گرچه هر دو عقیده، طرفداران خاص خود را دارد ولی عموما باور بر این است که وقتی در مورد چنین موضوعی صحبت میشود، بحث از کسب و کارهایی است که دستکم نوآوری خاصی در دل خود داشته باشد.
در نتیجه کارآفرین از کسب و کارهای معمولی متمایز میشود. این نوآوری ممکن است در حوزه فناوریهای پیشرفته باشد؛ ممکن است مبنای ظهور آن فناورانه باشد یا حتی ایده سادهای باشد که قبلا به ذهن کسی نرسیده باشد.
تفاوت اصلی یک کارآفرین با فردی که کسب و کار معمولی دارد، این است که کارآفرین، زمان و انرژی بیشتری را صرف عملی کردن ایده خود میکند.
با دکتر علیرضا فیض بخش، استاد دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف درباره کارآفرین و کارآفرینی گفتوگویی انجام دادهایم که از شما دعوت میکنیم خواننده آن باشید.
مگر با درس خواندن هم میشود کارآفرین شد؟
گاهی تصور میشود اگر کسی رشته تحصیلی کارآفرینی میخواند، به معنای این است که میخواهد کسب و کاری راه بیندازد. از یک زاویه میشود به موضوع این طور نگاه کرد که بعضیها کارآفرینی میخوانند تا کسب و کاری راه بیندازند. حالا اگر بیاییم کسی را که فقط میخواهد مدرک بگیرد و حالا در این وسط آمده و کارآفرینی خوانده را بگذاریم کنار، افرادی را که کارآفرینی خواندهاند، میتوان در دو گروه قرار داد؛ یک گروه کسانی که میخواهند محقق، مدرس، استاد یا پژوهشگر حوزه کارآفرینی شوند. این افراد بیشتر مباحث آکادمیک، نظری و تئوری برایشان اهمیت دارد. یک گروه کسانی هستند که واقعا میخواهند کسب و کاری راه بیندازند و از ابزارهایی که در درس کارآفرینی داده میشود، استفاده کنند. آن ابزارها ممکن است برنامه کسب و کار یا فنون خلاقیت یا روشهای کار تیمی باشد. با این فرض شاید بتوان گفت کسی که میخواهد کسب و کار جدیدی راه بیندازد هم برود درس کارآفرینی بخواند.
یک کارآفرین با چه ابزار یا مواد اولیهای کارش را شروع میکند؟
یکی از معیارهای لازم و ضروری، ایده و فرصت است. آدمها باید ببینند چگونه ایده پیدا کنند. فرق یک ایده با ایده دیگر در چیست و چقدر این ایده قابلیت تبدیل شدن به یک فرصت را دارد. جذب منابع مالی هم مهم است. اصلا منابع مالی کجا باید تزریق شود و چطور میتوان آن را تامین کرد. چه ویژگیهایی باید داشته باشد که سرمایهگذار و وامدهنده را جذب کند. روشهای تیمی یا گروهی نیز از دیگر معیارهاست این سه چیز مهمترین ملزومات برای راه اندازی کسب و کار است. در گروه هم این که چگونه آدمها را انتخاب کند که آنها برای ایده او با انگیزه کار کنند. از طرفی سه معیار دیگر هم وجود دارد که اینها را تقویت میکند؛ یکی از آنها ارتباطات است؛ کارآفرین باید بتواند ارتباط برقرار کرده و مذاکره کند؛ نظر خود را درست بیان کند؛ دیگران را توجیه کند. یکی دیگراز معیارها، رهبری است؛ فرد کارآفرین باید بهگونهای روی یک کسب و کار و افراد تاثیر بگذارد که آن آدمها بدون اینکه سیستمهای قوی و کنترلی مدیریتی وجود داشته باشد، از روی علاقه و اشتیاق فعالیت کنند. سومین معیار تقویتی، خلاقیت است؛ خلاقیتی که در واقع به شکلگیری ایده منجر شود.
علم بهتر است یا ثروت؛ راهاندازی کسب و کار مهمتر است یا کارآفرینی دانش بنیان؟
ممکن است کسب و کاری راه بیندازیم که از یک تکنیک یا فنی استفاده کنیم مثلا قطعهسازی کنیم. در این کسب و کار، ابزار، فن یا دانشی وجود دارد گاهی ممکن است هسته اصلی کسب و کار را به حوزه دانشی اختصاص دهیم که در مراحل اولیه توسعه است. در واقع کسب و کار دانش بنیان، کسب و کاری است که هسته اصلی آن به حوزه جدید دانش اختصاص دارد. دانشگاهها را میتوان در سه نسل طبقهبندی کرد. نسل اول دانشگاههایی است که بر اصل آموزش استوار است مانند مکاتب قدیم یا آکادمیهای علمی. نسل دوم که دانشگاههای غربی سردمدار آن بودند، دانشگاههایی است که در آنها درس و آموزش مهم نیست. بلکه پژوهش مهم است. یعنی انجام پژوهش مهمتر از آموزش است. نسل سوم که دانشگاههای معدودی سراغ آن رفتهاند اما مهمترین دانشگاهها در سطح دنیا هستند. مانند دانشگاههای استنفورد، هاروارد و ام آی تی.
این دانشگاهها تعریف خودشان را از پژوهش تغییر دادهاند. در این دانشگاهها گفته میشود اگر دانشگاه بتواند روی رفاه مردم تاثیر بگذارد ماموریت خودش را انجام داده است. در این دانشگاه هدف راهاندازی کسب و کارهای خلاق و نوآورانه است که میتواند رفاه ایجاد کرده و به خلق ثروت منتهی شود. این نسل سوم، دانشگاههای کارآفرینگرا هستند. دانشگاههایی که میخواهند افرادی برای کسب و کار تربیت کنند. در این دانشگاهها مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری راهاندازی میشود تا دانشجو فرصتی برای تمرکز و خلق ایده داشته باشد. در واقع بحث جدیدی که در دانشگاهها جدی شده، کسب و کارهای نوآورانه است که همان کسب و کارهای دانش بنیان است. این ایده نوین یا به عبارتی این نسل سوم آموزش میگوید حتی اگر در دانشگاه تحقیقی جدید انجام نشود اما ایده خلاق مطرح شود به مراتب بهتر است. یعنی اختراع به تولید محصول و در نهایت تولید ثروت تبدیل میشود که این مهم است. براین اساس تعریف دانشگاه در حال تغییر است. به نظر میرسد این ایده به آرامی جایگزین نسل اول و دوم دانشگاهها شده و فضایی ایجاد میشود تا ایده علمی به ایده کسب و کار تبدیل شود.
فضای جامعه امروز چقدر برای کسب و کار دانش بنیان آماده است؟
اهمیت ایدههای دانش بنیان روز به روز بیشتر میشود. ایدههای دانش بنیان میتواند به محصولاتی متفاوت و جدید تبدیل شود. کسب و کار دانش بنیان کمک میکند تا این ایده به کسب و کار شخصی برای فرد تبدیل شود. در این فضا باید کمک کنیم تا افراد تازه کار بتوانند مانند یک نوزاد نارس در محفظهای قرار گیرند تا به آرامی رشد کرده و قدرتمندتر عمل کنند. در آیندهای نزدیک بسیاری از کسب و کارهای معمولی از بین رفته و منقرض میشوند. ممکن است تعدادی از آنها با قی بمانند اما آرام آرام همه آنها از بین رفته و فقط کسب و کارهایی که نوآوری مستمر دارند باقی میمانند.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد