
شما همیشه پای ثابت تئاتر و موسیقی هستید و اغلب کسانی که در این دو حوزه فعالیت میکنند، شما را میشناسند. این علاقهمندی و ثابت قدمی شما در دنبال کردن هنر از کجا میآید؟
خانواده ما به موسیقی بینهایت علاقه دارند، این علاقهمندی برمی گردد به دوران کودکی من که جزو گروه سرود مدرسه بودم. چون آن زمان درس سرود داشتیم و معلم با ویلن میآمد و با ما تمرین میکرد. از آن موقع پای ثابت گروه سرود بودم و هر وقت میخواستند مسابقهای بگذارند، مرا هم صدا میکردند. حالا هم که پیر شدهام، موسیقی پاپ با ارزش را دوست دارم و موسیقی سنتی هم که دیگر جای خودش را دارد.
هشت سالم بود که یکی از موزیسینهای معروف برای کار در رادیو از من تست صدا گرفت. اتفاقا از بین همه بچههایی که شرکت کرده بودند هم قبول شدم، ولی وقتی به پدرم گفتم که ماجرا چیست، گفت از درسم عقب میمانم. یعنی از آن زمان هم تشخیص داده بودم که به هنر علاقهمندم، ولی خب نرفتم سراغش. هنوز هم میگویند خاله چه صدای خوبی داری یا بعضیها در تئاترشهر میگویند صدایت ما را یاد کارتون بامزی میاندازد، دوبلوری؟! میگویم نه به خدا، من اصلا دوبلور نبودهام و این کارتون را هم ندیدهام.
پس سالها از دنیای هنر دور ماندید.
تا زمانی که بازنشسته شدم، یعنی سال 77. اینقدر حالم بد بود که کارم به دوا و دکتر کشید. من از 19 تا 50 سالگی صبح تا شب، سر کار میرفتم و ناگهان بیکار شده بودم. بازنشستگی خیلی سخت است، احساس بیهودگی شدید به انسان دست میدهد، مگر این که خودت بخواهی دیگر کار نکنی. یک روز خواهرم رو کرد به من و گفت شیرین تو که اهل سلمانی و دورههای زنانه نیستی، اهل خرید کیف و کفش و اینها هم تا به حال نبودی، بچه هم که نداری، چرا برای خودت نمیروی سینما و تئاتر. این شد که به پیشنهاد خواهرم، تئاتر رفتن را شروع کردم، چون مادرم با من زندگی میکرد و فوت کرد و شوهرم هم در جوانی از دنیا رفت، بدجوری تنها شدم و کمکم سینما و تئاتر میرفتم. از شانس من، هم تئاترشهر و هم تالار وحدت نزدیک خانهام بود و زندگی من شد، تئاتر، سینما و کنسرتهای تالار وحدت، البته به عنوان بیننده و شنونده نه اینکه بخواهم خودم بازی کنم.
ولی افشین هاشمی شما را به آقای عبدالوهاب معرفی کرد تا بازی کنید.
بله، افشین هاشمی که میدید چقدر به تئاتر و سینما علاقه دارم، یک روز گفت مامان بیا و در یک فیلم بازی کن. گفتم مامان من خیلی تماشاگر خوبی هستم، ولی دلیل نمیشود که بازیگر خوبی هم باشم. گفت همین یکدفعه بیا، اگر دیدی دوست نداری دیگه نیا. گفتم کارگردان کیه، گفت محسن عبدالوهاب، شما نمیشناسی. خلاصه قول همان یک کار را از ما گرفت، ولی الان سر کار نهم هستم.
بعد از اینکه شناخته شدید، دوستان و اطرافیان چطور با شما برخورد میکنند؟
من یک اخلاقی دارم، بد یا خوب که خیلی زودآشنا هستم. چون بتدریج هم وارد سینما شدم، این است که خیلی باعث تعجب فامیل و دوستان نشد، ولی خودم هم فکر نمیکردم اینقدر ادامه پیدا کند. من فکر میکردم حالا همین یک قول را دادهام، اما چون در همین کار سیمرغ نقش مکمل را گرفتم، آقای فرهادی، معادی و اسعدیان هم پیشنهاد کار دادند.
با کدام گروه و کارگردان راحتتر بودید؟
بیرو دربایستی با همه راحت بودم. دلیلش شاید این باشد که سنم بالاست و جای مادرشان هستم. از طرفی هم اخلاقم زودجوش است. به هر حال در 60 سالگی نمیتوانی ژست یک سوپراستار را بگیری!
شنیدهام که سر چند سکانس بوسیدن روی ماه احساساتی شدید؟
یزدانبخش: احساس من با جوانی که جایزه گرفته، فرق دارد. اینکه بگویم خوشحال نشدم دروغ است، ولی ذوقی که یک جوان با گرفتن جایزه دارد، در من وجود ندارد
بله، چون دقیقا موضوع از دنیا رفتن شوهرم برایم تداعی میشد، دو بار نتوانستم خودم را کنترل کنم. با تمام فشاری که به خودم آوردم، چون میخواستم فیلمبرداری قطع نشود، ولی این اتفاق در دو سکانس رخ داد و به هقهق افتادم و کات دادند. بعد آقای اسعدیان دلداریام داد. یکی سکانسی که برای بار اول فهمیدم که مریضی فروغ چیه، چون اطلاع نداشتم و یکبار هم که رفتم سالن شهدا. این دو جا بود.
مثل اینکه سکانس سالن شهدا را در لوکیشن واقعی فیلمبرداری کردید؟
ما اصلا یک ثانیه هم در این فیلم دکور فیلمبرداری نداشتیم. سکانس ماشینهای اسقاطی در لوکیشن واقعی بود، یا ده روز در ستاد معراج فیلمبرداری داشتیم که سکانس سالن شهدا واقعی بود و یک قفل بزرگی هم به درش بود که یک آقایی آمد و بازش کرد.
از اینکه نقش اول را داشتید، نترسیدید؟
من با آقای اسعدیان اتمام حجت کردم، گفتم شما یک عده بازیگر شناختهشده سینما و تئاتر آوردهاید و میخواهید من نقش اول را بازی کنم. گفتند شما به ما نه نگو، ما شما را همراهی میکنیم که واقعا هم همراهی و محبت کردند.
زمان فیلمبرداری اشتباه هم میکردید؟
گاهی از کادر بیرون میرفتم. میگفتند از این خطی که هست آن طرفتر نرو. اما در ادای دیالوگها همین که مفهوم را میرساندم، کافی بود.
چقدر پیشنهاد بازی دارید؟
خیلی تماس میگیرند و پیشنهاد میدهند، اما مجبورم خیلیها را رد کنم. چون نمیتوانم همزمان سر سه کار بروم و عذرخواهی میکنم.
در انتخاب نقش، مشاوری هم دارید؟ چون در همین 9 کاری که گفتید با کارگردانان سرشناسی همکاری داشتهاید.
بچههای تئاترشهر خیلی کمکم میکنند. به آنها که میگویم مثلا فلانی پیشنهاد کار داده، میگویند مبادا برویها یا برو کارگردان خوبی است. دوستان خبرنگار هم محبت میکنند و راهنماییام میکنند.
فکرش را میکردید که چند جایزه از معتبرترین جشنوارههای داخلی بگیرید؟
احساس من با جوانی که جایزه گرفته، فرق دارد. اینکه بگویم خوشحال نشدم دروغ است، ولی ذوقی که یک جوان با گرفتن جایزه دارد، در من وجود ندارد. با توجه به اینکه من بازیگر حرفهای نیستم، با دریافت جایزه احساس میکنم به تهیه کننده، کارگردان و عوامل دیگر فیلم دلگرمی میدهم تا حس کنند زحمتشان هدر نرفته است. به هر حال مطرح شدن فیلم بوسیدن روی ماه برای من مهم است، نه اینکه من جایزه گرفتهام.
کار با رابعه مدنی چطور بود؟
به هر حال ما هم سن و سال هستیم، حالا کاری ندارم که همه جا میگوید من دخترش هستم! خب ایشان به من لطف دارد، ولی سن و سالی از ما گذشته است. من قبل از شروع فیلمبرداری همه بازیگران را میشناختم، فقط خانم رابعه مدنی بود که آقای اسعدیان به من معرفی کردند. در کل با هم راحت بودیم و چند باری هم، همسفر شدیم.
آزاده کریمی / گروه فرهنگوهنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگوی جامجم با ناصر کنعانی سخنگوی وزارت خارجه دولت سیزدهم مطرح شد
بهمناسبت نوزدهمین سالگرد تاسیس رادیو گفتوگو با مهدی شهابتالی، مدیر این شبکه گفتوگو کردیم
در گفتوگوی اختصاصی خبرنگار روزنامه «جامجم» در بیروت با حسن عزالدین، عضو بلندپایه حزبالله و نماینده پارلمان لبنان مطرح شد