جام جم:آلایشگاه زیبایی مردانه!
اگر خدابیامرز آقابزرگ ما هماکنون در قید حیات میبود، ذرهای شک ندارم که میفرمود: آخرالزمان شده است نوه بازیگوشم!... حق هم داشت چنین بفرماید. کافی بود فقط یکبار، تصادفا یکی از این کانالهای ماهوارهای آن طرف آب را مشاهده میفرمود تا درجا غش میفرمود. بنده که جای نوه آن خدا بیامرزم، غش میکنم وقتی که میشنوم: «آیا از اندام خود ناراضی هستید؟.... بینی خود را به ما بسپارید و شاهماهی تحویل بگیرید...»!
خلاصه اخبار: «جراحی بینی به سبک دخترانه، آرایش صورت و مدل موهای زنانه، از گرایشهای برخی از مردان است که کارشناسان نسبت به آن هشدار دادهاند.» ــ به نقل از همین جامجم خودمان!
مرحوم آقابزرگمان را کار نداریم ـ بنده خدا، او هم به ما کاری ندارد؛ چون دستش از زمین و آسمان کوتاه است ـ هر آدم معتدل و معقولی، از تصور این که یک مردی ـ روم به دیوار! ـ برود خودش را مثل زن آرایش کند، و در حقیقت به عوض پیرایشگاه مردانه، سر از «آلایشگاه مردانه» دربیاورد؛ بدنش دچار مورمور میشود. مدل قدیمی «ویبره»ی پیشرفته امروز!... آخر، پدرآمرزیده، جان من، عزیز من، مردی گفتند، زنی گفتند، شرمی و حیایی گفتند... و چیزهای دیگری که در ادامه گفتند. هر چیزی جای خودش را دارد. قر و قاطی بشود، جهان قاطی میکند.
از نصایح آقابزرگمان: پسرم![ما را میفرمود].... بزرگان گفتند: «از شیر حمله خوش بود و از غزال رم». خیلی خندهدار است که یک شیری برود خودش را مثل یک آهو درست کند. خیلی باید اوضاع فکریاش شیر تو شیر شده باشد.
بسته پیشنهادی: ما ضمن محکوم کردن هرگونه آرایش زنانه از سوی پارهای از مردان دارای پول اضافه ـ که دعا میکنیم الهی بزودی یارانهشان از بیخ قطع شود! ـ چند نکتهای میخواهیم عرض کنیم:
1 ـ کار فرهنگی زیبا: حالا دخترها هیچ؛ لااقل حواس پسرها و مردها را به جای توجه به زیبایی بینی، به سمت زیبایی جهانبینی سوق بدهیم. در ضمن، سوق دادن با هلدادن فرق میکند.
2 ـ توجه به افکار نو: به دوستان جوان ذکور حالی شود که همیشه، نو بودن و جذاب بودن، به قیافه نیست، بلکه به داشتن اندیشههای نو است. وگرنه به قول شاعر: «آرایش پیران بود افزون زجوانان/ تعمیر ضرور است بناهای کهن را»!
3 ـ گشت بینی: منظورمان در سطح خیابانها نیست؛ از فردا کسی راه نیفتد به بینیهای سربالا تذکر لسانی دهد. منظورمان خود خانوادهها هستند که میتوانند در محیط خانواده خود گشت بزنند، اگر متوجه وجود تفکراتی زنانه در مردان شدند، صمیمانه به آنها گوشزد کنند که زشت است. به جای بینیات، خودت را به راه راست هدایت کن که راستان رستند.
4 ـ تحریم عاطفی: خانوادههای دختردار، به پسرهایی که خدای نکرده از آرایشهای زنانه استفاده میکنند، دختر ندهند. حالا هی بدوند خودشان را زیبا کنند. دخترشان را که از سر راه نیاوردند. مردانگی که به بینی نیست. به خوشبینی است. اگر به بینی بود که سهراب عزیز میگفت: زندگی خالی نیست/ سیب هست، مهربانی هست، بینی هست!
سیاست روز: اعتقاد به کیفیت
استاندار تهران: در سفرهای استانی به کمیت اعتقاد ندارم و به ... اعتقاد دارم.
نقطه چین فوق را پر کنید:
الف) سفر با اتومبیل شاسی بلند
ب) مسافرت با هواپیمای مطمئن
ج) روح
د) کیفیت
رییس سازمان میراث فرهنگی: از بازیهایی که میراث گذشته را به کودکان آموزش میدهند، حمایت می کنیم.
باتوجه به اظهارنظر فوق ، کدام یک از بازیهای زیر در شرایط کنونی بیشتر قابل حمایت است؟
الف) گل یا پوچ
ب) گرگم به هوا
ج) یه مرغ دارم روزی دو تا تخم می ذاره
د) گرگم و گله می برم
رییس جمهور آمریکا: گزینه حمله نظامی به ایران هم بر روی میز است اما ما همچنان به راه حل دیپلماسی فکر می کنیم.
عبارت فوق یادآور کدام یک از گزینه های زیر است؟
الف) نیش عقرب نه از ره کین است / اقتضای طبیعتش این است
ب) با دست پس می زنی / با پا پیش می کشی / دل دیونه رو / به آتیش می کشی
ج) مردم از دست تو / دیگه بسه دو رویی / یا این سو یا اون سو / کوچولو
د) مرگ بر آمریکا
استدلال زیر از کیست و در کجا مطرح شده است؟
باید جلوی قاچاق سیگار را گرفت چون به واسطه این قاچاقچیان، پول و ارز کشور به دست ضد انقلاب می افتد و در مسائل جاسوسی و خرابکاری علیه نظام مورد استفاده قرار میگیرد.
الف) افلاطون در کتاب جمهوریت
ب) ابوعلی سینا در کتاب شفا
ج) با با طاهر عریان در دیوان اشعار و دوبیتی ها
د) برادر نادر قاضی پور نماینده ارومیه در مجلس
کیهان: اینترنت
گفت: یکی از روزنامههای اقتصادی خبر داده که قرار است ایران و انگلیس با مشارکت یکدیگر «عطر» تولید کنند.
گفتم: مگر قرار نبود که نگاه به تولیدات داخلی باشه؟
گفت: بالاخره برای تامین «کالای اساسی»! هم باید کاری بکنند!
گفتم: از کی تا حالا، «عطر» جزو کالای اساسی شده است؟!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: ولی آن همه درباره حمایت از تولیدات داخلی و جلوگیری از ورود کالای غیرضروری شعار داده شده بود.
گفت: فعلا که همه نگاهها را به خارج دوختهاند و انگار در داخل کشور هیچ امکان و ظرفیتی وجود ندارد!
گفتم: یارو میگفت «دیشب اینترنتم قطع شده بود، رفتم چند دقیقهای کنار خانواده نشستم و باهاشون آشنا شدم، دیدم، آدمهای خوبی به نظر میآن».
تهران امروز: صدهزار تا تماشاچی، سه تا داور برای هیچ هیچ
یک نفر در میان صدهزار نفر تماشاچی فوتبال نشسته بود و داشت به زمین و زمان فحشهای فرهنگی – ورزشی میداد. بقیه تماشاگران البته فقط تیم محبوب خود را تشویق میکردند و فحش نمیدادند.
آن یک نفر با عدد و رقم فحش میداد: صد هزار تا تماشاچی، بیست تا بازیکن، سه تا داور، دوتا دروازهبان، ده تا ذخیره، چهار تا مربی، دو تا سرپرست،ای فلان فلان شده!
صدهزار تا تماشاچی، بیست تا بازیکن، سه تا داور......،ای فلان فلان شده!
آنقدر این ارقام و فحشها را تکرار کرد که نفر کناری کلافه شد و گفت: واسه چی این قدر فحش میدی؟
آن یک نفر گفت: ببین صد هزار تا تماشاچی هست، بیست تا بازیکن، سه تا داور، دو تا دروازهبان، ده تا ذخیره، چهار تا مربی، دو تا سرپرست، اون وقت این کلاغ بیهمه چیز باید بیاد فقط روی کله من کار خرابی کنه؟ای فلان فلان شده!
یک نفر دیگر وارد بحث شد و گفت: شما که از اعداد و ارقام حرف میزنید، اصلا میدونید که توی فوتبال فرهنگی – ورزشی ما اعداد و ارقام چه نقشی دارند؟
آن دو نفر گفتند: بله که میدونیم، شیش تاییها، چهارتاییها، دعوای بازیکنان سر شماره هشت و شماره ده پیراهن باشگاهی و ملی، ارقام مربوط به سقف سوراخ قراردادها. آن یک نفر دیگر گفت: این عددها که گفتید فقط جنبه ورزشی دارد، اما عددهای مربوط به چهره فرهنگی فوتبال اینهاست: هفتصد: تعداد پروندههای فساد و تبانی در فوتبال.
دو میلیون: الباقی شیتیل داور برای سوت زدن به نفع یک تیم که کارت به کارت پرداخت شده.
پونزده میلیون: مظنه روز نازشست پنج داوران برای سوت زدن با آهنگ دلخواه تیم مورد نظر.
پنج: تعداد داوران یک مقام پیشین فدراسیون برای راه انداختن کار تیمهای بخشندهای که نتیجه مطلوب میخواهند.
دویست میلیون: حق السوت آن پنج داور و حقالسکوت آن مقام پیشین فدراسیون با تقسیم منصفانه. پانزده: تعداد درگیریها و فحاشیهای دو مربی با سابقه در کنار زمین بازی به عنوان الگوی فرهنگی – ورزشی برای جوانان علاقهمند به فوتبال.
چهل و دو : نوعی فحش فرهنگی پیچیده به نقل از یک سرمربی همیشه عصبانی آنجا که فرمود: فلان مربی اگر چهل و دو درجه تب داشته باشه، دو درجهاش را به کسی نمیده!
پنج میلیارد: رقم قرارداد بازیکنانی که از زدن یک شوت ساده و ارسال چند پاس سالم عاجزند اما هر کدام برای خودشان برند شدهاند و مدیر برنامه و دلال و بوقچی مخصوص دارند. اما از تمام اینها که بگذریم، فکر میکنید مهمترین عدد توی این فوتبال فرهنگی- ورزشی، کدوم عدده؟ آن دو نفر که دهنشان باز مانده بود گفتند: نمیدانیم! آن یک نفر گفت: راهنمایی میکنم، مربوط است به مهمترین و جنجالیترین مسابقه لیگ برتر.
یک دفعه آن دو نفر با هم فریاد زدند: آهان! هیچ هیچ – هیچ هیچ!
قدس آنلاین: مش غضنفر و سالمندان
سین. ترش - هَمسِده چارتا خِنه اووَرتَرِما از بعدِ ایکه باباش مُرد، نَنَش که یَک پیرزالیِ با ای زندگی مِکِرد،...
یَنی یَک هفته خِنه ای بود، یَکهفته خِنه بِرارِش، یَک هفته خِنه آبِجیش، واز دُواره یَکهفته میِمَد خِنه ای. وختاییکه خِنه اینا بود هرروز مِدیدُمِش که میه جولو دَرِ خِنه مِشینه یُ دعا مُخوانه یُ بِچه ها که تو میلان بازی مُکُنَن رِ نِگا مُکُنه.
یَکچَنوختی دِگه نِدیدُمِش تا ایکه دیروز هَمسِدَمایِ دیدُمُ بِزِش گفتُم بِرار! نَنَت کُجه یه؟ دِگه جولو دَرِتا نِمِبینُمِش. گفتِگ مو یُ عیالُمُ آبِجیمُ آق میرزامُ بِرارُمُ عیالِش خِسته رفتِم از بَس ایره جَمِش کِردِم. بِرِیِ هَمی نَنَمایِ وَرداشتِم بُردِم گُذاشتِمِش خِنه یِ سالمندا.
تا ایره شِنُفتُم یَکدِنه قایِم زدُم پَسِ کِلَّشُ گفتُم اوموقع که تو خُردو بودیُ دهنِت بِرِیِ غِذا واز بودُ هَم نِمِتِنِستی یَک دست به آبی بیری، کی بِزِت شیرُ غِذا مِداد؟ کی لاستیکیت رِ عوض مِکِرد؟ کی جَمِت مِکِرد؟ مَگِر اوموقع نَنه بابات بُردن گذاشتنِت تو بیمارستان که پرستارا نِگَرِت دِرَن که حالا تو وَردِشتی نَنَت رِ بُردی که پرستارایِ خِنه سالمندا جَمِش کُنَن.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم ایناها که ننه باباهایِ پیرِشایِ عوضِ ایکه رو سَرِشا بُگذارَنُ تو خِنه خودِشا اَزِشا نگهداری کُنَن، وَرمِدِرَن مُبُرَنِشا به خِنه یِ سالمندا، فِکِر نِمُکُنَن که خودِشایَم یَکروزی پیر مِرَنُ بِچّه هاشا هَمی بلا رِ سَرِ اوناها دَر خواهند آوُرد؟
شرق: لنگه کفش چی میگوید
خدمتتان عرض کنم من دچار یک هراس غریبی شدم که نگو و نپرس. در واقع دچار هراس توام با تردید شدم. توی خیابان راه میروم احساس میکنم ممکن است سمتم لنگه کفش پرت شود. از هر سمتوسویی هم. بعد فهمیدم مشکل بنده نیست بخش زیادی از رفقا و همسایه و هممحلی ما هم این حس را دارند.
والله همین شده است که بنده در این حرکت کفش پرتکردن دچار تردید حقطلبانه شدم. خب مگر این کفش سمت بوش و سیاستهای جنگطلبانهاش پرت نشد؟ بعد مگر مظلوم به سمت ظالم کفش پرت نکرد؟ خب حالا مگر رییسجمهور منتخب آقای روحانی منتخب اکثریت مردم نیست؟ مگر هم که مردم به عقاید و سیاستهای ایشان رای ندادند و مگر هم ایشان وزیر امور خارجهشان سیاستهای ضد جنگ را دنبال نمیکنند؟ خب این وسط لنگه کفش چی میگوید؟ در واقع بنده جدا از هراس دچار این تردید شدم که در حرکتهای نمادین اعتراضی مگر نباید فرم و محتوا همخوان باشد؟! خب مثلا آن شخص عرب که سمت بوش کفش پرت کرد ضد سیاستهای جنگطلبانه بوش این اعتراض را کرد حالا که نمیشود برعکسش را اعمال کرد. شما کفش پرت کنی بگویی چرا خطر جنگ و فشار تحریم را داری کم میکنی؟! خب یک شیوه اعتراضی تازه ابداع کنند ما را دچار هراس و تردید نکنند.
بعدم جان خودتان و عزیزانتان این هم شد شیوه اعتراض حالا به هر دلیل؟! کفش دربیاوری و با نشانهگیری ضعیف پرتابش کنی و بعدم که یعنی چی دقیقا؟! رابطه نشانهشناسی و معناییاش چیست؟ والله من از همان زمان که اولین کفش پرت شده تا آخرین کفش پرتشده هی دارم فکر میکنم مناسبات معنایی و علت و معلولی این ماجرا چیست، درنمییابم. خلاصه یا به تردیدهای ما و پرسشها پاسخ دهید یا یک شیوه دیگر برگزینید ما از هراس و تردید دربیاییم. با سپاس/مرد شکدار.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: