در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
دخترت چند سالش بود؟
حدودا 24 ساله بود، اما از وقتی که به نوجوانی رسید ما را خیلی اذیت میکرد و مرتب دنبالش بودیم.
مقتول دختر بزرگت بود؟
نه من 3 دختر داشتم که لاله دختر دومم بود. خیلی او را دوست داشتم. از 2 دختر دیگرم بیشتر او را دوست داشتم و رابطه خوبی هم با هم داشتیم.
پس چرا او را کشتی؟
نمیخواستم اینکار را بکنم. من فقط میخواستم دخترم را تنبیه کنم، یکدفعه دیدم هرچه صدایش میکنم دیگر جواب نمیدهد.
این چه تنبیهی بود که باعث شد او کشته شود؟
داشتم با کمربند او را میزدم که این اتفاق افتاد. نمیخواستم بزنمش، مجبورم کرد. آنقدر اذیتم کرد که دیگر نتوانستم تحمل کنم.
دخترت چه میکرد که اینطور از دستش عصبانی شدی؟
مواد مصرف میکرد، دزدی میکرد، هرچه تلاش میکردم، نمیتوانستم کاری کنم که ترک کند.
چه زمانی متوجه شدی که دخترت معتاد شدهاست؟
بیشتر از یک سال بود. من سعی میکردم کاری کنم که به سمت ترک اعتیاد برود اما به حرفم گوش نمیکرد.
چرا معتاد شده بود؟
نمیدانم چه بگویم، هرکاری میخواست برایش انجام میدادیم، اما او ما را اذیت میکرد.
چرا او را به مرکز ترک اعتیاد نمیبردید؟
او معتاد به شیشه بود و نمیخواست ترک کند. میگفت که اعتیاد دارد. البته باید بگویم که او سعی میکرد اعتیادش را انکار کند و میگفت شما اشتباه میکنید، من فقط سیگار میکشم.
شاید دخترت درست میگفت اعتیاد نداشته و شما اشتباه میکردید؟
نه، من خودم اعتیاد داشتم و به خاطر اینکه سالهای زیادی معتاد بودم، میدانستم فرد معتاد چه حالاتی دارد. به همین خاطر هم خوب میدانستم که چه اتفاقی برای دخترم افتادهاست.
وقتی فهمیدی دخترت اعتیاد پیدا کرده چرا از کسی کمک نگرفتی، مثلا اینکه بروی پیش یک روانشناس؟
راستش اصلا به این موضوع فکر نمیکردم. نمیدانستم روانشناس میتواند کمک کند، اما به طور کلی دخترم اصلا زیر بار نمیرفت. چند بار به او گفتم بیا برویم مرکز ترک اعتیاد، اما میگفت من معتاد نیستم.
کسی دخترت را تحریک میکرد؟
پسری بود که دخترم را دوست داشت. البته لاله فکر میکرد که او دوستش دارد، چون وقتی کسی را دوست داشتهباشی او را نابود نمیکنی، اما این پسر دخترم را از راه به در کرده و او را به سمت مواد بردهبود و وادارش میکرد دزدی کند تا خرج مواد خودش و آن مرد جوان را دربیاورد.
آن پسر را دیدی؟
چندبار از دور او را دیدم اما نتوانستم با او صحبت کنم. فرار کرد.
چه مدتی بود که دخترت چنین کارهایی میکرد؟
از وقتی مدرسه را ترک کرد و درس نخواند دیگر سربهراه نشد. البته من که فکر میکنم از دوران نوجوانیاش به سمت مواد رفته است. مدتی بود که به مادرش میگفتم، اما او قبول نمیکرد، تا اینکه یک سال قبل از مرگش زنم قبول کرد لاله معتاد است.
چرا دخترت را تشویق نکردی که درس بخواند؟
میگفت دوست ندارد درس بخواند و میخواهد کار کند و پولدار شود. البته مدتی هم سرکار رفت و پول درآورد، اما هرچه درمیآورد خرج اعتیادش میکرد.
در مورد اینکه دخترت سرقت کرده صحبت کردی. از کجا میدانی او سرقت میکرد؟
او از خانه دختر بزرگم سرقت کرده بود. او انگشتر شوهرخواهرش را سرقت کرده بود. هرچه به او میگفتم این انگشتر را پس بده و آبروریزی نکن قبول نمیکرد. دامادم میگفت میخواهد شکایت کند و حتی این حرفش هم باعث نمیشد لاله بترسد و انگشتر را پس دهد. میگفت دزدی نکرده، اما از آنجا که شرکت مقابل خانه دخترم دوربین مداربسته داشت صحنه سرقت را فیلمبرداری کرده بود. او در نهایت از دخترم شکایت کرد و این موضوع آنقدر باعث ناراحتی من شد که تا چند روز نمیتوانستم از خانه خارج شوم.
از روز حادثه بگو، چطور دخترت را کشتی؟
در حمام بودم، شنیدم که دخترم دارد از خانه بیرون میرود. گفتم لاله کجا میروی؟ گفت به تو ربطی ندارد. من پدر او بودم و نباید چنین حرفی به من میزد.
گفتم اینکار را نکن، خودت را بدبخت نکن. توجهی نکرد و گفت که باید برود. سریع حوله تنم کردم و بیرون رفتم. دیدم دارد مانتو میپوشد. گفتم نرو. گفت میروم. کمربند را برداشتم و گفتم باید بمانی وگرنه میزنمت. از حرفم نترسید و بیرون رفت. در راهپله گرفتمش و به خانه آوردمش و با کمربند زدمش. جیغ میکشید و میگفت که میرود. گفتم مجبورت میکنم بمانی. گفتم که در خانه حبست میکنم عصبانی شد و گفت اگر صد روز هم مرا در خانه نگه داری باز هم فرار میکنم.
از لحظهای که او را کشتی بگو.
عصبانی شدم، آنقدر که متوجه رفتار خودم نبودم. کمربند را دور گردنش حلقه کردم و بعد از چند دقیقه گفتم لاله بازهم از خانه فرار میکنی؟ جواب نداد. دختر گستاخی بود و میدانستم که سکوت نمیکند. دوباره گفتم لاله باز هم فرار میکنی؟ هیچ چیز نگفت. بعد دیدم صورتش سیاه شد. او مرده بود. من آنقدر کمربند را فشار داده بودم که متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد و دخترم فوت کرد.
بعد از اینکه متوجه شدی دخترت فوت کرده چه کردی؟
به خواهران و برادران خودم و همسرم زنگ زدم و گفتم که بیایید، من دخترم را کشتم. بعد هم به پلیس زنگ زدیم و ماجرا را گفتیم و من دستگیر شدم.
در صحبتهایت از اعتیاد خودت گفتی. در مورد خودت صحبت کن و اینکه چطور معتاد شدی؟
من راننده بیابان بودم و برای اینکه بتوانم شبها رانندگی کنم تریاک میکشیدم. بعد هم کمکم به سمت هروئین رفتم و سالها معتاد بودم.
هنوز هم معتاد هستی؟
نه، 8 سال است که ترک کردم و پاک شدم. چون خودم معتاد بودم، میدانستم که اعتیاد چه بلایی سر آدم میآورد؛ نمیخواستم لاله در این شرایط بماند. میخواستم حالش خوب شود و از زندگی لذت ببرد کاری که من نتوانستم بکنم.
فکر نمیکنی اعتیاد تو باعث شد تا دخترت به سمت مواد برود؟
من خیلی سخت کار میکردم، به همین خاطر معتاد شدم. به خاطر فرزندانم کار میکردم، البته قبول دارم راه غلطی رفتم، اما به خاطر خانوادهام شبها در بیابان بودم. شاید نبود من و کارهایی که کردم باعث شد لاله معتاد شود و حرف شما درست باشد، اما من 2 دختر دیگر هم دارم که هر دو موفق هستند و درس خواندند.
شغل فعلیات چیست؟
مدتهاست که کار نمیکنم و در زندان هستم، اما بعد از اینکه مواد را ترک کردم و پاک شدم ماشینم را فروختم و با برادرم در کار پلاستیکسازی بودم و زندگیام را از همین راه تامین میکردم.
چطور شد که همسرت رضایت داد؟
او میدانست که لاله چه دختر سرکشی است و من چقدر از دست او ناراحت بودم و دیگر نمیتوانستم تحملش کنم. او خودش هم خیلی ناراحت بود. لاله آبروی ما را در فامیل برده بود. خیلی اذیت میکرد و خیلی به من و زنم بدوبیراه میگفت. من هم واقعا نمیخواستم بکشمش و فقط میخواستم تنبیهش کنم. وقتی بازداشت شدم و زنم به دیدنم آمد این موضوع را به او هم گفتم، کنترل خودم را از دست داده بودم و حال روحیام بشدت بههم ریخته بود. البته میدانم زنم خیلی عذاب میکشد، اما خیلی از او ممنونم که به من کمک کرد و رضایت داد تا مدتزمان زیادی را در زندان نمانم.
حالا از کارت پشیمان نیستی؟
خیلی پشیمان هستم و ناراحتم از کاری که کردم. هرشب خواب دخترم لاله را میبینم و خیلی شرایط روحیام بد است. میدانم تا پایان عمر نمیتوانم زندگی خوبی داشته باشم و همیشه به عنوان مردی که دخترش را کشته شناخته میشوم و شرمنده دخترانم و همسرم هستم.
ایکاش میشد زمان را به عقب برگرداند و کاری کرد که همه چیز عوض شود. اگر اینطور بود من شغلی انتخاب میکردم که بتوانم کنار همسر و فرزندانم باشم و آنها این همه بدبختی را تحمل نمیکردند و مجبور نبودند با اعتیاد من و دخترم کنار بیایند.
مرجان لقایی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: