
و علیرغم بلایای نامنتظر و فریادها،
اغلب، به همان اندازه بیحوصله بودیم که اینجا.
شارل بودلر
بیا ره توشه برداریم،
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم،
ببینیم آسمان «هر کجا» آیا همین رنگ است؟
مهدی اخوان ثالث
آیا سفر و دیدن نقاط مختلف عالم ما را از ملال نجات میدهد؟ یا اینکه آسمان در هر کجا همین رنگ است و بشر در یک نقطه جهانی گیر کرده؟ با ظهور ارتباطهای نزدیک جهانی، شبکههای اجتماعی و رسانههایی که مدام تصاویر نقاط مختلف جهان را مخابره میکنند، دیگر سفر میتواند انتقال از جهانی به جهان دیگر باشد؟ این دو پرسش را شاید نتوان با پاسخی قطعی حل کرد مگر آنکه پیشتر به سؤال کلیتری پاسخ دهیم؛ آدمها چرا به سفر میروند؟ چرا دیدن مکانهای گوناگون برای انسانها یک مشغولیت فراگیر است؟ برایش سرمایهای کنار میگذارند و هزینه قابل توجهی از پول و زمان را صرف آن میکنند. انسانهایی هستند که بدون اینکه خانهای بخرند یا وسیله نقلیه مناسبی داشته باشند، چند ماه بیوقفه کار میکنند و با پول حاصل از آن به سفرهای دور و دراز و نقاط ناشناخته عالم میروند؛ البته اغلب این آدمهای شیفته سفر، خلاصه و ارزان سفر میکنند. اما این انسانها به چه امیدی چنین میکنند؟ چه چیزی در شهرشان، در وطنشان نیست که در سرزمینهای دور و ناشناخته به دنبالش میگردند؟ و اگر چنین چیزی وجود دارد چرا آنقدر ارزش ندارد که قید سفرهای موقتی و وطن خود را بزنند و به یکی از آن نقاطی که سفر میکنند برای همیشه مهاجرت کنند؟
ابتدا باید بدانیم که نمونههایی از این دست و خیل مسافران و گردشگران با شیوههای متفاوت، نشان میدهد که در سفرهای موقتی و اتفاقا گذرا چیزی هست که متفاوت از مهاجرت و ساختن زندگی در جای تازه است، چیزی نه در ذات مقصد که در ذات سفر؛ چیزی که علیه هرگونه اقامت همیشگی و زندگی عادی و هر روزه قیام میکند.
انسان در تغییر مدام است، اولین بار هراکلیتوس بود که این تغییر را صورتبندی کرد. اصالت بخشیدن به آتش و این تعبیر که هیچگاه نمیتوان در یک دریاچه دوبار پا گذاشت موید جنب و جوش هستی و انسان بود. انسان مدام دگرگون میشود به مانند عالم. عدم دگرگونی و در جازدن آدمی را نگران، رنجور و افسرده میکند. آنچه تمدن امروز بشری نشان میدهد با اینهمه زرق و برق و تنوع، این غذاهای رنگارنگ، کالاهای تازه، ابزارهای تکنولوژیک متنوع، هنرهای متفاوت و پیشرو، از همان تنوع طلبی و تغییرخواهی انسان حکایت میکند. در همین تغییر طراوتی نهفته است که تکرار اصلیترین دشمن آن است. تکرار اساس تمام فلسفههای پوچگرا و ابزورد است و انسان مدرن از چیزی بیش از پوچی به منزله تقدیری تاریخی هراسان و فراری نیست. سرعت و تندی ریتم زندگی که روزبهروز بیشتر میشود خواست و در نهایت تولید تنوع را بیشتر میکند، لذا سرعتی که امروز در زندگی بشر نهفته است ارتباطی مستقیم با آن هراس اصیل از تکرار دارد؛ گویی انسان با سرعتی فزاینده از تکراری که ممکن است گریبان زندگی مدرن را بگیرد فرار میکند. سفر در این دگرگونی ذاتی و تحولخواهی ماهوی بشر و جهانش جایگاهی ممتاز دارد.
انسان در حرکت زندگی را تولید میکند و حرکت خود تغییر میزاید. سفر کردن، از جایی به جایی دیگر منتقلشدن است. ممکن است بپرسیم کجا؟ جایی که در هر حال انسانی هست؟ اجتماعی هست؟ و روابطی مبتنی بر قدرت، محاسبه و نفع و غریزه در آن حاکم است؟ پس به نوعی آسمان در هر کجا همین رنگ است. از سوی دیگر اصل بازنمایی جهان در رسانه باعث شده که حتی اشتیاق سابق برای دیدن جاذبههای طبیعی متفاوت هم کمتر شود، به دلیل اینکه دیگر چیزی غیرقابل پیشبینی و ندیده انتظار انسان را نمیکشد. اما سفرهای متداوم از دشوار و کم خرج تا لوکس و پر خرج همچنان باقی است! این در حالی است که حتی ارتباطات جهانی زندگیهای مختلف را هم قابل حدس و قابل فهم کرده و لذا زندگی یک آمریکایی یا اروپایی برای یک آسیایی و بر عکس آنچنان ناشناخته نیست.
اما همانطور که گفته شد سفر در جای دیگر رفتن است و بیشتر و پیشتر از هر چیز سفرکردن به عنوان نوعی از سبک زندگی، نوعی از سلوک و تعامل با جهان و فرهنگ اهمیت دارد. در واقع خود سفر کردن جزئیات، لوازم و مراوداتی را لازم میآورد که همانها سفر را به یک تجربه منحصر به فرد و دگرگونکننده تبدیل میکنند. وسایل حمل و نقل، لباسهای در سفر ـ که قطعا لباسهایی راحتتر و کمتر خستهکنندهای از لباسهای رسمی هستند ـ دلهره و اضطراب شعفآلود شروع مسافرت، چمدان و ابزارهای موقت و غذاهای تو راهی و... جزئیاتی است که از سفر تجربهای منحصر به فرد میسازد. اینها تازه جدای از جهانی تازه است که به سبب مدرنیته، ما در سفر از آن بهرهمند میشویم که در ادامه به آن نیز بیشتر خواهیم پرداخت.
میشل فوکو میگفت سفر با احساس آزادی همراه است، حتی اگر به کشوری سفر کنیم که در آن آزادی کمتری نسبت به وطن خود داشته باشیم. احساس رهایی از زندگی روزمره و زندگی برحسب وظیفه، از سفر امری ماهیتا رهایی بخش میسازد. در سفر آدمها محتاج رعایت مناسبات تولید شده از سوی قدرت، برای حفظ فرم و آداب نیستند، بلکه به مانند کسی که در حال عبور است با هر پوشش و حالتی بیرون از مناسبات مرسوم فضای تازهای را که به آن پا گذاشتهاند، مصرف میکنند. بر هم زدن نظم عادی و همیشگی زندگی است که از سفر چنین تجربهای میسازد. به همین سبب است که بسیاری از آدمها پس از یک دوره فشرده و دشوار کاری سفر را به عنوان استراحت و پشت سر گذاشتن خستگی انتخاب میکنند. با اینکه در درون یک سفر خوب و خوش استراحت اصل نیست، بلکه گردشگری و کشف چیزهای تازه و بیرون زدن از مناسبات کسالتآور روزمره اصل است.
مسافر در شکلی از زندگی که کشور مقصد یا میزبان میطلبد وارد نمیشود، بلکه صرفا تجربه بودن در سرزمین، شهر یا روستایی تازه را میچشد. آنچه آنها مشغول زندگیکردن در آن و تنفسش هستند خود سفر و عزیمت از نقطهای به نقطه دیگر است. حرکت از یک باشنده مشغول به خود، به یک مشاهدهگر مسافر که فرد را در سوژه مشاهدهاش غرق نمیکند. در این جای تازه، مسافر به مانند کسی که غذاهایی تازه را میچشد، هوسها و امیال تازهاش را پیدا میکند، طبع خود را دوباره میسنجد و با فاصلهای نسبت به آنهایی که در فضای زندگی خود غرق شدهاند اصل لذت را راهنمای کشفیات تازه خود میگرداند.
رهاییبخشی حتی در مفهوم هجرت که اصلا اسلامی و سنت ماست، ملحوظ است. دشواریهای فضای زندگی اعم از سیاسی و اقتصادی، فشار طبیعی و آب و هوا مثل خشکسالی، گرمای شدید، سرمای شدید و... همواره اجداد ما را وادار به انتخاب سفر و کوچ اجباری و موقتی به عنوان یک راهحل کرده است، اما سادهانگاری است که این هجرت و رهاییبخشی ملحوظ در سفر و «هرکجا»ی دیگر رفتن را به مقصد و مکانی خاص تقلیل دهیم. البته نقاطی بهتر از نقاطی دیگر هستند، نقاطی هستند که توسعه یافتهتر و آبادترند، آبی تمیزتر و امکاناتی بهتر دارند، مردمشان مهمان نوازتر و گرمترند و... اما آدمها در سفر تنها کشورهای توسعه یافته و با امکانات را انتخاب نمیکنند، شاید سفر به اروپای شرقی، آسیای مرکزی، آمریکای جنوبی و آفریقا بسیار هیجانانگیزتر از سفر به اروپای غربی، آسیای جنوب شرقی، آمریکای شمالی و دیگر نقاط توسعه یافته باشد. اما از سوی دیگر و در نگاهی متفاوت در این دوگانه توسعه یافته و توسعه نیافته، نمیتوان ارزش را صرفا به نقاط بکر داد و از هزار جاذبه توریستی، صنعتی و رفاهی کشورهای پیشرفته به عنوان یک مسافر مشاهدهگر گذشت. نمیتوان هتلهای جور واجور و متفاوت را در نظر نگرفت و از لذت احترامآمیز و تفریحات نوظهور ـ اما معقول ـ کشورهای پیشرفته به عنوان یک مسافر بسادگی گذشت.
سفر دیگر در کوچ اجباری و دیدن صرف طبیعتهای تازه خلاصه نمیشود، همانطور که پیشتر گفته شد مدرنیته جهانی تازه را برای سیاحت ساخته است. جهان تازه همان تکثری است که به جای حوزههای طبیعی و بدوی در حوزههای نمادین و فرهنگی ساخته میشود. فضای فرهنگی محصول تاریخ، تغییرات اقتصادی، سیاسی و تولیدات هنری و فضای کلی ساخته شده بر هر محیطی است. استشمام این فضای فرهنگی و دیدن حوزه نمادین زندگی تنوعی را در کشورهای مختلف و شهرها و حتی روستاهای متفاوت ایجاد میکند که دیگر سفر تبدیل به یک تجربه فرهنگی میشود. از این رو با وجود یکسانی آسمان، نقاط مختلف جهان، از فرهنگ جهانهای متفاوتی ساخته شده که هر کدام پایه فکری و ظهور و نتیجه عملی و روزمره خاص خود را دارد. لذا سفر نوعی آشنایی با عالمها و شیوههای مختلف دیدن جهان است.
شارل بودلر، شاعر سمبولیست فرانسوی که شیفته ابزارها و وسایل نقلیه سفری بود و خود همواره علاقه داشت که همه دنیا را ببیند، در شعری میگوید: ارابه، مرا با خود ببر! کشتی مرا از این مکان بربا! مرا به دورها و دورها ببر اینجا گل زمین از اشک ماست.
بودلر در این شعر از جایی که زندگی میکند و بیشتر از همه یکجا ماندنش شکایت میکند. حزن درون این شعر برای شاعری چون او خلاصه در شرایط بد سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه گویای دلتنگیاش برای تغییر و دگرگونی است. سفر امکانی است برای اینکه سوار بر مرکبهای موقت و متفاوت با زندگیهای خاص خود و احساسات ویژهشان (سفر با هر وسیلهای از جمله اتومبیل، قطار، هواپیما و... حال و هوای خاص خود را دارد که در ساختن چگونگی تجربه سفر بسیار مهم هستند) به جایی دیگر برویم و در جهان بودن خود را بازسازی و بازیابی کنیم. جهان نزدیک شده ما به واسطه رسانهها و شبکههای اجتماعی، ما را به تجربههای یکدیگر نزدیک کرده، اما همچنان سفر از این جهان نزدیک شده، تجربهای بسیار متفاوت و دگرگونکننده میسازد.
علیرضا نراقی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
«جامجم» در گفتوگو با کارشناسان به بیماری گوارشی شایع شده در کشور پرداخته است
خانواده مهدیه اسفندیاری در گفتگو با جام جم از ۱۳۸ روز زندان انفرادی خواهرشان میگویند
درگفتوگو با دکتر محمدعلی بهمنی قاجار، واکنش ملت ایران به مداخلات خارجی و منفوربودن تجزیهطلبان را مورد بررسی قرار دادیم