ماجراهای بعد از سرقت

با سلام به بروبچه‌های تپش. این نامه را برای بار چندم می‌نویسم. سال گذشته زمستان که آمدم تهران با عجله‌ای که داشتم تا به وقت پزشک برسم تمام وسایلم در پایانه اتوبوس‌ها گم شد. نمی‌دانم شاید هم به سرقت رفت. چند ساک و چمدان و سوغاتی‌هایی که برای فامیل آورده بودم.
کد خبر: ۴۰۸۵۲۸

آنقدر عجله داشتم که تاکسی بگیرم به چند جا سر بزنم و اطلاع دهم. بلیط برگشت بگیرم و به مطب دکتر زنگ بزنم که عصر حتما وقت ما را نگاه داشته باشند وکارهای دیگر که یک آن بخودم آمدم دیدم وسایلی که روی صندلی محوطه گذاشتم هیچ کدام نیستند. همه جا سر زدم دفتر پایانه،‌ دفتر اشیای گمشده و پرس و جو از مردم و تعاونی‌‌ای که مرا پیاده کرد. به هیچ نتیجه‌ای نرسیدم. آنقدر اعصابم خرد بود که نمی‌دانستم دارم چه کار می‌کنم. به خودم لعنت فرستادم که کارهایم همیشه با عجله است. نشد یک بار با آرامش و با فکر آزاد کارهایم را انجام دهم.

نشد یک بار بدون دغدغه‌کاری یا نگرانی برای دیگران به کار شخصی خودم برسم. حالا هر چه سرقت شده مهم نیست یا سوغاتی بود یا لباس که زیاد مهم نیست، اما در کیف شخصی خودم چند تا نامه یادگاری داشتم که نبودن آنها بیشتر از همه دیوانه‌ام کرده است.

نمی‌دانم با نوشتن‌ نامه می‌‌توانم از شخصی که وسایلم را به سرقت برد خواهش کنم که همه وسایل مال خودت ولی خواهش می‌کنم کیف شخصی‌ام را به آدرس روی پاکت‌ها بفرست و مژدگانی دریافت کن. هر چه بخواهی پول حاضرم بدهم تا فقط کیف شخصی‌ام را برایم بیاورند. سال‌ها به‌ آن نامه‌ها عادت کرده بودم و زندگی بدون آن برایم به پایان می‌رسد.

بعد از رسیدن به خانه یکی از بستگان آنها وقتی از موضوع سرقت مطلع شدند اول از همه آه حسرت کشیدند که سوغاتی‌ها هم جزو وسایل به سرقت رفته است. اصلا احساس همدردی برای وسایل خودم نداشتند. می‌گفتند نامه‌هایت مهم نیست اصل چیزهایی است که قرار بود برای ما بیاوری.

خلاصه از آنجا با عصبانیت رفتم خانه یکی دیگر از بستگان. او هم به جای هم‌دردی با من، مرا بی‌عرضه و دست و پا چلفتی و بچه بحساب آورد و با اخم و تخم برخورد کرد. تصمیم گرفتم قید دکتر و کارهای دیگر را بزنم و برگردم شهرستان. حداقل آنجا خانواده‌ام در ظاهر هم که شده احساس هم‌دردی خواهند کرد.

سعید ـ ر ـ اهواز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها