در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
ترجیح میدهم ابتدا با نام فیلم شروع کنیم. به نظر میرسد «روزهای زندگی» واجد معنای خاصی باشد که از سرهوشمندی انتخاب شده است. به این معنی که در دل جنگ و جهاد که بالطبع با کشتار و مرگ و خون و آتش همراه است، از زندگی سخن گفته میشود. آیا با همین رویکرد به این عنوان رسیدید؟
من معتقدم زندگی انسان ابعاد مختلفی دارد و در شرایط متفاوت رنگ و بوی خاص خودش را میگیرد و البته در هر شرایطی زندگی ادامه دارد و متوقف نمیشود، حتی در دل جنگ.ضمن اینکه شرایط سخت و پیچیده جنگ یک گونه دیگری از زندگی است و با وجود دشواری باز هم زندگی در آن جریان دارد و این حقیقتی است که مغفول مانده یا بر مبنای یک تصور کلیشهای و غلط خیال میکنیم زندگی در نقطه مقابل جنگ قرار میگیرد. به نظرم در جنگ فقط شکل زندگی تغییر میکند و حتی حقیقت و شور و لحظات ناب زندگی را میتوان آنجا یافت. زیباییها و لحظههای باشکوهی از زندگی در میدان جنگ و آدمهای آن وجود دارد که شاید در شهر و زندگی روزمره کمتر تجربه و مشاهده شود. بخشی از این تجلیات زیبایی زندگی را در فیلم روزهای زندگی میتوان تماشا کرد. ضمن اینکه شخصیتهای اصلی روزهای زندگی یک زوج جراح و پزشکی است که رابطه عاشقانهای با هم داشته و سرشار از حس و شوق زندگیاند و ماموریت و کار آنها به نوعی زندگی بخشیدن به دیگران است. تلاش آنها برای نجات مجروحان، یک نوع مبارزه برای حیات بخشی و زندگی کردن است. حتی وقتی زن، مجروح و زخمی و شوهرش، نابینا و جانباز میشود، بازهم انگیزه و میل به زندگی کردن در آنها از بین نرفته و به حرکت خود ادامه میدهند. در واقع آنها در سختترین موقعیت جنگی هم به زندگی ادامه داده و هم به دیگران توان زندگی کردن میبخشند. همه این موقعیتها و مفاهیمی که به آن اشاره کردم تاکیدی است بر زندگی و جریان سیال آن در یک موقعیت جنگی. به عبارت دیگر داستان ما در این فیلم روایتی از روزهای زندگی است که به نظر من این بعد از جنگ یا این شکل روایت از جنگ و زندگی در آن مغفول مانده بود.
ظاهرا قصه هم برگرفته از واقعیت است. آیا کل داستان بازتاب کاملی از واقعیت است یا با خیالپردازی نویسنده همراه است؟
موقعیت داستان برگرفته ازواقعیت است نه لزوما جزئیات و شخصیتپردازیها. ما یک بیمارستان صحرایی داشتیم که کیلومترها از خط مقدم جبهه فاصله داشت که بعد از پذیرفتن قطعنامه به دلایلی که در فیلم شاهد هستیم، در یک موقعیت جنگی قرار میگیرد و در واقع شرایط جنگی بر آن تحمیل میشود و به نوعی این بیمارستان در محاصره قرار میگیرد. شرایط جدید موجب میشود پزشکان و تیم امدادی و پرستاری که برای معالجه و درمان مجروحان به منطقه آمده بودند حالا خود در یک وضعیت جنگی مشابه بیمارانشان قرار بگیرند. اینک آنان علاوه بر وظایف پزشکی باید موقعیت نبرد و مبارزه را تجربه کنند و گویی در معرض امتحان الهی قرار گرفتهاند. در شرایط جدید آنها مجبورند هم اسلحه گرفته و مقابل دشمن بایستند و هم از دوستان و همرزمان خود مراقب کرده و به درمان آنها بپردازند؛ موقعیتی که قبلا تجربه نکرده بودند و این وضعیت بالطبع واجد ظرفیتهای دراماتیکی است که ما سعی کردیم از آن استفاده کنیم.
یعنی نابینا شدن امیر(حمید فرخنژاد) و اتفاقات دیگری که در آن بیمارستان صحرایی شاهدیم، واقعی بوده و متاثر از تخیل نویسنده و کارگردان نیست؟
همه این اتفاقات که در فیلم میبینیم در مناطق جنگی رخ داده، نه لزوما و دقیقا به همان شکلی که در فیلم وجود دارد. مثلا کور شدن یک پزشک ممکن است در جای دیگری اتفاق افتاده باشد ولی واقعا رخ داده و ما دراینجا از آن استفاده و به قصه الصاق کردیم. به عبارت دیگر داستان روزهای زندگی، اتفاقات واقعی درجنگ است که مونتاژ شده و ساختار نمایشی واحدی پیدا کرده است. اگرچه تخیل نویسنده به شکلگیری این قصه انجامیده، اما اتفاقات قصه ناشی از خیالپردازی او نبوده و انعکاسی از واقعیتهای جنگ در قالب یک قصه است.
حالا که بحث نابینا شدن امیر به میان آمد، بهتر است همین جا بپرسم به نظر شما واکنش روانی ـ رفتاری امیر در قبال نابینا شدنش از لحاظ روانشناسی و باورپذیری مخاطب مورد تردید نیست. در شخصیت امیر، واکنش هیجانی ناشی از ترس و دلهره که مثلا به هم بریزد و نابینایی را انکار کند و دچار پرخاشگری یا افسردگی بشود دیده نمیشود که به نظر میرسد تا حدودی غیرطبیعی و غیرقابل باور است.
پرسشتان بجاست، اما مساله این است که نابینا شدن یک پزشک با نابینا شدن یک فردی عادی کاملا فرق میکند. پزشک به دلیل شناخت و دانشی که درباره بدن انسان و بیماریها و جراحتها دارد، از آمادگی بیشتری هم برخوردار است. از لحاظ روانی و واکنشهای عصبیـ هیجانی، یک پزشک، آن هم کسی مثل امیر که تجربه منطقه جنگی را داشته و با این مشکلات آشناست قطعا از کنترل و منطق بیشتری برخوردار بوده و او از توان بیشتری برای تسلط بر شرایط خود برخوردار است. در ضمن موج انفجاری که در قصه میبینیم به گونهای است که هنوز خود امیر هم به شکل قطعی نمیداند آیا نابینایی موقتی است یا قطعی. در عین حال پرخاشگری و واکنش عصبی امیر از این اتفاق را در ارتباط با نیروهای عراقی میبینیم که در یک صحنه قصد دارد سرباز عراقی را به قتل برساند که همسرش مانع آن میشود. خونسردی امیر ناشی از ویژگیهای پزشک بودن اوست تا بتواند با حفظ آرامش و کنترل خود، به دیگران کمک کند، اما در درون از این وضعیت ناراحت است. واکنش امیر آنی و لحظهای نیست و به شکل حس انتقام از دشمن در طول فیلم بروز پیدا میکند. این واکنشها دقیقا عین تجربههای زندگی است.
این تاکید بر زندگی که در فیلم شاهدیم به این معنا نیست که با یک فیلم ضد جنگ روبهرو هستیم. در عین اینکه فیلم از زندگی صحبت میکند، تاویلهای ضد جنگ نیز از دل آن بیرون نمیزند.
فیلم کاملا یک تصویر باشکوه از دفاع است و قرار نیست وقتی از زندگی در آن صحبت میشود با مفاهیم دفاع و لوازم جنگ به مخالفت بپردازد. دفاع خود یک تجربه باشکوه و ارزشمند از زندگی است که در مقابل آن قرار نمیگیرد. ضمن اینکه من با اصطلاح ضد جنگ خیلی مشکل دارم و به نظرم واژه سوءتفاهم برانگیزی است و خیلی آزاردهنده است. در واقع باید بگوییم این فیلم ضد دفاع نیست وگرنه چه کسی است که با جنگ موافق باشد. اگر جنگ را به معنای جهاد در نظر بگیریم، شاید این اصطلاح درست باشد، ولی به نظرم نباید از واژه ضد جنگ استفاده کنیم، چون قضاوتهای ما را تحت تاثیر قرار میدهد. ببینید یک فیلم جنگی میتواند ضد جنگ باشد و از صلح و دوستی دفاع کند، اما نباید ضددفاع باشد. اصلا دین ما و احکام آن مبتنی بر مهرورزی و گفتمان است و ضد جنگ. روزهای زندگی از قداست دفاع در برابر دشمن حرف میزند و فیلمهای جنگی ما باید ضد دفاع نباشد.
دوباره برگردیم به شخصیت امیر با بازی خوب حمید فرخ نژاد. به نظر میرسد سکانس مربوط به جراحی قلب در آن حالت نابینایی که امیر به ماساژ قلب مجروح میپردازد، کمی غیرقابل باور است. نمیدانم آیا این صحنهها از لحاظ پزشکی نیز قابل تایید است؟
ماساژ مستقیم قلب به شکل واقعی در جبههها وجود داشته که در مواقع اضطراری و زمانی که دستگاه شوک نبوده، پزشکان به این شکل عمل میکردند، یعنی به شکل مستقیم و با دست قلب را ماساژ میدانند. این اتفاقات کاملا مستند است و ما با پزشکانی که در جبهه حضور داشته و این شرایط را داشتند صحبت کردیم و مشاوره گرفتیم و حتی بازیگران فیلم از یک عمل قلب باز در بیمارستان بازدید کردند تا از نزدیک با چنین موقعیتی آشنا شوند. خوشبختانه ما از یکسری پزشکان مجرب و متخصص به عنوان مشاور در این فیلم استفاده کردیم تا صحنههای جراحی و پزشکی قصه منطقی و باورپذیر از کار درآید.
روزهای زندگی را میتوان ادای دین سینمای ایران به پزشکان و پرستارانی دانست که در جبهههای جنگ حضور داشتند و خدمات ارزشمندی در دفاع از کشور ارائه دادند.
شیخطادی: شاید در شرایط موجود هیچ نهادی به اندازه تلویزیون نتواند به حل برخی مشکلات اساسی سینما کمک کند و نتایج جشنواره امسال نیز نشان داد تلویزیون ازسرمایهگذاری و مشارکت در این بخش زیان نخواهد دید
به کمترین وظیفه خود عمل کردیم و بدون هیچگونه تعارف و شعار باید بگویم هنوز سینمای جنگ ما نتوانسته ایثار و فداکاریهای این قشر را در صحنههای نبرد به تصویر بکشد. قصهها و شخصیتهای جذاب و تاثیرگذار زیادی در بخش امداد و نجات پزشکی در خاطرات جنگ وجود دارد اما سینما و تلویزیون ما کمتر سراغ آنها رفته است. گنجینه گرانبهایی که متاسفانه کمتر به آن پرداختیم.
در کنار قصه جذاب و متفاوت و شخصیتپردازیهای خوب فیلم به وجوه تکنیکی و جلوههای ویژه میدانی در روزهای زندگی اهتمام جدی شده و قطعا یکی از امتیازات مهم فیلم مربوط به تصویربرداری و درآوردن صحنههای جنگی آن است.
بدیهی است وقتی قصهای را در دل جنگ روایت میکنیم باید به حداقل استانداردهای ساخت فیلم جنگی توجه کنیم و نمیتوانیم صحنههای جنگی فیلم را نادیده بگیریم. وقتی موضوع بزرگ و مهمی مثل جنگ 8 ساله دستمایه یک روایت و فیلم سینمایی قرار میگیرد، بدون شک توجه به ساختار تکنیکی و فنی آن نیز اهمیت زیادی پیدا میکند و نمیتوانیم به این بهانه که موضوع قصه ما چیز دیگری است به آن نپردازیم. موضوعات مهم ملی را نمیتوانیم با ساختارهای ضعیف و کم هزینه به تصویر بکشیم و اگر در فیلمهای جنگی ما نمونههای صحنههای جنگ روزهای زندگی کمتر اتفاق میافتد از ضعف و اشکال کار ماست. ساختار یعنی ظرف زیبا برای محتوای زیبا. قطعا وجوه تکنیکی فیلم و قوت آن در جذابیت و تاثیرگذاری بیشتر قصه نیز موثر بوده و نمیتوانستیم از آن سرسری بگذریم.
رنگ فیلم نزدیک به سیاه و سفید یا دستکم به رنگآمیزی سرد و خاکستری نزدیک است. دلیل اینکار چیست؟
نه اینکه بیرنگ یا سیاه و سفید مطلق باشد، مثلا ما در بیمارستان قبل از جنگ، رنگ میبینیم، ولی زمانی که جنگ شروع میشود آرام آرام شاهد بیرنگی یا کمرنگی هستیم که متناسب با فضای قصه و ویژگیهای آن است. البته این مساله در ناخودآگاه مخاطب خود را نشان میدهد و تماشاگر چندان متوجه این تغییر رنگ نمیشود. ترکیب رنگهای خاکستری و سبز در فیلم قابل تشخیص است که این دو با مضمون و ساختار فیلم ارتباط مستقیم دارد.
یکی از ویژگیهای جشنواره امسال از جمله فیلم شما حضور پررنگ شبکههای تلویزیون به عنوان حامی و سرمایهگذار فیلمهاست. ازجمله فیلم شما که با سرمایهگذاری مرکز سیما فیلم ساخته شده. نظر شما درباره حضور، نقش و تاثیر شبکههای تلویزیونی در تولید فیلمهای سینمایی چیست؟
جالب است که چند سال میگفتند تلویزیون نباید فیلم سینمایی بسازد و در این زمینه سرمایهگذاری کند. این در حالی است که وقتی تلویزیون فیلمنامه خوب طلب میکند نباید فقط در قالب فیلم تلویزیونی تولید شود، بلکه باید در قالب فیلم سینمایی نیز بروز و ظهور پیدا کند. فیلم روزهای زندگی فقط برای صفحه کوچک تلویزیون نیست و برای نمایش به پرده عریض سینما هم نیاز دارد. وقتی پای فیلمنامه و تیم خوب به میان میآید عاقلانه است که برای تولید و نمایش در هردو مدیوم تلویزیون و سینما تمهیداتی در نظر گرفته شود تا بتواند هر دو را تغذیه کند. این سرمایه ملی است که در حال مصرف است و چه بهتر که نهایت بهرهوری از آن صورت بگیرد. البته این حرف من به این معنا نیست که تلویزیون وظیفه تولید فیلم سینمایی دارد، بلکه منظور این است که تلویزیون گاهی در مرحلهای قرار میگیرد که میتواند سینما را تغذیه کند. برخی مدیران تلویزیونی مثل دکتر دارابی و آقای فرجی خیلی بر این مساله تاکید دارند و شورای سینما در تلویزیون را راهاندازی کردند تا خدمات متقابل سینما و تلویزیون را بررسی کرده و از ظرفیتهای آن استفاده کنند.
برخی هم معتقدند تلویزیون به جای اینکه در تهیه فیلمهای سینمای سرمایهگذاری کند، آن را در تولید سریالهای فاخر یا تلهفیلمهای با کیفیت هزینه کند تا به نتایج بهتری دست یابد.
خب هر کدام از اینگونههای نمایشی، ظرفیت و سرمایهگذاری خاص خود را طلب میکند و منافاتی با هم ندارد. ضمن اینکه با توسعه و پیشرفت ابزار سینمای خانگی، ساختار و لوازم تولید فیلم و سریالهای تلویزیونی و آثار سینمایی چندان تفاوتی با هم ندارد و مثلا در ساخت تلهفیلم هم باید به نماهای نزدیک و بسته (کلوزآپ) توجه داشت. در ضمن وقتی سرمایه زیادی برای ساخت یک فیلم تلویزیونی هزینه میشود و فیلمنامه خوب است چه بهتر نسخه سینمایی هم از آن تولید شده و تلویزیون مستقیم در ساخت فیلمهای سینمایی سرمایهگذاری کند که نتایج جشنواره امسال نیز ثابت کرد تلویزیون راه اشتباهی طی نکرده است. ولی وقتی تلویزیون در مسیر ساخت فیلم سینمایی قرار میگیرد باید از آن پشتیبانی کند تا کار زمین نخورد. ما چند بار بهدلیلتامیننبودن بودجه مجبور شدیم تولید را متوقف کنیم که خب این به سرمایه انسانی و مادی یک فیلم ضربههای سنگینی میزند. وقتی موفقیت یک فیلم موجب افتخارو اعتبار یک شبکه یا مرکز تلویزیونی میشود توقع میرود حمایتهای لازم هم در فرآیند تولید آن فیلم صورت بگیرد؛ در حالی که وقتی پای تلویزیون در میان است باید اطمینان خاطر بیشتر و دغدغههای مالی کمتری برای عوامل تولید وجود داشته باشد.
با توجه به موفقیتی که فیلم روزهای زندگی در جشنواره به دست آورده، آیا باید منتظر فیلمهای دیگری از شما در حوزه سینمای دفاع مقدس باشیم یا مشکلاتی که به آن اشاره کردید شما را بیانگیزه کرده است؟
من نه انگیزهام را از دست دادهام و نه خستهام، ولی مساله این است که موانع و مشکلات زیادی در راه تولید فیلمهای جنگی وجود دارد که کار کردن در این حوزه را دشوار میکند. عدم حمایتهای مالی و سرمایهگذاری در اینگونه سینمایی ، مشکلاتی که در شهرک دفاع مقدس وجود دارد و مهمتر از همه اعمال سلیقههایی که بیرون از حوزه سینما و ارگانهایی که برای تولید فیلمهای جنگی وجود دارند دیوارهایی میسازند که تولید فیلمهای جنگی را با موانع سختی مواجه میکند. روزهای زندگی نشان داد چقدر ظرفیت سینمای جنگی ما از حیث موضوع و مضمون بالاست و سرمایهگذاری و حمایت از آن فارغ از اهمیت و ضرورتهای ارزشی از لحاظ سینمایی و جذب مخاطب چه پتانسیل بالایی دارد که از آنها بخوبی استفاده نمیشود.
تلویزیون چه کمکی میتواند در تولید آثار ارزشمند در حوزه سینمای جنگ و دفاع مقدس بکند؟
به نظر من تلویزیون میتواند نشستهای بسیار مهم و جدی با ارگانها و نهادهایی داشته باشد که به سینمای جنگ مرتبط بوده و از آن حمایت میکنند تا از این تعامل و هماندیشی به نتایجی عملی بویژه در جلب امکانات و ظرفیتهای موجود در این حوزه برسد و به عنوان حامی و سرمایهگذار به تولید آثار ارزشمند در این زمینه بپردازد.
آیا شما به همکاری با تلویزیون درزمینه تولید آثار سینمایی علاقهمند هستید یا نه؟
اگر حمایت و پشتیبانیهای لازم در این زمینه صورت بگیرد قطعا علاقهمندم و همانطور که گفتم انگیزه و انرژی لازم را برای این تعامل و همکاری متقابل دارم. به نظرم تلویزیون با توجه به جایگاه و نفوذ و برد رسانهای که دارد میتواند وارد تعامل با نهادها و مراکز تصمیمگیرنده و سیاستگذار در حوزه سینما دستکم در گونه دفاع مقدس شود و از طریق بسترسازی و ایجاد تسهیلات لازم راه را برای کسانی مثل من و همه آنان که به این حوزه علاقهمند هستند فراهم کند.
شاید در شرایط موجود هیچ نهادی به اندازه تلویزیون نتواند به حل برخی مشکلات اساسی سینما کمک کند و نتایج جشنواره امسال نیز نشان داد تلویزیون ازسرمایهگذاری و مشارکت در این بخش زیان نخواهد دید و چه بسا موفقیتهایی که این آثار در جشنوارههای سینمایی بهدست میآورند براعتبار و افتخار تلویزیون بیفزاید. وقتی پای فرهنگ و هنر و اعتلای آن در میان است تلویزیون میتواند بهترین دوست برای سینما باشد.
سیدرضا صائمی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
رئیس ساترا در بازدید از غرفه جام جم مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان
در گفتوگوی «جامجم» با علیرضا دهقان، کارگردان ایساتیس بررسی شد
گفتوگوی «جامجم» با محمدرضا صفدریان قهرمان یخنوردی جهان