کیهان:منطقه ممنوعه سیاست کجاست؟
«منطقه ممنوعه سیاست کجاست؟»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛چگونه می توان امور سیاسی را به اعتلا رساند یا به ابتذال و انحطاط کشاند؟ مرز صلاح و فساد در اقدام سیاسی- اجتماعی کجاست؟ فرصت ها و ظرفیت ها چگونه به فعلیت های مطلوب درمی آیند یا از دست می روند؟ حریم سیاست دینی و عقلی کدام است و از کجا وارد منطقه ممنوعه می شود؟ با آنها که وارد حریم های ممنوعه می شوند چه باید کرد؟
این نوشته صرفا درآمد و مقدمه ای برای تامل در باب سوالات فوق است.
1- اعتلا و انحطاط سیاستمداران را باید از همت ها و دغدغه های آنان بازشناخت. هیجان زدگی و اغراق و زیاده روی در دوستی و دشمنی، بی پروایی در تعصب و لجاجت، و انحراف غیرت و حمیت به جانب غیرحق از جمله علایم بیماری سیاسی است. این تعبیر بلند امیرمومنان علیه السلام باید سرلوحه دغدغه ها و هدفگذاری همه به ویژه نخبگان و صاحبان نفوذ و قدرت باشد که خطاب به عبدالله بن عباس نوشت «فلایکن افضل ما نلت فی نفسک من دنیاک بلوغ لذه او شفاء غیظ ولکن اطفاء باطل او احیاء حق... نباید رسیدن به لذتی یا فرونشاندن آتش غیظی، برترین چیز از دنیا باشد که به آن نایل می شوی بلکه باید خاموش کردن باطل یا زنده کردن حق باشد» (نامه 66نهج البلاغه). کم نیست کنش یا واکنش هایی که از سر عقده گشایی و انواع هیجان های ناسالم معطوف به خشم خواسته یا ناخواسته است.
2- قلب به عنوان مرکز مدیریت عواطف انسان، انباشته از حب و بغض، غیرت و نفرت، و تعصب و لجاجت است. نوع انسان ها جاذبه و دافعه و غیرت و تعصب دارند اما باید دید کجاها و برای کدام مقاصد غیرتی می شوند، آبرو می گذارند و می جنگند؟ امام حسین علیه السلام در خطبه منا که سال 06 هجری در جمع صحابه و تابعین ایراد شد از راز لعنت شدگی احبار و بزرگان یهود پرده برداشت و سپس خطاب به حاضران فرمود «آیا همه اعتبار و احترام و حیثیت شما به این خاطر نیست که مردم امیدوارند برای حق خدا قیام کنید و این در حالی است که درباره اکثر حقوق الهی کوتاهی کرده و حق ائمه را خوار شمرده اید؟ حق ضعیفان را پایمال کردید ولی آنچه را به زعم شما حق تان بود، مطالبه نمودید... شما به خاطر خداوند در میان بندگان گرامی داشته می شوید و این در حالی است که می بینید پیمان های الهی نقض می شود و نگران و هراسان نمی شوید اما از شکسته شدن برخی پیمان های پدرانتان هراسان و بیمناک می شوید.»
برخی رجال سیاسی با گرایش ها و تابلوهای مختلف- و حتی معارض هم- در همین تاریخ انقلاب به ویژه یکی دو دهه اخیر، آن قدر که برای برخی حامیان و اطرافیان خاص خود غیرتی شدند، خونشان برای مفسده جویی های کلان فرهنگی و سیاسی و اقتصادی به جوش نیامد هیچ، که حتی پای دفاع از مفسدان و منحرفان ایستادند. چه نام و لقب و عنوان و ستایش ها که به هم قرض ندادند و چه قدیس ها و قهرمان ها که از خیانت کنندگان در سه دوره سیاسی اخیر نساختند. گویا آیات تکان دهنده و برحذر دارنده الهی را نشنیده بودند که «ولاتکن للخائنین خصیما... و لا تجادل عن الذین یختانون انفسهم.
حامی خائنان نباش... و حمایت نکن از کسانی که به خود خیانت کردند. همانا خداوند خیانتگران گناهکار را دوست ندارد» (آیات 105 و 107 سوره نساء). قطعا آرمان ها و اولویت ها نزد آنان جابه جا شده بود که پشت مفسدان و منحرفان ایستادند و به آنها عنوان و لقب و نشان دادند؛ که اگر این نبود در طول این 20 سال برای حمایت از فلان مدیر متخلف، ستاد حمایت در وزارت کشور راه نمی انداختند و برای این یکی مدیر متخلف که با مفسد اقتصادی چند هزار میلیاردی مراوده داشته، عناوین نچسب سزاوار انسان کامل جعل نمی کردند.
3- اگر به اعتبار «حب الشأ یعمی و یص مّ»، محبت افراطی، آدمی را نابینا و ناشنوا می کند(و قدرت تشخیص را سلب می نماید)، بغض ناحق نیز فرزند آدم را به همین میزان به عجز می کشاند. حمیت و تعصب ناحق، همان قدر ابتذال و انحطاط برای انسان می آورد که لجاجت و دشمنی نابجا. و رواج این هر دو بیماری در وسعت تعاملات سیاسی- اجتماعی کم نیست. تعصب ناحق، از مومن کافر می سازد چنان که از عابدی 6هزار ساله به نام ابلیس ساخت. این عبارات شریف، قوانین الهی است که بر زبان مبارک پیامبر اعظم(ص) جاری شده و تخلف ناپذیر است؛ «هرکس تعصب بورزد یا به خاطر او تعصب بورزند، همانا رشته ایمان را از گردن خویش گشوده است» یا «از ما نیست هرکس که مردم را به عصبیت دعوت کند و از ما نیست کسی که به خاطر تعصب بجنگد و از ما نیست کسی که با تعصب بمیرد» و نیز «هرکس به اندازه دانه خردل، عصبیت داشته باشد خداوند او را روز قیامت با اعراب جاهلی محشور می کند».
نقطه مقابل این رویکرد منحط، لج و لجبازی است. رسول خدا(ص) فرمود «از لجاجت بر حذر باش که آغاز آن نادانی و پایان آن پشیمانی است» همچنین از امیر مومنان علی علیه السلام مکرر نقل شده که «لجاجت شوم است»، «جنگ ها را به بار می آورد و دل ها را کینه دار می کند»، «نفس انسان را به ننگ می کشاند»، «تدبیر را تباه و نابود می کند» و «زیانبارترین چیزها در دنیا و آخرت است». آن حضرت بهترین اخلاق ها را دورترین آنها از لجاجت دانسته و فرموده اند؛ «سوار مرکب لجاجت، هدف و آماج بلاست»، «مرکب لجاجت سوار خود را به زمین می زند» و «هرکس لجاجت کند و بر آن اصرار ورزد، همان بخت برگشته ای است که خدا بر دلش حجاب کشیده و تقدیر بد بر فراز سرش قرار گرفته است». البته امیر مومنان درباره تعامل غلط و منجر به لجبازی نیز هشدار داده اند که «زیاده روی در سرزنش و ملامت، آتش لجاجت را شعله ور می کند».
کافی است به برخی رویدادهای تلخ از ابتدای انقلاب مخصوصا یک دهه اخیر نظر بیفکنیم که تکبر و تعصب های ناحق به افراد یا حلقه های خاص چگونه افراد صاحب نام را به فتنه انگیزی و معارضه با اسلام و انقلاب کشاند یا لجبازی و عقده گشایی با عمر و زید، کسانی را به انتحار شخصیتی واداشت چنان که به حق می توان از آنها به عنوان افراد بخت برگشته سزاوار ترحم و مایه عبرت و حسرت یاد کرد. از دل همین تعصب و لجاجت های ناحق بود که حلقه های فاسد قدرت و ثروت سر برآوردند و فتنه های زشت سیما، بزک حق طلبی کرد. فتنه 88 و انحراف بعد از آن، از متن این هیجان زدگی و زیاده روی در غیرت و نفرت سر برآورد. کم نبودند آنها که خواستند جگرشان را در تسویه حساب با رقبا- ولو با خون کردن به دل ملت متدین- خنک کنند اما خودسوزی کردند شاید که شعله ای از آن به جامه حریف و رقیب برسد!
4- فرصت ها چگونه تبدیل به چالش و تهدید می شوند؟ امیر مومنان در خطبه 081 نهج البلاغه و در مذمت یاران کج رفتار و ناهمراه خود می فرماید «ای مردم بی اصل! برای پیروزی و جهاد در راه رسیدن به حق خویش منتظر چه هستید؟... آیا دینی که شما را مجتمع و متحد کند، وجود ندارد؟ و آیا حمیت و غیرتی نیست که شما را به تلاش و جهاد برانگیزد؟ آیا شگفت نیست که معاویه فرومایگان و اوباش بی سر و پا را می خواند و آنها بدون خرج و بخشش او را اطاعت می کنند و من شما را که ماترک اسلام و باقی مانده مردم مسلمان هستید با معونه و عطا فرا می خوانم اما شما از دور من پراکنده می شوید و با من مخالفت و سرپیچی می کنید؟» امام می فرمود اجتماع آنها بر باطلشان و تفرقه شما از حق خویش، دل را می گدازد و آب می کند. حضرت در عین حال راه طلایی خروج از بن بست و محرومیت را نشان داده و فرموده بود «ای مردم! همانا دنیا آرزومند خود را و آن را که آرزوی جاودانگی در دنیا کند، می فریبد دنیا برای کسی که بر سر دنیا رقابت کند، عزیز و ارجمند نمی دارد... به پروردگار سوگند! هیچ قومی دارای نعمت زندگی گسترده نبودند که خداوند آن نعمت را از آنان گرفت مگر به خاطر گناهانی که مرتکب شدند... و اگر مردم آن هنگام که سختی ها بر آنان فرود می آید و نعمت ها از آنان زایل می شود، با نیت های صادق و دلهای مشتاق و خائف به درگاه پروردگارشان تضرّع کنند، لردّ علیهم کلّ شارد و اصلح کلّ فاسد؛ همانا همه نعمت رفته به آنان بازمی گردد و هر آنچه فاسد و تباه شده، به صلاح و سامان می رسد» (خطبه 871).
5- انحطاط و انحراف و فتنه انگیزی از آنجا آغاز می شود که «...یتولّی علیها رجال رجالاً علی غیر دین الله». مردمانی، مردمانی دیگر را در غیر حق پیروی کنند. تدبیر چیست؟ اگر کسی به تاخت به سوی پرتگاه می رود، چاره آن است که دیگران پیروی او نکنند. «بر حذر باشید از اطاعت بزرگانی که به خاطر حسب و نسب خود تکبر ورزیدند... که آنها پایه های بنیان عصبیت و ستون های فتنه و آشوبند... شیطان آنها را مرکب گمراهی گرفت و لشکری برای هجوم به مردم و مترجمانی که از زبان آنها سخن می گوید، تا عقل از شما برباید و در دیده شما رخنه کند و در گوش شما بدمد (که نبینید و نشنوید) تا بدین ترتیب شما را نشانه تیر و جای پا و دستاویز خویش قرار دهد» (خطبه 291 نهج البلاغه).
آلودگان به بیماری دوگانه «تعصب و تکبر» و «لجاجت» را باید مشفقانه انذار کرد و در عین حال مراقب بود بیماری واگیر خود را به سیاست و اجتماع منتقل نکنند. مردم ما در شناخت و مقابله با این بیماری به مراتب از برخی نخبگان آلوده به رفتارهای پرخطر، بصیرترند که چشم فتنه و آشوب 3 سال پیش را از حدقه درآوردند و پای امام خمینی و امام خامنه ای ایستادند. البته حلول این بیماری، سیاست ورزی را پیچیده تر و دشوارتر می سازد. اینجاست که صبر آمیخته با بصیرت و مجاهدت و تقوا راهگشاست. مدام باید فضا را شفاف کرد و در عین حال مراقب بود آنچه خواسته جریان ها و حلقه های منحرف- عوامل جنگ نیابتی دشمن- است یعنی برجسته کردن چالش های حاشیه ای و گرفتن واکنش برای ایجاد غفلت از جبهه و اولویت های اصلی، محقق نشود. مفهوم دیگر این سخن آن است که باید اولویت ها و آرمان های مطلوب دینی را تبیین کرد تا تمایز و تعارض حلقه های فتنه گر منحرف آشکار شود.
خراسان:آمریکا و «پرونده هسته ای ایران»
«آمریکا و پرونده هسته ای ایران»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدحمید حسینی است که در آن میخوانید؛با پایان نشست ایران و ۱+۵ در آلماتی موجی از تحلیل های خوش بینانه و مثبت از فضای این مذاکرات به خصوص از سوی مقام ها و مذاکره کنندگان ایرانی درباره محتوای این مذاکرات بیان شد.
«حق ایران در نشست آلماتی در عمل تثبیت شد»، «غرب در آلماتی عقب نشست» و از این اظهارنظرها که حتی هنوز هم ادامه دارد. حال سوال این است این اظهارنظرها تا چه حد دقیق است و به واقع چه اتفاقی افتاده است که مدعی اصلی این گروه درباره ایران یعنی آمریکا رویکرد خود را درباره نحوه مواجهه با موضوع هسته ای ایران تغییر داده است؟
اصولاً چالش جمهوری اسلامی ایران با آمریکا طیفی از موضوعات مختلف را در بر می گیرد که موضوع هسته ای یکی از این موارد است که به طور مشخص در ذیل رویکردهایی تعریف می شود که جانمایه آن عدم سلطه پذیری و استقلال جمهوری اسلامی ایران می باشد.
در این میان طی ۱۰ سال اخیر موضوع هسته ای را شاید بتوان به عنوان ویترین و پیشانی چالش آمریکا و غرب با ایران دانست، چالشی که فراز و نشیب های زیادی را طی کرده است و چندین دور مذاکره میان ایران و ۱+۵ و همچنین آژانس بین المللی انرژی اتمی در این باره برگزار شده است.
با توجه به این که آژانس به عنوان بازوی فنی و کارشناسی سازمان ملل در این مسئله تاکنون به طور قطعی هیچ گونه انحرافی را در مسئله هسته ای ایران گزارش نکرده است این تمرکز فوق العاده و افراطی آمریکا بر این مسئله به چه معناست. چرا آمریکایی ها حتی راضی شده اند روابط خود با برخی کشورها و متحدان خود به ویژه در حوزه اقتصادی را تحت تاثیر قرار بدهند وهمچنان موضوع هسته ای را به عنوان اولویت مواجهه باایران قرار دهند.
اوباما با روی کار آمدن در کاخ سفید رویکردی که در دولت قبلی درباره ایران دنبال می شد را با تغییراتی ادامه داد، استفاده هدفمند از چند جانبه گرایی ونهادهای بین المللی برای اعمال فشار بیشتر بر ایران را می توان تغییر جدی سیاست کاخ سفید در قبال ایران در دوره اوباما دانست.
سیاستی که البته به رغم برخی موفقیت های نسبی با چالش های جدی نیز مواجه است.
یک ویژگی مهم مرتبط با فعالیت های هسته ای که حساسیت های زیادی در این موضوع به ویژه از سوی افکار عمومی را برمی انگیزد بمب اتمی یا سلاح هسته ای است.
خاطره افکار عمومی جهان از ۲بمب منفجر شده در هیروشیما و ناکازاکی و صدمات جبران ناپذیر آن از حیث جانی و زیست محیطی، تصاویر منتشر شده از آزمایش های هسته ای که طی سال های اخیر انجام شده است همچنان زنده است.
مسئله ای که به نظر می رسد از نگاه استراتژیست های کاخ سفید نیز دور نمانده است.
به عبارتی موضوع هسته ای را نمی توان تنها چالش میان ایران و آمریکا دانست. ولی تاکید بیش از حد آمریکا روی این موضوع به همین قدرت بسیج کنندگی کشورها و افکار عمومی و القای ترس از بمب اتمی مرتبط می باشد. بدون شک آمریکایی ها به خوبی می دانند هیچ ابزار دیگری امکان ایجاد اجماع علیه ایران را همانند بحث «سلاح هسته ای» فراهم نمی آورد.
تصور کنید در موضوع حقوق بشر، آیا آمریکا می تواند چین و روسیه را -در همین حد فعلی- نیز با خود همراه کند بدون شک پاسخ این سوال منفی است، چون خود چین و روسیه در این موضوع چالش های جدی با آمریکا دارند یا در موضوع امنیت منطقه ای و مباحث مرتبط با آن نیز با توجه به منافع ناهمگون و حتی اختلافات موجود بین کشورها ایجاد نوعی اجماع نسبی درباره یک موضوع چندان قابل تصور نیست.
دولتمردان کاخ سفید طی سال های گذشته مانورهای فراوانی در مورد برنامه هسته ای ایران داشته اند و حداقل از این ابزار برای پیشبرد خیلی از سیاست های خود به ویژه در منطقه استفاده کرده اند، ترویج موج ایران هراسی و افزایش فروش سلاح به شیوخ منطقه خلیج فارس تا حد زیادی با استفاده از این ابزار پیش برده شد.
حال سوال این است که آیا آمریکا به راحتی از این ابزار چشم خواهد پوشید؟ چه اتفاق شگرفی پیش آمده و یا چه تحولی در چالش های فی مابین ایران و آمریکا رخ داده که آمریکا در ازای آن رویکرد خود را در این مسئله تغییر دهد.
نشست ایران و ۱+۵ در آلماتی اگرچه بنا بر تفسیر برخی دیپلمات ها نشانه هایی از تغییر رفتار ۱+۵ -و آمریکا به عنوان یکی از اعضای تاثیرگذار آن - را در خود داشت اما اخبار منتشر شده درباره محتوای جزئیات پیشنهاد ۱+۵ به ایران تحقق آن را به اما و اگرهای فراوانی منوط کرده است. اما و اگرهایی که همزمان با مطرح شدن ۲ قطعنامه ضد ایرانی در کنگره آمریکا رنگ جدی تری به خود می گیرد.
آیا واقعا آمریکا این ابزار را به راحتی از دست خواهد داد؟
جمهوری اسلامی:توطئه انتقال بحران سوریه به عراق
«توطئه انتقال بحران سوریه به عراق»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛شرایط بحرانی عراق که از سه ماه قبل شروع شد، بعد از یک رکود نسبی بار دیگر حاد شده و اینبار پیچیدگی اوضاع این کشور موجب نگرانی بیشتر فعالان سیاسی و همسایگان عراق گردیده است.
نوری مالکی نخستوزیر عراق با تاکید بر وجود توطئهای بزرگ علیه تمامیت ارضی و ثبات عراق، خواستار برخورد با عوامل تجزیه این کشور شد. مالکی گفت "عواملی در داخل و خارج، عراق را در آستانه جنگ طایفهای قرار دادهاند ولی باید بدانند که به هدف خود نخواهند رسید و تبعات این توطئه دامن خود آنها را هم خواهد گرفت."
اشاره نخستوزیر عراق به حوادث و رویدادهایی است که در جهت ایجاد ناآرامی بیشتر و بیثباتی و با هدف ساقط کردن دولت مردمی این کشور در جریان است.
گردانندگان فتنه اخیر در عراق با تمام توان وارد میدان شدهاند و با اقدامات تحریک کننده طایفهای و قومی، درصدد هستند دولت نوری مالکی را وادار به کناره گیری و یا پذیرش شرایط مورد نظر خود سازند.
در جبههای که علیه دولت و جناح حاکم بر عراق فعالیت میکنند طیفی گسترده وجود دارند که از بعثیها و جناح سنی زیاده طلب تا حکومت قطر و عربستان و همچنین دولتهای غربی مشاهده میشوند.
واقعیت این است که بانیان اصلی فتنه در عراق همان بانیان بینالمللی بحران سوریه هستند و حال که تلاشهای خود را در سوریه شکست خورده یافتهاند درصدد برآمدهاند اهداف خود را در عراق دنبال کنند تا بلکه شکست خود را جبران نمایند.
بسیاری از رسانههای غربی اعتراف میکنند بحران سوریه درحال شبیه سازی شدن در عراق است و بسیاری از شعارهایی که در مناطق سنی نشین و در میان تظاهر کنندگان تحریک شده علیه دولت سر داده میشود کاملاً شبیه جملات و شعارهایی است که در سوریه دیده و شنیده میشود. فتنه انگیزان، تمرکز خود را بر روی تظاهراتی قرار دادهاند که از مدتی قبل در بعضی استانهای سنی نشین در جریان است. این تظاهرات از حدود سه ماه قبل و در پی دستگیری محافظان وزیر دارایی عراق آغاز شد.
دولت، این افراد را به دخالت در عملیات تروریستی متهم کرد ولی وزیر مذکور به جای تمکین در برابر قانون، استعفا داد و به همراه هم حزبیهای خود از ساکنان مناطق سنی نشین عراق خواست به تظاهرات گسترده روی آورند. مشخص بود نقشه این است که تظاهرات به خشونت کشیده شود و دامنه تظاهرات و اعتراضات گسترش یابد و به این ترتیب دولت مجبور به برخورد شود و با ایجاد تلفات احتمالی، زمینه برای بحرانی ساختن اوضاع فراهم گردد.
با مطرح شدن خواستههای معترضان از جمله لغو ماده چهار مبارزه با تروریسم که لغو ممنوعیت فعالیت بعثیها از مشاغل دولتی را در بر دارد ابعاد توطئه اخیر آشکارتر میشود. حوادث اخیر عراق موجب شده است تا بعثیها و عناصر رژیم سابق نیز با گستاخی تمام وارد میدان شوند. پایگاه اطلاع رسانی "مجلس اعلای اسلامی عراق" اعلام کرد اخیراً "رغد صدام" دختر دیکتاتور معدوم عراق طی نامهای به مقتدی صدر شرط پایان یافتن انفجارهای تروریستی در مناطق شیعه نشین را برکناری نخستوزیر عراق عنوان کرده و وعده داده است درصورت برکناری مالکی، با همه وجود برای ثبات عراق تلاش خواهد کرد!
در این میان نقش شیوخ خلیج فارس به ویژه قطر را در ایجاد بلوا و فتنه در عراق نباید نادیده گرفت. شیوخ قطر که در تحولات اخیر منطقه، به خصوص سوریه نقش پیاده نظام قدرتهای استکباری را برعهده گرفتهاند در امور عراق نیز تا حد ممکن مداخله میکنند. شیخ یوسف قرضاوی، روحانی درباری قطر، که خود را رهبر اتحادیه جهانی علمای مسلمین میداند، حتی پا را از درخواست سقوط دولت نوری مالکی فراتر گذاشته و با صدور فتوایی، نوری مالکی را واجب القتل دانسته است!
قرضاوی که پدرخوانده اخوانیها در منطقه شناخته میشود، از حمایت گسترده مالی قطر و عربستان برخوردار است. وی درحالی برای دولت عراق که منتخب مردم این کشور است خط و نشان میکشد که حتی کلمهای علیه شیوخ قطر، که بدون برخورداری از قانون اساسی و بدون برگزاری انتخابات همچون حکام دوران ماقبل تاریخ بر مردم این شیخ نشین حکومت میکنند و نوکران و چاکران بیجیره و مواجب صهیونیستها هستند، به زبان نمیآورد و درباره خودکامگی و فساد آنها فتوا صادر نمیکند.
در کنار این خصومت ورزیهای آشکار، رفتار رضایتمندانه قدرتهای غربی به ویژه آمریکا در قبال تشدید بحران در عراق و اعمال فشار به دولت مردمی و منتخب این کشور به روشنی نشان میدهد که سردمداران کاخ سفید در ادعای حمایت از دموکراسی حتی ذرهای صداقت ندارند و دروغ میگویند. آمریکا اگرچه تاکنون با دولت عراق مخالفت آشکار نداشته ولی بنابه دلایل کاملاً روشن از ابتدا هم تمایلی به شکل گیری و بقای یک دولت مردمی در عراق نداشته است.
آمریکاییها از همان آغاز تشکیل دولت کنونی عراق و حاکمیت جناح شیعه به شکلهای مختلف نشان دادند که از چنین دولتی ناخشنود هستند ولی به دلایلی که مهمترین آنها تکیه این دولت برآراء مردم است، امکان مقابله با آن را نداشتند.
سیاست آمریکا در طول یک دهه گذشته این بود که فشار بیوقفه علیه دولت عراق را ادامه دهد تا از این طریق ابتکار عمل را از دست جناح اکثریت خارج سازد. آمریکاییها در بسیاری موارد در توطئه جریانهای ضد دولتی در عراق شرکت داشتهاند. علت دشمنی آمریکا با حکومت کنونی عراق نیز روشن است. آمریکا از اینکه جناحی در عراق قدرت را دردست داشته باشد که دارای پشتوانه مردمی است و تسلیم خواستههای غیرقانونی و استعماری آمریکا نمیشود ناراحت است.
اکنون با توجه به تحولات جاری و واقعیتهای عراق و گستردگی دشمنان دولت حاکم بر این کشور، عمق خطری که علاوه بر دولت قانونی عراق، کل تمامیت و انسجام عراق را تهدید میکند، روشن میشود. اینها واقعیتهائی هستند که جریان انتقال بحران سوریه به عراق را جدیتر میسازند. مقطع کنونی برای عراق بسیار حساس است و در چنین شرایطی است که لزوم دخالت سیاستمداران و شخصیتهای مؤثر به خصوص مرجعیت برای یکپارچه ساختن ملت و جلوگیری از تفرقه، کاملاً احساس میشود. آنچه دشمنان عراق را به اهداف شومشان میرساند، تفرقه و اختلاف است، همان چیزی که باید در عراق ریشه کن شود.
رسالت:انتخابات و استاندارد جهانی
«انتخابات و استاندارد جهانی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن میخوانید؛در نگاهی بلند مدت، فراز و نشیبها و سختیهایی که نظام جمهوری اسلامی ایران، متحمل میشود سهمی است که باید به عنوان پیشگام احیای تمدن اسلامی، ادا کند و چون بنیان این حرکت بر سنتهای الهی است این نهال نوپا در مصاف با نظام سلطه جهانی هر روز استوارتر و ستبرتر از گذشته شده و در مقابل، پایگاه جهانی دشمنش تضعیف گشته است و ملتی که با هشت سال دفاع مقدس تا پای جان بر سر حقوق خویش ایستادگی کرد، واژه تهدید را به استهزاء میگیرد و ملتی که روزهای سخت کمبودها در دوران مبارزه و سالهای نخست پیروزی انقلاب را پشت سر گذاشته است از تحریمها به عنوان سکوی پرتاب به سوی خودکفایی بهره میگیرد.
اما دشمن به موازات این دو ابزار، از سلاح تحقیر نیز به عنوان راهبرد رسانهای و تبلیغی خویش بهره گرفته است به امید آنکه پشتوانه الهی انقلاب اسلامی،یعنی مردم عزیز و هوشیار ایران را مضطرب و مایوس سازد و این سلاح، حتی اگر بعضا بر برخی مسئولان تاثیر گذاشته، بر صلابت و مقاومت ملت ایران افزوده است که آخرین نشانه آن حضور پر شور مردم در راهپیمایی 22 بهمن بود.
در عین حال طبیعت دشمن اقتضا میکند که برای حفظ منافع و بلکه برای به تاخیر انداختن سقوط خویش، در هر فرصتی به تناسب شرایط، یکی از راهبردهای فوق را شدت ببخشد و اینک که ناکارآمدی حربه تحریم اقتصادی را مشاهده کرده و در آلماتی مجبور شده است لااقل در مقام گفتگو بخشی از حقوق ملت ایران را به رسمیت بشناسد سر آن دارد که راهبرد رسانهای خویش را علیه نظام اسلامی، فعالتر سازد به امید آنکه با توجه به انتخابات پیش رو، شور و نشاط مردم را کاهش دهد یا نهادهای مسئول را در برابر تبلیغات خود به انفعال بیندازد و از این طریق دریچهای برای نفوذ نامزدهای وابسته به خویش در انتخابات باز کند و یا زمینهای فراهم سازد تا نامزد انتخاب شده را چهار سال زیر سئوال ببرد.
"تقلب"، "آزاد نبودن انتخابات" و "مهندسی انتخابات" کلید واژههای طراحی شده دشمن طی سالهای گذشته بوده است که جملگی ایجاد تردید در مردم از طرفی و مرجعیت بخشیدن به دشمن و باز کردن جای پای سازمانهای وابسته به استکبار جهانی از طرف دیگر را رصد میکرده است. اما جدیدترین واژه برای انتخابات سال آینده،واژه برگزاری انتخابات با استاندارد جهانی است که از هماکنون زمزمههای آن در گوشه و کنار به گوش میرسد. از کسانی که فریب این واژه را خوردهاند باید پرسید آیا واقعا در جهان، شاخصهای استانداردی برای برگزاری انتخابات وجود دارد و اعمال میشود؟! و آنچه که در نظریات سیاسی به عنوان این شاخصها مطرح میشود نظیر آزاد بودن انتخابات، مخفی بودن رای و سالم بودن برگزاری انتخابات، در کشورهای مدعی دموکراسی با رویهای یکسان و مشترک به اجرا در میآید؟
آیا محدودیت نظام انتخابات در دو یا سه حزب در کشورهای غربی و تعیینکننده بودن سرمایهداران و احزاب به جای مردم را باید ما هم به عنوان یکی از شاخصهای انتخابات استاندارد بپذیریم؟
آیا آزادی تبلیغات به شیوه غربی که جاذبههای مادی و جنسی و تحریک انگیزههای شهوانی یکی از روشهای آن است باید جایگزین شیوه تبلیغاتی ما شود که هدفش تصمیمگیری مردم براساس تفکر و اندیشهاست نه تبلیغات چشم پر کن؟!
آیا انتخابات آمریکا که در آن مردم نمیتوانند به صورت مستقیم رئیسجمهور خود را انتخاب کنند و نمایندگان سهمیه هر ایالت، رئیسجمهور را انتخاب میکنند، از انتخابات ما استانداردتر است؟ براساس یک پژوهش در بیش از 96 درصد موارد،نامزدی که توانسته است بیشترین پول را جمعآوری کند،در انتخابات ایالات متحده پیروز نشده است و این پیش نیاز مادی در انتخابات اخیر آمریکا، رقمی حدود هشت میلیارد دلار بود.آیا نظام اسلامی هم باید این شاخص را به عنوان استاندارد جهانی بپذیرد؟!
آیا عدم تغییرات در نمایندگان کنگره آمریکا و ثابت بودن قریب 80 درصد آنها در انتخابات مختلف را نباید به عنوان یک نقطه ضعف پذیرفت و در مقابل چرخش قدرت و تغییر دولتمردان در ایران و از جمله در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی و تغییرات وسیع نمایندگان مجلس، یک سند افتخار و یک شاخص قابل دفاع در عرصه جهانی نیست؟
آیا در فرانسه صلاحیت نامزدها توسط "شورای قانون اساسی" مورد بررسی قرار نمیگیرد؟ آیا در آلمان علیرغم تشریفاتی بودن سمت ریاست جمهوری، مرکز رسمی ثبت و دریافت تقاضای نامزدهای انتخاباتی با بررسی پرونده زندگی آنان، شرایط ایجابی و سلبی نامزدها را مورد بررسی قرار نمیدهد و براساس آن صلاحیت و عدم صلاحیت آنان را اعلام نمیکند؟ آیا کمیسیون مرکزی انتخابات روسیه، مرجع رسیدگی به صلاحیت نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری نیست؟
آیا انتخاب روسای جمهوری با دیدگاههای متفاوت کارگزارانه و اصلاحطلبانه و اصولگرایانه، دلیل شفاف و روشن و محکمی بر استاندارد بودن و آزاد بودن و سالم بودن انتخابات در ایران نیست؟
اینکه گفته شود صاحبان همه سلیقهها در انتخابات بیایند، تشویق شایستهای است. البته قید در چارچوب قوانین و ضوابط کشور هم باید به آن اضافه شود. مگر امام خمینی (ره) درباره عدم صلاحیت منافقین نفرمودند: "کسانی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، رای مثبت ندادهاند، صلاحیت ندارند رئیسجمهور شوند." اما اگر به آن جمله بدون قید آقایان، اضافه شود که کسی خود را جای مردم تصور نکند و با کوتهبینی نپندارد که میتواند به جای مردم تصمیم بگیرد و همچنین ابراز نگرانی از مدیریت و مهندسی انتخابات، به نظر میرسد شائبهای باشد که نه تنها دلیل و ضرورتی برای مطرح ساختن آن وجود ندارد بلکه در راستای تحریکات دشمن هم میتواند مورد بهرهبرداری قرار گیرد. تجربه برگزاری انتخاباتهای گذشته نشان داده است که برخی صاحبان یا دلبستگان قدرت، متاسفانه دانسته یا ندانسته، خواستهاند از موج تبلیغاتی دشمن به نفع خویش بهره بگیرند و زمزمه شوم تقلب را پژواک دهند و با این خطا، بر اعتبار نهادهای رسمی و قانونی بررسی صلاحیتها، خدشه وارد آورند.
اخیرا هم برخی سیاسیون، اعتراض به رد صلاحیت تعدادی از نامزدهای نظام پزشکی را در راستای همان سیاست غلط تحلیل کردهاند و آن را مقدمه نوعی اعمال فشار بر شورای نگهبان تلقی کردهاند. البته شورای نگهبان همواره براساس قانون و با قاطعیت، صلاحیت نامزدها را در کلیه انتخاباتها مورد بررسی قرار داده، چندان که حتی در موردی صلاحیت نامزد عضو شورای نگهبان را نیز تایید نکرده است و تاکید اخیر مقام معظم رهبری هم بر مسئولیت این شورا میافزاید.
چگونه میتوان عالیترین مسئولیت اجرایی کشور را به کسی سپرد که واجد صلاحیتهای ایجابی و عدم وجود موارد سلبی در استاندارد عالی نظام جمهوری اسلامی ایران نیست؟ مردم از شورای نگهبان به عنوان نهاد مسئول در بررسی صلاحیتها انتظار دارند که بستری فراهم سازد تا نامزدهای حائز شرایط مدیریت کلان کشور را بدون هیچ اغماضی شناسایی و تایید کنند. خوشبختانه اصلاح قانون انتخابات ریاست جمهوری با پیشبینی هیئت اجرایی مرکزی و تعیین ضوابط لازم، مسئولیت این هیئت را نیز روشن ساخته است و با تعریف واژههای رجل مذهبی، رجل سیاسی و بخصوص مدیر و مدبر بودن، رسیدگی به صلاحیت نامزدها را قانونمندتر نموده است. بر این اساس و با توجه به الزامات دشوار نامزدی ریاست جمهوری، افرادی که داوطلبی خویش را یکی پس از دیگری برای حضور در صحنه انتخابات اعلام میدارند، باید خود را برای رد صلاحیت احتمالی نیز آماده کنند.
حمایت:تصویبی از روی ناچاری
«تصویبی از روی ناچاری»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم جعفر قادری است که در آن میخوانید؛هرچند نمایندگان به دلیل تاخیرهای هر ساله دولتهای نهم و دهم در ارایه بودجه سرانجام با گنجاندن بندی در قانون آییننامه داخلی مجلس همچنین برنامه پنجم توسعه، قوه مجریه را ملزم کردند تا پانزدهم آذر هر سال لایحه بودجه کل کشور را تقدیم مجلس شورای اسلامی کند، متأسفانه این بار هم دولت روند قبلی خود را تکرار کرد و مانند سالهای گذشته لایحه بودجه را با تأخیر بسیار زیاد به مجلس رساند.
امسال این تأخیر تا حدی زیاد بود که خود دولت هم پذیرفت که لایحه بودجه کل کشور قبل از سال قابل بررسی نیست و رییس دولت نمیتواند مانند سالهای گذشته با شوخی و مزاح از نمایندگان بخواهد آن را قبل از سال به تصویب برسانند؛ به همین دلیل به همراه لایحه بودجه کل کشور، برای سه ماه اول سال 92 لایحه سه دوازدهم هم تقدیم مجلس کرد.
گذشته از دلایل پشت پرده تأخیر دولت در ارایه لایحه بودجه باید تاکید کرد نباید اجازه داد این رفتار، که در دولت نهم و دهم باب شده است، به یک روش تبدیل شود و دولتهای آینده هم به خود اجازه دهند اینگونه عمل کنند و ادامه دهنده راه این دولت باشند. لایحه بودجه یکی از اسناد مهم کشور به شمار میرود که دخل و خرج یک سال کشور را مشخص میکند؛ به طوری که تأخیر ارائه لایحه بودجه باعث تأخیر بررسی و تصویب آن در مجلس که نتیجه آن عقب افتادن برنامهها و پروژههای کلان کشور است میشود.
بر همین اساس، دیروز در جریان بررسی کلیات لایحه سه دوازدهم نمایندگان مجلس، چه مخالفان و چه موافقان، به این رفتار دولت معترض بودند، اما مجلس شورای اسلامی چارهای جز تصویب لایحه سه دوازدهم را نداشت. اگر نمایندگان مجلس هم میخواستند رفتاری مانند رفتار دولت داشته باشند و در وضع حساس کنونی مصالح را نادیده بگیرند، اوضاع اقتصاد کشور که امروز در وضع مناسبی نیست، بدتر و آشفتهتر میشود؛ بنابراین مجلس ناچار است این چند ماه باقی مانده از عمر دولت دهم را نیز تحمل کند تا انشاءلله دولت بعدی که مردم آن را انتخاب میکنند دولت نه فقط در شعار که در عمل دولت قانون و قانونمداری باشد و مشکلاتی که با این دولت درباره رعایت نشدن قانون داشتیم دیگر بهوجود نیاید
وطن امروز:صبر کن سررسید! بهار به تو نیامده
«صبر کن سررسید! بهار به تو نیامده»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛این صفحات پر از خالی، مسخره کردهاند ما را. دارند به ریشه شکوفهها میخندند… و مسدود میکنند حساب بشریت را. دیگر خستهام از این سررسیدها… از این سررسیدها که با این همه «جمعه»، هرگز «روز ظهور» ندارند. تاریکند؛ نور ندارند. با ما سر سازگاری ندارند.
بی«معصوم»، شدهایم «طفل معصوم». بزرگ و کوچک ندارد! پیش چشم رنگین کمان، دارند جناحی میکنند بهار را! و دست میبرند در بال پرستوها! بهار، تعریف نمیخواهد؛ اگر تحریفش نکنند! کار ما اما از استعاره گذشته. در کار خیر ظهور، حاجت هیچ استخاره نیست. باید واضحتر سخن گفت… ممنون میشویم، مدیون میشویم اگر بیایی حجتبنالحسن(عج). دیگر به اینجای جهان رسیده.
دنیا دارد جان به لب میشود. فقط صحبت من و ما نیست. جهان، تو را میخواند… همه جای عالم، سررسیدها خالی است! خالی از حتی لحظه حلول سال. سالهای غیبت! سالهای آزگار! سالهایی که جدید نشده، قدیمی میشوند! سررسیدهایی که زود کهنه میشوند! سیصدواندی صفحه، دریغ از یک برگ باران، یک قطره بهار، یک فصل درست و حسابی! در این چرخش ایام، پس کی نوبت به «فصل وصال» میرسد؟!… بهاری که من میشناسم، «فصل» نیست؛ «وصل» است… «وصل خوب خدا». بیشما، چه سختجان شدهاند سررسیدها! میآیند و میروند… نکند آقا، قهر کردهای با ما؟! تو نباشی، الحق که زمین چرکین است.
ما از چشم تو میبینیم باران را… وقتی شما نباشی، چه فرقی میکند ثانیه لحظه تحویل سال؟! بیخورشید، لحظه تحویل سال خورشیدی! چه تناقضی! چه تمارضی! این بهار نیست؛ دارد تمارض میکند! و خیال میکند بوقلمون، همان رنگین کمان است! تو بر ما ببخش یوسف زهرا (س). عصر غیبت، رسما دیوانهمان کرده. داریم از دست میرویم… و یکی یکی مفاهیم را از دست میدهیم! آخر بگو؛ چه کار دارند به بهار؟!… بیرحمند! بیرحم… آقاجان! برای این همه مجنون، نیستی که لیلایی کنی… حضرت آفتاب! تا «۳۱۳ ستاره» چند نفر کم داری؟! شهدا را حساب کنی، یارانت جور میشوند. ما برای «حاج احمد»، خوابها دیدهایم در «انتهای افق». قول داده بازگردد… شما امر کنی، «حاج همت» با «سر» برایت میدود در طلاییه انتظار. بیا دیگر… این سررسیدهای قلابی، تا بهار را مصادره نکردهاند، کاش دعای «ماه» بگیرد. مگر جناب فروردین دعا کند که اردیبهشتی شویم… و دوباره اردو بزنیم در بهشت، با سربند «یا زهرا».
این روزها چقدر دلم هوای جمکران کرده. نماز کامل با دل شکسته! مهر کربلا! و دانههای تسبیح موعود! آقا جان! میآیی سهشنبه قرار بگذاریم؟! میآیی برای ظهور، قرار بگذاریم؟! میآیی بهار را ببینیم؟! میآیی قدم بگذاری در چشمان ما؟! میآیی حسین(ع) و عباس(ع)… بینالحرمین را یکجا ببینیم؟! آقا جان! کاش همین قدر که تا «بهار زمین» مانده، تا «بهار زمان» مانده باشد. فقط دو سه تا کوچه… کاش خون شهدا، کم کند فاصلهها را… کاش این سررسیدهای کال، برسند و ثمر دهند… کاش نفس تازه کند زمان… کاش تاریخ، خانه تکانی کند…
سررسیدهای بدی داریم. انگار نه انگار، حسین غلام کبیری هم شهید است! «روز ملی فناوری هستهای»، فراموش کردهاند به مادر احمدیروشن سلام کنند! هیچ کجای سررسیدهایی که داریم، «روز دوکوهه» ندارد! و ننوشتهاند در کدام ساعت، کدام دقیقه، کدام ثانیه، سر همت از بدنش جدا شد! «به روایتی» سررسیدهای بدی داریم… مگر به دلمان بیفتد که سالروز خیبر است! مگر دلمان یاد شهدای گمنام کند! آه… دلم هوای «برادران بدر» کرده. سررسیدها که نبودند؛ کاش دجله مهربانتر باشد با باکریها. یعنی الان «قایق عاشورا» کجاست؟! من بهار را به «لالههای فتحالمبین» میشناسم… به چشمان نافذ محمدرضا دستواره… به خندههای گرم خرازی… به ارتفاعات اللهاکبر… به اطلسیهای خانه پیرزنی در شیرود محله که امسال کنار علیاکبرش سال را در بلندای آسمان، نو میکند… خوش به حالت مادر شهید… من کتمان نمیکنم دلم برای سر حاج همت تنگ شده. سر همت را عشق است! چه کار دارم به سررسید؟… شاید چشم همت رفته باشد، نگاهش اما هست… سرداری که پیشانی بسیجیها را میبوسید، نشد رزمندهها پیشانیاش را ببوسند… نشد!
یا صاحب الزمان! بهار در جناح شماست… بخشی از نگاه شماست… میآیی «فصل بهار» را «وصل بهار» کنی؟! میآیی از بهار، غم را جدا کنی؟! میآیی سهشنبه قرار بگذاریم؟! گفت: «مستی، نه از پیاله، نه از خم شروع شد، از جاده سهشنبه شب قم شروع شد».
فعلا بهار به تو نیامده… به تو نرسیده… صبر کن سررسید!
آفرینش:ضرورت نهادینه شدن فرهنگ اهدای عضو در جامعه
«ضرورت نهادینه شدن فرهنگ اهدای عضو در جامعه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛خوشبختانه ایران به لحاظ علمی و پزشکی در سطح بالایی از دانش و مهارت پیوند اعضا درجهان قرار دارد. در بسیاری از موارد پزشکان ایرانی در سطح اول جهان عمل های پیوندی داشته اند که می توان به "پیوند دست" که اخیرا درکشورانجام شد اشاره کرد. اما نکته اصلی که بیش از مهارت وآموزش های پزشکی مطرح است بحث "اهدای عضو" است که نیازمند اقدامات و آموزش های فراوان است.
تا یک دهه پیش بسیاری از افراد جامعه اصلا بحث اهدا را قبول نداشتند و یا ازشرایط و فواید آن بی اطلاع بودند، اما الان چند سالی است که بحث اهدای عضو درمیان مردم جایگاهی یافته و حداقل پدیده ای مجهول نیست. اما چالش بزرگ تر برای خانواده هایی پیش می آید که درشرایط اهدای عضو قرار می گیرند و قدرت تصمیم گیری ندارند!. قبل از بررسی معضلات و چالش های اهدای عضو بهتر است کمی به فواید این امر اشاره ای داشته باشیم.
براساس آمار مراکز پزشکی کشورمان، افزایش یک درصد در اهدای عضو از مرگ حدود 150 بیمار در یک سال جلوگیری میکند. مرگ مغزی یک اتفاق است که به خواست خدا پیش آمده و ما در آن نقش نداریم، ولی اگر بستگان فرد دچار مرگ مغزی، به اهدای عضو راضی نشوند، جان یک تا هفت نفر دیگر که میتوانستند از اعضای او استفاده کنند و زنده بمانند، به خطر میافتد. در این میان میتوان به نقش عوامل دیگری مانند باورها و انگیزههای انسان دوستانه مانند حسن نوع دوستی، دادن فرصت زندگی به دیگران و کمک به افراد مستضعف و نیازمند عضو بر تصمیم به اهدای عضو اشاره کرد و برضرورت توسعه فرهنگ اهدای عضو به عنوان یک رسالت انسانی و اسلامی تاکید نمود.
دربررسی چالشهای اهدای عضودر کشورمان باید به عدم "آموزش" و "فرهنگ سازی" مناسب برای تغییر باورهای غلط جامعه و تفهیم فواید انسانی اهدا، اشاره کرد. باورهایی مثل حفظ حرمت میت، اعتقاد به اشکال در معاد جسمانی با اهدای عضو، اعتقاد به خواست خدا در درمان و بهبود بیماران نیازمند پیوند بدون نیاز به اهدای عضو، انتقال گناهان گیرنده به دهنده و عذاب روح متوفی با اهدا، درعدم تصمیم به اهدای عضو از سوی خانوادهها، تاثیر داشته است . دراین زمینه پزشکان،علما،روحانیون،دانشگاهیان و علی الخصوص فرهنگیان درتغییرباورهای غلط و تصمیمگیری به اهدای عضو نقش موثروسازنده ای میتوانند داشته باشند.
عدم آموزش های پزشکی مناسب باعث شده که بسیاری ازمردم ما مرگمغزی را قبول ندارند، چون هنوز روی این موضوع کارنکردهایم که مردم فرق کما و مرگمغزی را تشخیص بدهند. در عامه مردم برخیها میگویند فلانی بچهاش مرگمغزی بود و بعد سه ماه به هوش آمد، نمیگویند در کما بود و به هوش آمد. به همین دلیل عدهای فکر میکنند که بیمارشان که مرگمغزی شده ممکن است خوب شود.
به لحاظ اعتقادی نیز ما نتوانسته ایم آنطور که باید باوراعتقاد به حق بودن و اجتنابناپذیری مرگ و نیز پایان نپذیرفتن زندگی با مرگ، اعتقاد به تقدیر و سرنوشت، آرامش روحی متوفی با اهدای عضو و... را درجامعه نهادینه کنیم. درحالی که مشاهده شده تشریح این باورها برای خانوادههایی که تصمیم به اهدای عضو نداشته اند، موجب تغییر نظر و رضایت آنها به اهدای اعضا شده است.
درزمینه فرهنگی نیز باید تلاش بیشتری درتوجیه افکارعمومی نسبت به قضیه اهدا داشته باشیم. متاسفانه مشاهده شده برخی آثارفرهنگی ساخته شده درقالب فیلم و سریال در این زمینه با واقعیت های علمی وپزشکی تناقض داشته و همین موجب ایجاد باورهای غلط درجامعه گردیده است!. آشنایی مردم با شرایط و فواید اهدای عضو درقالب برنامه های آموزشی فرهنگی از سوی صدا وسیما بیشترین تاثیر را درترویج فرهنگ اهدا خواهد داشت. معرفی مراکز اهدای عضو به مردم، نحوه عضویت و همکاری ، و فراهم سازی حضورآنها دراین مراکز و آشنایی مستقیم با شرایط اهدا می تواند نقش بسزایی درتحقق این مهم داشته باشد.
باید این باور درمیان جامعه نهادینه شود که پایان زندگی ما با اهدای اعضای بدنمان میتواند موجب ادامه حیات دیگران شود. مردم ما پتانسیل اسلامی و انسانی این فرهنگ را به خوبی دارند، پس ضروریست تا نهادهای فرهنگی، مذهبی و پزشکی کشورمان بیش از پیش براین مهم اهتمام ورزند.
قانون:فیلترینگ با مبانی آزادی بیان سازگار نیست
«فیلترینگ با مبانی آزادی بیان سازگار نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم اکبر گرجی است که در آن میخوانید؛ابتدا لازم است قبل از اینکه وارد بحث VPN شویم مقدمهای در مورد رابطه اینترنت با آزادی بیان داشته باشیم. در عصر حاضر آزادی بیان را با ابزارهای مدرن میتوان اعمال کرد. سنجش میزان آزادی بیان در یک کشور و یک نظام حقوقی ابزارهایی است که شهروندان یک کشور برای بیان و تبیین اندیشههای خود به کار میگیرند. در واقع هرچه به گذشته برمیگردیم میبینیم ابزارها، ابزارهای محدودتری بوده (حداکثر روزنامه یا کتاب) ولی امروزه در قرن بیست و یکم ابزارها بسیار متنوعتر شده اند. ابزارهای صوتی و تصویری رسانههای مختلف دیجیتال و در کنار اینها یکی از برجستهترین ابزارهای اعمال آزادی بیان را میتوان اینترنت دانست.
پس به تعبیری نگاه ما به اینترنت نگاه حقوق بشری است یعنی نگاهی مبتنی بر حقوق اساسی و حقوق بنیادین انسانهاست. از این منظر ما در برخورد با پدیده و معجزه اینترنت باید برخورد خردمندانهتر و برخوردی مبتنی بر مقتضیات زمانه و شرایط دنیای مدرن داشته باشیم .پس در حال حاضر میتوان برجستهترین ابزار آزادی بیان و عمومیترین و همگانیترین ابزار آزادی بیان را اینترنت دانست. شما تصور کنید تا پیش از ظهور اینترنت اگر شهروندی میخواست عقیده خود را از طریق روزنامهها یا رسانههای تصویری ابراز کند.
تقریبا غیر ممکن بود و این فرصت در اختیار وی قرارنمی گرفت. ولی در حال حاضر ابزار آزادی بیان به مدد اینترنت دموکراتیزه شده است. به تعبیر دیگر میتوان گفت فقیر و غنی میتوانند از این موهبت برخوردار باشند. در اینجا میتوان با صراحت تاکید کرد که مباحث حقوقی به ویژه حقوق بشری و حقوق اساسی اینترنت را باید جدیتر تلقی کرد.اما در مورد حدود آزادی بیان در فضای سایبری و اینترنتی میتوان گفت، اگرچه اینترنت همانند خیلی از ابزار دیگر، ابزار راهبردی برای بیان نظرات و عقاید است اما فضای سایبری و اینترنت را نمیتوان فضایی دانست که آزادی بیان در آن نامحدود باشد. پس اینترنت هم مانند تمام فضاهای معطوف به آزادی بیان باید با یکسری قواعد حقوقی به سمت نظم و انتظام خردمندانهای حرکت کند.
پس همانطور که در عرصههای دیگر نمیتوانیم از آزادی مطلق در موضوع آزادی بیان دفاع کنیم، در عرصه اینترنت نیز آزادی بیان با قواعد حقوقی که مهمترین آنها نظم حقوقی و اخلاق حسنه است محدودیتهایی را پیدا میکند. پس با توجه به مقدمات بالا اینطور میتوان تعبیر کرد که VPN و اعمال هر نوع فیلترینگ در فضای سایبر و اینترنتی بیهیچ تردیدی نوعی محدودیت برای آزادی بیان تلقی میشود. پس اصل اعمال فیلترینگ و روی آوردن کاربران اینترنتی به VPN و فیلترشکن نشانه خوبی نیست و نشانگر این است که در یک نظام سیاسی اداری فضای سایبری،آزادی بیان بسته شده است.
شهروندان برای استفاده از حق آزادی بیان خویش به سمت فیلترشکنها روی میآورند، پس وجود فیلترینگ با مبانی آزادی بیان و حقوق بشر خیلی سازگار نیست، مضافا اینکه وقتی در کشور ما فیلترینگ اعمال شد شک و شبهههایی بوجود آمد و خود مسئولان نیز ابراز کردند استفاده از آن مغایر با قانون است. اگر فرض را بر صحت این موضعگیری مسئولان کشوری قرار دهیم سوال ما این است که اگر VPN غیرقانونی است پس چرا دولت VPN قانونی به کاربران میفروشد؟ به گمان بنده این نوع حرکات نوعی پارادوکسیکال است و درواقع تناقضی است که میتواند بسیاری از اعتمادها و مبانی حقوقی را زیر سوال ببرد.
اولین نکتهای که به نظر میرسد این است که آیا خود دولت بنا دارد اندیشه حاکمیت قانون و دولت قانونمدار را با فروش VPN زیر سوال ببرد ؟ و این سوالی است که قابلیت توجیه ندارد. اگر VPN های رایج در کشور غیرقانونی است و اگر سایتهای فیلترشده به صورت قانونی فیلتر شدهاند یعنی استفاده از آنها بنا به حکم مقررات موضوعه غیرقانونی است، پس فروش VPN توسط دولت چه توجیه دیگری میتواند داشته باشد؟ تنها نکتهای که به نظر میرسد این است که اساسا خود دولت به نحوی معیارهای حاکمیت قانون را زیر پا میگذارد.
مردم سالاری:جشن چارشنبهسوری و نحوه مواجهه با آن
«جشن چارشنبهسوری و نحوه مواجهه با آن»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم ولی درویشی است که در آن میخوایند؛ در سالهای نه چندان دور، روزهای آخرسال که میشد تلاش و تکاپوی مردم برای خرید شب عید، شور و نشاطی نو در جامعه میپراکند و صدای پای «عید» را در گوشها طنین انداز میکرد. اما این روزها که سفرههای مردم از نان خالیست و بوی خوش طعامیکه از کوچهای برمیخیزد، «خانه» ای را دست افشان و «کوی» ای را ماتم زده میکند، دیگر بوی آمدن عید را نمیتوان در خریدهای پایان سال مردم یافت. این را از نگاههای مغموم پدران و مادران و کم لطافتی کودکان - که این روزها کم از بزرگترها نمیدانند- میتوان خواند. و به همین دلیل هرسال که میگذرد بوی بهار کمتر از «خریدهای خانوادگی واپسین روزهای سال» شنیده میشود و در عوض، این صدای غرش ترقه و نارنجکهای صوتی! است که آمدن فصل بهار را بر سر همگان فریاد میزند. این ترقه بازیهای بعضا مشکل آفرین ناخودآگاه به جشن «چارشنبه سوری» نسبت داده میشود. و در حالیکه هرسال مسئولین انتظامیکشور از برخورد قاطعتر با سلبکنندگان آرامش مردم در «این روز» میگویند اما گویا این تهدیدها و برخوردها کارساز نبوده و سال به سال این آتش بازیها و ترقه پراکنیها بیشتر و شدیدتر میشود. اخیرا نیز اعلام شده است که محدودیتهایی در برگزاری مراسم «چارشنبه سوری» اعمال خواهد شد و بناست که نیروی انتظامیبرخوردی قاطع با متخلفان! به عمل آورد. اما نکاتی در این زمینه وجود دارد که شایسته است نهادهای مسئول پیش از هر اقدامیتوجه بیشتری به آنها داشته باشند:
1- یکی از آئینهای سالانه و دیرینه ایرانیان «جشن سوری»، «چهارشنبه سوری» یا «چارشنبه سوری» است. ایرانیان آخرین سهشنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز میروند. چهارشنبه سوری، یک جشن بهاری است که پیش از رسیدن نوروز برگزار میشود و قدمتی فراتر از ورود اسلام به ایران داشته و مردم نیز با انجام رسومات خاص هرساله آنرا جشن میگیرند. رسوماتی از قبیل: بوته افروزی، کوزه شکنی، فال گوشنشینی، قاشقزنی، پختن آش چهارشنبه سوری، تقسیم آجیل چهارشنبهسوری و... .
2- همانگونه که نوروز در ایران به عنوان جشنی ملی پذیرفته شده و تأثیرات و برکاتی را در زندگی شخصی و اجتماعی و فرهنگی مردم پدید آورده و موجب مباهات فرهنگ ایرانی در میان ملل است، بهره گیری درست از «جشن سوری» نیز میتواند بر غنای فرهنگی و اجتماعی کشورمان بیفزاید.
3- به بهانه مشاهده برخی رفتارهای ناهنجار از سوی اقشاری از جامعه نمیتوان این «داشته فرهنگی- تاریخی» را از مردم گرفت. همانگونه که نمیتوان به بهانه برگزاری برخی جشنهای مختلف نامتعارف و... که به بهانه عید نوروز در میان اقشاری از جامعه انجام میشود، مانع از برگزاری جشنها و آیینهای نغز و پرمغز نوروزی شد.
4- هر چند که ایجاد آلودگیهای شدید صوتی و حتی ایجاد مزاحمتهای جانی و مالی به بهانه «جشن چارشنبهسوری» آن هم با کیفیت امروزین آن مورد پسند جامعه نیست اما باید توجه داشت که آتش بازی در شب «چار شنبه سوری» پیشینه تاریخی عمیقی نداشته و از زمان ناصرالدین شاه در ایران رواج پیدا کرده است. به گونه ای که این نمایش در ابتدا فقط برای سرگرمیشاه انجام میشد و کمی بعد مردم هم در این سرگرمیسهیم شده و دستور نمایش آن در میدان توپ خانه صادر شد و مردم در آنجا به تماشای آتشبازی میایستادند. کم کم این نمایش که بااصل آن بسیار تفاوت دارد به شکلی که امروزه در جای جای شهرهای کشور اجرا میشود در آمده است. لذا نباید به خاطر مخالفت با آتش بازی آن هم به شیوه کنونی، به نحوی رفتار شود که از آن شائبه مخالفت با جشن «چارشنبهسوری» برداشت شود.
5- بایدتوجه کرد که شاد بودن حق مردم است و برگزاری جشنها و آیینهای سور و شادی باعث ایجاد نشاط در جامعه گردیده و میزان بهره وری در جامعه را بالا خواهد برد.
ادامه در صفحه23 لذا شایسته است که متولیان چنین اموری به جای تأکید بر نقاط منفی برگزاری این جشن، به ارزش فرهنگی و تاریخی آن توجه داشته و به جای تلاش برای برگزار نشدن آن، بدنه کارشناسی خود و متخصصان امور اجتماعی را به یاری طلبیده و به نحوی اجرای آنرا –حتی نمایش زیبا و شورآفرین آتش بازی درست را - مدیریت و سازماندهی نمایند که هم حق برخورداری مردم از شادی عمومی، هم حق دغدغهداران عرصه پاسداشت رسوم و سنن تاریخی- اجتماعی و هم حق جامعه در برخورداری آرامش و امنیت تأمین گردد. قابل ذکر است در روزگاری که جوامع محروم ازچنین جشنهای باستانی ای، برای شاد بودن، جشن پرتاب گوجه فرنگی و ... برگزار میکنند، عادلانه نیست مردم ما به خاطر عدم اعمال مدیریت صحیح برخی مسئولان در رفع بدعتهایی ناخوشایند، از داشتن چنین جشن بزرگی که ریشه در تاریخ و هویت ما دارد، محروم گردند.
ابتکار:کی، محصول کیست؟
«کی، محصول کیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن میخوانید؛روزهای پایانی دولتها به مراتب متفاوت از روزهای شروع فعالیتشان میباشد شروع دولتها با دلدادگی هواداران و دلربایی دولتمردان همراه است ولی پایان شان با دلزدگی همراهان اولیه و دل آزاری دولتمردان مصادف است.موافق و مخالف در ابتدا تلاش میکنند نسبت خویشاوندی فکری بین خود و دولتمردان پیدا نمایند و دولت را بر آمده از خواست خود و در نتیجه تلاش جریان متبوع، معرفی نمایند. روزهای اولیه دولت نهم با سلام و صلوات جریان اصولگرا مصادف شد.
بزرگان آن جریان، احمدی نژاد را محصول گفتمان اصولگرایی و انقلاب اسلامی معرفی نمودند و برای آگاهی مردم در انتخابشان، صد آفرین و تبریک گفتند. نگاهشان به دولت اصولگرای نهم، پروژه ای نبود بلکه مدعی بودند دولت برآیند یک پروسه چندین ساله میباشد. به عبارتی پدیده احمدی نژاد را اتفاقی، تحلیل نکردند و آنرا ذخیره الهی برای آن روزهای سرنوشت تفسیر وتعبیرکردند.
حالا که از پرده برون آمد آنچه نمیبایست و گپ گفتمانی رخ داده است و ساز جداییها نواخته شده، تعدادی از تئورسینهای جریان اصولگرا در تلاشند چنین القا کنند که « احمدی نژاد محصول دولت خاتمی و هاشمی بود » گویا میخواهند هزینه اش را به پای دولتهای پیشین بنویسند. امیر محبیان از تئورسینهای بنام اصولگرایان، اخیراً در مصاحبه با مهر مدعی شدند که احمدی نژاد مولود دولتهای خاتمی و هاشمی بودند.
پیش از آن نیز علی محمد بشارتی از پیشکسوتان جریان اصولگرا در مصاحبه ای اعلام داشتند که دولت احمدی نژاد حاصل عملکرد دولت خاتمی میباشد. معنای این شکل تباریابی برای دولت این است که دولت احمدی نژاد محصول سلبی شرایط و زمانه میباشد انتخاب مردم سلبی بوده و رویکردشان در انتخابات اثباتی نبوده است مردم برای نه گفتن به هاشمی و رهایی از دولت خاتمی رأی به احمدی نژاد دادند به عبارت دیگر، رأی احمدی نژاد سلبی بوده است و اثباتی نبود مردم در 84 میدانستند که چه نمیخواهند ولی نمیدانستند که چه میخواهند بنابراین چشم بسته به استقبال احمدی نژاد رفتند این نحو تبارشناسی در پایان کار یک دولت، اختصاص به دولت احمدی نژاد ندارد. به یاد داریم که برخی اصلاح طلبان پشیمان در پایان دولت اصلاح طلب نیز اینچنین استدلال کردند و مدعی شدند که رأی مردم به خاتمی نه از سر آگاهی و تائید شعارهای ایشان بود بلکه بخاطر دلزدگی از دولت هاشمی به خاتمی پناه بردند.
بی تردید عملکرد دولتهای قبلی در انتخاب دولتهای بعدی، نقش مستقیم دارد مردم پس از یک دوره هشت ساله خواهان تغییر در گفتمان میباشند تجربه هم نشان داده، مردم ایران پس از یک دوره هشت ساله ترجیح میدهند که فرصت را به گفتمان مقابل دهند این شیوه انتخاب هم هیچ اشکالی ندارد فضای گفتمانی سالهای 68 تا 74 و عملکرد دولتهای سازندگی ضرورت گفتمان سیاسی و مدنی را عیان نمود. مردم هم تحت تأثیر نخبگان، مهیای پذیرش گفتمان اصلاح طلبان شدند.
در سال 84 حضور آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از طرفهای رقابت و فضای سیاسی آن روز بی تأثیر در پیروزی آقای احمدی نژاد نبود آن روز مردم هیچ چیز از هندسه فکری احمدی نژاد و تیم و گروهش نمیدانستند بسیاری از اصولگرایان که پس از پیروزی اش، شیدایش شدند نیز چیز زیادی از آن نمیدانستند ولی فضای ایجاد شده توسط بدنه اصولگرایان و تسلط این جریان بر منابر و تریبونهای مختلف، زمینه انتخابش را فراهم آورد. نگارنده به تحلیلهای روزهای اولیه اصولگرایان در تبارشناسی و علت یابی برای پیروزی احمدی نژاد معتقد است.
فعالیت منسجم و لایه ای محافل سنتی اصولگرایان و بیزاری مردم نسبت به هاشمی و عملکرد دولت خاتمی، نقش آفرین بود. شعارهای افراطیون اصلاح طلب نیز مؤثر واقع شد. ولی نکته اصلی این است که مفسران محترم اصولگرا که آن روز آنگونه قدیس سازی و علت یابیهای ماورائی و فرآیندی را ذکر میکردند، چگونه امروز برای کم رنگ کردن نقشهای جریان اصولگرا و نیز تبرئه خود، انتخاب احمدی نژاد را در حد یک انتخاب سلبی تنزل میدهند.
احمدی نژاد بیش از آنکه محصول عملکرد دولتهای پیشین باشد، بر آیند تاثیر منابر،روضه مداحان و فعالیت هستهها و تیمهای شبکه ای که بنام ارزشها و انقلاب و اسلام سالها پیش از 84 شبانه روز مشغول بودند میباشد مجموعه این اقدامات در نهایت مردم را نسبت به دولتهای خاتمی و هاشمی بد بین و آنان را در انتخابی متفاوت حول احمدی نژاد منسجم نمود.
دنیای اقتصاد:بازار خودرو و اما و اگرهای آن
«بازار خودرو و اما و اگرهای آن»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم زهرا کاویانی است که در آن میخوانید؛بازار خودرو چند ماهی است که با التهاب مواجه شده است؛ هرچند التهاب در این بازار را میتوان یکی از التهابهای سلسلهوار سایر بازارها در ایران مانند بازار ارز، طلا، مسکن و غیره دانست؛
اما افزایش چند برابری قیمت خودرو طی چند ماه را کمتر کسی، حتی دلالان حرفهای بازار خودرو نیز پیشبینی میکردند. نکته قابل توجه درخصوص بازار خودرو و تمایز آن نسبت به سایر بازارهای ملتهب، سابقه سکون و ثبات است؛ به طوری که ثبات قیمتها طی چند سال گذشته باعث شده بود تا به هیچ وجه تبدیل به یک بازار سرمایهگذاری و محل فعالیتهای سفته بازی نشود؛ اما رشد بیسابقه قیمتها باعث شد تا خودرو نیز به بازاری جذاب برای دلالان در جهت سرمایهگذاری تبدیل شود و اخبار این بازار را مورد توجه مردم، دلالان و سیاستگذاران قرار دهد.
چرا بازار خودرو دارای اهمیت است؟
التهاب بازار خودرو پیامدهای به مراتب بیشتری از سایر بازارها مانند بازار طلا و سکه دارد. خودرو را نیز مانند مسکن، هر چند با درجه پایینتر، میتوان در میان کالاهای ضروری خانوار قرار داد و از این رو افزایش بیسابقه قیمتها در این بازار، ارتباط مستقیمی با سبد رفاهی خانوار به خصوص در ایام نزدیک به سال نو دارد.
در حالی که به طور معمول به علت سفرهای نوروزی و سایر ویژگیهای سال نو، بازار خودرو در آستانه سال جدید با رونق مواجه است، به نظر میرسد عدمشفافیت در بازار، اظهارنظرهای متفاوت از سوی مسوولان و دامنه متغیر تغییرات قیمت در این بازار که در برخی موارد باعث بیشتر شدن قیمت کارخانه از قیمت بازار شده است، در روزهای پایانی سال رکود را به ارمغان آورده است. این در حالی است که از سوی مسوولین نیز تاکنون چندین بار وعده تعدیل در قیمتهای خودرو داده شده است.
چرا سیاستگذار باید در بازار خودرو دخالت کند؟
با نزدیک شدن به روزهای پایانی سال که روزهای رونق در بازار خودرو است، اظهارنظرهای متفاوتی از سوی مسوولین درخصوص تعدیل قیمتها شنیده میشود که در برخی موارد به نظر میرسد التهاب موجود در این بازار را نیز افزایش داده است. به این منظور لازم است سیاستگذار اقتصادی در زمینه کاهش التهابات در این بازار، اقدامی اساسی کند؛ اما این سوال به وجود میآید که اصولا چرا سیاستگذار باید در خصوص قیمتگذاری در بازار خودرو که از دیدگاه اقتصادی، یک بازار خرد بوده و جزو متغیرهای کلان اقتصادی محسوب نمیشود، دخالت کند؟ در پاسخ به این سوال، دو دلیل عمده مطرح میشود.
اول، اهمیت این بازار به لحاظ ماهیت کالای آن؛ یعنی ضروری بودن خودرو و دوم اینکه به طور کلی خودرو در کشور ما یک کالای حمایتی است که همواره حمایت سیاستگذار برای قیمتگذاری را به همراه داشته و با تعرفه بسیار بالا برای ورود کالای مشابه خارجی مواجه بوده است. بنابراین انتظار میرود در چنین شرایطی سیاستگذار با سیاستهای اقتصادی اقدام به تعدیل و تنظیم بازار خودرو کند.
چه باید کرد؟
پس از بیان اهمیت بازار خودرو و دلایل دخالت سیاستگذار در این بازار، این سوال اساسی مطرح میشود که سیاستگذار به منظور تنظیم در بازار خودرو چه باید بکند؟ مسلما پاسخ به این سوال ساده نیست، برای هرگونه سیاستگذاری در بازار خودرو، سیاستگذار باید موارد زیر را در نظر داشته باشد: اول آنکه بازار خودرو برخلاف برخی دیگر از بازارها مانند بازار سکه و ارز، بازاری رسمی است که هرگونه قیمت شکنی در این بازار ممکن است منجر به تعطیلی بنگاههای بزرگ اقتصادی و بیکاری گسترده در این بخش شود. نکته دوم آنکه در بخش دیگر بازار یعنی طرف تقاضا، بخش عمدهای از تقاضا برای خودرو را تقاضای واقعی و نه سفته بازی تشکیل میدهد که دارای ارتباط مستقیم با سطح رفاه مردم است.
همچنین نکته قابل توجه که لازم است سیاستگذار به آن توجه داشته باشد، هزینه بالایی است که مصرفکننده خودرو ایرانی برای استفاده از خودور در مقایسه با مصرفکنندگان خارجی میپردازد. آن هم در شرایطی که افزایش هزینههای زندگی در کنار عدمافزایش متناسب حقوق و دستمزد باعث کاهش رفاه مصرفکننده ایرانی شده است. با توجه به موارد فوق به نظر میرسد که سیاستگذار به منظور رفع التهاب در بازار خودرو باید با یک تحلیل هزینه-فایده، سیاست مناسبی را اتخاذ کند.
هدف نهایی این سیاست باید متناسب ساختن قیمت و کیفیت خودرو در بازار داخلی و هدف میان مدت آن کاهش التهابات بازار خودرو باشد. در این راستا در حالی که هزینه تولید خودرو در کشور به شدت افزایش یافته و امکان کاهش هزینهها به سختی ممکن است، به نظر میرسد سیاست کاهش تعرفه واردات خودرو، مناسبتترین گزینه است. این سیاست اگرچه ممکن است دارای عوارضی هم باشد، اما فایده افزایش رفاه مصرفکننده ایرانی، افزایش کیفیت خودرو مورد استفاده در کشور و در نتیجه کاهش تلفات رانندگی و کاهش التهاب بازار خودرو را در پی دارد.
در این بین تولیدکنندگان ایرانی نیز میتوانند در تعیین قیمت خودرو آزاد گذاشته شوند. در نتیجه آنچه در حال حاضر سیاستگذار باید انجام دهد در مرحله اول، شفافسازی در زمینه موضع سیاستگذار در بازار خودرو و عدماظهارنظرهای متفاوت درخصوص قیمت در بازار است. در مرحله دوم نیز اقدام در جهت کاهش نرخ حقوق ورودی خودرو باید صورت گیرد تا از این طریق رفاه مصرفکننده ایرانی و بهرهوری و کیفیت خودرو تولید داخل افزایش یابد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد