هنرمندان از خاطراتشان در شب‌های امتحان می‌گویند

شب شب زنده‌داری

مشتی جزوه و کتاب اطرافم تلنبار شده است. یک نگاهم به عقربه‌های ساعت دیواری اتاق است که تندتر از هر وقت دیگری روی اعصابم پیاده‌روی می‌کنند نگاه دیگرم سرگرم شمارش صفحه‌های نخوانده کتاب است.
کد خبر: ۵۶۹۴۳۰
شب شب زنده‌داری

جزوه‌های درهم و برهمی که ربط‌شان با اتصال سیمی دفتر هم میسر نیست... دوباره من مانده‌ام و قول‌هایی که همیشه زیرش می‌زدم: از شنبه شروع می‌کنم...

آموزش غیراصولی به سبک ایرانی

احمد نجفی: خاطرات دوران مدرسه‌ام را چندان به یاد ندارم، ولی در دوره‌ای که در دانشگاه وودبری آمریکا در رشته اقتصاد تحصیل می‌کردم، سر کلاس یکی از واحد‌های درسی‌مان از دانشجوها درباره پدیده خسوف و کسوف می‌پرسیدند.

نوبت به من رسید و به استادمان گفتم که این چه سوال بدیهی است که از ما می‌پرسید؟! من این مباحث را در دوران دبستان در مدرسه یاد گرفته‌ام. این مساله نشان می‌دهد که کتاب‌های درسی ما تا چه حد سنگین است و ما نگاهمان به آموزش تخصصی نیست. مثلا قرار نیست که ما با مرور همه سلسله‌ها، دوره‌های تاریخی و اتفاقات آن در دوران راهنمایی و دبیرستان تاریخ‌دان پرورش دهیم، بلکه باید به زبانی ساده و به‌صورت تدریجی هر مقطع تاریخی را برای دانش‌آموزان تعریف کرده و مباحث را برایشان جا بیندازیم.

تعهدنامه برای درس خواندن!

فریدون محرابی: ‌یادم است در دوران راهنمایی یا دبیرستان یکی از دوستان صمیمی من به نام مهرداد شیخی به خانه ما می‌آمد تا با هم درس بخوانیم. با این که معمولا تا دیروقت بیدار بودیم، اما هیچ وقت سراغ کتاب‌هایمان نمی‌رفتیم و وقت‌مان صرف کارهای دیگر مثل شطرنج بازی، فیلم دیدن، حرف زدن و این‌جور کارها می‌شد. جالب است که این اتفاق فقط مربوط به شب‌های امتحان بود و در بقیه روزهای سال کمتر پیش می‌آمد.

ولی یک شب خیلی جدی تصمیم گرفتیم که یک برگه تعهدنامه بنویسیم و برای این که به آن پایبند باشیم و عمل کنیم، با خون‌مان آن را امضا کنیم. درواقع به خودمان قول بدهیم که باید در امتحانات قبول شویم. خوب خاطرم هست که این برگه را تا مدت‌ها به‌عنوان یادگاری نگه داشتم و هر وقت آن را می‌دیدم خاطرات آن دوره برایم زنده می‌شد و خنده‌ام می‌گرفت.

بی‌خیالی مطلق

سیاوش مفیدی: ‌خاطرات زیادی از دوران مدرسه و شب‌های امتحان دارم، اما آنها را در حال حاضر به یاد نمی‌آورم. تنها چیزی که یادم می‌آید، این است که هیچ وقت در مورد امتحان هیچ درسی استرس نمی‌گرفتم و همیشه زمان امتحان خونسرد و آرام بودم، اما خاطره‌ای از دوران دانشجویی‌ام یادم مانده که بسیار برایم جالب است. من فارغ‌التحصیل رشته مدیریت بانکداری هستم. روز امتحان یکی از درس‌های تخصصی‌مان، با آمادگی و کلی هول و ولا خودم را به دانشگاه رساندم، اما به محض این‌که رسیدم، دیدم که همه همکلاسی‌هایم از سر جلسه امتحان بیرون آمده‌اند و در راهرو دانشگاه مشغول گپ زدن هستند و من همان لحظه فهمیدم وقت امتحان تمام شده است و من حتی ساعت آن را نمی‌دانسته‌ام. در نهایت هم موفق نشدم آن واحد را پاس کنم.

خاطره جالب‌تری هم از روز کنکور یادم هست. آزمون کنکور رشته ما بعدازظهر برگزار می‌شد و من صبح آن روز فوتبال بازی کرده بودم. وقتی به سر جلسه رسیدم به قدری خسته بودم که در زمان آزمون نیم ساعت خوابیدم و بعد از آن شروع کردم به تست زدن. مراقب حوزه به من گفت که چرا می‌خوابی و من در نهایت خونسردی گفتم که عجله‌ای ندارم و بعد از این‌که سرحال شدم، امتحان را شروع می‌کنم.

یک شیطنت نتیجه‌بخش

حسین رفیعی: سال دوم راهنمایی بودم و امتحان ریاضی داشتیم. دوستی داشتم که درس ریاضی‌اش بهتر از من بود و همیشه نمره‌های خوبی می‌گرفت. سر جلسه امتحان به او نگاه کردم و دیدم که دارد خیلی سریع به سوالات جواب می‌دهد. من هم وقتی که معلم‌مان حواسش نبود از جایم بلند شدم و برگه‌ امتحانی‌اش را برداشتم و ورقه خودم را جلوی او قرار دادم. او هم معرفت گذاشت و سوالات برگه مرا هم جواب داد. جالب است که نمره من در آن درس 17:30 شد و دوستم 16 گرفت. بعد از این اتفاق توبه کردم و به خودم قول دادم که از این به بعد درس بخوانم. البته من اعتقاد دارم هر فردی در رشته خاصی مهارت دارد و لازم نیست که یک نفر در همه درس‌ها موفق باشد. من از همان دوران نوجوانی هم به رشته‌های هنری علاقه بیشتری داشتم و در هنرستان هم درس خواندم. آن زمان ریاضی ما جنبه تخصصی داشت و به کارمان می‌آمد. اما وقتی کتاب‌های درسی پسرم را ورق می‌زنم، می‌بینم که مباحث سنگینی دارد که گذراندن آنها خیلی هم ضروری به نظر نمی‌رسد.

رکسانا قهقرایی - جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها