طلاق برای هیچکس خوشایند نیست؛ نه برای زن و مردی که در ایستگاه آخر زندگی مشترک توقف کردهاند و نه برای اطرافیان. حرفها و کنایهها گوشخراش میشود، ناشنیدنیها به گوش میرسد و به دهانها میافتد و تصویری هولناک پیشروی آینده یک زندگی و سرنوشت یک خانواده قرار میگیرد.
در آخر خط هم سنگ صبور حرفهای ناخوشایند، اتهامزنیها، بدگوییها و نخواستنها قاضی دادگاه خانواده است و مشاور قضایی که رشتههای باریک و لرزان تفاهم را به امید مصالحه به هم پیوند میزند. اگر پای فرزندی هم در میان باشد که دیگر تلخی مضاعف است.
آمارها از وقوع روزانه بیش از 350 طلاق در کشور خبر میدهد. اما باز هم این پدیده شوم و اتفاق مذموم عادی نمیشود. مشکلات طلاق خودش موضوعی است و حاشیههای دردناک پیش و پس از آن که جان و روان قربانیان را میفرساید، موضوعی دیگر.
هجوم سوالها و سردرگمی
طلاق آسیب روانی ایجاد میکند. این آسیب شدت و ضعف دارد و برای برخی افراد میتواند به یک ضایعه روحی تبدیل شود. تصمیمگیری برای طلاق آسان نخواهد بود و مجموعهای از ترسها و نگرانیها درباره آینده را برمیانگیزد.
پس از طلاق باید کجا و چگونه زندگی کرد؟ بر سر خانواده چه میآید؟ جامعه و اطرافیان چه قضاوتی خواهند داشت؟ آیا طلاق، اعترافی هولناک و آشکار به اشتباهی بزرگ درباره انتخاب همسر نیست؟ و هزاران سوال که روح و روان فرد را در روزهای پرالتهاب زندگیاش میفرساید و تحلیل میبرد.
اگر اعضای خانواده بیش از دو نفر باشد، سرنوشت فرزندان میتواند به دغدغه اصلی تبدیل شود و بر پیچیدگی شرایط بیفزاید.
تصمیمگیری در این شرایط پیچیده، نه آسان است و نه کسی میتواند مسئولیت تصمیمگیری در این شرایط را کاملا بپذیرد و مطمئن باشد پای تصمیمش خواهد ایستاد. از سوی دیگر، تحمل شرایط فعلی و ادامه مناسبات موجود در زندگی مشترک تحملناپذیر به نظر میرسد.
بدتر آن که تصمیم به طلاق ممکن است نتیجه عصبانیت، لجبازی، هوس ، خصومت یا حتی بدخواهی و دخالتهای نابجا و بیخردانه دیگران باشد. کسی که میخواهد طلاق بگیرد به طور حتم حداقل یک بار از خود میپرسد آیا من واقعا میخواهم طلاق بگیرم؟ آیا این خواسته و اراده خودم است؟
از بحران خانوادگی تا ضایعه روانی
در ایران اعتیاد، خشونت خانگی، ناآشنایی با روشهای همسرداری، دخالت اطرافیان و روابط زناشویی ناسالم مهمترین دلایل طلاق محسوب میشود.
هنگامی که آمار طلاق بالا باشد باید مولفههای اجتماعی را در بروز آن موثر دانست؛ چرا که طلاق گرچه طبیعی است، اما در یک جامعه سالم و امروزی باید نادر هم باشد.
دکتر حسین شرفی، آمار طلاق را تابعی مستقیم و معنادار از مسائل کلان اجتماعی میداند و میافزاید: گسترش اعتیاد و بیکاری که با ضعف مالی خانواده همراه است، میتواند در میانمدت آمار طلاق را بالا ببرد همانطور که بیکاری از آمار ازدواج میکاهد. بررسی مسائل مرتبط خانواده و زناشویی بدون در نظر گرفتن پارامترهای اجتماعی ناممکن است و بر این اساس، طلاق نیز در ابعاد مختلف از مسائل اجتماعی پیرامون خانواده و فرد تاثیر میپذیرد.
طلاق نامطلوب است، اما از نگاه زوجین یا اطرافیان طلاق نگرفتن از همسر معتاد و ادامه زندگی با وی میتواند نامطلوبتر تلقی شود.
بالطبع طلاق با قضاوتهای متفاوت و گاه کاملا متضاد مواجه است و قرارگیری در معرض این قضاوتها برای زوجین میتواند فرساینده و آزاردهنده باشد. فرآیند طلاق از زمانی که جدی میشود تا پس از اتفاق افتادن یا حتی تا پایان عمر بر زندگی، شخصیت، روحیات، نگرش و ساختار روانی زوجین تاثیر میگذارد.
بر این اساس، طلاق بیش از آن که یک بحران اجتماعی یا خانوادگی باشد در مقیاس فردی یک ضایعه روحی و روانی است. به همین دلیل، زوجین در مراحل پیش و پس از طلاق باید از مشاوره مناسب و کافی بهرهمند باشند.
بنا به آمارها و تخمین کارشناسان، حدود نیمی از تقاضاهای جدی طلاق که در محاکم مطرح میشود از طریق ارائه مشاوره ختم به خیر خواهد شد.
مشکلاتی نظیر سوءظن، نبود تفاهم، مشکلات جنسی و انواع ناسازگاری با مشاوره قابل رفع است و در مقابل، ادامه زندگی مشترک در شرایط سخت یا طلاق راه سومی پیشرو میگذارد تا براساس آن کانون خانواده که رو به فروپاشی دارد دوباره احیاء شود.
این متخصص علوم رفتاری، ضعف آموزشهای مرتبط با ازدواج و زناشویی در جامعه، خانواده و نظام آموزش رسمی را ریشه نابسامانی در زندگی مشترک معرفی میکند و میافزاید: مشکل اینجاست که طلاق در اغلب موارد راه حل مناسبی برای رهایی از نابسامانیهای زندگی مشترک یا خانوادگی نیست. طلاق، گزینهای ناخوشایند و اغلب مخرب است که به صورت ناگزیر انتخاب میشود.
انتخاب دشوار و اغلب غیرقابل دفاع میان ادامه زندگی در شرایط ناسالم یا فروپاشی بنیان زندگی مشترک در جامعه ما ازدواج طبیعی و طلاق غیرطبیعی محسوب میشود.
به همین دلیل تصمیم برای ازدواج آسانتر و خوشایند است و با دلایل کوچک قانعکننده به نظر میرسد، اما طلاق به دلایل بزرگی نیاز دارد که با در نظر گرفتن شرایط اغلب قانعکننده تلقی نمیشود.
سادهترین قضاوتی که افراد در معرض طلاق درباره خود میکنند، این است که اگر طلاق بگیرم و بخواهم دوباره ازدواج کنم همسرم درباره پایبندی به زندگی مشترک به من اعتماد خواهد داشت.
این قضاوت ساده برای زنان پیچیدهتر میشود و نگاه منفی جامعه به زن مطلقه را هم دربرمیگیرد. این درگیریهای ذهنی طلاق را به موقعیتی تلخ و فلجکننده تبدیل میکند و بیش از آن که زندگی و آینده فرد را با اختلال مواجه کند، ظرفیت روانی و چارچوب شخصیتی وی را متزلزل میسازد.
تحول شخصیتی
فرآیند طلاق اغلب از نظر اجتماعی و روانی دردناک است و بدون عارضه نخواهد بود. از دیدگاه فردی، مهمترین اتفاقی که برای فرد در معرض طلاق رخ میدهد تحول شخصیتی وی است.
دکتر شرفی در این باره توضیح میدهد: فشارهای روانی و مراودات مخرب پیش از طلاق، بهداشت اخلاقی افراد را از بین میبرد. شخصیتهای سالم طی فرآیند طلاق اغلب به رذایل اخلاقی مبتلا میشوند و هرچه فرآیند طلاق طولانیتر و حادتر باشد، بهداشت شخصیتی بیشتر به خطر میافتد.
نابسامانی زندگی مشترک، مشاجرات، تهمتزنیها و بدبینیها، سوءظنها و... برسلامت نفس فرد تاثیر میگذارد و ممکن است رذایلی نظیر بددهنی را در وی به وجود آورد یا تقویت کند. زوجین طی فرآیند طلاق، نفرت داشتن، دشمنیورزیدن و تخریب شخصیت طرف مقابل را میآموزند.
رفتار طلاقگیرندگان میتواند تهاجمی و پرخاشجویانه یا تدافعی و انزواطلبانه باشد. فشارهای روانی و بروز ندادن آنها میتواند فرد را به بیماریهای حاد یا مزمن روانی دچار کند.
خودکمبینی، احساس تحقیر، ضعف اعتمادبه نفس، گوشهگیری، ترس مفرط از قضاوتهای منفی اطرافیان، خودآزاری، افسردگی و... میتواند آثار مخربی باشد که فرآیند طلاق و روحیه تدافعی در مقابل این پدیده تلخ به وجود میآورد.
این عوارض در زنان بیشتر مشاهده میشود و در مقابل، مردان ممکن است به بدخویی، بیمبالاتی، قضاوت و رفتار منفی در برابر زنان مبتلا شوند. به همین دلیل، برخورداری از مشاوره حین و پس از طلاق ضروری است. ضربه روحی ناشی از طلاق تا مدتها باقی میماند و گاهی فقط گذشت زمان طولانی آن را کمرنگ میکند و از بین میبرد.
در صورتی که فرآیند طلاق با مشاجرات لفظی، دعوای فیزیکی، آزار جسمی و توهین و تهمت همراه باشد آثار مخرب آن بر سلامت شخصیتی افراد بیشتر خواهد بود. طلاق را پدیده فراگیر جوامع معاصر دانستهاند و باتوجه به شرایط موجود به نظر میرسد باید بهداشت طلاق را جدی گرفت.
به درست یا نادرست، افرادی این فرآیند تلخ را تجربه میکنند و مهر طلاق را بر پیشانی خود حک شده میبینند. این افراد باید بتوانند به زندگی عادی بازگردند و نقشی مولد برای خود، خانواده و جامعه به عهده بگیرند.
بهداشت طلاق از طریق مشاوره، حمایت معنوی اطرافیان و وابستگان و التزام به رعایت اخلاقیات امکانپذیر میشود و از آثار فرآیند طلاق پیش و پس از اتفاقافتادنش میکاهد.
در این صورت میتوان از تخریب شخصیتی فرزندانی هم که قربانی طلاق شدهاند، کاست و تاثیر منفی طلاق والدین بر زندگی حال و آینده آنان را به حداقل رساند.
امین رحیمی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد