ساعت 8 صبح 6 ژوئن بود. آسمان نیمه ابری و هرلحظه بر ابرها افزوده می‌شد. کمیسر دن‌جون تازه به محل کارش رسیده بود که به او اطلاع داده شد پیرزن 80 ساله‌ای به نام کریستین در یک آتش‌سوزی مشکوک که در آپارتمانش رخ داده به طرز دلخراشی جان سپرده است. این حادثه در منطقه بالیس، محله لمول رخ داده بود. کمیسر جون به سرعت به طرف محل حادثه حرکت کرد. در آن ساعت صبح خیابان‌ها بشدت شلوغ و پرتردد بود. از این‌رو 50 دقیقه طول کشید، تا کمیسر خودش را به منطقه بالیس که در غربی‌ترین نقطه شهر و کنار رودخانه لاسکو قرار داشت، برساند.
کد خبر: ۴۸۲۳۸۸

جلوی ویلای کوچک ولی زیبای شماره 201 که البته براثر آتش‌سوزی مخروبه شده بود، علاوه بر 2 خودروی پلیس، آمبولانس و خودروهای آتش‌نشانی، تعدادی از اهالی محل نیز جمع شده بودند.

کمیسر وقتی از خودرویش پیاده شد نگاهی به ویلای نیمه سوخته انداخت و بسختی از میان جمعیت گذشت و وارد حیاط ویلا شد. گل‌های زیبای داخل حیاط براثر شدت آتش‌سوزی به رنگ سیاه درآمده بودند و تعدادی از درختان کهنسال حیاط نیز در آتش سوخته بودند. هنوز دود از ساختمان بلند بود و بوی آتش مشام را آزار می‌داد. سروان جان راجرز معاون کلانتری منطقه که تحقیقات ماموران پلیس را مدیریت می‌کرد با دیدن کمیسر جلو آمد و بعد از احترام نظامی گزارشی از چگونگی آتش‌سوزی ارائه داد.

وی که از افسران با تجربه پلیس بود و سال‌های زیادی در کلانتری منطقه خدمت کرده بود در قسمتی از گزارش خود گفت: ساعت حدود 45/6 بامداد بود که مرد جوانی سراسیمه و وحشت‌زده با کلانتری تماس گرفت و اعلام کرد: خانه عمه‌اش آتش گرفته و عمه‌اش نیز در میان شعله‌های آتش گرفتار شده است. وی اظهار کرد که موضوع را به‌ آتش‌نشانی هم اطلاع داده است. بلافاصله ما هم مجددا با آتش‌نشانی هماهنگ کردیم و بعد هم در اینجا حاضر شدیم. متاسفانه دامنه آتش داخل ساختمان ویلا بسیار گسترده بود که با تلاش ماموران آتش‌نشانی، آتش مهار و کنترل شد و از سرایت آن به دیگر ساختمان‌های اطراف جلوگیری به عمل آمد. بعد ازخاموش شدن آتش با جسد تقریبا سوخته پیرزنی روبه‌رو شدیم که کنار اجاق گاز داخل آشپزخانه نقش زمین شده بود. کمک امدادگران برای نجات پیرزن که دچار سوختگی بالای 60 درصد شده بود، نتیجه‌ای نداشت. و وی دقایق کوتاهی بعد از آتش‌سوزی جان سپرده بود. بلافاصله کارشناسان آتش‌نشانی تحقیقات پیرامون چگونگی آتش‌سوزی را آغاز کردند. شواهد اولیه حکایت از آن دارد که علت اصلی آتش‌سوزی انفجار گاز داخل آشپزخانه بوده است. ظاهرا شیرگاز اجاق باز بوده که به محض کبریت‌کشیدن پیرزن برای روشن کردن اجاق، انفجار مهیبی رخ داده و به دنبال آن آتش‌سوزی شروع شده است. همسایه‌های اطراف، صدای انفجار مهیبی را از خانه پیرزن شنیده‌اند که مربوط به همان باز بودن لوله اجاق گاز بوده است.

سروان راجرز در مورد مقتول گفت: مقتول به نام کریستین 80 ساله و از وضع مالی نسبتا خوبی برخوردار است. او 3 سال پیش شوهرش را از دست داده و در این مدت تا 3 ماه پیش که برادرزاده‌اش ادوارد برت نزد او آمده، تنها زندگی می‌کرده است. بررسی و تحقیقات اولیه ما حکایت از آن دارد که کریستین پیرزن سرزنده‌ای بوده که از عهده کارهای شخصی‌اش برمی‌آمده. او تمام خرید خانه را انجام می‌داده و سرش به زندگی خودش گرم بوده است. با کسی هم رفت و آمد نداشته، البته ظاهرا هفته‌ای یک روز زن جوانی به نام جینا برای نظافت ویلا نزد پیرزن می‌آمده که ماموران تحقیقات در مورد جینا را در دستور کار خود قرار داده‌اند.

معاون کلانتری منطقه خاطرنشان کرد: ادوارد برت برادرزاده کریستین 3 ماه پیش که از زندان آزاد شده، مستقیم نزد عمه‌اش آمده و با او زندگی می‌کرده است. آن‌طور که تحقیقات ما نشان می‌دهد ادوارد و عمه‌اش مشکلی با هم نداشته‌اند.

وی توضیح داد که ادوارد در زمان حادثه در حال ورزش کردن بوده و وقتی دود و آتش را در محل می‌بیند به سرعت خود را به این جا رسانده و بعد هم موضوع را به پلیس و آتش‌نشانی خبر می‌دهد. ظاهرا او قبل از بقیه همسایه‌ها در محل حاضر شده و اولین کسی بوده که در اینجا حضور داشته است.

کمیسر پس از شنیدن گزارش سروان راجرز چند سوال از او کرد و سپس به بازرسی از داخل ساختمان نیمه سوخته پرداخت. همه جا سیاه و پر از دود شده بود. بسیاری از وسایل داخل خانه کاملا سوخته بود. جسد پیرزن بیچاره درست جلوی اجاق گاز در داخل آشپزخانه روی زمین افتاده بود.

کمیسر به بررسی جسد پیرزن پرداخت. شواهد نشان می‌داد که پیرزن کاملا غافلگیر شده و نتوانسته مقابل آتش عکس‌العمل از خود نشان دهد. بدن او به حالت نیمه سوخته بود و بررسی‌ها حکایت از آن داشت که او لباس خواب بر تن داشته. کنار جسد پیرزن یک فندک کوچک فلزی دیده می‌شد. فندک با این که سیاه شده بود اما هنوز کار می‌کرد. کمیسر پس از این که به دقت جسد پیرزن را وارسی کرد به آشپزخانه سوخته نگاهی انداخت که اکثر وسایل آن سیاه و دود زده یا سوخته بود.

کمیسر پس از تحقیق و بررسی در همه جای ساختمان پای صحبت ادوارد، برادرزاده پیرزن که هیکل نحیفی داشت و بسیار لاغر اندام بود، نشست.

ادوارد در حالی که وحشت در نگاهش موج می‌زد با صدای گرفته و لرزانی گفت: کاش قلم پایم می‌شکست و به ورزش نمی‌رفتم. اگر من این جا بودم قطعا این حادثه وحشتناک رخ نمی‌داد و الان عمه خوب و مهربانم زنده بود.

وی افزود: وقتی برای ورزش از ویلا بیرون رفتم، عمه‌ام هنوز در خواب بود. دقایقی بعد در حالی که کنار رودخانه در حال نرمش بودم، ناگهان صدای مهیبی شنیدم و به دنبال آن دود و آتش از خانه عمه‌ام زبانه کشید. سراسیمه خودم را به اینجا رساندم. آتش همه جا را فراگرفته بود. همسایه‌ها یکی‌یکی جمع شدند. کاری از دست هیچ‌کس ساخته نبود. شعله‌های آتش آنقدر زیاد بود که کسی جرات ورود به ساختمان را نداشت. من چند بار تصمیم گرفتم که برای نجات عمه‌ام وارد ساختمان شوم اما همسایه‌ها مانع شدند. بعد هم وحشت زده با آتش‌نشانی و پلیس تماس گرفتم که خیلی زود نیروهای امدادی سر رسیدند و آتش را خاموش کردند. اما عمه بیچاره‌ام نتوانست از این حادثه جان سالم به در ببرد و قربانی‌آتش‌سوزی نفرت‌انگیز شد. ادوارد که تلاش می‌کرد اضطراب را از خودش دور کند در ادامه گفت: متاسفانه عمه‌ام دچار حواس پرتی بود. خیلی وقت‌ها لوله گاز را باز می‌گذاشت و به دنبال کارهای دیگرش می‌رفت. او فراموش می‌کرد که فلکه گاز را ببندد و از این‌رو اگر من نبودم شاید هفته‌ها پیش این اتفاق می‌افتاد، چرا که خود من چندبار متوجه این موضوع شدم آن هم از بوی گاز که در فضا می‌پیچید. به نظر می‌رسد این بار هم عمه‌ام فلکه گاز را بازکرده و بدون این که اجاق گاز را روشن کند به دنبال کارهای دیگرش رفته و بعد برای درست کردن قهوه از کبریت یا فندک استفاده و این انفجار مهیب را ایجاد کرده است.

مسلما اگر من در آن لحظه خانه بودم این اتفاق نمی‌افتاد. از این رو خودم را مقصر می‌دانم.

ادوارد در ادامه حرف‌های خود خاطرنشان کرد که مدت‌ها به دلیل اعتیاد و فروش مواد در زندان بوده که 3 ماه پیش از زندان آزاد و بنا به پیشنهاد عمه‌اش با او زندگی می‌کرده است.

وی یادآور شد که مدت‌هاست اعتیاد را کنار گذاشته و برای رهایی از آن دست به ورزش زده و تقریبا هر روز صبح یا غروب دقایقی را ورزش می‌کرده است.

ادوارد در پایان صحبت‌های خود با صدای بغض‌آلودی گفت: عمه‌ام به غیر از من کسی را نداشت. او بسیار به من علاقه‌مند بود. همیشه می‌گفت اگر فرزندی داشتم به اندازه تو دوستش می‌داشتم. او با من بسیار مهربان بود و تلاش زیادی کرد تا خودم را باور و از شر اعتیاد نجات پیدا کنم و حالا که او نیست، نبود او بسیار برایم سخت و دشوار است.

کمیسر از او در مورد شغلش پرسید که ادوارد جواب داد: در حال حاضر شغل خاصی ندارم، ولی دنبال پیدا کردن یک کار مناسب هستم. ضمن این که عمه‌ام اصرار داشت مدتی استراحت کنم تا وضعیت جسمی و روحی‌ام برای کار کاملا مهیا شود. کمیسر ساعتی از او بازجویی کرد، آن‌گاه آنچه را که اتفاق افتاده بود یک بار دیگر به دقت مرور کرد و سپس رو به سروان جان راجرز گفت: آتش‌سوزی کاملا عمدی بوده و توسط ادوارد برت برادرزاده پیرزن رخ داده است.

شما خواننده عزیز حدس بزنید کمیسر از کجا فهمید آتش‌سوزی عمدی بوده است؟ کمیسر حداقل 3 دلیل برای این‌که آتش‌سوزی عمدی بوده و توسط ادوارد انجام شده است را برای سروان راجرز عنوان کرد. اگر داستان را به دقت بخوانید حتما متوجه خواهید شد.

حمید موفق

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها