کد خبر: ۴۱۸۳۹۲

خیلی وقت پیش در کشور چین پادشاهی زندگی می‌کرد که خیلی پرخور بود. او همه خوراکی‌هایی را که در قصرش بود، امتحان می‌کرد ولی در حالی که آنها خوشمزه بودند، پادشاه دنبال چیز دیگری بود. غذاهای خوشمزه قصر برایش تکراری شده بود.

بنابراین روزی تصمیم گرفت به بیرون از قصر برود و‌ دنبال غذاهای‌ خوشمزه‌تری بگردد. همین طور که در شهر قدم می‌زد، بوی‌ شیرینی‌ای توجهش را جلب کرد. داخل شیرینی‌پزی رفت و دید که یک زن زیبا در حال پختن کلوچه‌های دایره شکل شکری است. او یکی از کلوچه‌ها را خورد و عاشق کلوچه‌ها شد. پادشاه از زن خواست که به قصرش بیاید و برای او شیرینی‌های خوشمزه درست کند، اما زن به حرف پادشاه گوش نکرد. پادشاه خواست به زور او را ببرد، ولی زن شیرینی‌پز او را هل داد و پادشاه پرت شد و به یک میله در آشپرخانه آویزان شد.

زن روبه پادشاه کرد و گفت: «آنقدر خودخواه نباش، همانجا بمان و ببین که مردم چگونه از خوردن این شیرینی‌ها لذت می‌برند.» بر اساس افسانه چینی‌ها، پادشاه دیگر نتوانست از آنجا پایین بیاید و تبدیل شد به خدای آشپزخانه.از آن تاریخ هر ساله قبل از جشنواره بهاری، بزرگترها با پختن شیرینی برای بچه‌ها این روز را جشن می‌گیرند و به بچه‌هایشان یاد می‌دهند که خوشی و لذت‌بردن برای همه کسانی است که نفس می‌کشند و زندگی می‌کنند و هرگز نباید به کسی زور گفت.

ترجمه: نیما اکرامی

نویسنده: ژان تانگ از کتاب افسانه های چینی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها