مانده است.
همیشه اینگونه بوده است که حق و باطل در مقابل هم قرار میگیرند و در آینده هم اینچنین خواهد بود. نکته اینجاست که ما با حق، چون منشأ خدایی دارد، براحتی کنار میآییم، اما از طرف دیگر به دنبال دشمنشناسی نیستیم. یعنی به جای اینکه مبانی را تحلیل کنیم، با آدمها مبانی را تحلیل و نتیجهگیری میکنیم. به همین دلیل گاهی اوقات ما درک درستی از واژگان نداریم. مثلا جاهلیت مانند کفر و شرک بار معنایی خاص خودش را دارد. بعضی جاهلیت را با بیتمدنی، متوحشی، زنکشی، دخترکشی، قتل و... میشناسند. در حالی که جاهلیت اینگونه نیست. مردمان عرب به لحاظ فکری و زیستی، نظام قانونگذاری خوبی در زمان خود داشتند. مثلا قانون ماههای حرام حدود 750 سال پیش از ظهور اسلام هم رواج داشته که تا آن زمان فقط چهار بار نقض شده بود. پس یعنی این مردم قانونگرا بودهاند. قانون اگر محکم نباشد، بسادگی نقض میشود. اسلام همین قانون را با نگاه دیگر تائید کرد. ولی امروز در جامعه خودمان شما اگر از میدان انقلاب تا فردوسی بروید، چندین دعوا از سوی افراد میبینید و این یعنی شکستن قانون حرام بودن جنگ در ماه حرام. پس جاهلیت هنوز هم به نوعی ادامه دارد.
از نگاه به گذشته و فهم دوباره کلمات به چه چیزی میتوانیم دست پیدا کنیم؟
ما میتوانیم تحلیلهای درست برای زندگی امروزمان داشته باشیم. مختصات جاهلیتی که قرآن توضیح میدهد با آنچه مورخین میگویند، متفاوت است. در منطق قرآن جاهلیت این است: هرگاه تربیت زندگی من از هدایت خدا قطع شود، به سوی جاهلیت میروم و این میتواند به جنگ با توحید منجر شود. با زیاد شدن چنین شیوه رفتاری، اثربخشیاش نیز متفاوت میشود. در دوران جاهلیت عرب، زن مملوک و کالا به حساب میآمد. امروز هم از زن در بعضی از کشورها بهعنوان کالایی برای تبلیغات و... استفاده میشود. آیا این اتفاق در دوران مدرن، از آن جاهلیت قبل از زمان پیامبر، متفاوت است؟ زن و شوهری که 30 سال باهم زندگی میکنند، ولی سه روز زندگی خوب ندارند، مدرن هستند یا از شیوههای جاهلیت پیروی میکنند؟ پس جاهلیت یک فرآیند در متن زندگیهای ماست، نه چیزی محصور در تاریخ. فقط مصادیق جاهلیت متفاوت شده است. حال میخواهم با همین مقدمه دوباره به کعبه نگاه کنم. هرچقدر هم که زمان میگذرد، پایه بودن کعبه تغییری نمیکند و همچنان ثابت است بلکه نو به نو میشود.
با وجود این معانی دقیق و عمیق، چطور ما شاهد یکسری کوتهفکریها در اجرای مراسم حج نیز هستیم؟
زیرا تربیتهای درستی صورت نگرفته است. گفته شده است که هر رکعت نماز در کنار خانه خدا، به اندازه صدهزار رکعت نماز است. حالا دختر و پسر خوب ما با گذشتهای خراب به مکه میرود و این فرصت خوب را پیدا میکند و بعد از نماز عشاء تا سحر در صحن مسجدالحرام نماز میخواند و چرتکه میاندازد و با خودش میگوید: با این تعداد زیاد نماز، من هم بدهیهای گذشتگان را برآوردهام و هم آیندگان.
چطور این اندیشه را اصلاح کنیم؟
دقیقا مساله اینجاست. یک عده میگویند: این اصلا قابل فهم نیست و چنین کاری به چه معناست؟ در اصل چنین ثوابهایی هیچ شکی نیست، ولی سوال اینجاست که چه کسی آن یک رکعت را بخواند تا به اندازه صدهزار رکعت ثواب داشته باشد؟ باید آن یک رکعت را آنگونه که باید، بخوانی تا صدهزار رکعت نماز ثواب بگیری، ولی به ما همان چیزی را میدهند که تاکنون انجام دادهایم. این تربیت فکر است. البته ما میدانیم که شرکت در نماز جماعت و در میان مردم هم بهتر است و هم تظاهر زیباتری دارد، لذا هر کس که به سمت جماعت میرود، حال خوشی دارد. نفس پیوستن به جماعت احساس مطلوبی به آدم میبخشد و یکی از نمودهای درست این جماعت، خانه کعبه است. اگر درک ما از مفاهیم درست باشد، نگاهمان تغییر میکند. البته بعضی با سخت گرفتن احکام آن هم به شکلی که در رسالهها نیامده است، چنان فکر حاجیان را مشغول یک سانتیمتر جابهجا شدن شانههایشان در حین طواف میکنند که دیگر فرصتی برای صحبت از دیگر مفاهیم حج به مردم نمیدهند. استرس و اضطراب چگونه انجام دادن احکام موجب میشود که فرد به مفاهیم فکر نکند. در حالی که ما باید بگوییم حرکت کردن در جمع حاجیان دور کعبه حرکتی هماهنگ و منظم با هارمونی جهان خلقت است. باید این نظم را پذیرفت. باید در طواف روبهرو را نگاه کرد و به کسی فشاری نیاورد و با جریان موجود حرکت کرد. این پذیرش موجب میشود که در زندگی عادی ما نیز تاثیر مثبت بگذارد. ما باید مقابل خودمان را ببینیم تا گمراه نشویم. عجیب نیست که اگر چند اتفاق از شلوغیهای مسجدالحرام در خانهها و خیابانهایمان رخ دهد تا ساعتها اعصابمان خرد است، ولی در خانه خدا همه آرام هستیم و با حرکت مردم، ما نیز به حرکت خود ادامه میدهیم؟
اگر فردی، تربیت خدا را بگیرد، چه تغییری میکند؟
آنکه به حرم خدا ورود پیدا میکند، اگر تربیت خدا را بگیرد، بازیافت میشود. تحمل سختی رفتن به مکه و انجام دادن اعمالش و... همه به امید بازیافتن خود است، زیرا در آنجا وجود زندگی دیگری را درک میکنیم. من با تمام کسانی که از مکه بازگشتهاند، وقتی درباره این سفر صحبت میکنم، نوعا شاداب میشوند و چهرههایشان برافروخته میگردد.
چه اتفاقی میافتد که زندگی هدیه داده شده از آنجا، به مردگیهای تکراریمان در اینجا تبدیل میشود؟
چون دوباره آدم همین مردگیهایمان میشویم. عیب در این است که ما با حق اندازه نمیگیریم. آنجا تحت تاثیر قرار میگیریم. به همین دلیل وقتی هم که بازمیگردیم دوباره تحت تاثیر قرار میگیریم و آدم دیگری میشویم یا همان شیوه قبلی زندگیمان را اجرا میکنیم. در حالی که قرار است مومن واقعی آن روحیه را ثابت برای خود حفظ کند. مکانها نباید او را تغییر دهد. اگر فرد ریشهها را اینجا درست کند، امکان پایداری آن حالت در او بیشتر میشود. مکه برای بعضی فرصتی است که استمرار پیدا نمیکند. در حالی که انسان باهوش باید فرصتهایش را نگه دارد و آنها را ارتقا دهد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد