در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چشمهای شاد و بازیگوش بیاختیار روی کاغذهای برقی که به سقف آویزان شدهاند، دیوارهای پوشیده از نقاشیهای کج و کوله رنگی، گلهای آفتابگردان مقوایی و عروسکهایی که در قفسههای چوبی خفتهاند و سُر میخورند؛ کاغذهای رنگی به بچهها یاد دادهاند که چطور جشن بگیرند، شعر بخوانند و دو انگشتی دست بزنند؛ نقاشیهای روی دیوارها یادشان دادهاند با مدادرنگیهایشان خطها را به هم وصل کنند و آدم و خانه بکشند؛ گلهای آفتابگردان مقوایی هم شمردن را به آنها آموختهاند و عروسکها، جایزه کسانی بودهاند که الفبا و حروف انگلیسی را با آهنگ زمزمه کردهاند.
حالا دیگر بچههای صورتیپوش و خندان، نرسیده به کلاس اول دبستان یاد گرفتهاند اندکی بخوانند، یاد گرفتهاند بنویسند، یاد گرفتهاند حروف انگلیسی را بشناسند، یاد گرفتهاند نقاشی بکشند و....
تصویر دوم ـ
بچهها با لباسهای ژنده و بزرگتر از خودشان، از میان آدمبزرگهایی که دور جسد حلقه زدهاند سرک میکشند تا رفیق کوچکشان را درازکشیده روبهروی ماشینی قراضه ببینند که چشمهایش باز مانده است و ردی باریک از خون از پشت سرش روی آسفالت روان شده.بچهها میدانند که اگر عمر رفیقشان به پاییز میرسید، میرفت کلاس اول و شاید یاد میگرفت نامش را بنویسد. آنها در کوچه بزرگ میشوند، در کوچه کتک میخورند، در کوچه کتک میزنند، در کوچه تصادف میکنند و گاهی مثل او در کوچه میمیرند.
آنها بچههای صورتیپوش را نمیشناسند و با دنیای پیشدبستانی بیگانهاند و به همین خاطر هنوز یاد نگرفتهاند نقاشی کنند، یاد نگرفتهاند بخوانند، یاد نگرفتهاند بنویسند و حتی در تلفظ خیلی از کلمات به زبان فارسی هم مشکل دارند تا چه رسد به انگلیسی شعر خواندن و احتمالا خیلی از این چیزها را در کلاس اول هم یاد نمیگیرند؛ اما اگر قرار بود خودشان، سبک زندگیشان را انتخاب کنند احتمالا ترجیح میدادند به همسنهای صورتیپوششان بپیوندند و همراهشان شعر بخوانند و نقاشی کنند.
چند لحظه تامل ـ
«هر کس بیشتر پول بدهد، بیشتر آش میخورد»؛ اولین باری که این ضربالمثل را شنیدم، کلاس اول دبستان بودم و واکنشم عجیب بود؛ بغض کردم و تا معلمم خواست بفهمد چه شده زدم زیر گریه. نتوانستم با زبان کودکانه به معلمم بفهمانم دلم برای آدمهایی که پول ندارند و نمیتوانند آش بخورند سوخته است.در روزگار کودکی ما دهه شصتیها، خبری از پیشدبستانی نبود و بچههایی که در آن دوره به مهدکودک میرفتند نیز، انگشتشمار بودند و به همین خاطر محروم شدن از مهدکودک برایمان درد بزرگی به حساب نمیآمد، چون اغلبمان با شرایطی نسبتا یکسان پشت نیمکتهای کلاس اول مینشستیم، اما حکایت بچههای دهه هشتاد با ما فرق دارد.
این روزها دیگر تعداد کسانی که توانایی مالی فرستادن بچههایشان را به پیشدبستانی دارند، کم نیست و گرچه مسوولان آموزش و پرورش میگویند پیشدبستانی دورهای غیراجباری است، اما بسیاری از والدین ترجیح میدهند بچههایشان پیش از آغاز رسمی تحصیل در کلاس اول، در این مقطع آموزش ببینند تا پیشرفت تحصیلی بهتری داشته باشند؛ هرچند تعداد پیشدبستانیهای بخش دولتی بسیار اندک و گذراندن این دوره بدون شهریه ناممکن است.
خیلی از این بچهها، همان صورتیپوشهای خوشبختی میشوند که شاید بالاخره روزی در یکی از مقاطع آموزشی بنشینند کنار ژندهپوشهای کوچهگرد و چطور ممکن است آموزگارها بتوانند مطالب درسی را به شیوهای ارائه بدهند که هم پیشدبستانیگذراندهها و هم محرومشدهها از این دوره به اصطلاح «غیراجباری»، بهرهای یکسان ببرند و حتی اگر آنها در مقاطع پایین تحصیلی با هم برخوردی نداشته باشند، بالاخره زمانی میرسد که در رقابتی مشترک برای تعیین سرنوشتشان کنار هم قرار میگیرند، در حالی که از نخستین گام آموختن، در شرایط مساوی نبودهاند و از ذخیره علمی یکسانی برخوردار نیستند و آنوقت چقدر توضیح دادن درباره معنای عدالت آموزشی برای هر دو گروه سخت خواهد شد.
مریم یوشیزاده - گروه جامعه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: