
یکی از این الگوها، یک شخصیت اصلی معمولی، اما با ویژگیهای بلندپروازانه است. شخصیت کلاوس این فیلم، همان جوان جاهطلبی است که در فیلمهای گنگستری زیادی شاهدش بودهایم؛ جوانی جسور و باهوش که از هوش و جسارت خود، در راهی نادرست استفاده میکند. همین سوءاستفاده هم هست که در پایان، خودش و تمام جهان اطرافش را میبلعد و در خود فرو میبرد. برای اولین بار، آدری، دوست صمیمی کلاوس است که او را به جهان جرم و جنایت معرفی میکند؛ اما آدری، خودش آدمی نیست که جسارت آن را داشته باشد که به این دنیا نزدیکتر شود؛ بلکه این کلاوس است که آدری را به این سمت میراند.
به این ترتیب، کلاوس و آدری با یک دلال موادمخدر قدرتمند به نام هوگو آشنا میشوند؛ اما کلاوس جاهطلبتر از آن است که تنها به پادو بودن برای هوگو دل خوش کند، بنابراین از یک غفلت هوگو استفاده میکند و شروع میکند برای اینکه در این دنیای جرم و جنایت، اسم و رسمی برای خودش به هم بزند و شخصیتی پیدا کند.
هرچه زمان بیشتر جلو میرود، کلاوس قدرتمندتر میشود و پول بیشتری به دست میآورد. کار به جایی میرسد که کلاوس دیگر به اندازه کافی پول دارد؛ به اندازهای که اگر در همین زمان از ادامه تجارت موادمخدر دست بکشد، برای همیشه زندگی مرفهی خواهد داشت؛ اما واقعیت این است که آدمهایی مثل کلاوس فقط برای کسب ثروت نیست که وارد چنین دنیاهای کثیفی میشوند. آنها میخواهند نفر اول باشند و همیشه نفر اول بمانند. زندگیشان با همین نیازشان به کسب قدرت هرچه بیشتر معنی میشود. برایشان هم اهمیتی ندارد که این قدرتی که مدام بیشتر به فساد آلوده میشود، چقدر برایشان هزینه بر میدارد. بنابراین آنها لاجرم در آلودگیهای شغل پلید خود غرق میشوند. آنها از پلههای قدرت فساد آلودهشان بالا و بالاتر میروند؛ اما رسیدنشان به اوج، فاصلهای با سقوط تراژیکشان ندارد.
در جاهایی از فیلم تاجر سیاهپوش، هم آنت، همسر کلاوس و هم دوست نزدیکش، آدری به کلاوس میگویند که او به اندازه کافی از موادمخدر پول به دست آورده و وقتش رسیده که این کار را کنار بگذارد؛ اما کلاوس گوشش بدهکار این حرفها نیست. او برای آنت بهانه میآورد که فقط بعد از اینکه یک معامله پرسود دیگر انجام دهد، دست از این کار خواهد کشید؛ اما ما با تکیه بر نمونههای سابق این شخصیتهای سینمایی میدانیم که او هرگز چنین کاری نخواهد کرد. کلاوس برای آدری هم بهانه میآورد که بزودی معاملات موادمخدر قانونی خواهد شد و در آن زمان، آنها بدون منع قانونی، بزرگترین تاجرهای دنیا میشوند. انگار شعلههای جاهطلبی وجود کلاوس او را از هر نوع منطق عقلانی تهی کرده است وگرنه کدام آدم بالغ و عاقل و منطقی است که گمان کند روزی، در جایی از جاهای دنیا، تجارت افیونی که بلا به جان اجتماع نازل میکند، کاملا قانونی شود؟! در واقع، کلاوس با این طرز تفکرش به بچهای میماند که در یک دنیای بالغ تبهکار وارد شده و میخواهد در این جهان پلید بزرگی کند. در حالی که هرقدر هم خون بریزد و خشونت ورزد، هرقدر هم که ظاهرا پیشرفت کند و اوج بگیرد، هیچ وقت نخواهد توانست «مرد» این دنیای سراسر ظلمانی شود.
از الگوهای کلاسیک دیگری که فیلم گنگستری «تاجر سیاهپوش» از آن وام گرفته است، میتوان به موضوع «رفاقت مردانه» اشاره کرد. کلاوس در این فیلم با همکاری و همیاری دوست صمیمی و نزدیکش آدری است که میتواند در دنیای تبهکاری وارد شود و در آن اوج بگیرد؛ اما آدری از جایی به بعد، دیگر توانایی همراهی خود را با کلاوس از دست میدهد. آدری هم مثل کلاوس، شاید تا جایی دوست داشته ثروتی بههم بزند و برای این هدف حاضر بوده دست به کارهایی غیرانسانی هم بزند؛ اما بعد از بهدست آوردن این ثروت، ترجیح میدهد به زندگی عادی و معمولی خود بازگردد. او مثل کلاوس نیست که هرچه قدرت و ثروت بیشتری بهدست آورد، باز هم برایش کافی نباشد. هیچوقت هم به تباهیهای دنیای معاملات موادمخدر عادت نمیکند. او همیشه از این همه خونریزی و قساوتی که در این کار وجود دارد، احساس ناراحتی و عذاب وجدان دارد، پس از جایی، میخواهد برای همیشه از این شغل کثیف خداحافظی کند اما کلاوس به او چنین اجازهای نمیدهد. کلاوس این طور به آدری نشان میدهد که بدون او عاجز و ناتوان خواهد شد و امکان ادامه کارش را نخواهد یافت. آدری هم به خاطر اثبات رفاقتش مجبور میشود که بماند. حتی یک شاهد جعلی درست میکند تا در دادگاه شهادت دهد و به این ترتیب، مدت زندانی شدن کلاوس را کوتاهتر کند؛ اما کلاوس بزودی نشان میدهد که تا چه حد به پلیدیهای دنیای تبهکاری آلوده شده است. آدری از کلاوس پولی میخواهد تا بتواند قرض برادرش را بپردازد. کلاوس این پول را به آدری نمیدهد و آدری بناچار به رقیب کلاوس، برای قرض گرفتن این پول پناه میبرد. مدتی بعد جسد قطعه قطعه شده و قیراندود آدری را از آب بیرون میکشند.
از الگوهای دیگر این نوع فیلمها، خیانت نزدیکترین افراد به شخصیت اصلی یا سردسته تبهکاران است. این اتفاق معمولا وقتی رخ میدهد که شخصیت اصلی، به تصور خودش در اوج موفقیت است و به قلههای ثروت و قدرت دست یافته است، اما این شخصیتها، معمولا با قربانی کردن افراد زیادی به چنین اوج و قلهای دست پیدا میکنند. تعدادی از این قربانیان هم، لاجرم بعضی از نزدیکان و دوستان سابق آنان خواهند بود. سایر نزدیکان که شاهد چنین قربانیشدنهایی هستند، میدانند که یک روز نوبت فدا شدن خودشان هم خواهد رسید، بنابراین تلاش میکنند تا در اسرع وقت سودی از قبل شخصیت اصلی به دست آورند و به گونهای او را ترک کنند. آنت، همسر کلاوس هم در چنین شرایطی است که معاملهای با رقیب کلاوس میکند که به مرگ خودش ختم میشود.
با مرگ آدری و آنت، کلاوس در سراشیبی سقوط قرار میگیرد. پلیس محموله بزرگی از مواد متعلق به کلاوس را کشف میکند. کلاوس در حالی که همچنان در سودای این است که یک روز تجارت مواد مخدر قانونی گردد و او سلطان این تجارت شود، از آسانسور به سوی پارکینگ پایین میرود. تا چند لحظه تمام جهان فیلم، در تاریکی و ظلمت غریبی فرو میرود و در همین حین صدای چند تیر میآید. دوربین که بالاخره پایین میآید و به روشنایی پارکینگ میرسد، متوجه میشویم که کلاوس در ظلمت دنیایی که خود ساخته، برای همیشه نفس کشیدن را فراموش کرده است!
محمد هاشمی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
بهمناسبت نوزدهمین سالگرد تاسیس رادیو گفتوگو با مهدی شهابتالی، مدیر این شبکه گفتوگو کردیم
در گفتوگوی اختصاصی خبرنگار روزنامه «جامجم» در بیروت با حسن عزالدین، عضو بلندپایه حزبالله و نماینده پارلمان لبنان مطرح شد