گفت‌وگوی جام جم با «ناوارو»ی ایران

از جنایت‌های بیجه تا تجاوزهای باند خرمالو

زندگی تلخ همدست بیجه

بیجه، نامی آشنا در مطبوعات ایران است و خیلی‌ها در مورد او نوشته‌اند. خاطره‌ای که می‌خواهم برایتان بگویم هرچند مربوط به این پرونده است، به شخص بیجه چندان ارتباط ندارد.
کد خبر: ۳۶۶۴۰۹

زمانی که این پرونده تشکیل شد، من دادستان قیامدشت بودم. روزنامه‌ها و خبرنگاران بیشترین توجه را به خود بیجه داشتند و کسی به علی باغی همدست او چندان اعتنایی نمی‌کرد.

حال آن ‌که کارهایی که علی باغی انجام داده بود به اندازه بیجه زننده و آزاردهنده می‌نمود.

زمانی که علی دستگیر شد اعتراف کرد با زنی ارتباط داشته و بیجه آن زن را کشته است. آن طور که علی باغی تعریف می‌کرد او این زن را برای قتل شکار کرده بود. علی گفت: من آن زن را کنار خیابان دیدم و از او خواستم تا با هم ارتباط داشته باشیم. او هم قبول کرد. بیجه از این ماجرا خبر نداشت. من موضوع را برایش تعریف کردم.

سپس به خانه ما رفتیم و من با آن زن ارتباط برقرار کردم. بعد از من قرار بود بیجه این کار را بکند. چند دقیقه که از رفتن بیجه به داخل اتاق گذشت او بیرون آمد و به من گفت آن زن را کشته است. بیجه هر بار که مرتکب قتل می‌شد آرام می‌گرفت، اما بعد از کشتن آن زن عصبانی بود و با من دعوا کرد که چرا با او ارتباط برقرار کردم.

آن طور که در پرونده بود بیجه و علی باغی بیشتر خلاف‌هایشان را در خانه علی باغی انجام می‌دادند. باغی لقب علی بود و تا زمانی که من خانه او را ندیده بودم نمی‌دانستم چرا او چنین شهرتی دارد و چرا آنها جنایات را در خانه علی باغی انجام می‌دادند.

برای بازدید از محل و انجام تحقیقات خودم وارد عمل شدم و به خانه علی باغی رفتم. از بیرون که نگاه می‌کردی یک چاردیواری مشخص بود، اما داخل آن اصلا شبیه خانه نبود.

وقتی وارد شدم بوی تعفن تندی به مشام رسید. کف خانه پر از فضولات حیوانات بود. مرغ و خروس، گربه و سگ به خانه رفت و آمد می‌کردند.

گوشه اتاق پیرمردی که معلوم بود بشدت معتاد است، نشسته بود و به سختی نفس می‌کشید. کمی آن طرف‌تر یک پمپ آب کار گذاشته شده بود و چند فنجان و یک سماور کنار پمپ قرار داشت. با پدر علی باغی صحبت کردم و از او در مورد پسرش پرسیدم و این که زندگی آنها چطور است. آن طور که پدر این جوان می‌گفت، مادر علی زمانی که او خیلی کودک بود جان خود را از دست داد و از آن به بعد علی با پدرش زندگی می‌کرد. پدر علی می‌گفت: بعد از این که همسرم فوت شد با چند زن دیگر ازدواج کردم و جدا شدم. بچه‌هایی هم دارم، اما نمی‌دانم آنها کجا هستند.

من با علی زندگی می‌کنم و او تریاک من را تامین می‌کند. این خانه هم متروکه است. صاحب باغ در واقع یک موتورخانه درست کرده و اسب و الاغش را در اینجا نگه می‌دارد چون ما جایی نداشتیم تصمیم گرفتیم در اینجا زندگی کنیم و صاحب باغ هم که دید ما بی‌خانمان هستیم قبول کرد در موتورخانه باشیم. اتاقی که ما در آن زندگی می‌کنیم در واقع طویله است و ما برای این که از سرما در امان باشیم در اینجا مانده‌ایم.

علی باغی چندین فقره سابقه داشت و این سابقه‌ها مربوط به سرقت و مواد مخدر بود. او برای تامین هزینه‌های مواد خود و پدرش دزدی می‌کرد. زمانی که علی در خانه نبود پدرش بشدت در عذاب بود. او مرد ناتوانی بود و می‌ترسید با مردم ارتباط برقرار کند.

آنها حتی امکانات اولیه زندگی را هم نداشتند و علاوه بر این که در یک طویله زندگی می‌کردند، از وسایل اولیه زندگی هم محروم بودند.

مردم به علی لقب باغی داده بودند چون او از کودکی در همان طویله زندگی می‌کرد و به اصطلاح نگهبان باغ بود، اما حقوق نمی‌گرفت و زندگی‌اش را با سرقت می‌گذراند.

فقر و تنگدستی، اعتیاد به مواد مخدر و از همه مهم‌تر نداشتن سرپرست، دلایلی بود که علی باغی را به یک معتاد و دزد و از همه مهم‌تر همدست یک قاتل سریالی تبدیل کرده بود. علی باغی دوستی نداشت و تنها دوست او بیجه بود.

به همین خاطر هم وقتی فهمید بیجه یک قاتل سریالی است نه‌تنها او را به پلیس معرفی نکرد بلکه با او در چند مورد همدستی هم کرد.

سالاری ـ قاضی دادگاه کیفری استان تهران

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
وقتی دل جنگل سوخت

«جام‌جم» در گفت‌وگو با جانشین فرمانده یگان حفاظت سازمان منابع طبیعی کشور بررسی کرد

وقتی دل جنگل سوخت

صدای «مرجان» باید شنیده شود

گفت‌و‌گو با میلاد بنی‌طبا، کارگردان فیلم سینمایی «مرجان» پیرامون دغدغه‌های ساخت و چالش‌های اکران یک فیلم اجتماعی

صدای «مرجان» باید شنیده شود

نیازمندی ها