کیهان:انتخابات 92 و بیش فعالی دشمن
«انتخابات 92 و بیش فعالی دشمن»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که ر آن میخوانید؛روزهای پایانی سال 91 در شرایطی به شماره افتاده است که تا انتخابات 92 تنها سه ماه مانده است و در این میان نکته درخور تأمل آن است که دشمنان جمهوری اسلامی از ابتدای سال جاری تمام تلاش و پتانسیل خودشان را به کار گرفتند تا بر انتخابات ریاست جمهوری سال آینده تأثیرگذار باشند.
خط «تأثیرگذاری بر انتخابات 92» در تمام ماههای امسال مشهود بود و اکنون که به پایان سال نزدیک شده ایم بیش از گذشته می توان ناکامی سناریوهای دشمن را به ارزیابی نشست.
به طور مشخص واکاوی و رصد رفتار و گفتار دشمن به وضوح نشان می دهد آنها در سال 91 با هدف تأثیرگذاری بر انتخابات 92، چهار پروژه را همزمان به میدان آوردند تا ایران را به سمت و سوی خواسته های مغرضانه خود مجبور نمایند.
پروژه اول مقوله «تحریم»ها است که البته این اهرم دشمن علیه ایران، مسئله تازه ای نبود و به مدت عمر انقلاب اسلامی سابقه داشته است. نکته این است که نقطه عطف تحریم های ضد ایرانی در سال 91 اتفاق افتاد و در واقع در دو سطح «تشدید» و «افزایش» بی سابقه بوده است.
تحریم های اول ژوئیه- 11 تیر 1391- ناظر بر تحریم نفت و بانک مرکزی به عنوان آخرین تیر در ترکش جبهه استکبار علیه ایران، تحریم های به اصطلاح «فلج کننده» و «گزنده» نام گرفت و حتی برخی رسانه های غربی از آن با عنوان «ضربه آخر» نام بردند.
طرفه آنکه حتی بعد از این تحریم ها با مختصات و ویژگی های ادعایی، تحریم ها علیه ایران در حوزه های مختلف نیز افزایش یافت و حتی تا 4 روز قبل از 22 بهمن امسال- 6 فوریه- موج تحریم های ضد ایرانی ادامه یافت و گفته می شود که در این هفته نیز برخی مقامات کشورمان از سوی اتحادیه اروپا مورد تحریم قرار می گیرند.
سؤال این است که آیا پروژه تحریم ها بر ضد ایران در سال 91 که نسبت به تمامی سال های قبل بی سابقه بوده است برای طرف غربی کارساز بوده است؟
پاسخ را باید در چشم انداز آنها دید چرا که بارها و به کرات غربی ها اعلام کرده اند هدف از تحریم ها تغییر رفتار ایران در موضوع هسته ای بوده و نکته جالب تر اینکه اکنون اذعان می کنند تحریم ها نتوانسته رفتار و محاسبات ایران را تغییر بدهد.
برای همین است که بسیاری از رسانه های غربی از جمله واشنگتن پست تا اینترنشنال ست، پیش از مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 پیشنهاد دادند که غرب باید رویکردش در برابر ایران را تغییر بدهد و تحریم ها را لغو کند. اما علاوه بر پروژه «تحریم»ها در سه پروژه دیگر یعنی الف- موضوع هسته ای، ب- پرونده حقوق بشر پ- تهدید و جنگ روانی نیز دشمن در سال 91 طرفی نبست چرا؟ چون اولاً؛ در مذاکرات اخیر هسته ای میان ایران و 1+5 در آلماتی قزاقستان طرف غربی فهمید که ایران رویکردش را تغییر نخواهد داد و آنها هستند که باید به حقوق هسته ای ایران اعتراف نمایند. ثانیاً؛ در موضوع حقوق بشر، هر چند احمد شهید تلاش کرد تا چهارمین گزارشش علیه ایران- 10 اسفند 91- را با هدف انتخابات 92 و افزایش فشارها بر نظام منتشر نماید ولی توخالی بودن ادعاهای او از جنبه حقوقی و فقد دلایل محکمه پسند نشان داد تیر آنها به سنگ خورده است.
ثالثاً؛ تهدید و جنگ روانی علیه ایران در سال 91 به بار ننشست و به عنوان نمونه اجلاس نم با حضور دو سوم کشورهای عضو سازمان ملل در شهریور ماه در تهران برگزار شد که این گویای آن است که توطئه «انزوای سیاسی ایران» نگرفت و جنگ روانی و پمپاژ تهدیدات و فشارها علیه ایران کارگر نبوده است.
همچنین تهدید ایران به گزینه نظامی که چند بار اوباما و معاون او -جو بایدن- اعلام کردند؛ «همه گزینه ها روی میز است»! اکنون کاملاً معلوم شده که تنها یک بلوف بوده و کارکرد رسانه ای را نشانه رفته بودند که البته در این فقره هم ناکام ماندند.
اما موضوع اصلی این یادداشت به این نکته کلیدی باز می گردد که تحرکات آمریکایی ها در سال 91 برای انتخابات 92 ایران با یک اختلال رفتاری همراه بوده که نقشه های آنها را نقش برآب کرده است.
در این باره نکاتی قابل اعتناست؛
1- قریب به دو سال و نیم پیش رهبر معظم انقلاب طی تحلیلی پیرامون رفتار دشمن و جبهه استکبار در مواجهه با ایران اسلامی نکته دقیق و عمیقی را مطرح کردند که در شرایط امروز نیز برای آنالیز رفتار دشمن در انتخابات پیش روی بسیار راه گشاست.
«آقا» در سخنانی حکیمانه- 25/6/1389- با ارائه تصویری از اقتدار روز افزون کشورمان و در سوی مقابل استیصال نظام سلطه خاطرنشان کردند؛ «بارزترین نکته در رفتار جبهه استکبار وجود بیماری به نام «بیش فعالی» است که آثار آن تحرک و فعالیت بسیار اما بدون تمرکز و هدف است».
گفتنی است؛ «بیش فعالی» اختلالی رفتاری است که در برخی از کودکان پرتحرک و پرجنب و جوش وجود دارد به گونه ای که هر چند فعالیت جسمی زیادی انجام می دهند و انرژی فراوانی مصرف می کنند ولی نتیجه مطلوبی به دست نمی آورند و حاصل تلاش آنها با انرژی فراوانی که مصرف کرده اند تناسبی ندارد و با نقص توجه و عدم تمرکز روبرو هستند.
روان شناسان و کارشناسان علوم تربیتی معتقدند تحرکات و جنب و جوش ها لزوماً به معنای باهوشی و بازیگوشی نیست و مرز تشخیص میان کودکان بیش فعال و کودکان با هوش و بازیگوش ناظر به عملکردهاست نه میزان انرژی و فعالیت آنها.
اکنون تحرکات و تلاش های آمریکایی ها در تمام سال 91 علیه ایران برای تأثیرگذاری بر انتخابات سال آینده نشان می دهد آنها دچار «بیش فعالی» شده اند.
یکی از اهداف تاثیرگذاری بر انتخابات 92، چالش در مشارکت بوده است و به عبارت دیگر دشمن در سال 91، پروژه تحریم ها، حقوق بشر، برنامه هسته ای، تهدیدها و جنگ روانی را پیش کشید تا مردم را مقابل نظام قرار دهد و آنها را از انتخابات سرنوشت ساز سال 92 مایوس کند اما حضور معنادار مردم در 22 بهمن امسال که مقدمه ای برای حضور در انتخابات سال آینده است به وضوح بیانگر آن است که برآوردهای دشمن، غلط از آب درآمده است.
ناگفته پیداست که «مردم» مهم ترین عنصر در کارزار انتخابات هستند و خرداد 92 دشمن، ضرب شست سنگینی از مردم خواهد خورد.
2- اتفاق مهمی که تاکنون دشمن را به شدت عصبانی کرده و سناریوهای او را برای انتخابات سال 92 سوزانده است آن که رهبر انقلاب پیشاپیش ترفندها و توطئه های دشمن را در انتخابات 92 برملا کردند و در سوی مقابل «نقشه راه» انتخابات را برای «مردم»، «مسئولین» و «نامزدها» تبیین و روشن نمودند.
به عنوان نمونه خاطرنشان می شود رهبر انقلاب چندی پیش و در فاصله 5 ماه مانده به انتخابات، فتنه بازسازی شده انتخابات 88 که در قالب «انتخابات آزاد»! طراحی شده بود را در نطفه، خاموش کردند.
3- علی رغم تمام فشارها در سال 91 که دشمن علیه نظام به صحنه آورد تا خط تاثیرگذاری بر انتخابات 92 را دنبال نماید اما روزهای پایانی سال جاری گواهی بر آن است که نظام با قوت و اقتدار از پیچ های حساس و پرسنگلاخ عبور کرده است و طرف غربی نتوانسته از تحریم ها، برنامه هسته ای یا پرونده سازی حقوق بشری علیه ایران، بهره ای برای انتخابات سال 92 ببرد. به تعبیر اندیشکده «واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک» که در فوریه 2013 منتشر شده تحرکات آمریکا علیه ایران جواب نداده و در محیط داخلی ایران موفق نبوده است و به قول موسسه رند -RAND- به مردم ایران نمی توان امید بست. بنابراین آمریکایی ها برای انتخابات 92 ایران تنها دچار «بیش فعالی» شده اند و مردم ایران در خرداد سال آینده این اختلال رفتاری آنها در صحنه سیاست را به همگان اثبات خواهند کرد.
خراسان:جهان بدون چاوز
«جهان بدون چاوز»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضارضاخواه است که در آن میخوانید؛"هوگو رافائل چاوز فریاس" پس از مدت ها مبارزه با بیماری سرطان درگذشت. رسانه های خبری از حضور بیش از دو میلیون نفر از مردم ونزوئلا ، سران 22 کشور و نمایندگان بلندپایه از 54 کشور جهان برای شرکت در مراسم تشییع جنازه رییس جمهوری فقید ونزوئلا خبر دادند. با این حال بر هیچ کس پوشیده نیست که فقدان رهبر چپ گرای کاراکاس تاثیراتی جدی بر فضای سیاسی داخل و خارج ونزوئلا خواهد داشت. در ادامه به بررسی این تغییرات در 3 سطح داخلی، منطقه ای و فرا منطقه ای خواهیم پرداخت؛
بعد داخلی
در سطح داخلی اقتصاد وابسته به نفت، اختلاف نظر میان هم حزبی های چاوز و افزایش قدرت مخالفان 3 چالش جدی برای میراث چاویسم در ونزوئلا است.
1- اقتصاد وابسته به نفت و فرسودگی زیرساخت های نفتی
ونزوئلا با جمعیت تخمینی 30 میلیون نفر و ذخیره اعلام شده بالغ بر 720 میلیارد بشکه نفت قابل بهره برداری، از این لحاظ پیش از عربستان سعودی، در ردیف اول کشورهای جهان قرار دارد. چاوز طی 13 سال گذشته در ونزوئلا با ملی کردن صنعت نفت و استفاده از ثروت حاصل از فروش نفت، به بهبود وضعیت طبقات کم درآمد، کارگران و روستائیان کمک شایانی کرده است.
به اذعان بی بی سی "هوگو چاوز در طول حکومت خود طرح های متعددی را برای کمک به مردم فقیر اجرا کرد. مراکز بهداشتی و درمانی در برخی از فقیرترین محلات شهرها ساخته شد و دهها هزار هکتار زمین ملی شده، که سابقا در اختیار شرکت های چند ملیتی بود، به کشاورزان واگذار شد. نتیجه عملی طرح های توسعه ای که در این مدت اجرا شده، به معنی توجه به قشری از جامعه ونزوئلا بوده که پیش از دوران آقای چاوز نادیده گرفته می شد."
با این حال کارشناسان اقتصادی معتقدند با وجود برخورداری از درآمدهای ارزی چشمگیر وضعیت اقتصادی ونزوئلا مطلوب نیست. مخالفان چاوز از هزینه کردن بی رویه ثروت های ملی آن کشور برای جلب حمایت گروه های کم درآمد در داخل و پرداخت کمک های مالی سخاوتمندانه به کشورهای چپ گرای آمریکای جنوبی، بهجای سرمایه گذاری در کشور، راضی نیستند. از سوی دیگر روابط تیره با ایالات متحده و کشورهای غربی باعث شده تا تاسیسات و زیر ساخت های نفتی این کشور فرسوده شده و هر از چند گاهی دچار حادثه شوند. مخالفان چاوز که بیشتر سرمایه داران نفتی می باشند، نبود وی را فرصتی برای تغییر در سیاست های این کشور می دانند.
2- اختلاف نظر میان هم حزبی های چاوز
بسیاری از تحلیل گران معتقدند نیکلاس مادورو، معاون چاوز و جانشین قانونی او در شرایط کنونی، بیشترین بخت را برای تصاحب منصب ریاست جمهوری ونزوئلا دارد، اما دیوسدادو کابلو، رییس مجمع ملی ونزوئلا که از پیروان و هواداران سیاست های هوگو چاوز است، و رافائل رامیرز، مدیر شرکت ملی نفت ونزوئلا (که به دولت تعلق دارد)هر دو، از کسانی هستند که نامشان به عنوان نامزدهای احتمالی ریاست جمهوری ونزوئلا در محافل سیاسی مطرح شده است. با این حال چنان چه هیئت حاکمه بتوانند هماهنگی و با هم بودن خود را حفظ کنند، شانس موفقیت در انتخابات بعدی را خواهند داشت، انتخاباتی که با توجه به موج عظیم ایجاد شده در پی درگذشت چاوز نتایج آن کم و بیش قابل پیش بینی است.
3- افزایش قدرت مخالفان
هرچند اپوزیسیون ونزوئلا ضعیف است و از ائتلاف برخوردار نیست، با این حال مخالفین چاوز در آخرین انتخابات به وحدت استراتژیکی دست یافتند و توانستند درصد بالایی از آراء (45 درصد)را به خود اختصاص دهند و این حکایت از موفقیت قابل توجهی دارد. این مسئله نشان می دهد که مخالفین از توانمندی بالقوه و بالفعلی برخوردار شده اند که می توانند در آینده نقش بیشتری ایفا کنند. حتی اگر چاوز هم می ماند و می خواست ریاست جمهوری را ادامه دهد، ناگزیر بود به نحوی با مخالفین کنار بیاید و با آنها همصدایی کند.
بعد منطقه ای
در بعد منطقه ای "آینده ائتلاف چپ های انقلابی"، "ارتباط کشورهای آمریکای لاتین و آمریکا" و "اقتصاد کشورهای جنوب "3 موضوع اصلی است که نبود چاوز آنها را متاثر خواهد کرد.
1- آینده ائتلاف چپ های انقلابی
ونزوئلا، آرژانتین، بولیوی ،اروگوئه کوبا، نیکاراگوئه و تعدادی دیگر از کشورهای منطقه بلوکی از کشورهای چپ موسوم به چپ های انقلابی آمریکای لاتین را شکل داده اند. از میان این کشور هابرخی انقلابی ترند و برخی میانه رو تر. چاوز برای اتحاد چپ های آمریکای لاتین تلاش زیادی کرد، حال چپ های آمریکای لاتین می دانند که چطور روی پای خود بایستند و دیگر الزاما چاوز رهبر و الهام دهنده آنها نیست. در یک زمان نقش چاوز به عنوان یک سازمان دهنده بسیار حیاتی بود، اما اکنون خوشبختانه منطقه از دوران طفولیت درآمده و به بلوغ رسیده است و این ها همه به خاطر تلاش های طولانی مدت چاوز است. از سوی دیگر برخی معتقدند با توجه به مرگ چاوز ، سرطان تعدادی از رهبران چپ گرای منطقه و این که رائول کاسترو اعلام کرده است که این آخرین پنج سالی است که در سمت رئیس جمهور کوبا حضور دارد باید منتظر نسل جدیدی از رهبران در آمریکای لاتین باشیم.
2- ارتباط کشورهای آمریکای لاتین و آمریکا
به رغم آن که باید از کلی گویی و تعمیم دادن سیاست های ونزوئلا به تمامی کشورهای آمریکای لاتین اجتناب ورزید، این برداشت صحیح است که تمایل کشورهای آمریکای لاتین به توسعه رابطه سیاسی با ایالات متحده از نیمه دهه نود میلادی اندک شد و تعامل میان آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی تحت تاثیر سیاست های چاوز به حداقل رسید. چاوز توانست تا زمانی که در ریاست جمهوری فعال بود، یک همگرایی نسبی در روسای جمهوری آمریکای لاتین ایجاد کند.
صراحت لهجه چاوز تا اندازه ای به افزایش اعتماد به نفس کشورهای آمریکای لاتین کمک کرد، اما این، تنها عامل فاصله یافتن ایالات متحده با آمریکای جنوبی نبود. رکود اقتصادی آمریکا، سیاست خارجی پراشکال این کشور، ظهور برزیل به عنوان بازیگر مهم و متنفذ در صحنۀ اقتصاد جهان، و مصمم تر شدن کشورهای آمریکای لاتین به یافتن قدرت سیاسی بیشتر در عرصه بین المللی، از عوامل دیگر فاصله افتادن میان آمریکای جنوبی و شمالی بوده اند. به بیان دیگر 13 سال حضور چاوز در راس قدرت در ونزوئلا سکویی شد برای تشکیل ائتلافی از دولت های چپ گرا و حامی اندیشه های ضداستعماری.
به همین دلیل است که مایک راجرز نماینده جمهوریخواه میشیگان و رئیس کمیته اطلاعاتی مجلس نمایندگان آمریکا مدعی است : « هوگو چاوز عامل بی ثباتی در آمریکای لاتین و مانعی برای پیشرفت در منطقه بوده و مرگ وی فرصتی برای گشایش فصل جدیدی در مناسبات آمریکا و این منطقه فراهم می کند. » با این حال اکثر تحلیل گران معتقدند که حداقل در کوتاه مدت تحولی در مناسبات میان واشنگتن- کاراکاس و به تبع دیگر کشورهای جنوب رخ نخواهد داد. واکنش احتیاط آمیز اوباما به درگذشت چاوز خود دلیلی بر این مدعا است.
3- اقتصاد کشورهای جنوب
دولت چاوز نقش جدی در اقتصاد کشورهای جنوب داشته است. این نقش به گونه ای بود که خبر فوت وی در برخی از این کشورها کاهش شاخص بورس را به همراه داشته است. کاراکاس سالانه مبلغی بین پنج تا 15 میلیارد دلار به هاوانا کمک می کند، این در حالی است که کوبا در صنایع مختلف نیز به ونزوئلا وابستگی شدیدی دارد. کمک ونزوئلا به هائیتی سودی 400 میلیون دلاری را نصیب این کشور کرده است. در سال 2005 چاوز این نوع همکاری ها را با ایجاد ائتلاف نفتی کارائیب بیشتر توسعه داد. نیکاراگوئه از آن زمان، سالانه حدود 500 میلیون دلار یارانه نفتی از ونزوئلا می گیرد. به رغم آن که دستیابی به اعداد و ارقام دقیق در این خصوص دشوار است، در سودآور بودن طرح های اقتصادی چاوز برای اقتصاد کشورهای حوزۀ کارائیب تردیدی وجود ندارد. علاوه بر این رد پای چاوز در نهادهای منطقه ای که طی چند سال اخیر تأسیس و فعال شده اند، محرز است؛ نهادهایی که هیچ یک از آنها همکاری با ایالات متحده و کانادا را در دستور کار خود ندارد.یک مورد نگرانی برای این دست کشورها آن است که روشن نیست دولتی که جای دولت چاوز را در ونزوئلا می گیرد، عملکرد مشابهی را درحوزه اقتصاد در پیش خواهد گرفت یا نه. چالش های اقتصادی اخیر ونزوئلا نیز به این نگرانی دامن زده است.
بعد فرامنطقه ای
در بعد فرامنطقه ای چاوز بخشی از "جبهه بین المللی ضد امپریالیسم" بود. جبهه ای متشکل از کشورهایی چون چین، روسیه ، کوبا، ایران و سوریه و جنبش هایی چون حماس و حزب الله لبنان. از همین رو است که بشار اسد فقدان چاوز را فاجعه ای برای کشورش خوانده و مقامات فلسطینی درگذشت او را خبری بد برای مقاومت دانسته اند. با این حال همانطور که "تد پیکان" تحلیل گر ارشد موسسه بروکینگز می گوید: رفتار یاران چاوز بعد از فوت وی نشان می دهد، هرچند چاوز مرده است اما چاویسم در عرصه بین المللی ادامه دارد. اخراج دو دیپلمات آمریکایی، متهم ساختن آمریکا و "دشمنان سرزمین پدری "به دست داشتن در قتل "فرمانده"، تماس با رهبران کشورهای متحد و تاکید بر ادامه راه چاوز نمونه هایی از تداوم مسیر سابق در تحولات فرامنطقه ای در جهان بدون چاوز است با این حال باید دید که فردای ونزوئلا در نبود چاوز چگونه رقم خواهد خورد و جانشین او آیا سیاست های جدیدی را برای تعامل این کشور در 3 سطح داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای در پیش خواهد گرفت یا رویه چاویسم ادامه خواهد یافت.
جمهوری اسلامی:تشییع جنازه اتحادیه عرب
«تشییع جنازه اتحادیه عرب»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛وزیر خارجه لبنان، در واکنش به تصمیم اتحادیه عرب مبنی بر پذیرش عضویت مخالفان دولت سوریه در این اتحادیه گفت: "اتحادیه عرب، سهم زیادی در غرق کردن سوریه در دریای خون دارد."
اگر اتحادیه عرب، با بررسی کارشناسانه و بیطرفانه وقایع سوریه و بدون آنکه تحت فشار باشد و یا بدون آنکه تطمیع شود درباره عضویت دولت سوریه در این اتحادیه به جمع بندی میرسید، هر تصمیمی که اکثریت اعضاء میگرفتند، قابل قبول بود. اما واقعیت عملکرد اتحادیه عرب درباره سوریه و بطور کلی در زمینه مسائل جهان عرب چیز دیگری است. این واقعیت آنقدر روشن است که کارشناسان جهان عرب درباره آن کمترین تردیدی ندارند تا جائی که سردبیر روزنامه الاهرام مصر بعد از انتشار خبر پذیرش عضویت مخالفان دولت سوریه به عضویت در اتحادیه عرب گفت: اتحادیه عرب، مرده است و وجود واقعی ندارد.
فشارها و تطمیعهائی که اتحادیه عرب را وادار به اتخاذ تصمیمهای غیرمنطقی میکنند معمولاً از سه عامل ناشی میشوند که دو عامل به خارج از اتحادیه مربوطند و یک عامل نیز از داخل خود آنست.
عامل داخلی، وابستگی سران بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه عرب به قدرتهای غربی و رژیم صهیونیستی است. پادشاهان، شیوخ و رؤسای جمهور اکثر این کشورها دست نشاندگان آمریکا و کشورهای اروپائی هستند و یا تحت نفوذ سازمانهای جاسوسی غرب و موساد عمل میکنند. تضعیف سوریه و تبدیل کردن آن به یک کشور سوخته که نتواند نقش فعالی در مقابله با رژیم صهیونیستی داشته باشد، مدتی است که در دستور کار آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی قرار دارد. به مصلحت اضلاع این مثلث شوم نیست که خود مستقیماً وارد جنگ علیه سوریه و براندازی دولت این کشور شود. بنابر این، تنها راه اینست که این هدف خائنانه به دست اعراب محقق گردد. در دنیای عرب نیز مناسبترین اهرم، اتحادیه عرب است که اکثر اعضای آن به همین مثلث شوم وابسته هستند.
دو عامل بیرونی، یکی دلارهای نفتی شیوخ قطر و عربستان است و دیگری عوامل نفوذی صهیونیستها در ساختار اتحادیه عرب.
در مرحله اول که اتحادیه عرب
حاضر شد عضویت دولت سوریه را در این اتحادیه لغو کند و در شورای امنیت سازمان ملل هماهنگ با عربستان، قطر، آمریکا، رژیم صهیونیستی، انگلیس و فرانسه برای صدور قطعنامه علیه دولت سوریه عمل نماید، منابع مطلع اعلام کردند "نبیل العربی" دبیرکل اتحادیه عرب مبلغ 50 میلیون دلار از شیخ قطر به عنوان جایزه دریافت کرد. این اقدام به معنای امضای گواهی فوت اتحادیه عرب توسط کسی بود که وظیفه حراست از کیان این اتحادیه را برعهده دارد. اکنون که گام بعدی هم برای غرق کردن سوریه در دریای خون برداشته شده، در واقع مقدمات مراسم تشییع جنازه اتحادیه عرب فراهم شده است.
متأسفانه این رویهایست که اتحادیه عرب از سالها قبل در پیش گرفته و به جای آنکه درصدد حفاظت از اعتبار و حیثیت ملتهای عرب باشد، به سرمایههای معنوی این ملتها چوب حراج میزند. اتحادیه عرب در طول عمر ده ساله خود حتی یکبار علیه دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای عربی موضعگیری نکرد. در جریان تحرکات انقلابی ملتهای عرب در دو سال اخیر نیز که در چند کشور عربی مردم به خیابانها ریختند و آشکارا شعار "الشعب یرید اسقاط النظام" علیه دیکتاتورها سردادند، اتحادیه عرب نه تنها حتی برای لحظهای با مردم همراهی نکرد بلکه تا توانست برای جلوگیری از سقوط دیکتاتورها و خاموش کردن شعلههای خشم مردم علیه حکومتهای خودکامه تلاش کرد. هم اکنون نیز اتحادیه عرب در ماجرای قیامهای مردم عربستان، بحرین و یمن علیه دیکتاتورهای حاکم بر این کشورها سکوت اختیار کرده و پشت پرده درحال تلاش برای حفظ تاج و تخت آنان است. در برابر مداخلات آمریکا و سایر قدرتهای غربی در کشورهای عربی و به غارت بردن سرمایههای این کشورها نیز اتحادیه عرب کمترین اقدامی برای دفاع از حقوق ملتهای عرب به عمل نمیآورد. این روزها در امارات عربی 94 نفر از نخبگان و فعالان سیاسی به جرم دفاع از حقوق مردم درحال محاکمه در بیدادگاهها هستند ولی اتحادیه عرب حاضر نیست درباره وضعیت این افراد حتی سؤالی را با حاکمان امارات در میان بگذارد. با این اوصاف، درباره وضعیت فعلی اتحادیه عرب سخن دیگری غیر از اینکه این اتحادیه مرده است، نمیتوان گفت.
عامل دیگر بیرونی، نفوذ صهیونیستها در اتحادیه عرب است. اگر بر مواضع این اتحادیه در برابر عملکرد رژیم صهیونیستی مروری صورت بگیرد این نکته کاملاً مشهود خواهد بود که این اتحادیه هرگز حساسیتهای لازم را در برابر جنایات این رژیم نشان نداده است. رسالت اصلی اتحادیه عرب در مسأله فلسطین اینست که همواره برای زایل نمودن موجودیت رژیم غاصب صهیونیستی و آزادسازی سرزمین فلسطین تلاش نماید، ولی این اتحادیه نه تنها چنین نمیکند بلکه به مثابه یک دلال برای حفاظت از منافع نامشروع صهیونیستها عمل مینماید و نقشی همچون سپر حفاظتی برای رژیم غاصب سرزمین فلسطین ایفا میکند. امروز، میلیونها نفر از مردم فلسطین گرفتار آوارگی، بیخانمانی، اسارت در چنگ صهیونیستها و تحت فشارهای ظالمانه رژیم صهیونیستی هستند و با اینکه اتحادیه عرب تنها تشکل فراگیر جهان عرب است، کمترین اقدامی برای حل مشکلات آنان به عمل نمیآورد. اقدامات اتحادیه عرب علیه دولت سوریه در این چارچوب کاملاً قابل تفسیر است.
اتحادیه عرب با گرفتار بودن در دام این سه عامل درونی و بیرونی که به اجمال از آنها سخن به میان آوردیم، همچون جنازهایست که مثلث شوم "غربی، عربی، عبری" از آن به عنوان ابزار بهرهبرداری میکند. مسئولان اتحادیه عرب، هیچ اختیاری ندارند و گوش به فرمان قدرتهای غربی و صهیونیستی هستند. به همین دلیل، ملتهای عرب که اکنون درحال قیام علیه دیکتاتورها هستند، باید علیه اتحادیه عرب نیز قیام کنند و ریشه این تشکیلات فاسد را بسوزانند. جهان عرب به یک نهاد برای هماهنگ ساختن قدرت ملتها و بکار گرفتن آن علیه دیکتاتورها و حامیان خارجی آنها نیازمند است، نهادی که برخلاف اتحادیه عرب، کاملاً زنده، پویا و مدافع منافع ملتهای عرب باشد.
رسالت:جبر و مثلثات انتخابات در الگوی جعبه های چینی
«جبر و مثلثات انتخابات در الگوی جعبه های چینی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛یکی از پدیده های این دور از رقابت های انتخاباتی، سه گانه ها و مثلثات ائتلافی است که تقریبا به یک الگو برای بیشتر جریانات سیاسی تبدیل شده است. این پدیده ناشی از بروز تمایلات نخبگی به فعالیت های گروهی و جمعی در اداره کشور و در واکنش به فرد محوری ها و خودخواهی های سیاسی شکل گرفته است. یکی از مثبتات این سه گانه های ائتلافی هم افزایی جریانات سیاسی برای اداره کشور و اجتناب از تنشها و مشغله سازی های بی حاصل بر اساس خرد جمعی است.
این حرکت مثبت اما امروز با یک آسیب جدی مواجه شده است و آن تکثیر غیر قابل کنترل مثلثات انتخاباتی است.به نحوی که هر روز از گوشه ای خبر از یک ائتلاف سه گانه جدید به گوش می رسد و جملگی نامزدها خود را مصمم برای حضور در انتخابات معرفی میکنند.این در حالی است که بسیاری از این مثلثات در نمایندگی آرای عمومی و سلایق مردم شباهت های بسیاری به همدیگر دارند و نمیتوانند معادله جدیدی را فراروی انتخابات و نحوه چینش رای قرار دهند. پرسش اینجاست که حد یقف این فرایند تکثیر کجاست و چه عاملی می تواند مانع از آن شود؟
یکی از سناریو های محتمل کنترل تکثیر مثلثات در یک الگوی جبری است. این الگوی جبری یا در مرحله احراز صلاحیت نامزدهای انتخابات می تواند صورت پذیرد و یا در فرایندهای زیردستی گزینش نامزدهای انتخاباتی که در دل دالان های مختلف حزبی و گروهی انجام میشود.
الگوی جبری در مرحله احراز صلاحیت ها و اینکه مثلا شورای محترم نگهبان در نهایت بخواهد رقابت را بین 4 یا 5 نفر محدود کند طبیعتا برای نظام سیاسی هزینه بر است. چرا که در داوطلبین مطرح و طرفداران آنها توقعاتی به وجود می آید که ممانعت شورای نگهبان موجب سرخوردگی آنها خواهد شد از سویی برخی از مغرضین نیز زمزمه های آزاد نبودن انتخابات را مطرح خواهند نمود و با استناد به رد صلاحیت شده ها اینگونه وانمود می کنند که انتخابات به اصطلاح آنها در حال "مهندسی شدن" است.
در احتمال دوم سناریوی جبری جریانات و گروه های سیاسی باید این توانایی را داشته باشند تا بتوانند در فرایندهای زیردستی گزینش نامزدهای سیاسی جبرا گروه های مادون و پیرو را متقاعد کنند که از هر جریان و یا جناح سیاسی در نهایت یک نفر به عنوان نامزد نهایی معرفی گردد.یک عکس فوری از فعالیت های سیاسی اصولگرایان، اصلاح طلبان، جریان موسوم به دولتی ها و ... نشان می دهد این ظرفیت در سه قطب بسیار حداقلی است و امکان توافق نهایی بسیار پایین است. مکانیسم هایی نظیر نظرسنجی و یا شورای حل و عقد و ... نیز قادر نیستند تضمین های لازم را برای تبعیت گروه های پیرو ایجاد کنند.
اما چه باید کرد؟راقم این سطور بر این باور است که الگوی جعبه های چینی می تواند این مشکل را برطرف کند. جعبههای چینی نوعی اسباب بازی باستانی مرکب از یک جعبه بزرگ است که در داخل آن جعبههای کوچک و کوچکتری قرار دارد.
در این بازی فکری و فوق العاده زیبای چینی شما باید برای باز کردن راه خود جعبه ها را به شیوه درست بچینید تا راه شما باز شود و بتوانید به مرحله بعد صعود کنید. در این الگو سه گانه های بزرگتر باید بتوانند سه گانه های کوچکتر را در درون خود و در جای مناسب قرار دهند. روشن است هر چه از کوچکترین جعبه به سمت بزرگترین جعبه حرکت میکنیم صلاحیت تخصصی، اهمیت بیشتری مییابد و هزینههای مشارکت نیز سنگینتر میشود. نقش دهی و جاسازی مثلثات کوچکتر در مثلثات بزرگتر نوع پیشرفته ای از ائتلاف و همافزایی را به نمایش خواهد گذاشت که در نهایت به یک رقابت منطقی و معقول منتهی خواهد شد.
تهران امروز:نشانهای از کاهش قیمت دیده نمیشود!
«نشانهای از کاهش قیمت دیده نمیشود!»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم عزتالله یوسفیانملا است که در آن میخوانید؛اگر بخواهیم گزارشی از نتیجه اقدامات مسئولان برای مقابله با تورم و گرانی در چند ماهه اخیر تهیه کنیم چه مواردی را میتوان در این گزارش گنجاند و آیا میتوان به عملکرد مسئولان در مقابله با گرانی نمره قبولی داد؟ نگاهی به بازارهای مختلف نشان میدهد گرانی بیش از اندازه همچنان بر بازارها سایه انداخته است و اقدام یا اقداماتی که برای کاهش گرانی بهعمل آمده است، نتیجه چندان رضایتمندانهای ندارد. آنطور که ما نمایندگان مجلس فکر میکنیم دولت در این مدت به پایهایترین وظایف خود درخصوص هدایت بازارهای مختلف و تغییر شرایط گرانی فراگیر در کشور عمل نکردهاست.
به بیان بهتر بازارهای مختلف، از بازار کالای خوراکی گرفته تا خودرو و پوشاک همچنان درگیر گرانی هستند. پایهایترین وظیفه دولت در چنین شرایطی نظارت بر بازارهاست. دولت با نظارت میتواند از مصائب و مشکلات اقتصادی در تمام حوزههای مختلف جلوگیری کند. این در حالیاست که ما میبینیم بازارها زیر سایه بیاهمیتی دولت دچار یک رهاشدگی اساسی شدهاند. باید توجه داشت که ما در کشور صنوف گستردهای داریم و عملکرد همه این صنوف زیر نظر شورای اصناف کشور است.
وظیفه شورای اصناف نظارت بر عملکرد صنوف مختلف، دریافت گزارش ماهانه قیمتی و برخورد با قانونشکنان صنفیاست. از سوی دیگر زمانی که سازمان امور صنفی این گزارشات را از صنوف دریافت کند آن را در اختیار دولت میگذارد تا دولتیها هم نظارت گستردهتری بر فعالیت بازارهای کشور داشتهباشند. این سلسله نظارتها و عملکردها بخش گستردهای از گرانیها را کنترل میکند و میتواند به خوبی در نظم دادن فضا موثر باشد. متاسفانه از زمانی که گرانیها فراگیر شد، نه سازمان امور صنفی کار نظارتی خود را درست انجام میدهد و نه دولت خود متوجه فضا و شرایط کشور است.
اگر کمی دقت کنیم میبینیم دولت بیش از اینکه به کنترل گرانیها و تدوین سیاستهایی برای این امر بیندیشد درگیر مسائل سیاسی شدهاست و تا مسئلهای اقتصادی رنگ و بوی سیاست به خود نگیرد دولت به آن ورود نمیکند. برای مثال بازار پسته و خودرو تا زمانی که وارد فاز سیاسی نشده بود از سوی دولت مورد بیمهری و بیتوجهی قرار میگرفت با سیاسی شدن و تودهای شدن معضل «پسته» اما دولت بهیکباره هوشیار شد و دست به عمل زد.
این در حالیاست که اگر دولت به وظایف نظارتی خود عمل میکرد و معضل گرانی کشور برای آنها مهم بود اصلا کار به اینجا نمیرسید.
با چنین شرایطی میتوان گفت دولت آنچنان عملکرد مثبتی در کنترل گرانیها نداشته و مشخص نیست در گزارشاتی که باید تقدیم مقام معظم رهبری شوند، چه تیترها و محورهایی را خواهد گنجاند. مقام معظم رهبری در یکسال گذشته خواستههای بسیار مهم و کلیدی از مسئولین در زمینه اقتصاد داشتند که امروزه میبینیم از سوی دولت مورد بیمهری قرار گرفتهاند...
رها شدگی فضای اقتصادی کشور و بیاهمیت بودن گرانی برای آنها یکی از دلایل بیمهری دولت به وضعیت معیشتی مردم است. از سوی دیگر فضای عمومی کشور، که اینجا منظور سوپرمارکت داران و مغازهداران هستند، تحت تاثیر این فضا به افزایش قیمتها دامن زدهاند و دولت هم به کلی در این میان دست بسته شده است زیرا این شرایط را عملکرد دولت به وجود آوردهاست. بنابراین در یک جمله میتوان گفت مسئولین در انجام وظایف خود در مقابل گرانیها عملکرد مناسبی نداشتهاند و باید منتظر ماند و دید در آینده چه راهی را پیش خواهند گرفت.
حمایت:جولانِ بی انصافی در آشفته بازار سودجویی
«جولانِ بی انصافی در آشفته بازار سودجویی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛یکی دو ماه پیش که هنوز زمزمه هایِ شب عید و خرید نوروز در میان نبود، سودجویان و برخی بازاریان در پی گرانی هایِ افسارگسیخته اخیر، تا توانستند در بازارِ بی انصافی جولان داده و به قول معروف، از این نمد برای خود کلاهی بافتند. حال چه برسد به شرایط حاضر که هر چه به روزهای پایانی سال نزدیک می شویم، اعداد و ارقام عجیبی درباره گرانی برخی کالاها می شنویم و مع الاسف برخی سودجویان، فعال تر از هر زمان دیگری شده اند در وادی بی انصافی و گران فروشی!
گرچه وظیفه نهادهای نظارتی در کنترل تلاطم و بلبشوی این روزهای بازار و ممانعت از سودجویی عده ای، یک اصل ضروری است؛ اما با این حال باید توجه داشت که بدون اخلاق مداری در این بازار و احساس مسئولیت کسبه در انجام وظیفه ی مسلمانی و انسانی خود، نمی توان امید به بهبود اوضاع داشت. در دین مبین اسلام بر کار و تلاش برای به دست آوردن روزی حلال تأکید فراوانی شده ، چه آن که در نگاه آموزه های دینی، «پاک ترین درآمدها از آنِ کسی است که از راه معامله و تجارتی صحیح و درست به دست آورده باشد».
پیامبر اکرم(ص) درباره تأثیر کسب حلال بر استجابت دعا فرمایش بسیار زیبا و رسایی دارند، آن جا که می فرمایند: « هرگاه کسی بخواهد دعایش مستجاب شود، بکوشد که کسب و کارش را حلال و پاک سازد و از مظالم مردم بیرون آید؛ زیرا دعای بنده پیش خدا بالا نمی رود، در صورتی که در شکمش، حرام یا به گردنش، مظلمه ای از مردم باشد».
بی شک، گران فروشی یکی از آفت های کسب روزی حلال است که اهالی بازار ممکن است بدان مبتلا شوند. نظر صریح شریعت مقدس ما آن است که درآمد حاصل از گران فروشی، حرام است و باید به صاحبان حق برگردانده شود. چنان تصریحی از آن روست که با رواج گران فروشی در جامعه، دیگر هیچ کس به دیگری اعتماد و اطمینان نخواهد کرد و هر کس با بدبینی و تردید به دیگری می نگرد، در این صورت، امنیت روانی که یکی از اساسی ترین نیازهای انسان درجامعه است خدشه دار می شود.
از آن سو، آسان گرفتن در خرید و فروش کار برکت و فزونی مال را درپی دارد چه آن که پیامبر اعظم(ص) در حدیثی به تاجران این گونه مژده می دهد: «خداوند بخشید کسی را که پیش از شما بوده و هنگام خرید و فروش، آسان گیر بود». البته حق آن است که بگوییم از حدود2 میلیون صنفی که در کشور وجود دارد، تنها اقلیتی معدود از آنان با گران فروشی و بی انصافی به جامعه خیانت می کنند و ایضاً همین عده هم هستند که با سودجویی و بی اخلاقی ، اصناف کشور را بدنام میکنند.
آفرینش:اهمیت خط لوله صلح برای ایران و پاکستان
«اهمیت خط لوله صلح برای ایران و پاکستان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمید رضا عسگری است که در آن میخوانید؛طرح خط لوله انتقال گاز صادراتی ایران به هند و پاکستان بیش از دو دهه است که با عنوان «خط لوله صلح» مطرح شده است. باتوجه به اهمیت این خط لوله و عدم همراهی های لازم ازسوی هند، ایران تصمیم گرفت تا فعلا اقدامات لازم برای انتقال گاز را به کشورپاکستان فراهم سازد و بعدها درصورت تفاهمات لازم هند نیز در مسیر ترانزیت گاز ایران قرار گیرد. لذا تلاش های کشورمان با افزایش بحران انرژی در پاکستان، منجر به آن شده است که این کشور علیرغم تهدیدات مکرر آمریکا به تحریم، پروژه خط لوله صلح را دنبال کند و بر اساس اعلام مقامات پاکستانی، کلنگ آغاز احداث این خط لوله این هفته به زمین خواهد خورد. این خط لوله علاوه بر تامین نیازانرژی پاکستان، اهمیتی دوچندان برای ایران دارد که به مواردی از آنها اشاره می کنیم:
1- اهمیت اقتصادی:
ایران با دارا بودن 18 درصد از ذخایر گازی جهان، در رتبه دوم جهانی پس از روسیه قرار دارد.به همین دلیل، دسترسی به بازارهای مصرف و تضمین تداوم آن برای این کشور حائز اهمیت است، به خصوص اگر به این نکته توجه کنیم که اقتصاد ایران به میزان زیادی ( بیش از70 درصد) به بخش نفت و گاز وابستگی دارد. لذا اجرایی شدن این خط لوله، نه تنها بازار خوبی برای گاز ایجاد و درآمد ثابتی را برای ایران تضمین می کند، بلکه کشور را از گرفتار شدن در دام مشکلات شدید اقتصادی و تحریمهای فروش انرژی که به بهانه پرونده هسته ای ازسوی غرب اتخاذ شده نجات میدهد. شاید بتوان گفت مهمترین منفعتی که این خط لوله برای ایران در بر دارد، اتصال کشور به یکی از مهمترین حوزه های مصرف انرژی به ویژه در آینده است.
2- اهمیت سیاسی: پس از عدم همراهی های لازم از سوی هند به سبب عمده اختلافات با پاکستان و به تفاهم نرسیدن دراحداث خط لوله صلح، طرحی باعنوان خط لوله "تاپی" مطرح شد که به انتقال گاز از ترکمنستان به افغانستان سپس به پاکستان وهند می انجامید. این خط لوله به لحاظ سیاسی از سوی مقامات آمریکایی و افغانی بسیارمورد تاکید بود تا به عنوان جایگزین خط لوله ایران در شبه قاره احداث شود. هم ترکمنستان و هم افغانستان، می خواستند سالانه میلیون ها دلار بابت نقل و انتقال گاز درآمدزایی کنند اما فضای متشنج سیاسی میان سه کشور هند، افغانستان و پاکستان به قطعیت رسیدن این تفاهم را با شک و تردیدهایی همراه کرد و به سرانجام نرسید. ایران سال هاست که برای انتقال گاز خود به شبه قاره سرمایه گذاری کرده و هزینه و صبوری زیادی به خرج داده است، لذا تحقق این امر با توجه به فشارهای سیاسی آمریکا و دیگر کشورهای منطقه، دستاوردی سیاسی است که در حوزه دیپلماسی اقتصادی به دست آمده است.
اهمیت امنیتی:
ازاین مطلب نمی توان به آسانی گذشت که بسیاری از مردم در منطقه بلوچستان(چه در ایران و چه در پاکستان) به سبب فقدان دسترسی به شغل مناسب و وجود فقر، به سمت اقدامات خلاف قانون گرایش می یابند که با فراهم سازی بستر های اقتصادی مورد نیاز، می توان بسیاری از مشکلات اقتصادی و امنیتی منطقه را رفع کرد که شاید بدون حل آن، مناطق مرزی هیچگاه روی آرامش و قانون را به خود نبیند. با احداث این خط لوله و برقراری امنیت و آرامش در بلوچستان پاکستان، مرزهای شرقی ایران نیز از شر تروریست ها پاکسازی شده وبه تبع امنیت برقرار شده و فراهم آمدن شرایط کاری و مشاغل، میزان تمایل به اعمال خشونت آمیز و قاچاق مواد مخدر در بین ساکنان این منطقه نیز کاهش می یابد.
جدای ازمنافع اقتصادی احداث این خط لوله برای دوکشور، بحث انتقال انرژی موجب پیوند کشورها بایکدیگر میگردد به طوری که قطع آن بسیار مشکل خواهدبود. مخالفت آمریکا با این طرح، علیرغم منافع فراوان برای هر دو کشورنمونه ای ازاهمیت استراتژیک این خط لوله برای ایران و پاکستان می باشد. ایجاد قراردادهای کلان و احداث طرح های عظیم همچون خط لوله صلح وزنه های ارزشمندی برای ثبات امنیت ملی کشورمان تلقی می شوند.
امیدواریم احداث این خط لوله موجب گسترش آن به سمت کشورهند گردد و به معنای واقعی صلح را برای همسایگان به وجود آورد و نقش کشورمان را در بازار سیاسی و اقتصادی انرژی دوچندان نماید.
شرق:پیامدهای چالش ارزی
«پیامدهای چالش ارزی» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حیدر مستخدمین حسینی است که در آن میخوانید؛این روزها جلسات ارزی بانکها بیش از حد معمول شده و فهرست خبرهای انتشاریافته هم بر این نکته اشاره دارد. ماجرا دقیقا از سال گذشته آغاز شد؛ یعنی زمانی که بانک مرکزی شبانه از حساب بانکها برداشت کرد و دلیل آن را هم فروش ارز دولتی در بازار آزاد توسط بانکها عنوان کرد. در واقع بانک مرکزی مابهالتفاوت قیمت دولتی و آزاد ارز را از حساب بانکها برداشت کرد. بانک مرکزی حتی مدعی شد گزارشی از تخلفات ارزی بانکها را در اختیار مجلس قرار داده است اما با آنکه از آن اتفاق یک سال میگذرد هنوز نتیجه پرونده تخلفات ارزی بانکها منتشر نشده است.
بانک مرکزی براساس قانون میتواند راسا با بانکهای متخلف برخورد کند. هیات انتظامی بانک مرکزی که با حضور دادستان کل کشور تشکیل میشود این قدرت را دارد تا مدیران متخلف بانکی را احضار و در صورت تایید تخلف، شدیدا با آنها برخورد کندو حتی جریمهای هم برایشان در نظر گیرد اما با وجود این ابزار قانونی باز هم با هیچ بانکی تاکنون برخورد نکرده است. ادعای تخلف بانکها یکسال است که مطرح است و تکرار ادعایی که اثبات نشده به شبکه بانکی ضربه میزند و مردم را نسبت به آنها بیاعتماد میکند و حتی امکان دارد افراد وجوه مازاد خود را به جای سرمایهگذاری در بانکها به بازارهای دیگر هدایت کنند.
برای جلوگیری از ادامه این پیامدها بهتر است بانک مرکزی به ادعای خود در مورد تخلفات ارزی بانکها رسیدگی و نام متخلفان را هم به افکار عمومی اعلام کند؛ حقی که قانون برای این نهاد قایل شده است. مطالبه مابهالتفاوت ارزی از بانکها هنوز هم به شکلی دیگر ادامه دارد.
بانک مرکزی در برداشت شبانه مابهالتفاوت نرخ دولتی و آزاد ارز را محاسبه و از حساب بانکها برداشت کرد و حالا از بانکها میخواهد مابهالتفاوت نرخ ارز مرجع و مبادلهای را پرداخت کنند. تمام تنشهای ارزی که این روزها اتفاق افتاده و منجر به عدم ترخیص کالا و انبار شدن آنها در گمرک شده، حول این محور است. بانک مرکزی به بانکها اعلام کرده مابهالتفاوت نرخ ارز مرجع (1226تومان) و مبادلهای (حدودا 2500تومان) را به این بانک بپردازند در حالی که تمامی اعتبارات اسنادی گشایش شده تا پیش از راهاندازی مرکز مبادلات ارزی با نرخ 1226 تومان انجام شده است.
با این حال بانک مرکزی همچنان اصرار دارد این مابهالتفاوت را دریافت کند. طبیعی است بانکها نمیتوانند مابهالتفاوت ارزی را از جیب خود بپردازند و در مقابل آنها نیز این مابهالتفاوت را از واردکنندگان طلب میکنند. این بخشنامه بانک مرکزی وجاهت قانونی ندارد زیرا اعتبارات اسنادی براساس نرخ 1226تومان گشایش شدهاند و حالا این نهاد نمیتواند نرخی به جز این را دریافت کند.
طی قراردادی که با بانکها منعقد میشود و اسناد آن هم در وزارت صنعت، معدن و تجارت موجود است، صاحبان بنگاههای اقتصادی موظف به بازپرداخت تعهدات خود براساس همان نرخ ارز به بانکها هستند در حالی که بانک مرکزی از طریق اعمال فشار بر بانکها خواستار دریافت ارزی به نرخ مبادلهای است. روند کار به این صورت است که تا این وزارتخانه تایید نکند ارزی به واردکنندگان اختصاص نمییابد. حالا بانک مرکزی در واکنش به عدم توجه بانکها به این بخشنامه اعلام کرده به بانکهای متخلف ارز نخواهد داد.
این تصمیم بانک مرکزی در صورت اجرا، اعتبار ایران در جامعه جهانی را خدشهدار میکند. از سوی دیگر، ادامه دریافت مابهالتفاوت ارزی از بانکها توسط بانک مرکزی و به تبع آن مطالبه بانکها از تجار و واردکنندگان، موجب ناامنی فضای اقتصادی میشود به طوری که آنان هر لحظه با این نگرانی روبهرو خواهند بود که باز هم مابهالتفاوتی دیگر که مقدار آن هم مشخص نیست، از آنها دریافت خواهد شد. این مابهالتفاوتها در برخی مواقع فاقد صرفه اقتصادی است. در حال حاضر بسیاری از واردکنندگان به همین دلیل از ترخیص کالای خود از گمرک خودداری کردهاند. این تصمیم به نوبه خود موجب اختلال در روند واردات و تامین مواد اولیه برای تولید میشود که به هیچ عنوان به صلاح تولید ملی نیست.
هرگونه اشکال در روند تولید، افزایش بیکاری را به دنبال دارد که با توجه به شرایط رکودی و تورمی موجود اتفاق ناخوشایندی است.
آرمان:کلمات معانی خود را از دست دادهاند
«کلمات معانی خود را از دست دادهاند»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمدتقی فاضل میبدی است که در آن میخوانید؛پیام تسلیتی که از سوی رئیسجمهور اسلامی ایران به مناسبت درگذشت رئیسجمهور ونزوئلا صادر شد، بسیار مایه تعجب شد. هر فردی که کمترین شناختی نسبت به اسلام و مسیحیت داشته باشد و از سویی از راه سایتها و رسانهها، سنت، سیره و آیین رئیسجمهور فقید را شناخته باشد میبیند که میان محتوای پیام و مصداق آن نهتنها تناسبی نیست بلکه حاوی بدعتهایی است که در جای خود باید به آن پرداخته شود.
از اینکه آقای چاوز در میان بخشی از مردم آمریکای لاتین به خاطر سیاستهای ضدآمریکایی مورد توجه بوده است و در میان بخش وسیعی از ملت خود جایگاهی والا داشته جای تردید نیست و اینکه رئیسجمهور کشوری که سیاستها و دیدگاههای او اشتراک نظر دارد، باید به خاطر فقدانش تسلیت بگوید نیز جای ستایش دارد.
اما رئیسجمهور ایران در پیام تسلیت خود فضائلی را برای همتایش برشمرده که اگر این فضائل را - بلاتشبیه برای سلمان فارسی، ابوذر غفاری، اویس قرنی و سایر اولیا و عارفان- مینوشت شاید اغراق به نظر میرسید. آقای احمدینژاد به گونهای در این پیام سخن گفته که گویی کشور ونزوئلا به خاطر مدیریت آقای چاوز مدینه فاضله افلاطون شده و خورشید عدالت نه تنها سراسر آمریکای لاتین بلکه نیمی از کره زمین را فراگرفته بود و دنیای بشری به دست این مرد 59 ساله اداره میشد و اکنون با مرگ او ثلمهای به جهان وارد شده است.
ای کاش رئیسجمهور محترم که میخواست پیامی به این بلندی صادر نماید، چند صفحه دیگر اضافه میفرمود و مفاهیم عدالت، رجعت، انسان کامل، وجود روح در آسمانها و سایر مفاهیم بلند عرفانی، کلامی و فلسفی را روشن میکرد. بازی با کلمات را تا کجا میتوان ادامه داد؟ در این جا شکوه چندانی از صاحب منصبان سیاسی نیست.
چرا نزدیکان آنها در این شرایط دقت لازم را به کار نمیبرند؟ اگر استعمال واژهای در غیر جای خود جامعهای را به انحراف کشاند و باعث بدعتی شود باید جلوی آن را گرفته و یا دست کم تذکر داد. از عالمان دین هم انتظار میرود مثل همیشه به عنوان امر به معروف و نهی از منکر و به نام اسلام و تشیع مانع بدعتگذاریهای اینچنینی شوند.
بهار:صداوسیما و مخاطبان ماهوارهای
«صداوسیما و مخاطبان ماهوارهای»عنوان یادداشت روز روزامه بهار است که در آن میخوانید؛اجلاس اخیر مجلس خبرگان یک نکته مهم داشت و آن اعتراض و انتقادها نسبت به عملکرد صداوسیما بود که موجب شد رییس سازمان برای توضیح درباره آن به این اجلاس فراخوانده شود و به پرسشهای اعضای این مجلس پاسخ دهد.
فلاحیان در توضیح دلایل دستور کار این نوبت مجلس گفت: «اینکه چرا ما انتظار داریم صداوسیما در این بخشها [اوقات فراغت جوانان، اطلاعرسانی و تحلیل مناسب] قوی عمل کند، به این خاطر است که مردم دیگر پای ماهوارهها، که با تحلیلهای نادرست خود مذاق مردم را عوض میکنند، ننشینند.»
نکته مهم همین است که مجلس خبرگان به یکی از جدیترین مسائل فرهنگی- اجتماعی جامعه توجه کرده است. مسئله ماهوارهها و نقش و تاثیر آن در جامعه از جدیترین مسائلی است که باید از زوایای اجتماعی- فرهنگی و سیاسی کاویده و بررسی شود. مهمترین شرط بحث جدی و موثر در این زمینه، خارج شدن از فضای تنگ نقد و حصار گفتوگوهای رسمی است که خود صداوسیما در بازتولید این فضا و حصار نقش مهمی ایفا میکند.
ماهوارهها که نمیتوان آن را با نگاه و دید «توطئه» نقد زد، تنوع و گسترهای از نهادها و اشخاص و جریانهای داخل و خارج را دربرمیگیرد که همه آنها از یک طیف و گروه و با یک نیت و غرض و کارکرد نیستند. «ماهواره» که واژه مصطلح به جای شبکه ماهوارهای است امروزه بسیار پرشمار و گوناگوناند. برخی شبکهها برای چند ساعت، برخی دایمیاند. از همه جریانهای سلطنتطلب، چپ، راست، مستقل، وابسته، با رویکردی دینی و مذهبی، فرهنگی و اجتماعی، سیاسی و تحلیلی پخش میشوند.
اما نکته مهم این است که شبکههای ماهوارهای اجتماعی- فرهنگی موثرتر و جذابتر از شبکههای سیاسی یا وابسته به جریانهای ضدجمهوری اسلامیاند. بنابراین دلنگرانی اصلی در وضع موجود و از منظر «اوقات فراغت و سرگرمی» عدم توانایی صداوسیما در رقابت با این شبکهها است که محدودیت و محذوریتهای عرفی و رسمی صداوسیما را ندارند.
در بخش موسیقی وقتی صداوسیما امکان پخش تصاویر آلات و ابزار موسیقی را حتی در مورد موسیقی سنتی و فاخر ایرانی را که آکنده از مضامین اخلاقی- عرفانی و حکمتآموز است، ندارد این محدودیتها آغاز میشود تا تفسیرهای تنگ و مضیق صداوسیما نسبت به موسیقی مدرن و پاپ.
در بخش فیلم و سریالها این سالها چنان دایره ممیزی صداوسیما درباره فیلمنامهها و مضامین داستانی سریالها و فیلمها سخت و تنگ شده و از زاویه نگاه یک کارشناس مذهبی یا تاریخی یا فرهنگی کل محصولات و تولیدات بازنگری یا ارزیابی و ممیزی میشود که گویی درباره مسائل اجتماعی- فرهنگی و تاریخی فقط یک تفسیر و نگاه در عالم دینی وجود دارد و آن هم مربوط به کارشناسان صداوسیما است و نظر و نگاه تولیدکنندگان و فیلمنامهنویسان و کارگردانان ایرانی که دلسوز این آب و خاک و سرنوشت این کشورند و غالبا حس دردمندانهای علیه هجوم آثار غربی و فرنگی و ترکیهای دارند، به هیچ انگاشته میشود.
ثمره نگاه تندوتیز ممیزی صداوسیما و کارشناسان آن عملا تنوع و جذابیت فیلم و سریالها را از بین برده و برای مخاطبان جذابیت و کششی ندارد. زیرا از نظر صداوسیما فیلم و سریال خوب فیلم و سریالی است که کارشناسان صداوسیما آن را تایید کنند، نه جذاب و مفید بودن برای مخاطبان. در بخش سیاسی هم صداوسیما در این سالها چنان عمل کرده است که تفسیر و گرایش سیاسی فقط همانی است که رسما اعلام میشود.
در حالیکه برنامههای سیاسی صداوسیما که غالبا «تکگویی» و «منولوگ سیاسی» است حتی برای جناح اصولگرای طرفدار صداوسیما هم هیچ جذابیت و کششی ندارد. صداوسیما مسئله ارتباطات دوسویه خبری و تحلیلی را به جریان یکسویه اطلاعات مبدل کرده است و تصور میکند تولید «انبوه» در این زمینه راهگشا است و مشکل تکگویی را حل میکند اما ...
به واقع چنین تولید انبوه تکگویانه و تکسونگرانه به «دلزدگی» و «سردی» برنامهها منجر شده است. اما از طرف دیگر باید منصفانه داوری کرد. در همین شرایط سرد و دلزدگی برنامهها و فیلم و سریالهای صداوسیما هنوز صدای منتقدان از موضع «اسلامی و دینی» نبودن محتوای این برنامه هم همچنان در جامعه کم نیست و پرطنین است که در زیر آن صدای مخاطبان گم شده است. تنوع و گونهگونی شبکههای ماهوارهای فقط مضامین ضداسلامی و ضدجمهوری اسلامی را شامل نمیشود.
تجربه جالب توجه این است که در میان این شبکه، شبکههایی وجود دارند که دارای مضامین مذهبیاند و بعضا به دفاتر برخی مراجع عظام یا جریانهای مذهبی داخلی مربوط هستند و این تجربه جدیدی است که عملا حکم و رای مجلس خبرگان درباره انحصاری بودن صداوسیما را نقض کرده است و علیالظاهر این اقدام مجاز شمرده شده است و با هیچ منع و الزامی روبهرو نیستند. در این چالش جدی صداوسیما با شبکههای ماهواره چند راهکار وجود دارد که برخی از اینها عبارتند از:
1- باز شدن فضای برنامهسازی و تولید فیلم و سریال با اتکا بر تنوع تولیدکنندگان و کارگردانان و فیلمنامهنویسان داخلی و استفاده دوراندیشانه از استعدادها و تواناییهای آنها. این راهکار اگرچه بر روی کاغذ سهلالوصول و سریعالنتیجه است اما کارنامه صداوسیما و معذوریتها و محذوریتهای رسمی آن نشانگر بینتیجه و بیفایده بودن این سیاست است.
2- پذیرفتن تجربه جهانی رسمیت دادن به تجربه شبکههای مذهبی و بعضا وابسته به مراجع و فراهمکردن امکان فعال شدن بخش خصوصی در تولید و پخش برنامهها و شبکههای مجاز برای رقابت با شبکههای ماهوارهای است.
بههرحال اعتراض و انتقاد مجلس خبرگان اگر جدی باشد باید منتظر ماند که این رویکرد به چه نتایج مشخصی میانجامد زیرا این انتقادها میتواند با توجیهاتی نظیر نداشتن «حقوق سر ماه» که رییس صداوسیما مطرح کرد، گم و فراموش شود.
مردم سالاری: از تجریش تا راهآهن
«از تجریش تا راهآهن»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمید میرزاده است که در آن میخوانید؛ در کشورهای پیشرفته شما به زحمت میتوانید بانک مورد نظرتان را جز در مراکز اصلی شهرها پیدا کنید . اینجا در هر کوی و برزن نام و نشان انواع بانکها و موسسات اعتباری پیداست بطوریکه کم کم دارد تعداد آنها از پیتزا فروشیها و رستورانها هم بیشتر میشود. در فاصله 18 کیلومتری از میدان تجریش تا میدان راهآهن که میگویند بزرگترین خیابان خاورمیانه است صدها بانک و موسسه اعتباری وجود دارد!
خوبست با هم گفتههای معاون نظارتی بانک مرکزی با واحد مرکزی خبر -که اخیرا منتشر شده - و در ارتباط با تخلفات موسسات مالی واعتباری و برخی صندوقهای قرض الحسنه است را با هم مرور کنیم:
- ضربهای که از ناحیه موسسات مالی و اعتباری فاقد مجوز به نظام اقتصادی کشور وارد شده است به مراتب محکمتر از تحریمها است.
-نظام، تحریمها را به راحتی کنترل کرد اما عدهای از داخل ضربات سختی بر پیکر نظام اقتصادی کشور وارد کردند.
- اعضای هیئت مدیره برخی از این موسسات مالی با پول مردم وارد بازار ارز، طلا، مسکن و اتومبیل شدند و آشفتگی در نظام اقتصادی کشور ایجاد کردند و قیمتها را به صورت کاذب افزایش دادند تا خود سود ببرند و از این طریق سودهای کلانی نیز به جیب زدند.
- فقط مسئولان یک تعاونی اعتبار متخلف با سوء استفاده از اعتماد ایرانیان با دایر کردن 450 شعبه در کشور هزار و دویست میلیارد تومان منابع مردم را تصاحب کردند و آورده مردم را در شرکتهای زیر مجموعه خود به کار گرفتند.
- فقط به یکی از مشتریان این تعاونی اعتباری آزاد 180 میلیارد تومان تسهیلات پرداخت کردند.
- هزار و دویست میلیارد تومانی که این موسسه جمعآوری کرد اگر تبدیل به اسکناس هزار تومانی کنیم بار 120 کامیون 10 تن میشود.
اما هنوز جای این سوال از بانک مرکزی باقی است که اساسا چرا این موسسات بدون مجوز میتوانند اقدام به دایر کردن شعبه کرده و از اموال مردم سوءاستفاده کنند؟ آیا دایر کردن موسسات مالی غیرمجاز بدون مجوز، کوتاهی بانک مرکزی نیست؟ البته بانک مرکزی در پاسخ به این انتقادها میگوید: «برخی از آنهایی که به بانک مرکزی انتقاد میکنند که چرا اینها بدون مجوز از بانک مرکزی فعالیت داشتند، نمیدانند که وزارت تعاون سابق به این تعاونیهای اعتبار آزاد مجوز فعالیت داده است کاری که از همان ابتدا بانک مرکزی مخالفت خود را با این اقدام ابراز کرد اما توجه نشد».
در صورت صحت این پاسخ معلوم میشود شبکه رانت خواران آنقدر توانایی دارند که میتواند با دور زدن بانک مرکزی ،بانک هم بزنند! براستی 86 موسسه مالی و اعتباری که برخی بیش از چهارصد شعبه در سراسر کشور دارند از جان و مال مردم چه میخواهند؟آیا بانکداری اسلامیاجازه میدهد با تاسیس قارچ گونه این موسسات ،روز به روز و با سازو کارها و دستهای پیدا و پنهان ، اقتصاد کشور- که قاعدتا باید مایه قوام و دوام نظام باشد- اینطور دستخوش آسیب و ضربه قرار گیرد؟ واقعا ریشههای این شبکههای سرطانی کجاست که حتی بانک مرکزی از آنها و ضربه ای که به اقتصاد کشور وارد کردهاند مینالد؟ خوبست معلوم شود چند درصد نابسامانیهای اقتصاد کشور ریشه در توسعه این شبکهها دارد؟ توسعه بیحد و حصر بانکها و موسسات اعتباری مخصوصا در سالهای اخیر در هر کوی و برزن و در سراسر کشور نشان از تفوق اقتصاد دلالی و سفته بازی بر اقتصاد تولیدی و سالم دارد.
آنچه مسلم است اینست که تعداد بانکها و موسسات اعتباری با حجم اقتصاد ملی ما اصلا تناسب ندارد.غیر از 86 نوع موسسه اعتباری مذکور ، 30 نوع بانک با نزدیک به 20 هزار شعبه * در سراسر کشور باید امورشان را با برداشت از اقتصاد کشور بگذرانند و همین جاست که بساط ویژه خواری شروع میشود. معلوم است وقتی در کشوری تولید به حاشیه میرود و دلالی و سفته بازی و بانک زنی! به صرفه میشود - به گفته معاون اول ریاستجمهوری- ظرف یکسال ارزش پول ملی یعنی قدرت خرید مردم به کمتر از نصف کاهش مییابد. خوانندگان گرامیاگر از این نوع مقولههای اقتصادی ملالآور خسته شدید وخواستید از احوالات اهالی کتاب و اصحاب فرهنگ و هنر جویا شوید، خوبست سری به همین مسیر میدان تجریش تا میدان راهآهن بزنید کتابی بخرید و اگر فرصت کردید ببینید چند کتابفروشی و کتابخانه ویا موزه و مجموعه و ساختار عرضه کننده آثار هنری در آنجا پیدا میکنید؟
* ماخذ: پایگاه اطلاعرسانی بازاریابی خدمات بانکی مستخرج از اطلاعات ارایه شده از گزارشهای مالی سال 1390 بانکها
ابتکار:ادعای رجعت چاوز با کدام مبنا؟!
«ادعای رجعت چاوز با کدام مبنا؟!»عنوان سرمقاله روطزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛هوگو چاوز رئیس جمهورسوسیالت کشور ونزئولا در آمریکای لاتین پس از دو سال جنگ با سرطان در نهایت، روز چهارشنبه تسلیم مرگ شد او با پیروی از فیدل کاسترو رهبر چیگرای کوبا، موضع ضد امپریالیستی داشت و بنام عدالت تلاشهای زیادی کرد.
مواضع ضد آمریکایی چاوز او را به دوستی بسیار نزدیک برای ایران تبدیل نمود. رفتارش با آقای احمدی نژاد از مرز دوستی دو کشور گذشت،مرگش موجب ناراحتی دوستانش و خوشحالی دشمنانش گردید. این خوشحالی و ناراحتی در پیام مقامات کشورها به خوبی نمایان است.
در بین رؤسای دولت ها، پیام محمود احمدی نژاد از همه عجیب تر میباشد.وی ضمن اعلام یک روز عزای عمومی، مرگ هوگو را شهادت نام گذاشت! و خبر از رجعت قطعی نامبرده به همراه صالحان و حضرت مسیح در رکاب حضرت صاحب الزمان (عج) دادند. این پیام بر بهت و حیرت علما و متدینان افزود. ممکن است عنوان شهادت با تسامح پذیرفتنی باشد ولی بکاربردن یکی از مفاهیم مهم اعتقادات شیعه در خصوص کسی که قدر مسلم غیر مؤمن خواهد بود، جای تأسف و تعجب دارد. آقای چاوز غیر مسلمان تنها به دلیل موضع ضد استکباری صلاحیت همراهی باامام زمان (عج) را نخواهد داشت.
بی تردید تسامح گرایی در مفاهیم و ساده سازی آنها موجب تطبیق گراییهای خود سرانه در تاریخ اسلام گردیده است. تاریخ اسلام مملو از ادعای کسانی است که به هدف دنیا گرایی خود را مصداق نائب خاص امام زمان (عج) قرار دادند؛ و جالب است این نوع ادعاها در بین سیاستمداران بیشترین رواج را داشته است اگر ادعاهای اینچنین در بین عوام الناس و توده غیر سیاسی رواج پیدا کند به تحجر منجر میشود ولی هرگاه استفاده ابزاری از مفاهیم دینی و اعتقادی ومذهبی در بین سیاستمداران رواج یابد به التقاط و سکولار سازی دین منتهی میشود.
رجعت خاص مؤمنین خالص است. عیار این خلوص آنقدر بالاست که هیچکس اجازه مصداق یابی برای آن را ندارد تنها گروهی که مصداق رجعت خواهند بود معصومین علیهم السلام میباشند بکار بردن مفهوم رجعت بر مراجع عالیمقام و شهدای جانثار نیز با تردید روبروست، حال معلوم نیست آقای احمدی نژاد با کدام متر و مقیاس به خود اجازه داده اند که اینطور قاطعانه خبر از رجعت جناب هوگو چاوز دهند و ایشان را یکی از آن معدود مؤمنان خالص (که مجوز همراهی پیدا کرده اند) بر شمارند به طور قطع یا خواب و رؤیا عامل چنین انتسابی است یا ساده سازی و تسامح در مفاهیم موجب این قضاوت میباشد احتمال سوم هم اینکه شدت روابط عاطفی و فشار ناشی از مرگ یک رفیق، باعث این عنوان شده است در اینصورت هم هیچ کس بخصوص رئیس جمهور یک کشور شیعه اجازه ندارد برای تسلی خاطر بازماندگان یک رفیق، با اغراق گویی از انبان اعتقادات تاریخی شیعه خرج نماید.
اگر هر کس اجازه داشته باشد، سرمایههای اعتقادی را ارزانی احساسات، هیجانات و علائق دلخواه خود نماید،به سرعت این سرمایهها ارزش خود را از دست داده و جوانان را به تردید و معاندان را سرسخت تر خواهد نمود. آسیب ناشی از سوءاستفاده سیاستمداران از مفاهیم و اعتقادات در طول تاریخ اسلام غیر قابل شمارش و غیر قابل سنجش است.
خدمات جناب چاوز در جای خود قابل تحسین و احترام است، وظیفه مردم سرزمینش است که اگر او در جایگاه حاکم، وظیفه خود را نیک انجام داده نامش را به نکوئی برند و راهش را ادامه دهند. مردم آمریکای لاتین قدر شناس نیز هستند آنان بهترین داوران در خصوص عملکرد جناب هوگو میباشند دیگر لازم نیست در این طرف دنیا رئیس جمهور ایران”شیعه” اینگونه اعتقادات مردم سرزمینش را بنام رئیس جمهور فقید ونزوئلا ثبت نماید.
حضور آقای احمدی نژاد در مراسم تدفین زنده یاد جناب چاوز خوب و قابل تحسین است ولی محتوای پیامش باعث ابهام در نوع اعتقاداتش شده است و علامت سؤال بسیاری را برنگیخته است. اینگونه یار سازی برای حضرت مهدی موعود (عج) لوث کردن مفهوم انتظار و نوعی بدعت سطح پایین بحساب میآید.
دنیای اقتصاد: افت و خیز بازار ارز؛ چرا؟
«افت و خیز بازار ارز؛ چرا؟»عنوان سرمقاله دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن میخوانید؛کاهش و افزایش مجدد بهای ارز در هفته گذشته برای بسیاری از کارشناسان بازار جالب توجه بود.
در حالی که میزان ارز عرضه شده در اتاق مبادله اندکی پیش از کاهش بهای ارز، بیش از سه برابر شده بود، این گمان را در بین ناظران ایجاد کرده بود که در بازار موازی، بهای ارز افت خواهد کرد و در عین حال اجلاس آلماتی و سیگنالهای مثبتی که بازار از آن گرفت، موجب شد تا بهای دلار آمریکا افت 400 – 500 تومانی را تجربه کند.
واکنش عوامل بازار به تحولات بینالمللی، دقیقا از همان کانال انتظاراتی صورت گرفت که پیش از این موجب افزایش بهای ارز در تحولات پیشین شده بود. در واقع امید به این مساله که ورودی ارز در پی این تحول در آینده افزایش مییابد، موجب منفی شدن بازار شد. این پیامی بس خوشایند برای سیاستگذاران اقتصادی بود؛ پیامی مبنی بر اینکه انتظارات دو سویه است، اگر روزی انتظار از کاهش عرضه آتی ارز موجب افزایش بها میشود، زمانی نیز این روند معکوس خواهد شد. از منظر راقم این کاهش برآمده از متغیرهای بنیادین بازار است. به عبارت دیگر یکی از اصلیترین متغیرهای بازار که موجبات عایدی را فراهم کرده، با این تحول بینالمللی، دچار تزلزل شده است و اگر وقایع آتی هم در این راستا به وقوع بپیوندد، میتوان با اطمینان گفت که حتی اگر کانالهای ارزی تازه نیز تعریف نشود، به واسطه انتظارات، بازار افت خواهد کرد.
اما چرا بازار پس از این افت، رشد داشت؟ بر خلاف افت انجام شده، شواهد حاکی از آن است که عایدی پس از آن نتیجه پارامترهای تکنیکال بازار است. در واقع عاملان بازار، در شرایطی هستند که مترصد خرید در نقاط حضیض هستند و این الگوی مبادله همچنان به قوت خود باقی است. از این منظر سطوح حمایتی قوی برای شکسته شدن نرخ در بازار وجود دارد. عایدی که پس از افت اولیه رخ داد، نشان میدهد که سطح 3200 تومان، سطح حمایتی بسیار قوی است و پس از آن سطح 3000 تومان سطح حمایتی قدرتمند دیگر میتواند باشد. در حالی که عاملان اقتصادی هنوز منتظر تحولات آتی در بستر روابط بینالملل هستند تا کاملا مطمئن شوند که روند عرضه آتی ارز، صعودی است، از افتهایی که به وجود میآید، به عنوان فرصتی برای خرید بیشتر استفاده میکنند و از همین نظر به سطوح حمایتی قوی دامن میزنند که شکستن آنها نیاز به زمان بیشتر و تحولات مثبت آتی دارد.
به هر رو میتوان عنوان داشت که اگرچه افت اولیه با افزایش پس از آن کم و بیش از بین رفت، اما جنس این دو موج ابدا یکسان نبود و اگر تحلیلگران به این مساله توجه نکنند، ممکن است پیامهای کاملا اشتباهی را به خصوص به سیاستگذاران دهند و این پیامها، سنگ بنای تصمیمهای آتی شود.
افت هفته گذشته بیتردید یک عامل حقیقی بود که میتواند در صورت روی دادن تحولات مشابه کاملا روند بازار را معکوس کند، در حالی که عایدی پس از آن نتیجه عوامل تصحیحی و تکنیکال بازار بود. از این منظر اگر واقعا خواهان افت بهای ارز یا تثبیت بازار هستیم باید بیش از این به چنین عامل حقیقی توجه کنیم.
از سوی دیگر، در صورت تحقق عوامل حقیقی افت قیمت و بالا رفتن قدرت بانک مرکزی در قیمتگذاری ارز، نباید بار دیگر در تله وسوسه کاهش بیش از حد نرخ ارز بیفتیم و باید در ذهن داشته باشیم که تثبیت بازار اصلیترین خواستی است که باید دنبال شود و در صورت تحقق آن نیازی نیست که سطوح قیمتی ارزی را که میتواند نفع صادراتی بالایی برای ما داشته باشد از دست دهیم و از سوی دیگر تعدیلهای تورمی را نیز میبایست دنبال کنیم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد