انگار فیلمها از چند مرحله صافی رد شده و در نهایت به دست مصرفکننده رسیده بودند. صافیهایی که قرار بوده سایه جنجال و حاشیه را از سر جشنواره بردارند و اجازه دهند فیلمها در فرآیندی آرام مسیر اکران را طی کنند.
امسال مسوولان جشنواره بنا به قاعده ضرب المثل «سری را که درد نمیکند، دستمال نمیبندند» دردسرهای خودشان را به حداقل رسانده بودند و فیلمهایی را به نمایش گذاشتند که به لحاظ محتوایی در آن چندان خبری از عنصر جسارت نبود.
در جشنواره سیام رد پای خلاقیت و جسارت فیلمسازان را میشد بیشتر در فرم و ساختار اثر و نه مضمون و درونمایه جستجو کرد.
فیلمی مثل «هیچ کجا، هیچکس» با استفاده مکرر از فلاش بک و تدوین موازی مخاطبش را گیج میکرد؛ ولی در مضمون حرف تازهای برای گفتن نداشت.
این که چند جوان دست به سوءاستفاده مالی بزنند و در نهایت دست همگی از پولهای دزدیده شده کوتاه بماند چیز جدیدی نیست که بشود بر پایه آن قصهای بکر را بنا کرد.
این فیلم دوباره همان پرسش قدیمی را در ذهن ایجاد کرد که اگر فیلمساز اثرش را به شیوه کلاسیک روایت میکرد، لطمهای به فیلمنامه وارد میشد؟ فیلم «کلاس هنرپیشگی» علیرضا داوودنژاد نیز زبان ناآشنایی را برای روایتش انتخاب کرده بود که کمکی به ارتقای کیفیت اثر نمیکرد.
اگر کل صحنههایی را که آقای کارگردان روی تخته سفید میآید و درباره کار و حرفهاش توضیح میدهد، حذف کنیم چه اتفاقی میافتد؟ هیچ. اتفاقا این فیلم جزو معدود آثاری بود که به دغدغههای امروزی مردم جامعهاش نزدیک شده بود؛ ولی همان طور که گفته شد فیلمساز، خلاقیتش را بیشتر در مواردی چون سر و شکل بصری کاری و فرم روایت خرج کرده بود و نه دیالوگ نویسی و ایدهپردازی محتوایی.
داوودنژاد در فیلمش از یک موضوع صرف اقتصادی که در سطح جامعه اتفاق میافتد، شروع میکند و به درون خانواده میرسد. او نشان میدهد بحرانهای اقتصادی چطور مناسبات خانوادگی را خدشهدار میکند و آرامش درون خانه را برهم میزند.
کلاس هنرپیشگی با نمایش نقش پول و ثروت در روابط افراد جامعه یکی از کارهایی بود که تصویری واقعی از وضع امروز را ترسیم کرد. فیلمی که از رخدادهای اجتماعی و اقتصادی چند سال گذشته تاثیر گرفته و سعی میکند حرف دل مخاطبانش را بیان کند.
این ویژگی را در خیلی از فیلمهای امسال نمیشد دید. فیلمهایی که انگار در خلأ تولید شدهاند و درآن نشانی از آدمهای دور و بر ما نیست. بسیاری از فیلمهای جشنواره سیام مسائلی را مطرح میکردند که ارتباطی با معضلات آدمهای شهرنشین دهه 90 نداشت.
فیلمهای تاریخی مثل استرداد، عقاب صحرا و... را که کنار بگذاریم به فیلمهایی میرسیم که داستانشان در زمان حال میگذرد، ولی نه آدمهای امروزی باورپذیری برای عرضه دارند و نه ماجراهایشان از جنسی است که برای مخاطب ملموس باشد.
فیلمی مثل «حوض نقاشی» در لابهلای داستانش به مساله تاثیر تحریمها روی زندگی مردم نزدیک میشود؛ ولی این پرداخت آنقدر ضعیف و در حاشیه است که چندان به چشم نمیآید. داستان اصلی بر محور روابط دو فرد معلول شکل گرفته و این دو شخصیت را آنقدر خاص و عجیب و غریب تصویر کرده که انگار زندگیشان هیچ نسبتی با زندگی مردم عادی ندارد.
کارگردان از ابتدای قصه همه تلاشش را به کار میبندد تا حس ترحم مخاطب را برانگیزاند و اشک را از گونهها جاری سازد. در صورتی که در نمونههای موفق فیلمهای اینچنینی تمرکز فیلمساز بر نمایش تواناییهای منحصربهفرد این افراد است.
تواناییهایی که باعث میشود این افراد بر ضعفهای درونیشان غلبه کنند و از زندگی لذت ببرند، اما در اینجا کارگردان با صدای بلند فریاد میزند اینها دارند از بودن در این جهان زجر میکشند و شما هم باید در این رنج ناخواسته شریک باشید تا شخصیتهای من اندکی خوشحال بشوند!
فیلمی مثل «گناهکاران» میتواند با اوج و فرودها و تعلیقهای پیدرپیاش مخاطب را هیجان زده کند. اگر جشنواره امسال را یک روزنامه تصور کنیم دیدن این فیلم را میتوان به خواندن صفحه حوادث آن روزنامه شبیه دانست.
صفحهای که اطلاعاتش گرهی از مشکلاتمان باز نمیکند، ولی میتواند ما را برای دقایقی به دنیای رویا و خیال بفرستد و سرگرم کند. گناهکاران، فیلمی متعلق به سینمای بدنه است که تا آخرین لحظه مخاطب را روی صندلی نگه میدارد؛ اما حرف و سخنی ندارد که بخواهد تماشاگر را بعد از دیدن فیلم هم درگیر کند.
رسوایی را از این جهت میتوان به گناهکاران شبیه دانست. رسوایی درباره یک آرمانشهر صحبت میکند که آدم خوب ماجرایش کاری به قضاوت عوام ندارد و برای کمک به یک انسان گرفتار، خودش را به آب و آتش میزند.
محور معنایی فیلم همانی است که پیشتر در اخراجی ها-1 تکرار شده است. دهنمکی که در فیلم اولش با قهرمان نشان دادن چند جوان جاهل قصد تطهیر آدمهای لمپن جامعه را داشت، این بار نگاهش را متوجه یک زن بدنام کرده است. تعریف کارگردان از مخاطبانش منطبق با سکانسی است که مردم کوچه و بازار به یک زن سنگ میزنند و لحظهای بعد پشیمان میشوند. مخاطبان فیلمساز همچون همین مردم کوچه و بازار خیلی درباره اثر فکر نمیکنند و همین که در لذتی آنی فرو بروند، برایشان کافی است.
فیلم سر به مهر، اولین ساخته هادی مقدم دوست موضوع «ارتباط صادقانه یک زن شهری با خداوند» را دستمایه کار قرار داده است.
مقدم دوست با نمایش تمام ابزارهای مدرن مورد استفاده از سوی مردم جامعه در پرداخت شخصیت یک زن امروزی موفق عمل کرده است.
زنی که وبلاگ مینویسد، برای یافتن پاسخ پرسشهایش سراغ موتور جستجوگر گوگل میرود و با عابربانک به خواهرش کمک نقدی میکند حتی گرهگشایی صحنه پایانی فیلم که فرستادن پیام توسط دختر را نشان میدهد نیز در خدمت همین نگاه است.
رویکرد فیلمساز در بیان مساله و دغدغهای ناگفته به نام «نمازخواندن یک انسان مدرن» قابل تحسین است، اما ابهامات زیادی که در مختصات رفتاری شخصیت وجود دارد، اجازه نمیدهد مساله نمازخواندن یا نخواندن به عنوان یک گره دراماتیک و مهم مطرح شود.
مخاطب تا آخرین لحظات نمیفهمد این دختر چرا از خواندن نماز در حضور دیگران اینقدر هراس دارد و چرا برای خواندن دو رکعت نماز خانهاش را ترک میکند و نیمههای شب راهی فرودگاه میشود.
فیلم «هیس... دخترها فریاد نمیزنند» را بایـــــد گام رو به جلوی پوران درخشنده در کارگردانی و فیلمنامهنویسی دانست.
بیجهت نیست فیلم خانم کارگردان در جدول آرای مردمی با اقبال مخاطبان مواجه شده است. اگر قرار باشد جدولی بر اساس میزان واقعگرایی فیلمها طراحی کنیم، باز هم باید فیلم هیس... را در صدر جدول قرار داد.
فیلمی که بر مبنای پروندههای واقعی (دفاع متهمهای مورد تجاوز گرفته) ساخته شده و نقصی قانونی را گوشزد میکند به همین خاطر است که شخصیت قاضی (شهاب حسینی) در پایان فیلم سخنی به این مضمون میگوید که باید برویم قانونی جدید تدوین کنیم.
در مجموع، کارهای جشنواره امسال به زحمت میتوان تصویر آدمهای معمولی و دغدغههایشان را در فیلمها پیدا کرد.
آدمهایی که گروگانگیری نمیکنند (هیچ کجا، هیچکس)، به دنبال یافتن سرنخ پرونده قتل یک زن خیابانی نیستند (گناهکاران)، معلولیت ذهنی ندارند (حوض نقاشی)، نمیخواهند پناهنده شوند (برلین، منفی هفت) و... در بهترین حالت فیلمهای امسال میتواند به عنوان محصولاتی سرگرمکننده مورد توجه مخاطبان قرار گیرد، محصولاتی که خیلی زود از حافظه تماشاگران محو میشود.
احسان رحیمزاده - جام جم
چشم امید به فیلمهای غایب در جشنواره
فیلمهای جشنواره سی و یکم، چشمانداز قابل اعتنایی از اکران سال 92 را نشان نمیدهد، با توجه به فیلمهایی که در جشنواره فیلم فجر دیدیم، خوشبین نیستم مردم با سینما آشتی کنند.
متاسفانه در فیلمهای این دوره از جشنواره جز در مواردی خاص، کمتر زندگی و مسائل مخاطب طرح شده است.
البته برخی فیلمها از فیلتر هیات انتخاب عبور نکردند و باید دید در اکران عمومی اقبال مردمی به دست میآورند یا نه.
شرایط حاکم بر سینمای ایران در یک سال گذشته، امنیت سرمایه گذاری را به خطر انداخته است و فیلمها از درصد پایین تضمین اکران برخوردارند؛ همین امر به بحرانی منجر شده است که اصولا سینماگران در طرح موضوعات محافظه کار شوند.
نرفتن به سمت موضوعاتی که مردم با آنها درگیرند و ترس از سرمایهگذاری روی برخی فیلمها، شرایطی را پدید آورده که ساخت فیلمهای قابل اعتنا و مطلوب کاهش یافته است.
اما از سوی دیگر امسال نظم خوبی را در اکران فیلمها در جشنواره دیدیم و عدم تغییر برنامه نمایش فیلمها که کمتر در دورههای قبل دیده میشد، کاملا مشهود بود و ما حتی یک تغییر برنامه هم نداشتیم و برنامه دقیقی برای ارسال فیلمها به جشنواره در نظر گرفته شده بود.
اما این نظم باید در کنترل میزان کارتهای صادر شده هم اعمال میشد، ولی آنقدر که به فیلمسازان سخت گرفته شد در بحث رعایت نسبت ظرفیت سالن برج میلاد و کارتهای صادر شده اعمال نشد که همین امر باعث شد تعداد زیادی از اهالی رسانه روی پله ها فیلم را تماشا کنند و افرادی که هویتشان روشن نبود، با خانوادهشان روی صندلیها بنشینند!
اسماعیل میهندوست - کارگردان سینما
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد