سرمقاله روزنامه‌های صبح سه شنبه

مرد اشتباهات بزرگ

سرمقاله روزنامه‌های صبح چهارشنبه

اظهاراتی به دور از تدبیر و امید

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین سمسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «اوباما بوش می شود»،«روز واقعه نزدیک است‌!»،«هفته دولت را از شعارزدگی نجات دهید»،«اظهاراتی به دور از تدبیر و امید»،«چرایی تعویق یک نشست»،«مصیبت تکفیری‌ها»،«آبروی کشور و مساله پناهندگی به استرالیا»،«سوریه قربانی منافع دیگران»،«نقدی بر اراده پیگیری شنود»،«دولت یازدهم، تحریم‌ها و بازسازی اقتصاد»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۵۹۲۱۶۹
اظهاراتی به دور از تدبیر و امید

خراسان:اوباما بوش می شود

«اوباما بوش می شود»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضارضاخواه است که در آن می‌خوانید؛
1- در هفته های اخیر، بخش عمده ای از توجه جهان به اوضاع آشفته مصر معطوف بود، کودتای ارتش و بیش از هزاران کشته و زخمی در یک روز در میدان رابعه و میدان النهضه، جنایات آن قدر فجیع بود که واکنش بسیاری از کشورهای دنیا را به همراه داشت. قتل عامی بی سابقه در روز روشن و در مقابل دیدگان رسانه های جهان. کشتار طرفداران اخوان در میدان های قاهره تمام نشده بود که ملک عبدالله پادشاه سعودی شخصا حمایت کشورش را از ارتش مصر اعلام کرد و اقدامات ارتش را مبارزه با تروریسم نام داد.

جان کری هم آن را حرکت در مسیر دموکراسی خواند. تقریبا در اوج کشتار معترضان مصری بود که ضاحیه لبنان هدف حمله ای تروریستی قرار گرفت که دهها کشته و زخمی به همراه داشت. دو روز بعد دستگاه دیپلماسی عربستان فعال شد و وزیر خارجه سعودی ها در فرانسه اتحادیه اروپا را تهدید کرد و آنها را از مقابله با نظامیان مصر برحذر داشت. سعود الفیصل تصریح کرد " خودمان آنقدر پول داریم که اجازه ندهیم مصر ملعبه دست جامعه بین الملل شود". با این حال ظاهرا فیصل زیاد کاری از پیش نبرد. چند روزبعد لبنان باردیگر البته این بار در محله سنی نشین هدف حمله تروریستی قرار گرفت. دیگر کسی در رابطه با مصر سخن نمی گفت همه نگران لبنان بودند.

بیروت بر لبه تیغ جنگ داخلی قرار داشت که ناگهان رسانه های خبری عربی، مدعی حمله شیمیایی به غوطه شرقی در سوریه شدند. خبری که پیش از این هم مسبوق به سابق بود. چند ماه پیشتر نیز مخالفان دولت سوریه مدعی شده بودند که نیروهای ارتش علیه آنها از گاز شیمیایی سارین استفاده کرده است. اوباما آن زمان هم صراحتا استفاده از سلاح شیمیایی را خط قرمز خوانده بود. با این حال تحقیقات تیم بازرسان سازمان ملل روایت دیگری را حکایت می کرد. "کرلا دل پونته "عضو ارشد کمیسیون تحقیق سازمان ملل تروریست های مسلح و نه دولت را عامل این جنایات دانست. خبری که رسانه های خبری جهان خیلی به آن واکنش نشان ندادند. البته ظاهرا این بار ماجرا فرق می کند. سیاست مداران غربی حتی منتظر شروع به کار ماموران سازمان ملل هم نشده و پیشاپیش اعلام کرده اند که آماده حمله نظامی به سوریه اند و نیازی هم به مجوز از سازمان ملل ندارند.

2- "سیمور هرش" روزنامه نگار شهیر آمریکایی 6 سال پیش در مقاله ای نسبتا طولانی در نشریه "نیویورکر " از همکاری "جورج بوش" رئیس جمهور وقت آمریکا و عربستان سعودی برای تضعیف ایران ، سوریه و حزب الله لبنان خبر داده بود. وی تصریح کرده بود: برای تضعیف محور مقاومت درخاورمیانه دولت جورج بوش تصمیم به تغییر اولویت هایش درخاورمیانه گرفته و با همکاری برخی دولت های منطقه و از طریق ایجاد سازمان های زیرزمینی در لبنان پروژه مقابله با حزب الله لبنان در بیروت را کلید زده است. نتیجه این همکاری به وجود آمدن گروه های تکفیری افراطی شد که گرایش های بسیار زیادی به القاعده دارند. سیمور هرش در مقاله اش صراحتا عنوان کرده بود که با هدف تضعیف دولت بشار اسد و فشار به حکومت سوریه برای مذاکره و کنارآمدن با رژیم صهیونیستی ، دولت عربستان سعودی با چراغ سبز جورج بوش به حمایت های مالی و لجستیکی گسترده ای از گروه های افراطی تکفیری پرداخته است.6 سال بعد و در سال 2012 شاهد تکرار همان سناریو این بار از سو ی یک رئیس جمهور دموکرات هستیم.

3- یک دهه پیش آمریکا در راس ائتلافی بین المللی به عراق حمله کرد. در آن زمان مسئله سلاح های شیمیایی صدام و تسلیحات کشتار جمعی این کشور دلیل اصلی این حمله عنوان شد. حال پس از یک دهه اینک بار دیگر بحث استفاده از سلاح های شیمیایی توسط سوریه مطرح شده است. خاطره حمله آمریکا و متحدانش به عراق به دلیل وجود تسلیحات شیمیایی و دروغ بودن ادعای آنها هنوز در ذهن مردم منطقه باقی است، با این حال ظاهرا اوباما نمی تواند خود را از بوش جدا کند. شاید از همین رو است که هانس بلیکس که در زمان جنگ عراق رئیس بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل در این کشور بود ورود به جنگ با سوریه را تکرار اشتباهات پیشین می داند. بسیاری از تحلیل گران سیاسی سخنان آتشین این روزهای جان کری را شبیه اظهارات کالین پاول برای متقاعد ساختن جامعه بین الملل برای حمله به عراق می دانند. هرچند این روز ها کالین پاول هم دیگر معتقد نیست که کشورش می تواند هرکاری که می خواهد انجام دهد. وزیر خارجه جورج بوش معتقد است :" اینکه ما گمان کنیم که می توانیم هر چیزی را به سرعت تغییر دهیم، فقط به دلیل اینکه "آمریکا" هستیم، اصلا درست نیست. "

کیهان:روز واقعه نزدیک است‌!

«روز واقعه نزدیک است‌!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛1- روز پنج‌شنبه 27 مارس 2003- فروردین‌ماه 1382- در حالی که ارتش آمریکا هفت روز بعد از آغاز حمله به عراق بر این کشور غلبه کرده بود، جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا در محوطه بیرونی کاخ سفید به میان خبرنگارانی که با عجله فراخوانده شده بودند آمد و با غروری حاکی از برتری بلامنازع آمریکا خطاب به خبرنگاران گفت «عراق تمام شد»! این جمله جرج بوش «IRAQ IS OVER» که با آمیزه‌ای پررنگ از تحقیر بیان شده بود ساعتی بعد به تیتر اول رسانه‌ها تبدیل شد. 9 سال بعد، دسامبر 2011- دی‌ماه 1390- وقتی آخرین نظامیان آمریکایی به دستور اوباما خاک عراق را ترک کردند، نشریه آمریکایی فوربس در یادداشتی که بوش و اوباما مخاطب مشترک آن بودند، نوشت؛ «از حمله نظامی به عراق و اشغال 9 ساله آن چه به دست آوردیم؟! بیش از 2500 تن از نظامیان خود را از دست دادیم، نزدیک به 5 هزار میلیارد دلار از مالیات شهروندان آمریکایی را هزینه کردیم، اصلی‌ترین دشمن منطقه‌ای ایران را حذف کردیم، آمریکا را جنگ‌طلب معرفی کردیم و سرانجام، عراق را به دست دوستان و هم‌پیمانان ایران سپردیم» همان روزها، سعود الفیصل وزیر خارجه عربستان در مصاحبه با واشنگتن‌پست گفت «آمریکایی‌ها بعد از 9 سال عراق را در سینی طلا تقدیم ایران کردند»!

2- بعد از ناکامی آمریکا در حمله نظامی به عراق و نتیجه معکوسی که از این حمله گرفته بودند، ژنرال «پانه‌تا» وزیر جنگ آمریکا و رئیس اسبق سازمان «سیا» با استناد به بررسی‌های چند مرکز استراتژیک هرگونه دخالت نظامی مستقیم آمریکا در منطقه را بی‌حاصل و خطرناک دانست و روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای.تودی» به نقل از شورای آتلانتیک بر ضرورت جایگزینی جنگ نیابتی- PROXY WAR- به جای دخالت مستقیم نظامی تأکید کرد و...

3- فتنه‌انگیزی در سوریه به عنوان یکی از اصلی‌ترین حلقه‌های محور مقاومت و متحد استراتژیک ایران اسلامی با بهره‌گیری از فرمول «جنگ نیابتی» آغاز شد و کشورهای ترکیه، عربستان، قطر، اردن و بعدها مصر (مرسی) به نیابت از آمریکا و متحدانش مأموریت انجام این جنگ نیابتی را برعهده گرفتند، اما، برخلاف تصور اولیه و علی‌رغم حمایت‌های گسترده نظامی، سیاسی و مالی از تروریست‌ها، جنگ نیابتی یاد شده اگرچه برای مردم سوریه فاجعه‌آفرین بود ولی نه فقط شکست و براندازی دولت سوریه را در پی نداشت، بلکه فصل جدیدی از راهبرد مقاومت با دستاوردهای تازه و سرنوشت ساز را به دنبال داشت که تشکیل و سازماندهی نیروی فداکار و کارآزموده‌ای با عنوان «دفاع الوطنی» از جمله آنهاست، دفاع الوطنی چیزی شبیه نیروهای بسیج کشور خودمان است و بیش از دهها هزار عضو دارد. حضور در میدان یک جنگ واقعی به جای شرکت در رزمایش‌ها، ارتش و نیروی دفاع الوطنی را به نیروهای کارآزموده و جنگ واقعی دیده، تبدیل کرده است. مقاومت مثال‌زدنی سوریه نشان داد که نیروهای محور مقاومت برخلاف آنچه در مصر و یمن و لیبی و تونس اتفاق افتاد،‌ در جریان درگیری‌های نظامی به جای سقوط، موقعیت‌های جدیدی پیدا می‌کنند که می‌تواند تغییر معادلات منطقه‌ای را در پی داشته باشد. شورای امنیت ملی آمریکا طی گزارشی در این باره آورده بود؛ جنگ 33 روزه به‌جای نابودی حزب‌الله، گسترش دامنه حضور و نفوذ حزب‌الله در لبنان را به دنبال داشته و این کشور- قبلا ضعیف- را به کشوری موثر در معادلات سیاسی و نظامی منطقه تبدیل کرده است.

4- این روزها آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه‌ای آن که از جنگ نیابتی چند‌ساله طرفی نبسته‌اند، آشکارا در صحنه حاضر شده و برای مقابله با محور مقاومت سوریه، آرایش نظامی گرفته‌اند و احتمال حمله نظامی مشترک آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و عربی علیه سوریه به خبر اول دنیا تبدیل شده است. بهانه این جنگ احتمالی که برخی از صاحبنظران وقوع آن را قطعی پیش‌بینی می‌کنند، اتهام استفاده دولت سوریه از سلاح شیمیایی علیه تروریست‌های مسلح است. بهانه‌ای دقیقا شبیه همان بهانه وجود سلاح‌های شیمیایی و تسلیحات کشتار جمعی که حمله نظامی به عراق را در پی داشت و بعدها دولت بوش به ناچار اعتراف کرد هیچگونه سلاح شیمیایی و کشتار جمعی در عراق یافت نشده است. گفتنی‌است که روز یکشنبه همین هفته، نشریه آمریکایی «فارین‌پالیسی» در افشاگری بی‌سابقه‌ای با استناد به اسناد منتشر شده سازمان «سیا» فاش کرد که در جریان جنگ ایران و عراق، آمریکا سلاح‌های شیمیایی مهلک و پیشرفته‌ای را در اختیار رژیم صدام گذارده است و کشتار رزمندگان ایرانی و قتل‌عام مردم حلبچه با همین بمب‌های شیمیایی اهدایی آمریکا صورت پذیرفته بود.

متهم کردن ارتش سوریه به استفاده از بمب شیمیایی در اطراف دمشق، در حالی است که هم اکنون گروهی از کارشناسان سازمان ملل متحد به دعوت دولت سوریه برای بررسی ماجرا در این کشور حضور دارند و کاوش‌های اولیه و اعلام شده آنها حاکی از استفاده تروریست‌ها از سلاح شیمیایی و قتل‌عام بیش از 635 غیرنظامی در اطراف دمشق است. از سوی دیگر تصاویر ماهواره‌ای که در اختیار کارشناسان سازمان ملل قرار گرفته و به عنوان سند ثبت شده است، بهره‌گیری تروریست‌ها از سلاح شیمیایی را تایید می‌کند. ضمن آن که به گفته وزیر خارجه سوریه، ارتش این کشور در اوج پیروزی بر تروریست‌ها چه نیازی به استفاده از سلاح شیمیایی علیه آنها دارد، مخصوصا آن که این قتل‌عام در منطقه‌ای صورت گرفته که محل حضور طرفداران دولت سوریه است و نه در اشغال تروریست‌ها.

5- اخبار مربوط به آرایش نظامی آمریکا و متحدانش برای حمله احتمالی به سوریه و بازتاب‌ها و تحلیل‌ها و رخدادهای مربوطه در گزارش مفصل و مبسوط کیهان‌امروز که تیتر اول روزنامه به آن اختصاص یافته چاپ شده است و اکنون در محدوده این نوشته محدود به پیامدهایی اشاره می‌کنیم که حمله احتمالی آمریکا و متحدانش به دنبال خواهد داشت اگرچه این احتمال نیز جدی است که هیاهوی اخیر از نوع عملیات روانی برای امتیازگیری از سوریه در اجلاس آتی ژنو باشد. چرا که آمریکای امروز در مقایسه با مارس 2003 که به عراق لشکرکشی کرد به مراتب ضعیف‌تر و شکننده‌تر است و اقدام به حمله نظامی علیه سوریه به اعتراف بسیاری از کارشناسان برجسته و رسانه‌های معتبر آمریکایی و اروپایی فقط با واژه «حماقت» قابل ارزیابی است. اما، از آنجا که به قول «برتراند راسل» فیلسوف شهیر انگلیسی، «از کسی که چند بار دست به حماقت زده، اقدام احمقانه دیگر دور از انتظار نیست» باید گفت؛

الف: آمریکا می‌تواند آغازکننده جنگ باشد ولی پایان دادن به آن در اختیار آمریکا و متحدانش نیست. از این روی حمله موشکی دو یا حداکثر 3 روزه که «جان کری» وزیر خارجه آمریکا برای جلب موافقت مردم- به شدت مخالف جنگ آمریکا- به آن استناد می‌کند، کمترین زمینه‌ای ندارد و به گزارش تحلیلی روزنامه‌آلمانی نویس‌دویچلند «آمریکا بعد از خروج از عراق توان آغاز یک جنگ فرسایشی را ندارد، مانند اسرائیل که در سال 1982 می‌خواست 48 ساعته کار لبنان را تمام کند ولی 18 سال طول کشید تا با جان کندن از آن خارج شود.»

ب: اسرائیل پاشنه آشیل آمریکا و متحدان اروپایی آن است و بدون کمترین تردیدی، با آغاز حمله به سوریه، همه روزه هزاران موشک سراسر این سرزمین اشغالی و تاسیسات حیاتی آن را زیر و رو خواهد کرد. مخصوصا آن که در جریان جنگ‌های 33 روزه و 22 روزه و 7 روزه معلوم شد که موشک‌های پاتریوت و گنبد به اصطلاح ضد موشک آهنین توان پیشگیری از ورود موشک‌های شلیک شده به تل‌آویو را ندارد.

ج: جهان اسلام از فتنه‌انگیزی‌های آمریکا و اسرائیل و برخی کشورهای عربی به تنگ آمده‌اند و برای مقابله مستقیم با صهیونیست‌ها به جای رودررویی با عوامل دست‌نشانده آنها لحظه‌شماری می‌کنند. حمله به سوریه این فرصت طلایی را در اختیار ملت‌های مسلمان که اسرائیل را در محاصره دارند، قرار خواهد داد.

د: در حالی که کشورهای عربستان، اردن، ترکیه و... رسما مشارکت خود در حمله نظامی به سوریه را اعلام کرده‌اند، بدیهی است که در صورت وقوع جنگ به عنوان «کشورهای متخاصم» مورد حمله متقابل سوریه قرار خواهند گرفت و این در حالی است که کشورهای یاد شده طی چند سال اخیر با خیزش‌های مردمی برخاسته از بیداری اسلامی روبرو هستند و به یقین درگیر شدن آنها در جنگ احتمالی، زمینه مناسبی برای فروپاشی دولت‌های دست‌نشانده را در اختیار مردم این کشورها قرار خواهد داد و البته قطر که به یک تجارتخانه شبیه است موقعیت بسیار شکننده‌تری دارد.

هـ‌ : در صورت وقوع جنگ، جریانات وابسته و اجیر شده‌ای نظیر سلفی‌ها و تکفیری‌ها که با تابلوی دروغین اسلام‌خواهی به آشوب‌آفرینی و عملیات تروریستی به نفع آمریکا و اسرائیل مشغولند، دیگر نمی‌توانند زیر این تابلوی دروغین فعالیت کنند و چنانچه در حمله به اسرائیل و منافع و مراکز آمریکایی در منطقه شرکت نکنند، طرح فریب آنها با شکست روبرو شده و یورش‌های مردمی علیه آنان شکل خواهند گرفت.

و: حمله نظامی به سوریه با توجه به ماهیت شناخته شده کشورهای حمله‌کننده، مرزهای تفرقه‌افکنانه شیعه و سنی و عرب و عجم را از بین می‌برد و بدیهی است که این عرصه شفاف، بسیج همگانی جهان اسلام علیه آمریکا و اسرائیل و سران خودفروخته عرب را در پی خواهد داشت، که فروپاشی پروژه مشترک آمریکایی‌-اسرائیلی در مصر از جمله پیامدهای قطعی آن خواهد بود.
و...

6- اکنون جای این پرسش است که آیا نباید حماقت احتمالی آمریکا و متحدانش را به فال نیک گرفت؟ و آیا نمی‌توان مطمئن بود دشمنان دیرینه اسلام و مسلمین با پای خود به مهلکه‌ای پای می‌گذارند که سال‌هاست ملت‌های مسلمان در انتظار آن بوده‌اند؟ همه شواهد حکایت از آن دارند که اگر هیاهوی اخیر، عملیات روانی نباشد، روز واقعه نزدیک شده و انتظارهای چندین و چند ساله برای انتقام رو به پایان است.

جمهوری اسلامی:هفته دولت را از شعارزدگی نجات دهید

«هفته دولت را از شعارزدگی نجات دهید»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛از 8 شهریور سال 1360 که آقایان محمدعلی رجائی و محمدجواد باهنر، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر وقت، در آتش کینه منافقین سوختند و شربت شهادت نوشیدند، به هفته اول شهریور عنوان "هفته دولت" داده شد و تاکنون هر سال این یک هفته با همین عنوان، گرامی داشته می‌شود.

فلسفه نام‌گذاری روزهای هفته اول شهریور به هفته دولت این بود که در چنین ایامی به دولتمردان نظام جمهوری اسلامی یادآوری شود شهیدان رجائی و باهنر را الگوی خویش قرار دهند و در تعامل با مردم رفتار و روش و منش این دو شهید عزیز را سرمشق خود بدانند. برای اینکه بدانیم آیا دولتمردان به این وظیفه عمل کرده‌اند یا نه، ابتدا باید مروری بر ویژگی‌های شهیدان رجائی و باهنر داشته باشیم.

اخلاص، مردم‌دار بودن، ارزشی فکر کردن، ساده‌زیستی، قانونمند بودن، پرهیز از افراط و تفریط، تواضع و تلاش بی‌وقفه برای خدمت به مردم، از مهم‌ترین ویژگی‌های شهیدان رجائی و باهنر بود. این دو شهید بزرگوار به راستی این کلام امام خمینی را باور داشتند که فرمود ما همه مرهون مردم هستیم که ما را از گوشه زندان‌ها و خانه‌هایمان به صحنه آوردند و به پست و مقام رساندند و لذا باید در برابر مردم متواضع باشیم و با تمام توان به آنها خدمت کنیم. خود امام خمینی تا آخرین لحظه عمر، مظهر ساده زیستی، مردم‌داری و خدمت کردن به مردم باقی ماندند و به مسئولین نیز همواره تواضع در برابر مردم و کمر همت برای خدمت به مردم بستن را مورد تأکید قرار می‌دادند. شهیدان رجائی و باهنر نیز در این روش پیرو امام بودند و امام نیز آنها را به خاطر برخورداری از همین صفات ستودند.

متأسفانه با گذشت چند سال از شهادت رجائی و باهنر، هفته دولت به فرصتی برای مانور تبلیغاتی تبدیل شد و دولت‌ها تلاش کردند در این هفته از تعداد طرح‌های آماده افتتاح بگویند و به دادن آمار و ارقام عملکردهای خود اکتفا کنند. این البته یک جنبه از فلسفه هفته دولت است، زیرا می‌تواند نشان دهنده همت دولتمردان برای خدمت‌رسانی به مردم باشد، اما روشن است که جنبه ظاهری است و می‌تواند فاقد محتوای لازم که اصل و اساس و فلسفه نام‌گذاری این هفته به "هفته دولت" است باشد. انجام امور عمرانی و رفاهی،‌ کاری است که افراد فاقد ویژگی‌های ارزشی و دینی هم می‌توانند انجام دهند همانگونه که در بسیاری از کشورهای فاقد نظام حکومتی دینی هم انجام می‌شود. تفاوت نظام جمهوری اسلامی با سایر نظام‌های حکومتی اینست که خدمت رسانی آنها به مردم، جلوه‌ای از ایمان، اخلاص، تقوا، عشق به مردم و کار برای رضای خداست. این تفاوت موجب می‌شود این خدمت رسانی یک مانور تبلیغاتی نباشد بلکه جلوه‌ای از داشته‌های باطنی دولتمردان باشد، دولتمردانی که برای آنها اصل خدمت مهم است نه بودن یا نبودن در این یا آن پست و مقام.

خطر تشریفاتی شدن هفته دولت و خالی شدن آن از محتوا، در سال‌های اخیر، این میراث شهیدان رجائی و باهنر را تهدید می‌کرد. شعارهای خوبی داده می‌شد ولی کاملاً مشهود بود که این شعارها با عملکردها منطبق نیستند و متأسفانه با رنگ و لعابی از ریا و نیرنگ و ترفندهای تبلیغاتی همراهند.

دولت جدید، هنوز عملکردی ندارد که بتواند در هفته دولت امسال، آماری از آنها بدهد و به همان راهی برود که اسلاف او در سال‌های اخیر رفتند. به همین دلیل، امسال هفته دولت، بدون تبلیغات آنچنانی درحال سپری شدن است و البته برنامه دیگری که نشانی از ابتکار دولت جدید داشته باشد نیز به همراه نداشت. چنین وضعیتی با توجه به اینکه این دولت هنوز در آغاز راه است، امری طبیعی است لکن از هم اکنون باید دولتمردان جدید برای نجات هفته دولت از شعارزدگی روش‌های تشریفاتی و تبلیغاتی صرف برنامه داشته باشند.

دولتمردان جدید که دولتشان با نام "دولت تدبیر و امید" شناخته شده است، باید تدبیری برای محتوائی ساختن هفته دولت بیاندیشند. این دولت می‌تواند در کنار ارائه آمارهای واقعی از خدمت رسانی به مردم، برنامه‌های جذابی برای آموزش سیره عملی شهیدان رجائی و باهنر تدارک ببیند و با به اجرا در آوردن آن در تمام بخش‌های بدنه دولت، از فرصت بسیار مغتنم هفته دولت برای نهادینه ساختن ویژگی‌های اخلاقی این دو دولتمرد خدوم و مردمی در جان و دل کارمندان دولت بهره‌برداری نماید. فقط در اینصورت است که دولت تدبیر و امید می‌تواند هفته دولت را از شعارزدگی نجات دهد و آن را به جایگاه واقعی و معقولی که از ابتدا برایش در نظر گرفته شده بود برگرداند.

مؤثرترین اقدام برای تأثیرگذار شدن برنامه‌های دولت در زمینه اخلاق کارگزاران اینست که خود دولتمردان ارشد، از رئیس‌جمهور گرفته تا وزرا و معاونان و مشاوران آنها پای بندی عملی خود را به شعارها و وعده‌هائی که می‌دهند نشان دهند و در اخلاق مداری سرآمد باشند. این آرمان در صورتی محقق خواهد شد که دولتمردان دولت تدبیر و امید، وعده‌های غیرعملی به مردم ندهند، برای تحقق وعده‌هائی که شدنی هستند از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نکنند و در مواجهه با مردم آینه صداقت و درستی باشند. همه می‌دانیم و نسل امروز و آیندگان نیز باید بدانند که شهیدان سرافراز، رجائی و باهنر، چنین بودند و راز و رمز محبوبیت آنها و جائی که در دل‌های مردم دارند نیز همین است.

شهیدان رجائی و باهنر از فرصت گرانبهائی که نظام جمهوری اسلامی در اختیار آنها قرار داد حداکثر استفاده را به نفع کشور و ملت به عمل آوردند و درحالی که در بالاترین مسئولیت‌های اجرائی نظام قرار داشتند متواضع‌ترین افراد جامعه بودند و با صداقت کامل به مردم خدمت کردند. در هفته دولت اگر دولتمردان بتوانند همین ویژگی‌های شهیدان رجائی و باهنر را به درستی بشناسانند، می‌توانند مطمئن باشند که حق هفته دولت را ادا کرده‌اند.

رسالت:مصیبت تکفیری‌ها

«مصیبت تکفیری‌ها»عنوان سرمقاله روزنامه رسلت است که در آن می‌خوانید؛رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار سلطان قابوس پادشاه عمان پرده از یکی از خطرناکترین گروهها و تهدید علیه وحدت و همگرایی ملت های مسلمان برداشته و فرمودند: "با حمایت برخی گروهها یک گروه تکفیری شکل گرفته و با همه مسلمانان درگیر است" و نیز فرمودند: "آتش گروه تکفیری دامن حامیانش را می گیرد".تکفیریها یک جماعت منحط تاریخی هستند که ریشه آنها را باید در پیدایش خوارج جستجو کرد.

تاکید بر نص، مخالفت با فلسفه، حجیت صدراسلام و نیز تاکید افراطی بر نقل با بی توجهی به علم و عقل از مختصات فکری آنهاست.مهمترین بنای فکری آنها توسعه معنایی و مصداقی شرک و کفر است. تقریباً همه فرق اسلامی در تیررس اتهامات تکفیریها هستند. آنها همه دولت های اسلامی را کافر تلقی می کنند و این کفر جدید را شدیدتر از کفر دوران جاهلیت می پندارند.

نفوذ سرویسهای امنیتی و جاسوسی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در گروههای سلفی و تکفیری آن را به صورت یک گروه فشار خشن و تروریستی علیه ملت های مسلمان و دولت ها درآورده است. فرمان این گروهها عمدتاً در دست آن سرویسهاست.

با اوج گیری انقلاب اسلامی و نفوذ اسلام انقلابی در میان ملتها و افول گروهها و احزاب سکولار و لائیک سرویسهای دشمن بیشتر روی گروههای تکفیری و نفوذ در آنها و سوزنبانی اهداف آنها کار می کنند.

آنچه امروز در سوریه به عنوان یک جنایت تمام عیار توسط تروریستهای تکفیری رو نمایی می شود گوشه‌ای از کارکرد تکفیریها در شکستن محور مقاومت و ایجاد تنفس مصنوعی برای رژیم صهیونیستی است.

تکفیریها از کاربرد سلاح شیمیایی،آتش زدن اسرا، سربریدن دانش آموزان اسیر، قتل عامهای فجیع در گورهای دسته جمعی و کشتار زنان، مردان و کودکان و کهنسالان ابایی ندارند.
آنها اصرار دارند پیام قتل و غارت و خشونت و بیرحمی شان به همه برسد تا مخالفان آنها حساب کار دستشان بیاید.

پول شیوخ عرب و سلاح کشورهای متمدن و پیشرفته آمریکایی و اروپایی فعلاً خرج این جریان خطرناک تروریستی می شود.

آمریکا و رژیم صهیونیستی امروز تمام فرق اسلامی بویژه شیعیان را با حمایت از تکفیریها هدف قرار داده‌اند. جهان اسلام باید یک راهبرد سیاسی و نظامی برای برخورد با این پدیده پیدا کند.

علمای جهان اسلام باید با روشنگری جلوی شیوع تفکر مسموم سلفی و تکفیری را بگیرند. اگر این کار امروز صورت نگیرد فردا خیلی دیر است. تکفیریها امروز یک مصیبت بزرگ برای دنیای اسلام و حتی همه جهانیان هستند. آنها به هیچ چیز و هیچ کس وفادار نخواهند ماند حتی به خودشان! دنیای امروز که نگران حقوق بشر است باید به جریان تکفیری به عنوان یک تهدید علیه بشریت نگاه کند.

سیاست روز:اظهاراتی به دور از تدبیر و امید
 
«اظهاراتی به دور از تدبیر و امید»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز است که در آن می‌خوانید؛تجربه و سوابق اجرایی در قوه مجریه یکی از ویژگی های تاثیرگذاری است که می توان از آن به خوبی و بهینه استفاده کرد. این تجربیات بستگی به نوع عملکرد، رفتار و نگرش فرد باتجربه دارد. اما اکتفا کردن به تجربه به تنهایی نمی‌تواند شاخصه مناسبی برای گماردن فردی در جایگاه مهم و حساس باشد.

گذشته تجربی یک فرد نکات مثبت و منفی، خوب و بد، ضعیف و قوی هم دارد. کفه ترازو می‌تواند همه آنها را اندازه بگیرد و آنگاه تشخیص داده شود که سنگینی ترازو مثبت است یا منفی.

علاوه بر آن علم و تخصص در کنار تجربه مکمل است. هرکدام به تنهایی شاید کارآیی و تاثیرگذاری مناسب نداشته باشد که البته چنین است. یک مثال و نمونه کوچک را می توان از سالهای گذشته کلانشهر تهران بیان کرد. از سال‌هایی که یکی از اعضای کارگزاران سازندگی بر مسند مدیریت شهری آن تکیه زده بود و مدعی بود: هرکس نمی‌تواند در تهران زندگی کند... (نقل به مضمون)

تفکر سرمایه‌داری و لیبرالی در این جمله نهفته است. اصلا آشکار است و نمایان. لیبرال‌ها و سرمایه‌داران غربی بر همین اساس سیاست‌های خود را پیاده می‌کنند. هرکس توان ادامه زندگی را داشته باشد و بتواند خود را با سیاست‌های اقتصادی آنها تطبیق دهد، حق حیات خواهد داشت و اگر نتواند، زیر چرخ‌های اقتصاد لیبرالی خرد خواهد شد. به گمان سرمایه داران غربی مردم باید خودشان را بالا بکشند وگرنه حق زندگی عادی و متوسط را هم نخواهند داشت.

اینها را نوشتیم تا به این جا برسیم که در چند روز گذشته اعضای تیم اقتصادی دولت تدبیر و امید با حضور در تلویزیون مطالبی را بیان کرده اند که قابل توجه و نقد و بررسی است.
رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران بر دلار ۳۲۰۰ تومانی تاکید کرده است. وزیر مسکن، تورم را بر گردن مسکن مهر می‌اندازد. وزیر اقتصاد از افزایش نرخ حامل‌های انرژی سخن می‌گوید. وزیر نفت هم از قیمت واقعی بنزین ۳۰۰۰ تومانی خبر می‌دهد گرچه درباره برخی موارد تحقق این قیمت بالا هم سخن می‌گوید.

از زمان استقرار دولت تدبیر و امید هنوز یکماه هم نگذشته است و مردم شاهد حضور وزرای دولت در رسانه‌ها به ویژه صدا و سیما هستند.

واکنش مردم به این گفت‌گوها و مصاحبه‌ها در چند روز گذشته جالب توجه است.امیدی که در دل مردم ایجاد شده بود اکنون و در ابتدای کار کمرنگ شده و اظهارات تیم اقتصادی دولت در این امر بی تاثیر نیست.

دلیل این که وزرای دولت اینگونه پر حجم در صدا و سیما حاضر می‌شوند و نکاتی را مطرح می‌کنند که دل مردم خالی شود چیست؟ هدف آنها از این سیاست که همه مشکلات به دولت پیشین ربط داده شود چه می‌تواند باشد؟

دولت قبلی هم از دولت‌های قبلی خود انتقاد می‌کرد حتی می‌گفت نمی‌گذارند کار کنیم.آیا این سیاست می‌تواند راهگشا باشد؟

بهتر نیست وزرای دولت تدبیر و امید از همین ابتدا کمتر سخن بگویند و بیشتر عمل کنند و تفکر؟
وزرای گرامی! آیا به این موضوع فکر کرده‌اند که این سخنان و سیاست‌های اقتصادی اعلامی چه تاثیری بر بازار و فضای اقتصادی کشور داشته است؟ تاثیر این اظهارات را بر افکار عمومی سنجیده‌اند؟

توقع همگان به ویژه مردم از دولت و وزرای با تجربه رعایت اینگونه مسائل است. بار روانی این گفته و سخنان به ویژه در حوزه افتصادی بر مردم فشار وارد می‌کند و آرامش جامعه را به هم می‌زند. دولت نیاز به آرامش جامعه دارد.

اکنون برای کاهش نگرانی‌های ایجاد شده در جامعه چه خواهید کرد؟ بهتر است وزرا سنجیده سخن بگویند و شرایط را در نظر بگیرند.

حمایت:چرایی تعویق یک نشست

«چرایی تعویق یک نشست»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن می‌خوانید؛سوریه این روزها دورانی بس حساس را سپری می‌کند؛ در عرصه داخلی گروه‌های تروریستی به خواست اربابان خارجی خود قتل‌عام مردم بی‌گناه را تشدید کرده‌اند. هر چند آنها در نبرد با ارتش با شکست مواجه شده‌اند، برآنند تا با جنایات پراکنده و کشتار مردم فضایی از وحشت را بر کشور حاکم سازند.

در حوزه بیرونی نیز کشورهای غربی به همراه صهیونیست‌ها، کشورهای عربی و ترکیه با ادعای مقابله با سلاح‌های شیمیایی استفاده‌شده در سوریه، فضا‌سازی رسانه‌ای مبنی بر اقدام نظامی ضد سوریه را تشدید کرده‌اند که با واکنش‌های سوریه، جبهه مقاومت، چین، ایران و روسیه روبه‌رو شده است و صف‌‌بندی‌های نظامی در منطقه را به همراه داشته است. حامیان سوریه تاکید دارند که هدف غرب از ورود به سوریه حمایت از این کشور نیست، بلکه آنها به دنبال نابودسازی این کشور و منطقه هستند؛ بنابراین در برابر تحرکات ائتلاف غرب کوتاه نخواهند آمد.

در کنار مجموع تحولات داخلی و خارجی مربوط به سوریه یک اصل اساسی مشاهده می‌شود و آن تحرکات غرب برای برگزارنشدن نشست ژنو 2 است. در این چارچوب واشنگتن دیدار جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا و سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه را به تعویق انداخته است و سایر متحدان غرب نیز از برگزارنشدن این نشست سخن گفته‌اند.

با توجه به اینکه دولت سوریه و بسیاری از کشورها موافق برگزاری نشست ژنو 2 هستند، این سوال مطرح است که ریشه کارشکنی کنونی غرب درباره این نشست چیست و چه اهدافی را پیگیری می‌کند؟ در پاسخ به این پرسش بررسی تحولات داخلی سوریه و عرصه جهانی امری قابل توجه است. در حوزه داخلی سوریه، گروه‌های تحت حمایت غرب از یک سو در برابر ارتش با شکست‌های سنگینی همراه شده اند و از سوی دیگر اختلافاتی میان آنها شدت گرفته است به‌گونه‌ای که برخی از آنها تهدید به استعفا کرده‌اند. همچنین افشای جنایات این گروه‌ها و استفاده آنها از سلاح شیمیایی علیه مردم سوریه عملا این گروه‌ها را در حاشیه قرار داده است.

در حوزه جهانی نیز روند تحولات به نفع مردم و نظام سوریه است، به‌گونه‌ای که اکنون بسیاری از کشورها بر لزوم حمایت از سوریه تاکید دارند بویژه اینکه سوریه با پذیرش حضور بازرسان سازمان ملل در این کشور صداقت خود در استفاده نکردن از سلاح شیمیایی را به اثبات رسانده است. مجموع این تحولات مغایر با اهداف غرب ضدسوریه بوده و عملا دستان دشمنان سوریه در نشست ژنو 2 را خالی کرده است.

با توجه به این اوضاع غربی‌ها با لغو روند برگزاری نشست مذکور و کوبیدن بر طبل جنگ از سوی دیگر برآنند تا بر رسوایی‌های خود سرپوش گذارند و از سوی دیگر با بحرانی ساختن فضا، زیاده‌خواهی‌های خود از جامعه جهانی را مطرح سازند تا در لوای آن بتوانند کمی از شکست‌های خود در برابر سوریه و حامیان آن را پنهان کنند.

آفرینش:آبروی کشور و مساله پناهندگی به استرالیا

«آبروی کشور و مساله پناهندگی به استرالیا»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛سفیر استرالیا در تهران چندی پیش خبر داد: از آغاز ماه ژانویه سال‌ جاری تاکنون، 6500 تن از ایران با قایق و بدون روادید، راهی آب‌های استرالیا شده و خواستار ورود به خاک آن کشور بوده‌اند. ‌ایرانیان بیش از همه کشور‌ها حتی افغان‌ها مهاجرت غیرقانونی به استرالیا داشته‌اند. در واقع هم ‌اینک ‌در اردوگاه‌های مهاجرتی استرالیا، 3350 ‌ایرانی حضور دارند. این در حالی است که طی ماه‌های اخیر مساله پناهجویانی که از اندونزی و مالزی با قایق به سمت استرالیا می‌روند به موضوع اول محافل سیاسی و انتخاباتی این کشور تبدیل شده است.

در ادامه همین سیاست دولت استرالیا اخیرا طرحی را با کمک دولت گینه تصویب کرد که براساس آن همه پناهجویانی که با قایق خود را به خاک استرالیا می‌رسانند به این کشور تبعید می‌شوند. در این حال اگر نگاهی آسیب شناسی به این امر و اینکه ایرانیان بیش از هر ملتی تقاضای پناهندگی از استرالیا می کنند باید به چند نکته توجه کرد:

نخست اینکه اکنون ماه‌ها است که شمار ایرانیان پناهنده به استرالیا و مساله غرق این پناهندگان در آبهای این کشور به خبر مهمی در سطح استرالیا و جهان شده و در روزهای اخیر نیز بار دیگر دو کشتی پناهندگان با خطر غرق روبرو بود. حال اینکه اگر رویکرد رسانه های غربی و ... را ضد ایرانی بدانیم باید گفت چرا باید فضا به گونه ای شود که برخی از رسانه های ضد ایرانی این پناهندگان ایرانی فریب خورده را مردمی که از جنگ و فقر فرار می کنند معرفی کنند.؟ این رویکرد در حقیقت نه تنها منافع و پیامد خوبی برای ایران و ایرانی ندارد بلکه جدا از معرفی وارونه و بد ایرانیان کشور ما را توام با فقر و... و حتی بدتر از کشورهایی چون سری لانکا معرفی می کنند.

دوم اینکه در واقع شمار زیادی از ایرانیان چه با وعده و و عید و... و فریب کلاهبرداران و قاچاقچیان دست به چنین خطری میزنند و همچنان در مسیر پر خطر دریایی برای رسیدن به استرالیا قرار می گیرند آنان در رویای دستیابی به زندگی بهتر اغلب بهای سنگینی چون جان خویش را می پردازند. حال این وظیفه رسانه ها و دولت است که جدا از آگاه سازی شهروندان مانع از رخدادهایی اینچنینی گردد.

سوم اینکه باید با آسیب شناسی علل افزایش میل به پناهندگی و همچنین رتبه اول ایران در ارسال پناهنده به استرالیا راه ها و روش های قاچاق انسان به استرالیا را بست و با قاچاقچیان بین المللی که با آبروی کشور بازی می کنند برخورد کرد. همچنین باید در نظر داشت که باید به بررسی علل و انگیزه های اصلی چنین شهروندانی توجه کرد که با گذار از همه مشکلات و بدبختیهای پیش رو راه استرالیا و پناهندگی را در پیش می‌گیرند. به عبارتی باید دانست چه عوامل اقتصادی و اجتماعی و... موجب عزم سفر به استرالیا و رفتن به دام قاچاق برها و بازی با جان و مالشان می‌شود.

قانون:سوریه قربانی منافع دیگران

«سوریه قربانی منافع دیگران»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قم نعمت احمدی است که در آن می‌خوانید؛حل مسئله سوریه، با تصمیم شورای امنیت سازمان ملل یا بدون آن؛ این مسئله‎ای است که این روزها توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده. هر چند منشور سازمان ملل این اجازه را نمی‎دهد که کشورها به صورت خودسرانه و بدون مجوز شورای امنیت به کشور دیگری حمله نظامی کنند اما در تاریخ بین‏الملل، سابقه این گونه حملات بسیار مشاهده می‎شود. در رابطه با سوریه اوضاع بدین صورت است که حتی اگر کشورهای غربی عضو در شورای امنیت بتوانند چین را دور بزنند اما روسیه را نمی‏توانند؛ با توجه به منافعی که دولت روسیه در این کشور دارد و ایستادگی‏هایش در برابر غرب قطعا هر قطعنامه‏ای که راجع به سوریه باشد توسط این کشور وتو خواهد شد.

همچنان‎که اخیرا سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، اعلام کرد که تحرکات اخیر در رابطه با سوریه صحنه‏سازی است و فیلم‏هایی که از دمشق مخابره می‏شود نیز ساختگی است. یعنی حتی پیش از آنکه هیات سازمان ملل نظر خودشان را اعلام کنند لاوروف عملا نظر نهایی کرملین را اعلام کرد. مسئله دیگر این است که رابطه آمریکا و روسیه در حال حاضر رابطه حسنه‏ای نیست و حتی آخرین قرار ملاقات میان باراک اوباما و ولادیمیر پوتین، روسای جمهور آمریکا و روسیه به دنبال ماجراهایی از جمله مسئله‏ای که اسنودن، افشاگر آمریکایی، به وجود آورد، منتفی شد.

البته چند روز دیگر سران گروه جی 20 که یک مجموعه اقتصادی است در سنت پترزبورگ نشست دارند و قرار است اوباما و پوتین در حاشیه این نشست با هم گفت‎و‏گو کنند. این مسئله نقش روسیه را در داستان سوریه آشکار می‏کند و نشان می‏دهد که سوریه تا چه حد برای این کشور اهمیت دارد.

روسیه با تمام توان مقاومت خواهد کرد تا پایگاه دریایی طرطوس را حفظ کند چرا که تنها جایی که در دریای مدیترانه برای روسیه باقی مانده همین پایگاه دریایی طرطوس است. لذا بدون شک اگر کشورهای غربی بخواهند مسئله حمله نظامی به سوریه را از طریق شورای امنیت سازمان ملل پیش ببرند قطعا با وتوی روسیه رو‏به‏رو خواهند شد.

اکنون سوال اینجاست که آمریکا و غرب در برابر این وتو چه خواهند کرد؟ باید توجه داشت که هنوز مدت زمان زیادی از حمله کشورهای غربی و ناتو به لیبی نمی‏گذرد. در آن ماجرا نیز شورای امنیت اجازه دخالت نظامی نداد اما ناتو بدون مجوز شورای امنیت به این کشور حمله نظامی کرد. حتی در عراق نیز شورای امنیت اجازه مداخله نداد اما آمریکا وارد شد.

این دولت‏های بزرگ بعد از این که به کشورهایی چون لیبی و عراق ورود پیدا می‏کنند، ساختار نظامی آن را بر هم می‏‎زنند و ترکیب جدیدی ایجاد می‏کنند سپس نیز به تقسیم منافع روی می‏آورند. اینجاست که دولت‏های دیگر نیز منافع خودشان را در نظر می‏گیرند و حتی اگر در شورای امنیت نیز قطعنامه علیه کشوری را وتو کرده باشند دیگر در برابر اقدامات صورت گرفته سکوت می‏کنند.

پیش‏بینی من این است که آمریکا به کمک ناتو برخی نقاط معین و استراتژیک سوریه را هدف حمله نظامی قرار خواهد داد و سپس نیز منطقه پرواز ممنوع در این منطقه ایجاد خواهد کرد. در این میان شورای امنیت نیز واکنشی جز محکوم کردن از خود نشان نخواهد داد زیرا در معادلات جهانی چندین سازمان و نیروی مهم وجود دارند که عبارتند از سازمان ملل و شورای امنیت، اتحادیه اروپا، آمریکا و ناتو. لذا قدرت‎های برتر از لحاظ نظامی همواره به گونه‏ای می‏توانند اهداف‏شان را پیش ببرند حال یا از طریق شورای امنیت وارد می‏شوند و اگر نشد نیز از طریق آمریکا، اتحادیه اروپا یا ناتو. سازمان ملل نیز فقط می‏تواند حملات بدون مجوز آن‎ها را محکوم کند آن هم نه به صورت قطعنامه بلکه با انتشار یک بیانیه.
 
تهران امروز:آقای وزیر! برای ایران هنجار نبود؟

«آقای وزیر! برای ایران هنجار نبود؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می‌خوانید؛در بحبوحه مشاجرات لفظی آمریکا و روسیه درباره لزوم یا عدم لزوم اخذ مجوز از شورای امنیت سازمان ملل متحد برای حمله نظامی به سوریه مقامات آمریکایی از جمله جان کری، وزیر خارجه این کشور استدلال‌هایی را مطرح کرده‌اند که بسیار تامل برانگیز است. روسیه معتقد است طبق فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد که همه کشورهای دنیا بدان پیوسته‌اند، اقدام نظامی علیه یکی از کشورهای عضو صرفا با مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد امکان‌پذیر است و در حال حاضر هم شورای امنیت چنین مجوزی را صادر نکرده است لذا اقدام نظامی احتمالی غربی‌ها علیه سوریه ناقض قوانین بین‌المللی و برهم زننده نظم جهانی است.

متقابلا جان کری، وزیر خارجه آمریکا گفته است که در سوریه حمله شیمیایی گسترده رخ داده و چنین حمله‌ای «هنجارشکنی جهانی» است و مداخله برای ممانعت از چنین حملاتی نیازی به مجوز شورای امنیت ندارد. کری تاکید کرده است که سلاح شیمیایی،سلاح کشتار جمعی است وهرکشوری که آن را به کارگیرد مرتکب جنایت شده است و باید جنایتکار هم مجازات شود به همین دلیل غربی‌ها منتظر مجوز شورای امنیت نمی‌مانند و مداخله نظامی خواهند کرد. جان کری این سخنان را در شرایطی بیان کرده است که دو روز پیش مجله آمریکایی فارین پالیسی به نقل از سیا، سندی از دوران جنگ 8 ساله ایران و عراق منتشر کرده که طبق این سند آمریکا درحملات شیمیایی صدام حسین و رژیم بعث این کشورعلیه ایران، کمک کارصدام بوده است.

طبق این سند آمریکا به‌طورقطعی از قصد صدام حسین برای حمله شیمیایی به نیروها و شهروندان ایرانی اطلاع داشته است و نه‌تنها مانع این حملات نشده است که حتی به نیروهای عراقی، اطلاعاتی را از محل تجمع نیروهای ایرانی داده است تا صدام حسین بصورت موثرتری حمله شیمیایی علیه ایران را عملیاتی کند.

اگر این سند را با سخنان روز گذشته جان کری مقایسه کنیم به چه نتیجه‌ای خواهیم رسید؟ آیا غیر از این است که آمریکایی‌ها حتی درمواجهه با سلاح‌های کشتار جمعی و کاربرد آن نگاه کاملا دوگانه‌ای دارند؟بدون شک استفاده از سلاح‌های شیمیایی در هر شکل و به هر نحوی محکوم است اما چگونه است که کاربرد سلاح شیمیایی درسوریه که هنوز مشخص نشده کدام طرف دعوا از آن استفاده کرده،هنجارشکنی است و باید فوری مداخله نظامی‌کرد اما زمانی که نیروها و شهروندان بی‌گناه ایران و حتی مردم کرد عراق زیر بمباران هر روزه شیمیایی صدام بودند، نه تنها هنجارشکنی نبود که حتی مستحق حمایت اطلاعاتی آمریکا بود؟ باید ازآمریکا پرسید که تناقض در رفتار خود را در قبال دو حادثه کاملا مشابه چگونه توضیح می‌دهد؟ اگر کاربرد سلاح شیمیایی هنجارشکنی و محکوم است و حتما هم همین‌طوراست، چرا آمریکا آن زمان علیه صدام وارد عمل نشد؟ خسارات وارد بر ملت ایران که بخشی از آن ناشی از کمک آمریکا به صدام در حمله شیمیایی به ایران است را چه کسی باید پرداخت کند؟

تاریخ را نمی‌توان پنهان کرد، شهروندان بسیاری درایران هستند که تمام جان‌شان و نفس‌شان سند رسوایی آمریکا و غرب است و هنوزچشم جهان جرات دیدنشان را ندارد چرا که دست متقلبان را رو و چهره آنها را رسوا خواهند کرد. اکنون زمان رسوایی جدید غرب است.

 

آرمان:زنده‌باد استاندارد دوگانه

«زنده‌باد استاندارد دوگانه»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر سیدعلی خرم است که در آن می‌خوانید؛شرایط بسیار متشنج سوریه این روزها و در پی به‌کارگیری نوعی گاز شیمیایی نامعلوم بحرانی شده است. یک سال ونیم پیش و درپی گذشت شش ماه از ناآرامی‌های سوریه، برخی از قدرت‌های منطقه‌ای و تعدادی از قدرت‌های جهانی ندای سرنگونی بشاراسد را سر داده و پل‌های دوستی و روابط بین خود و سوریه را ویران کردند. در منطقه خاورمیانه هم اغلب کشورهای عربی و ترکیه به عنوان یکی از دوستان بشار اسد بی‌محابا و بدون ارزیابی و در یک حرکت ناپخته سیاسی آنچنان علیه اسد موضع‌گیری کردند که پل‌های پشت سرخود را با رهبر سوریه طوری خراب کردند که دیگر راه بازگشتی برای خود باقی نگذاشتند.

آمریکا، انگلیس و فرانسه هم که در ابتدا نسبت به موضع‌گیری علیه سوریه تردید داشتند به هوس ایجاد تغییرات اساسی به نفع اسرائیل در خاورمیانه بر سرنگونی بشاراسد سرمایه‌گذاری کردند و به حمایت از معارضین که عموما از خارج از سوریه وارد شده بودند، پرداختند. آن اقدام غرب و این بی‌تابی کشورهایی نظیر ترکیه آنچنان دست به دست هم داد که جهان را درمورد سوریه به بن‌بست رساند. به‌عبارت دیگر غرب برای چندمین‌بار مار در آستین پروراند و تنها دستاورد تجهیز مخالفین بشاراسد همانا تقویت طرفداران القاعده و دادن زمین بازی به افراطیون وهابی- سلفی در سوریه بود که نهایتا معارض جان خود غرب نیزخواهد شد.

این حرکت غرب که با پشتیبانی ترکیه، اسرائیل، عربستان، امارات، قطر، اردن و مصر به پیش برده شد، در تعارض جدی با حرکت مردم مسلمان منطقه که درصدد نفی افراطی‌گری و تندروی در کشورهای خود می‌باشند، قرار گرفته لذا یک اشتباه استراتژیک برای غرب در خاورمیانه محسوب می‌شود. از سوی دیگر بشار اسد بعد از شکست‌های اولیه در مقابل معارضین چندملیتی که با معارضین سیاسی سوریه تفاوت عمده و اصولی دارند، به‌تدریج ابتکار عمل را به دست گرفت و با کمک حزب‌ا... لبنان توانست ضربات اساسی به گروه‌های تکفیری وارد سازد.

به ترتیبی که حامیان معارضین سوریه در منطقه و جهان را دچار نگرانی جدی کرد که نکند بشار اسد با چند حرکت دیگر سرنوشت میدان جنگ داخلی را به‌دست گیرد و در آن صورت آنها که روابط خود را با بشار اسد به کلی ویران کرده بودند، چه باید بکنند؟ ترس از روبه‌رو شدن با این سرنوشت، همه را بر آن داشت که قبل از اینکه دیر شود، طرحی دراندازند که حداقل آن به کاهش قدرت بشار اسد و حداکثر آن به سرنگونی آن بینجامد.

از چند ماه پیش مرتبا تبلیغات غرب بر این استوار بود که اگر بشار اسد سلاح شیمیایی به ‌کار گیرد عبور از خط قرمز است و هفته قبل ناگاه اخباری جهان را متوحش ساخت که سلاح شیمیایی درسوریه به‌کار گرفته شده است. مستندات آن هم نوارهای ویدئویی بود که معارضین سوریه روی اینترنت گذاشته بودند. مطابق اظهارنظر کارشناسان سلاح‌های شیمیایی هنوز معلوم نیست آیا سلاح‌های شیمیایی به‌کارگرفته شده یا نوعی گازهای مسموم موجب این امر شده ولی قابل تامل است که کاخ سفید دریک موضع‌گیری شتاب‌زده اعلام داشت اگر دولت سوریه اکنون هم به بازرسان اجازه بازدید از محل حادثه را بدهد دیگر دیر شده و آمریکا در مسیر اقدام نظامی علیه سوریه قرار دارد.

از نگاه انسانی و از دید اسلامی و در چارچوب حقوق بین‌الملل و به‌ویژه حقوق بشر هرگونه به‌کارگیری سلاح‌های کشتار جمعی و ازجمله سلاح شیمیایی توسط هر کس اعم از دولت سوریه یا معارضین محکوم است و جنایت علیه بشریت محسوب می‌شود. اما اینکه دولت‌های غربی قبل از هرگونه ارائه ادله و مستندات دولت سوریه و بررسی آنها به صدور حکم پرداخته و در مسیر برخورد نظامی با دولت سوریه قرار بگیرند، یادآور سناریوی مشابهی است که درمورد عراق به‌کار بردند.

صرف‌نظر از اینکه دولت سوریه که اکنون دست بالاتر را در جنگ داخلی دراختیار دارد و قاعدتا نیازی به توسل به حربه‌های کثیفی چون به‌کارگیری سلاح شیمیایی علیه غیرنظامی‌ها ندارد و برعکس این گروه‌های وهابی هستند که قافیه را در نبرد با مقابل بشاراسد باخته و تلاش دارند زمین بازی را عوض نمایند و لذا درصددند با اتهام به‌کارگیری سلاح‌های شیمیایی نیروهای غربی را مستقیما دخیل در جنگ سوریه نمایند اما نوع موضع‌گیری غرب نشان می‌دهد آنها درحال آماده‌سازی و ترویج یک سیاست از پیش‌تعیین‌شده‌ درمورد سوریه هستند که آنان و کشورهای همپیمان آنها در منطقه را از این بن‌بست سیاسی نجات دهند. در این رابطه چند نکته قابل مطالعه است:

1-‌ اظهارات ویلیام هیگ، وزیرخارجه انگلستان که «بدون عبور از مجرای شورای امنیت هم با وجاهت قانونی می‌توان به سوریه حمله نمود»، سرآغاز شکست ساختار سازمان ملل متحد است که 68 سال دوام آورده و صلح را تاکنون بر روی کره زمین تضمین کرده است. در فاصله جنگ‌های اول و جنگ دوم جهانی به‌جای سازمان ملل متحد سازمان دیگری در جامعه جهانی کار می‌کرد که جامعه ملل نامیده می‌شد. علت اصلی شکست جامعه ملل و شروع جنگ دوم جهانی این بود که هرکدام از قدرت‌های بزرگ از محدوده شورای امنیت آن زمان بیرون رفته و به خیال خود جنگ‌هایی به راه انداختند که در ظاهر نظم را در جهان جاری سازند ولی درحقیقت منافع خود را تامین کنند. اما دیری نپایید که تعارض در پیاده‌کردن منافع ملی قدرت‌های بزرگ در خارج از چارچوب شورای امنیت سبب بروز جنگ دوم جهانی شد. سخنان نابخردانه ویلیام هیگ حاکی از این است که بریتانیا هنوز از شکست جامعه ملل و بروز جنگ دوم جهانی درس لازم را نگرفته است. امروز هم اگر قدرت‌های بزرگ خارج از محدوده شورای امنیت به اعمال سیاست‌های فراقانونی خود بپردازند سنگ‌بنای متلاشی‌شدن سازمان ملل متحد را پایه‌ریزی می‌نمایند و حمله به سوریه به هیچ‌وجه وجاهت قانونی و مشروعیت حکم شورای امنیت سازمان ملل متحد را ندارد.

 2-‌ در جریان جنگ عراق، اتهام آمریکا و انگلیس به عراق، داشتن سلاح‌های هسته‌ای بود و اسناد آژانس انرژی اتمی نشان می‌دهد این اتهام هیچ‌گاه مستند نگردید ولی دو قدرت مزبور با ارائه اسناد واهی سعی داشتند بر طرح از قبل تعیین‌شده خود یعنی حمله به عراق لباس قانونی بپوشانند و بعد از حمله مشخص شد که حتی آژانس هم نتوانسته بود از موضع‌گیری‌های سیاسی و غیرفنی آمریکا و انگلیس درمورد عراق جلوگیری نماید زیرا آنها مصمم به حمله به عراق بودند. اکنون درمورد سوریه هم سناریوی مشابهی در حال تکرار شدن است و همگان می‌دانند آمریکا، انگلیس و فرانسه وهمپیمانان منطقه‌ای آنان مجبورند به سوریه به نوعی حمله نظامی کنند تا از احیای قدرت توسط بشار اسد در سوریه جلوگیری شود لذا به‌کارگیری سلاح‌های شیمیایی نوعی مستندات واهی می‌تواند باشد که آنان احتیاج دارند.

 3- جالب اینجاست که همین سه قدرت که در قبال به‌کارگیری احتمالی سلاح شیمیایی درسوریه وجدان‌درد گرفته‌اند در قضیه مشابهی که درمورد به‌کارگیری سلاح‌های شیمیایی علیه ایران به‌طور مکرر اتفاق افتاد، نه‌تنها هیچ احساس درد وجدان نکردند بلکه با آگاهی کامل در قبال به‌کارگیری همین سلاح‌ها توسط صدام سکوت نمودند تا با وقوع جنایت علیه بشریت رقیب منطقه‌ای آنان یعنی ایران ناتوان شود. قدرت‌های منطقه‌ای چون ترکیه و عربستان هم روش مشابهی را درآن زمان درپیش گرفتند لذا حقیقتا بایستی گفت: «زنده‌باد استاندارد دوگانه».
    
شرق: نقدی بر اراده پیگیری شنود

«نقدی بر اراده پیگیری شنود»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم بهمن کشاورز است که در آن می‌خوانید؛1- به موجب اصل 25 قانون اساسی، بازرسی و نرساندن نامه‌ها، ضبط و فاش‌کردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، عدم‌مخابره و نرساندن آنها، استراق‌سمع و هرگونه تجسس ممنوع است، مگر به حکم قانون. این حکم به ماموران دولت راجع است و ضمانت اجرای آن در ماده 570 قانون مجازات اسلامی به شکل انفصال از خدمت و مجازات حبس پیش‌بینی شده و این ماده، مجازات و سلب آزادی و حقوق اساسی مردم را مقرر کرده است. در عین حال ماده 582 همین قانون نیز به طور مشخص ضمانت اجرای مفتوح، توقیف، معدوم، بازرسی، ضبط، استراق‌سمع کردن مراسلات یا مکالمات تلفنی را برای ماموران دولت، حبس از یک سال تا سه سال در نظر گرفته است. ملاحظه می‌شود ظاهرا این مجازات‌ها صرفا در مورد ماموران دولت که مرتکب این کار بشوند، قابل اعمال است.

2- به همین علت قانونگذار در ماده دو قانون جرایم رایانه‌ای مقرر کرده «هرکس به طور غیرمجاز محتوای در حال انتقال ارتباطات غیرعمومی در سامانه‌های رایانه‌ای یا مخابراتی یا امواج الکترومغناطیسی و یا نوری را شنود کند به حبس از شش ماه تا دو سال زندان یا جزای نقدی از 10‌میلیون تا 40‌میلیون‌ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد، ماده سه این قانون نیز در مورد اقدامات خطرناک‌تری که به نوعی جاسوسی محسوب شود، مجازات‌هایی پیش‌بینی می‌کند.»

 3- بنابراین درخصوص مجازات شنود و افشای مخابرات و مکالمات و مانند اینها با خلأ قانونی مواجه نیستیم، زیرا این دخالت غیرقانونی یا شنود یا به وسیله ماموران دولت انجام می‌شود یا از جانب افراد عادی.

در مورد اول مواد 570 و 582 قانون مجازات اسلامی (باب تعزیرات) نیاز را برطرف کرده و در مورد افراد عادی نیز ماده دو قانون جرایم رایانه‌ای قابل اعمال است، اما اینکه مقام‌های مسوول و نیروی انتظامی موفق به پیگیری رد قضیه و شناسایی مرتکب نشوند، موضوعی اجرایی و عملی است و ارتباطی به بود و نبود قانون ندارد. البته چنین ناتوانی و عدم امکانی شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد، زیرا موارد بسیار مشاهده شده و می‌شود که عملیات و جرایم بسیار پیچیده ظرف مدت بسیار کوتاهی کشف و افشا می‌شود. نتیجه اینکه هم ابزارهای قانونی وجود دارد و هم از نظر تکنیکی پیگیری این امور میسر است، آنچه می‌ماند اراده برای پیگیری است که به عوامل انسانی و عوامل بسیار دیگری مربوط می‌شود. بدیهی است قصور و عدم اقدام مقام‌ها و مامورانی که اقدام در این مورد وظیفه اینهاست در جای خود، قابل تعقیب و مجازات است. والله اعلم.
 
مردم سالاری:تعریف بایدها و ابزارها در حمایت از دولت

«تعریف بایدها و ابزارها در حمایت از دولت»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم توحید شوطی است که در آن می‌خوانید؛ عدالت محوری، ولایت مداری، پیروی از آرمانهای انقلاب، فتح قله‌های علم، شایسته‌سالاری و تحول اقتصادی از جمله ادعاهایی بودند که تا دیروز شعار و لفظ کلام عده‌ای از مدیران ارشد اجرایی کشور بود، شعارهایی که در عمل نه تنها در راستای آنها حرکت نمی‌شد بلکه گاه خلاف آن رخ می‌داد، به نحوی که امروز آنچه از رفتارها و گفتارهای دولتمردان پیشین به جا مانده، آسیب‌هایی است که بر پیکره اجتماع و اقتصاد و سیاست وارد شده است، و قطعا برای رفع آنها به یک انسجام ملی در ارائه تحلیل‌های منطقی و آسیب‌شناسی بر پایه عقلانیت اعتقادی، سیاسی و اقتصادی نیاز است. اما قبل از ارائه هر گونه تحلیل در این خصوص، ترسیم دامنه تاثیر آسیب‌های آنها به عنوان یک ضرورت مطرح است.

حقوق مردم در ارتباط مردم با نظام، رابطه حاکمیت دینی اسلام با مردم، رابطه نظام با مردم، ارتباط حوزه‌های دانش و دانشگاهی با نظام، ارتباط مدیران با نظام، موضوعات مهمی هستند که طی هشت سال گذشته به علت رفتارهای نه چندان منطقی بعضی مدیران اجرایی، دچار چالش‌هایی شدند. در حالی که دولت شعارهای بسیاری در این زمینه‌ها می‌داد، اما در عمل با ارائه مدل‌های آزمایشی که به سعی و خطا نیاز داشت و با دست آویز کردن برنامه‌های عوام فریبانه‌ای همچون سهام عدالت و تقسیم پول نقد در جیب مردم و در جلد عدالت و اقتصاد اسلامی، ارتباط مدیریت اقتصادی جامعه و عدالت اسلامی را نشانه رفت و سعی کرد بدون تمرکز بر روی یک الگوی عملی یا به عبارتی مدینه فاضله عملی به صورت شتابزده و بدون استراتژی در صحنه‌های جهانی هماورد طلبی کند.

آنچه گفته شد تا حدودی دامنه نتایج کلی گویی‌های عنوان شده را مشخص کرد. در این نوشتار، به ارائه بخشی از شاخص‌های قابل لمس پرداخته می‌شود.

در گذشته نتایج رفتارهای اشتباه دولت به نام عدالت محوری را در ریزش طبقه متوسط و گسترش فقر در طبقات میانی جامعه آشکار کرد و در شعارهای دیگر نیز این نتایج برعکس را مشاهده کردیم.

یا شعار فتح قله‌های علم داده شد اما در عمل با پیروی از خاست‌های سیاسی خطی، جمعی از اساتید دانشگاهی را به حاشیه راندند و در مواردی از دانشگاه خارج کردند و گذشته از آن بعضاً با ورود تفاسیر مبالغه آمیز و سیاسی در حوزه علوم و استفاده از شاخص‌سازی‌های معیوب انگیزه‌های تلاش برای پیشرفتهای علمی در نسل آینده را پیش‌خوری کردند، در نهایت شایسته‌سالاری در کنار عزل و نصب‌های اتوبوسی مدیران، به فراموشی سپرده شد.

از این دست مثال‌ها برای روشن شدن زوایای برعکس شدن نتایج شعارهای طرح شده در دولت گذشته بسیار است.

اما سوال اصلی در شرایط کنونی این است که برای اصلاح چه می‌توان کرد؟ یا به عبارتی چه باید کرد؟ و اصلاً چرا باید این امور را اصلاح کرد و ابزار‌های اصلی اصلاح کدامند؟

اکنون لزوم پیشگیری از آفت اصلی نظام یعنی سرخودگی مردم، دانشگاهیان، دانشمندان، فعالان اقتصادی، دلسوزان انقلاب و پاسداری از اهداف عالیه نظام اساس بایدهای اصلاح را تشکیل می‌دهد. شکی نیست که حیات و پایداری یک نظام سیاسی به قدرت مقبولیت و مشروعیت نیروها و سرمایه‌های اجتماعی آن وابسته است، اگر کل آرای موثر جامعه را به فعال، نیمه فعال و خاموش تقسیم کنیم، دیروز امید به تغییر، به تلاش ائتلاف اهل قلم، متخصصین و سرمایه‌های اجتماعی(فعالان سیاسی و اقتصادی) انرژی و جهت می‌داد، اگر توجه داشته باشیم که امروز نقطه کانونی این جریان با تلاش آرای فعال در همراه کردن آرای نیمه فعال، در انتخاب قاطع رئیس جمهور منتخب جناب آقای دکتر روحانی متبلور گردیده در اینصورت براحتی می‌توان تصور کرد که برنامه‌های عملی دولت منتخب در این اصلاح از چه حساسیتی برخوردار است. در این صورت مشخص می‌شود که سرخوردگی آرای جامعه، بخصوص آرای فعال به عنوان یک آفت چه آسیبهایی را می‌تواند با خود به همراه داشته باشد در اینصورت است که نیاز کشور به دلجویی از آسیب دیدگان این قشر و ایجاد تغییرات ساختاری در مدیریت اجرایی گذشته کشور که بصورت اتوبوسی بر کشور حاکم شد به عنوان اورژانسی ترین اقدامات رخ می‌نمایاند.

اما پیش نیاز این نگاه جدید و تاثیر عملی آن در ایجاد سیستمی تحول گرا در نظام مدیریتی کشور چیست؟ واقعیت اینست که امروز دولتی جدید و با عنوان دولت تدبیر و امید روی کار آمده است. اما احساس می‌شود مشکلات داخلی این دولت که گوشه‌هایی از آن نیز در جلسات رای اعتماد در مجلس نمایان شد، در کنار مشکلات خارجی و انتظارات عمومی فشار بی نظیری به آن وارد می‌کند طوری که از نگاهی حتی نسبت به مشکلات زمان جنگ نیز سنگینی می‌کند، و این فضا انرژی زیادی را در نتیجه تدبیر اصولی برای شگفتن غنچه‌های امید در دل مردم می‌طلبد اما طبیعی است که کمک برای این انسجام ضرورتهای ویژه ای را طلب خواهد کرد.

در خصوص این ضرورتها کافی است فقط به این نکته عنایت شود که در کشور ما خواسته و یا ناخواسته، عالمانه و یا عامدانه در طول دوران مدیریت سیاسی مدرن حتی بعد از انقلاب نیز با نوعی تحزب ستیزی مواجه بوده است و یا حداقل در ظاهر اینطور متصور می‌شود و در این بستر همیشه به جای اینکه احزاب دولتها را تشکیل دهند در عمل این دولتها بوده اند که احزاب را تشکیل می‌دادند با این پیش زمینه اگر به این موضوع توجه داشته باشیم که در فضای سیاسی گذشته کشور دو گویش مختلف اصلاح‌طلبی و اصولگرایی در ایجاد انسجام ملی موفق عمل نکردند در آنصورت براحتی وجود این ضرورت در حمایت از اعتدال گرایی روشن خواهد شد.

اما اصلاح امور به چه ابزاری نیاز دارد، به نظر می‌رسد مفید ترین ابزاری که در این صحنه می‌تواند در خدمت قرار گیرد، عدالت محوری است. اما عدالت محوری نه به آن مفهومی که در گذشته و در صحنه سیاسی گذشته کشور به حاکمیت آن ادعا می‌شد و بایستی توجه داشت که عدالت محوری و مساوات دو مفهوم کاملاً متفاوت دارند و در خیلی از موارد حتی در مقیاس‌های دینی نیز برابری و مساوات حتی خود ضد عدالت محسوب می‌شوند. پیش نیاز حاکم شدن این نگاه در مدیریت کشور تمرکز بر روی یک مفهوم و قالب عملیاتی از عدالت می‌باشد.

در این خصوص به نظر می‌رسد اگر مفهوم کلی عدالت یعنی «قرار دادن هر چیزی در جای ارزشی خود» ابعادی عملیاتی در صحنه سیاسی کشور بگیرد و به پیام آرای مردم در این ارزشگذاریها توجه شود در آنصورت می‌توان این حرکت را خط بطلانی بر گروکشی‌های سیاسی در مدیریت اجرایی کشور و حرکتی برای حاکم شدن آرامش پایدار در فضای سیاسی کشور نامید این نگاه، تعریفی از عدالت است که به نوعی حتی مبانی علوم مادی و طبیعی را نیز تشکیل می‌دهد مثلاً علم مهندسی ساختمان در یک کلام ساده پیدا کردن نوع مواد و میزانی از ابعاد هندسی و فیزیکی آن است که در ساخت یک ستون ساختمانی برای عملکرد بهتر به کار می‌رود و آن متفاوت از حالتی است که در محاسبه و کاربرد یک تیر مناسب ساختمانی با ماموریت خاص خود به کار می‌رود؛ مبنایی که در جای جای طبیعت خدادادی نیز قابل مشاهده و ردیابی است و از این منظر شاید تلاش علوم مادی را در یک تعریف جامع رد یابی و کشف عدالت خدا در ساختار طبیعت نامید و این نگاه همان ضرورتی است که در انتخاب و ارزیابی مدیران ارشد و میانی کشور بایستی بیشتر مد نظر قرار گیرد.

بهار:ابتکار یک‌جانبه یا امتیاز یک‌جانبه

«ابتکار یک‌جانبه یا امتیاز یک‌جانبه»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم سالار حسینی است که در آن می‌خوانید؛ برادر عزیزم آقای دکتر هادیان را سال‌هاست می‌شناسم، مقالاتش را می‌خوانم و از تسلطش بر امور بین‌الملل آگاهم. او را یکی از دلسوزان منافع ملی کشور در دنیای پرهیاهوی کنونی و در پیچیدگی‌های سیاسی می‌دانم. قصد آن را نیز نداشتم که بر دیدگاه‌های مختلف که بسترساز رشد افکار و بالندگی انسان‌ها و جامعیت تحلیل‌ها و روان‌سازی و درستی اقدامات ملی می‌شود، نقدی بنویسم اما موضوع با اهمیتی چون «انرژی هسته‌ای»، مرا بر‌آن داشت که دقیق‌تر نظر دهم و با آگاهی بیشتر پیشنهاد خود را ارائه کنم.

در این موضوع که «انرژی هسته‌ای» مهم‌ترین مولفه‌ این روزهای مملکت ما به حساب می‌آید با شما هم نظرم و در این اصل که سیاست‌های سال‌های اخیر رهگشا نبوده و باید طرحی نو درانداخت و نگاهی جدید داشت و اقدامی مبتکرانه را در دستور کار قرار داد نیز با شما هم‌عقیده‌ام. اما برادر گرامی، «ابتکار یکجانبه» خود محتاج زیرساخت‌هایی است که بدون توجه به آن، تبدیل به «امتیازدهی یکجانبه» می‌شود و این برای مملکت ما در شرایط کنونی سمی خطرناک است. «ابتکار یکجانبه» در اصل یک عقب‌نشینی تاکتیکی است با این امید که با تغییر ریل، بده بستان‌های رایج (که به بن‌بست رسیده‌است) تغییر جهت داده و با بهره‌گیری از فشار افکار عمومی، سازمان‌های مردم‌نهاد (NGOها)، روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های بین‌المللی و به اصطلاح کمپین‌های حقوقی و انسانی، از این عقب‌نشینی، بستری بسازیم تا پیشروی جدی و جدیدی به همراه بیاید وگرنه من و شما هم‌عقیده‌ایم که بدون این پشتوانه‌ها با امتیاز دادن کسی برای ما کف نخواهد زد.

به‌راستی ابتکارات یکجانبه قذافی و تحویل امکانات و دستگاه‌های مربوط به طرف مقابل با پول مردم این کشور را از یاد برده‌ایم؟ آیا حتی یک سازمان مردم‌نهاد یا افکار عمومی حتی یک کشور از آن حمایت کرده‌است؟ که دستاویزی برای گرفتن امتیاز بعدی برای آن رژیم باشد؟ برادر ارجمندم، فراموش نکنیم که حتی در شرایطی که تحریم دارو و غذا داشته‌ایم نیز حتی یک کمپین ساده داخلی و منطقه‌ای نتوانسته‌ایم به‌راه بیندازیم و حمایت مردمی حتی یک کشور را به صورت اثر‌گذار ساماندهی نکردیم و این در حالی است که می‌دانیم نفوذ معنوی کشورمان در میان کشورهای مسلمان و دوست بسیار زیاد است.

در نشستی که در یونسکو در سال گذشته حضور یافتم، سخنرانی خانمی را گوش کردم که به شدت از همسر یکی از حاکمان عربی منطقه حمایت می‌کرد.

بعدا فهمیدم که از یک به اصطلاح NGO مستقر در پاریس است! یعنی زمانی که اکثر کشور‌های عربی همسایه ما در آمریکا و مهم‌ترین کشور‌های اروپایی، تشکیلات خودساخته‌ای برپا داشته‌اند تا سخن حاکمان عربی را از دل NGO‌ها بیان کنند ما از کوچک‌ترین اقدامات ابا داشته‌ایم. اصلا آیا نخبگان و صاحب‌نظران کشور ما دارای حداقل ارتباط با نشریات، خبرگزاری‌ها و سخن‌پراکنی‌های دنیا هستند که در مواقع لازم به نفع یک کمپین ایرانی فضا‌سازی کنند؟ چرا در سازمان‌های بین‌المللی در ژنو، وین و نیویورک و حتی در سازمان‌های منطقه‌ای مثل ESCAP، APCTT و در نهادهای تخصصی مثل WIPO، CSTD، ‌WB و... تقریبا هیچ ایرانی به عنوان کارمند، کارشناس و اثرگذار در روند تصمیم‌گیری این نهاد‌ها را نداریم؟ در حالی‌که کشورهایی همچون هند و پاکستان و حتی کشورهای عربی دائما در جنگ وارد کردن نیروهای خودی به این نهادها هستند و در بسیاری موارد نیز موفق شده‌اند!

به عبارت دیگر با کدام زیرساخت ابتکار یکجانبه تجویز می‌کنید؟ بدون داشتن زیرساخت‌های لازم بین‌المللی اگر پاسخ کشورهای دیگر به ابتکار یکجانبه این بود که So Late، So Little (بسیار کم بود و بسیار دیر انجام دادید)، آنگاه در برابر مردم و تاریخ چه پاسخی خواهیم داد؟ بعد از توفان چند ساله سیاست‌های بین‌المللی اشتباه، عدم توجه به ادبیات لازم و شعارهای بی‌پشتوانه که بسترساز حملات گسترده شبکه‌های تبلیغی و خبری دنیا علیه ما شده و افکار عمومی بعضی کشور‌ها را علیه ما بسیج کرده‌است و بعد از کم‌تحرکی برای ورود سیستماتیک به نهادهای اثر‌گذار بین‌المللی و غفلت از راه‌اندازی تشکیلات بین‌المللی مردم‌نهاد، دنیا و ما احتیاج به زمان داریم تا این روند بازسازی شود و خوشبختانه مصاحبه‌ها و ارائه نظرات جناب آقای روحانی و جناب آقای ظریف در راستای باز‌سازی همین فضای جهانی است.

خلاصه کنم که بدون داشتن ابزار لازم برای اثرگذاری مستقیم روی افکار عمومی دنیا به عنوان یک ابزار کارآ، ابتکار یکجانبه تبدیل به امتیازدهی یکجانبه می‌شود، وگرنه شاید بیشتر از میزان پیشنهادی شما را تبدیل به میله‌سوختی کردیم و اثری ندیدیم! ابتکار یکجانبه در ادبیات سیاسی دنیا، ‌عقب‌نشینی از یک طرف، برای پیشروی سریع از طرف دیگر است؟ آیا بسترهای لازم برای این پیشروی مهیاست؟

ابتکار:اعتدال مطالبه ملی یا طلب روحانی؟

«اعتدال مطالبه ملی یا طلب روحانی؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛هر گاه سخن از رویکرد جدید دولتها در ایران می‌شود و شعار محوری، جریان پیروز طنین انداز می‌گردد، پیچ مهره‌های جامعه اتوماتیک به صورت موقت با آن تنظیم می‌شود ولی مرور زمان و گرفتاریهای اجرایی منادیان شعار، موجب می‌شود تا رقیبان دست به کار شوند و آنرا به دلخواه تفسیر و به نفع خود مصادره نمایند.

همه مفاهیم محوری در طول بیست سال گذشته، عمری کوتاه داشته اند و در سن نوجوانی به کمای تحریف رفتند. اصلاحات به عنوان مهمترین شعار دوران دوم خرداد به سرعت تبدیل به گفتمان عمومی گردید و رنگ مطالبه ملی پیدا کرد ولی اجراء زدگی معماران و مهندسی رقیبان موجب شد تا طفل اصلاحات به مرور دچار سوء هاضمه و سوء تغذیه گردد و از رشد موزون و کامل باز بماند. اصولگرایان نیز با تکیه بر موقعیت ممتاز خود در قدرت، تلاش کردند تا شاید گفتمان خود را به مطالبه ملی تبدیل نمایند ولی به دلیل ناکارآمدی، پس زده شدند و طفل اصولگرایی سقط جنین شد. حال نوبت اعتدال فرا رسیده است.

دولتمردان اعتدال گرا چند روزی است که بر کرسی وزارت تکیه زده اند و ساز نظام اجرایی را با ریتم اعتدال کوک کرده اند و سرود اعتدال نواخته اند. اعتدال روزهای طفولیت خویش را سپری می‌کند. طفل اعتدال آنچنان زیبا و دلربا می‌باشد که به سرعت به مطالبه ملی تبدیل شده است. همه جا سخن از اعتدال است. افراطیون که نانشان در افراط و تندروی و تندخویی بود نیز خود را پشت سپر اعتدال پنهان کرده اند و تلاش می‌کنند با تعارف آبنبات، طفل اعتدال را به دامن خود بکشانند.

تفاوت اعتدال با اصلاحات و اصولگرایی در این است که اصلاحات خواست الیت روشنفکر بود و با پذیرش طبقه متوسط تبدیل به گفتمان فراگیر این طبقه گردید و به مرور با قدرت تئوریک رهبران آن به لایه‌های اجتماعی راه پیدا کرد. اصولگرایی هیچگاه از ویترین بیرون نیامده و محصور به خواست سیاسی شد و تبدیل به مطالبه اجتماعی نگردید ولی اعتدال پیش از آنکه رویکرد دولت جدید و مطالبه دکتر حسن روحانی باشد، خواست نانوشته آحاد مردم بود.

مردم اگر چه این خواست ایجابی نبود ولی به صورت سلبی مطالبه اش را داشتند. توده مردم از افراط و تفریط به تنگ آمده و نسبت به آن تنفر پیدا کرده اند. مردم در این انتخابات نه بزرگ به افراط گفتند و به دنبال راه و چاه برای برون رفت کشور از ورطه افراطیون بودند. حال خواستشان با شعار اعتدال دکتر روحانی منطبق افتاده است ولی همچنان اعتدال دارای ابهام است.

اعتدالی که پوسته نباشد و گوهرش با خواست مردم تطابق یابد، نیازمند باز تعریف است. گفتمان اعتدال مورد پذیرش همگان و مقبولیتش، مخالفین را نیز وادار به تغییر روش کرده است. ولی اضلاع این گفتمان می‌بایست تبیین و آنگاه به مطالبه ملی تبدیل شود. خاستگاه اعتدال باید تبیین، اردوگاه آن می‌بایست مشخص گردد. یکی از دلایل مهم شکست و ناکامی احمدی نژاد این بود که خاستگاه او تا نیمه راه آیت ا... مصباح و جریان ایشان بود. وظیفه موسسه امام خمینی ( ره ) به ریاست آیت ا... مصباح تبیین گفتمان احمدی نژاد بود.

در نیمه راه این مشائی بود که خاستگاه احمدی نژاد را تغییر داد. احمدی نژاد تلاش داشت تا با پول یارانه‌ها، برای گفتمان خود اردوگاه مشخص نماید. اما سرعت تورم و کاهش ارزش پول ملی موجب گردید تا اردوگاه مورد نظرش خالی از سکنه گردد و در نهایت چوب اصولگرایی به دولت اعتدال گرایی روحانی سپرده شد. اکنون طفل اعتدال نباید به دایه‌های کاذب سپرده شود. روز مرگی و درگیری‌های اجرایی دولت نبایست موجب غفلت از تربیت صحیح این طفل شود. اعتدال نباید تفسیر سیاسی شود.

اعتدال روش بهبود زندگی و کارآمدی مدیریتی است. همه مردم باید راه سعادت، توسعه و آرامش خود را در پرتو اعتدال ببینند. اگر اعتدال گرایی تبدیل به خون در رگهای جامعه شد، افراطیون هم تمکین خواهند کرد. خاستگاه اعتدال نباید دچار تغییر موقعیت شود. اردوگاه اعتدالیون نیز نبایست گرفتار جابجایی طبقاتی شود. همه مردم اعم از توده متوسط، روشنفکر و غیره خواست خود را در متن رفتار اعتدالی می‌جویند.

دنیای اقتصاد:دولت یازدهم، تحریم‌ها و بازسازی اقتصاد

«دولت یازدهم، تحریم‌ها و بازسازی اقتصاد»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترهادی صالحی اصفهانی است که در آن می‌خوانید؛رکود تورمی شدیدی که اقتصاد ایران در حال حاضر از آن رنج می‌برد، نتیجه دو عامل عمده است: یکی تشدید تحریم‌های بین‌المللی و دیگری سوءمدیریت اقتصادی در چندین سال گذشته. خوشبختانه دولت آقای روحانی با وعده کاهش تحریم‌ها و سروسامان دادن به سیاست‌گذاری‌های اقتصادی فعالیت خود را آغاز کرده است. سوال این جاست که برای رسیدن به این اهداف چه باید بکند و چه کار می‌تواند بکند؟

موضوع این مقاله کوتاه، بررسی رویکرد مدیریت سیاست‌های اقتصادی در رابطه با تحریم‌ها و اثر آن بر اقتصاد ایران است. در حال حاضر، تحریم‌ها کالاهای وارداتی را که برای تولید و سرمایه‌گذاری در کشور لازم بوده شدیدا کاهش داده است.

در عین حال، تحریم‌ها تقاضا برای کالاهای داخلی را که جایگزین واردات هستند، بالا برده است. البته این جایگزینی در بسیاری از موارد با افزایش هزینه تولید همراه بوده است. در واقع تحریم‌ها نهایتا به بهره‌وری و رشد اشتغال ضربه زده و دایره کالاها و فناوری قابل دسترس در داخل کشور را تنگ کرده است. به همین دلیل، تلاش برای تنش‌زدایی در روابط با غرب و برداشته شدن حداقل برخی تحریم‌ها، جزو اولویت‌های دولت یازدهم قرار گرفته است.

اگر این کوشش موفق باشد، قدم مهمی در احیای اقتصاد ایران برداشته خواهد شد؛ ولی باید توجه داشت که در کنار این اقدام، انتظارات مردم در مورد احتمال و میزان موفقیت دولت در برچیده شدن تحریم‌ها، نقش عمده‌ای در حجم سرمایه‌گذاری و اشتغال در یکی دو سال آینده بازی می‌کند. بنابراین مدیریت درست این انتظارات باید بخش مهمی از برنامه اقتصادی دولت باشد.

توضیح مطلب در مورد نقش انتظارات و مدیریت آنها از این قرار است: فرض کنیم که مردم کلا به این نتیجه برسند که بیشتر تحریم‌ها ظرف یکی دوسال آینده برداشته می‌شوند و واردات با درآمد مناسبی از نفت امکان‌پذیر خواهد بود. در این صورت سرمایه‌گذاری در فعالیت‌هایی که واردات (به شکل نهاده یا مزیت نسبی) مکمل آنها باشد، شروع خواهد شد. اگر انتظارات در مورد برچیدن تحریم‌ها در عمل تحقق پیدا کند و سیاست‌های دیگر دولت هم خوب مدیریت شوند، ظرفیت تولید به تدریج افزایش یافته و اشتغال مولد بالا خواهد رفت.

البته اگر پس از شروع سناریو برخلاف انتظارات تحریم‌ها ادامه یابد یا تشدید شود، طولی نخواهد کشید که سرمایه‌گذاری متوقف خواهد شد و با افت مجدد تولید و بحران اقتصادی دیگری روبه‌رو خواهیم بود. حال فرض کنیم که مردم به این نتیجه برسند که تحریم‌ها کم‌و‌بیش ماندنی هستند و ماحصل تنش‌زدایی با غرب اساسا جلوگیری از تشدید تحریم‌هاست و نه کاهش محسوس تحریم‌های فعلی. در این صورت سرمایه‌گذاری تنوع بیشتری خواهد داشت و بسیاری از صنایعی که در گذشته مشکل رقابت با واردات داشته‌اند، تشویق خواهند شد.

ولی محدودیت دسترسی به فناوری و کالاهای واسطه‌ای لازم برای تولید موثر، بهره‌وری را محدود می‌کند و نهایتا به کند شدن رشد اقتصادی می‌انجامد. در واقع «جایگزینی واردات» می‌تواند اشتغال ایجاد کند، هرچند عموما با درآمدهای نسبتا پایین برای نیروی کار. در این شرایط اگر دولت مدتی بعد موفق به کاهش تحریم‌ها شود، قسمتی از سرمایه‌گذاری‌ها که برای جایگزینی برخی واردات انجام شده‌اند با مشکل روبه‌رو خواهند شد، ولی پس از آن امکانات رشد اقتصادی بیشتر فراهم خواهد شد.

البته در دو سناریویی که به اجمال بررسی شد، فرض بر این است که انتظارات مردم در مورد روند تحریم‌ها جهت‌های خاصی می‌گیرند. وقتی عدم قطعیت زیاد باشد، سرمایه‌گذاری پایین می‌ماند و رشد اشتغال به تعویق می‌افتد. از این رو، مهم است که دولت انتظارات را مدیریت کند و تا حد ممکن از عدم قطعیت بکاهد. برای این کار دو گزینه اصلی وجود دارد. یکی اینکه دولت امیدهای به‌وجود آمده پس از انتخابات برای کاهش چشمگیر تحریم‌ها را تقویت کند و بر اساس آن برنامه بریزد. دیگری اینکه فرض را بر این بگذارد که به احتمال زیاد خواهد توانست در چند سال آینده جلو تشدید تحریم‌ها را بگیرد و در مواردی هم آنها را کاهش دهد، ولی بخش عمده‌ای از تحریم‌ها به جای خود باقی خواهند ماند. هرکدام گزینه را دولت انتخاب کند، بیان روشن و شفاف و تاکید بر آن می‌تواند به رشد اشتغال در حال حاضر کمک کند.

و اما بین این دو گزینه اصلی برای مدیریت مساله عدم قطعیت، تاکید دولت بر محدود بودن کاهش تحریم‌ها، به چهار دلیل گزینه بهتری به نظر می‌رسد:

1- پیش‌بینی «ادامه بخش عمده‌ای از تحریم‌ها»، دست‌کم در میان‌مدت، احتمالا به واقع نزدیک‌تر است. تجربه در مورد کشورهای دیگر مثل کوبا نشان می‌دهد که وقتی تحریم‌های بین‌المللی به اجرا در می‌آیند، برچیدن‌شان سال‌ها و حتی دهه‌ها طول می‌کشد و کار ساده‌ای نیست؛ چون در چانه زنی برای حل اختلافی که زمینه تحریم‌هاست، طرفین نیروی استقامت همدیگر را در یک روند فرسایشی به آزمون می‌گذارند. معمولا گروه‌های ذی‌نفوذی هم در دو طرف از تحریم‌ها منتفع می‌شوند و حتی روی ادامه وضع موجود سرمایه‌گذاری می‌کنند.

2- آماده‌سازی اقتصاد برای ادامه بخشی از تحریم‌ها موضع کشور را در مقابل کشورهای اعمال‌کننده تحریم‌ها تقویت می‌کند.

3- تولیدکنندگان و سرمایه‌گذاران داخلی به هر حال از امکان برداشته شدن تحریم‌ها مطمئن نیستند و فرض دولت بر ادامه قسمت عمده‌ای از تحریم‌ها در کوتاه‌مدت و میان‌مدت، مساله عدم قطعیت را به شکلی موثرتر حل می‌کند.

4- اگر در آینده تحریم‌ها عملا ادامه یابند، تقویت امید به برچیده شدن‌شان در حال حاضر می‌تواند بعدا مشکلات بزرگی ایجاد کند. تاکید بر محدود ماندن کاهش تحریم‌ها هم البته هزینه دارد، ولی تغییر جهت سرمایه‌گذاری در صورت برچیده شدن تحریم‌ها در آینده، مشکل خوشایندتری است!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها