جام جم آنلاین گزارش میدهد
اولین درسی که از انقلاب مصر، برای گوشهای شنوا و چشمهای باز، به پرواز درآمد؛ ناکارآمدی سازمانهای اطلاعاتی و موسسات دیدبانی و مطالعاتی کشورهای غربی و بویژه آمریکاست.
این موسسات پرآوازه و جمعآور «اطلاعات»، که هر کدام، کوهی از «اطلاعات» را طبقهبندی کرده و حاکمیت و تمدن سلطهباز غربی را در دستیابی به سلطه در کشورهای اسلامی، هدایت و پشتیبانی میکند؛ حتی اگر به گونهای ضعیف، پیشبینی میکردند که «طوفان قلبها» مبارک و حکومت 30 ساله او را، در زمانی، کمتر از 5 روز، در میان شعلههای خشم یک ملت خواهد سوزاند؛ اجازه نمیدادند اوباما در سایه تختی چنین بد عاقبت و سیه فرجام قرار بگیرد و مسلمانان منطقه را دعوت به پذیرش سلطه آمریکایی کند.
آقای مبارک، شاه همیشه رئیسجمهور مصر، از همان لحظهای که سادات در بازوان قدرتمند مرگ، سر خم کرد و هرگز برنخاست؛ جانشینی شایسته، برای حفاظت از دیپلماسی «کمپ دیوید» به شمار رفت و تمامی توان دولت و قدرت برآمده از آن را، در راه این حفاظت خفتآور به کار بست و به همین سبب، ایستادگی در برابر اندیشه دینی و نابودی آن را اصلیترین کار و فعالیت دولت تعریف کرد.
دولتی که متعهد به حفاظت از منافع ملی اسرائیل است و سیاست خارجیاش مبتنی بر پیروی از استراتژی خاورمیانهای آمریکاست، جز سرکوب مسلمانان و اندیشهورزی دینی جامعه، راه دیگری را نمیتواند انتخاب کند!
هر اندیشهورز مسلمانی، جدای از نژاد و ملیت و فرهنگ و میراث ملی ـ تاریخی؛ به صورت کاملا طبیعی و متعادل به سوی کرامت و عزت دینی و انسان مومن، جهتگیری باطنی پیدا میکند و اگر این جهتگیری، در برابر تمدن و ارزشهای غربی و رفتار آنان با جوامع اسلامی قرار بگیرد، بیهیچ تردید به سوی یک قدرت عالی همبسته که بتواند از شخصیت مسلمان و رفتار دینی او در جامعه حمایت کند، ناخودآگاه، کشیده میشود.
بنابراین، اندیشه دینیای که در مصر پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، بگونهای کاملا طبیعی، از مجرای «کرامت مسلمانی» به سوی «حکومت دینی و اسلامی» گام برداشت و به این ترتیب با انتشار مقالات و کتابهایی درباره حکومت اسلامی، کرامتخواهی جامعه مسلمان مصر را به نمایش گذاشت.
«سیدقطب» یکی از این نویسندگان است که گرفتار زندان شد و سپس اعدام گشت. گرچه این اعدام، آن طور که بایسته بود، سروصدا نکرد، اما هیچ خللی هم در اندیشهورزی دینی فراهم ننمود. با نگاهی تاریخیتر و همهجانبه، تاریخ اندیشه دینی جامعه مصر به حضور یکساله سیدجمال اسدآبادی در مصر برمیگردد؛ حضوری که تحولی چشمگیر در میان متفکران مصری را در پی داشت و شیخ محمد عبده را به مفسری اجتماعی و مبارز علیه استعمار انگلیس، تبدیل کرد.
با این که، «ناسیونالیسم مصری» که توسط جمال عبدالناصر، بعد از جنگ جهانی دوم، ظهور پیدا کرد و در این ظهور، ستیزه با اسرائیل و انگلیس را به خاطر منافع جامعه و ملت مصر، آغاز نمود، اما فرجام آن با شکستی تلخ از ارتش اسرائیل در سال 1967، مواجه شد و در افسردگی پس از جنگ که سرتاسر وجود عبدالناصر را پر کرده بود، او را تبدیل به قهرمانی شکستخورده و ضعیف و ناتوان در برابر دشمن اسرائیلی و انگلیسی ساخت و در برابر هجوم تبلیغاتی غرب، تسلیم و سپس ذلیل گشت، «ناسیونالیسم مصری» که در تبلیغات رسانههای عربی، تبدیل به یک «ناسیونالیسم عربی» شده بود، اینک در برابر حقیقت تلخی، زانوی شکست در سرزمین نیل فرو برده بود و غرور از دست رفته مصر را در تاریخ باستانی مصر، جستجو میکرد.
به این گونه، «ناسیونالیسم» مصری و عربی ناصر، که حتی در دفاع از مصر و منافع ملت آن، ناتوانیاش آشکار شده و ضعفهای آن بر دوش حاکمیت نظامی ناصر، درخشش کاذب و بیسود یافته بود؛ در افسردگی سیاسی خویش غوطه میخورد و نمیدانست که در این بحران شکست چه کند و چگونه به فردای تیره و تار بنگرد. به هر تقدیر، آن عامل اصلی که انورسادات را به کاخ سفید کشاند و دست در دست اسرائیل گذاشت و تن به صلحی خفتبار برای کشور مصر داد و اسرائیل را برادر مصر خطاب کرد، همین افسردگی سیاسی، گریبان گرفته گروه «افسران آزاد» بود.سادات، در تمامی لحظات تاریخی دو دهه مصر در کنار ناصر و نظارهگر «ناسیونالیسم مصری» پرآوازه و هیاهو و بیخاصیت و بیقدرت برای ملت مسلمان مصر بود.
آری، این افسردگی روانی و پریشانکننده حاکمیت نظامی مصر که غفلت از دین و یاد خدا، ریشه اصلی آن بود، به جای پناهندهشدن به «مسجد» و «الله اکبر» و قدرت تمامیناپذیر ایمان مردم؛ به «کاخ سفید» پناهنده شد و در «کمپ دیوید» با وعدههای شیرین، همچون کودکانی شیرینی نخورده، سرشار از شعف و سرور شد و برای حفاظت از این شیرینی، تلخترین و زشتترین ماموریت تاریخ را عهدهدار گشت. این ماموریت تازه، حفاظت از منافع اسرائیل چه در داخل مصر و چه در خارج از مصر بود. حفاظت از این منافع، از آغاز مرگ سادات، به عهده «حسنی مبارک» گذاشته شد و بیش از سه دهه، در راس استراتژی سیاسی دولتهای متعدد مصری بود تا روز «اربعین» یعنی سهشنبه دو هفته گذشته. آری، در این روز تاریخی، قدرت پنهانی کدام کلمه الهی، بر قلب ملت مصر فروتابید و چشمان فرو خفته را بیدار ساخت و دستهای منفرد و جدا نگه داشته شده را به هم پیوند زد و به نیایش شکوهآفرین جمعهای برد که طوفان خشمش، آسمان شهر قاهره را شگفتآفرین و دیدنیترین آسمان خاورمیانه عربی کرد و قدرتمندترین حکومت امنیتی عربی را به زیر پاها و کفشهایی کشید که همه بیخدایان کاخنشین، گمان میکردند دیگر این پاها پس از سی سال تدابیر پیدرپی «دستشکنی و پاشکنی» جز بیرمقی و ضعف، سرمایه دیگری ندارد. فردا باز جمعه ای دیگر است... .
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان