در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
کرتیس در این فیلم نقش یک محکوم فراری نژادپرست را بازی کرد که به یک سیاهپوست با بازی سیدنی پواتیه زنجیر شده است. سال بعد او در کنار جک لمون و مریلین مونرو در «بعضیها داغش را دوست دارند» بیلی وایلدر بازی کرد که یکی از تحسینشدهترین کمدیهای تاریخ سینماست. جنت لی بازیگر معروف فیلم روانی آلفرد هیچکاک اولین همسر او بود و جیمی لی کرتیس بازیگر سینمای معاصر، دختر آنهاست.
تونی کرتیس با نام اصلی برنارد شوارتس در 3 جولای 1925 در برانکس (نیویورک) زاده شد. پدرش خیاطی فقیر و مجاری تبار بود. او زندگی دشواری در دوران کودکی و نوجوانی داشت. خود در مصاحبهای در این باره گفته بود:«ما در آپارتمانهای اجارهای زندگی میکردیم. پدرم خیاط و مادرم خانهدار بود. درآمد پدرم به زحمت کفاف زندگیمان را میداد، به همین دلیل در کمال صرفهجویی زندگی میکردیم. پدرم هیچوقت پول زیادی درنمیآورد، چون زبان انگلیسی را بلد نبود و وقتی هم که این زبان را به اندازه گذران امورش یاد گرفت، دوران رکود اقتصادی بود. برادرم سال 1938 در تصادف با یک کامیون کشته شد. او 9 سال داشت و من 11 ساله بودم. این مساله ضربه روحی سنگینی برایم بود اما نه آنقدر که بخواهد مانع تلاشم برای زندگی بهتر شود.» او پس از پایان تحصیلات در سیتی کالج نیویورک، بازیگری را در دراماتیک ورکشاپ نیویورک آموخت و طی جنگ جهانی دوم در نیروی دریایی خدمت کرد. پس از پایان جنگ، بازیگری را در تئاتر امپایر پلییرز نیویورک در ایالت نیوجرسی شروع کرد و بعدها به کارگاه تئاتر چری لین و کارگاه نمایش والت ویتمن پیوست. از اوایل دهه 1940 او بازیگری را در تئاتر آغاز کرد و در اواخر همین دهه، آغاز بازیگری حرفهایاش را با گروه بازیگران استنلی ولف رقم زد و مدتی کوتاه در اجراهای صحنهای خارج از محدوده برادوی ظاهر شد.
تونی کرتیس سالها یکی از شمایلهای بارز بلاهت و سادگی در پرسونای بازیگری بود. بسیاری از تحلیلگران هنری شگفتزده بودند که چگونه این پسرک اهل برانکس با موهای چرب افتاده روی پیشانی را میتوان جدی گرفت؟ تونی هنگام ایفای نقش در یکی از همین نمایشها، مورد توجه کمپانی یونیورسال قرار گرفت و به هالیوود کشیده شد.
آغاز بازیگریاش در سینما را با ایفای نقشی کوچک و کوتاه در سال 1948 شروع کرد و اندکی بعد جزو کارکنان جوان و با استعداد کمپانی یونیورسال شد و در سال 1949 با آن قراردادی امضا کرد. یکی از مزایای سیستم استودیو این بود که او توانست طی مدتی کوتاه در فیلمهای بسیاری ایفای نقش کند که مهمترین آنها عبارت بودند از: «شهری آنسوی رودخانه»، «مهاجمان کانزاس» و نقش کوتاه سرباز سواره نظام در فیلم وینچستر 73. تونی درباره اوضاع و احوالش در این دوران در جایی چنین گفته بود: «با مریلین مونرو تقریبا کارمان را از یک زمان شروع کردیم. راک هادسن یکی دو سال بعد از من آمد و رابرت واگنر و ناتالی وود قبل از من وارد سینما شده بودند. افراد زیادی هم بودند که میآمدند و میرفتند و هیچکس هم تا به حال اسمشان را نشنیده است. رفتن آنها به معنای پایان کارشان بود و هیچوقت این چیزها باعث آزارم نشد. باید لحن صحبتم را فصیحتر میکردم لهجه نیویورکی غلیظی داشتم و تمام خصوصیات رفتاریام باید عوض میشد. هیچ پولی در بساط نداشتم، بنابراین باید در کارم پیشرفت میکردم. بین سالهای 1951تا 1952من آنتونی کرتیس بودم، بعد اسمم تونی شد و محبوبتر هم شدم. آنها من یا پایپر لوری یا هیو اوبراین را استخدام میکردند و همه را در یک فیلم میگذاشتند و کل خرجشان 700 یا 800 دلار در هفته بیشتر نمیشد. ما تجربه کسب میکردیم و آنها هم فیلمهای ارزان پولساز میساختند. شاید فیلمها چندان خوب نبودند اما تجربهشان واقعا ارزشمند بود و این همان چیزی بود که به آن احتیاج داشتم. از سال 1955 بود که توانستم نقشهای اصلی را در یونیورسال پیکچرز به دست آورم.»
تونی کرتیس سال 1950، یک شرکت تولیدات سینمایی به نام کرتلی پروداکشنز تاسیس کرد و سال 1951 با جنت لی، از بازیگران مشهور آن دوران ازدواج کرد. سپس نوبت به مجموعهای از نقشهای نخست در فیلمهای حادثهای رسید که برای این بازیگر جوان دستگرمی به شمار میرفت. از آن جمله میتوان به فیلمهای «سییرا» و «شاهزادهای که دزد بود» و نخستین موفقیت کامل که با فیلم «هودینی» در سال 1953 به دست آورد و در آن با جنت لی همبازی بود اشاره کرد. سپس میتوان فیلمهای پسر علی بابا، قهرمان آمریکا، ممنوع، سپر سیاه فالورث، نقاب ارغوانی، شش پل برای عبور، جنگل مربع و سالهای روهاید را نام برد. این دوران را شاید باید آزمون استقامت تلقی کرد. اما تونی کرتیس شمایل ابلهانه خود را همچنان با افتخار حفظ میکرد و بر خلاف نظر تعدادی از همقطاران ایرادگیرش، خود را جدی نمیگرفت.
در سال 1956 با فیلم بندباز؛ فیلمی که محتاطانه ورزش و احساس را در هم آمیخته بود، با جدیت تمام کوشید تا موقعیتش را بهبود دهد، اما زمانی که بار دیگر برای حضور در دنیای شهرنشین معاصر پذیرفته شد، خود را بازیافت. مدتها طول کشید تا تونی کرتیس شیفته بازیگری، به اعتباری حرفهای دست پیدا کند. در فیلم آقای کوری و بوی خوش موفقیت توانست این نزدیکی و نقطه عزیمت را تا حدی متبلور سازد. در این فیلم، او یکی از نخستین تصویرگران جاهطلب آمریکایی بود و پرسوناژ شخصیتهای بوقلمون صفت شد. سالها بیش از اینکه آمریکا واقعا متوجه این خصیصهاش شود، کرتیس مردی برای تمام فصول بود. حضور این هنرپیشه دیگر منحصر به نوع خاصی نبود و پشتگرمی حمایت منتقدان، او نتوانست از فیلمهای تاریخی دور شود؛ فیلمهایی چون وایکینگها، اسپارتاکوس و تاراس بولبا. در وایکینگها کوشید تصویر جوان و شوخ را بشکند، اما اسپارتاکوس بود که توانایی او را در بازیگری به اثبات رساند. سرانجام هدایت استنلی کرامر در فیلم ستیزهجویان، نامزدی اسکار بهترین بازیگر مرد را برایش به دنبال داشت.
حدود 20 فیلمی که تونی کرتیس ابتدای دوران کارش بازی کرد، کم و بیش آثاری سطحی بودند، اما او ثابت کرد که میتواند کمدین قابلی باشد بویژه وقتی با بیلی وایلدر یا بلیک ادواردز کار میکرد. پس حیطه کمدی را برای ماجراجویی برگزید و بیلی وایلدر او را در فیلم بعضیها داغشو دوست دارن قرار داد. در این فیلم درخشان، او سنجیدهترین بازی خود را در نقش مردی زن پوش ارائه کرده است. موسسه فیلم آمریکا در سال 2000 پس از یک نظرسنجی، فیلم بعضیها داغش را دوست دارند را به عنوان بامزهترین فیلم تاریخ سینما معرفی کرد. کرتیس ـ که در این فیلم نوع حرف زدن کری گرانت را تقلید کرد ـ و لمون در این فیلم نقش 2?نوازنده موسیقی جاز را دارند که برای فرار از دست گروهی تبهکار خودشان را به شکل زن درمیآورند.
تونی در دهه 1960 بیشتر در فیلمهای کمدی بازی کرد. پس از فرورفتن در قالب کمدی، نوبت به فیلمهای 20 کیلو دردسر، وقتی پاریس میجوشد، خداحافظ چارلی و مسابقه بزرگ رسید اما مدتی بعد او دوباره به سمت آثار نهچندان پرمایه روی آورد، مثل بوئینگ بوئینگ، خداحافظ کوچولو دردسر درست نکن و.... کرتیس در دهه 60، 2 کمپانی با نامهای کرتیس انترپرایزر و رینارد تاسیس کرد اما رفته رفته دچار ناکامیهایی در زندگی و حرفهاش شد. تونی کرتیس پس از پشت سر گذاشتن ناکامیها در زندگی خصوصی و روان درمانی، مجددا تلاش کرد اعتبار فراموش شدهاش را احیا کند و این تلاش به فیلم جانی بوستون ختم شد که به وجه دراماتیک کارش قدرت بیشتری بخشید. تونی کرتیس خودش تصور میکرد که این فیلم نقطه شاخصی در کارنامهاش خواهد بود و در واقع هم این فیلم آخرین نقش مهم تونی را رقم زد، چون پس از آن بیشتر در فیلمهای کم هزینه، خارجی و تلویزیونی بازی کرد.
او در دهه 70 و اوایل دهه 80 در 2 مجموعه تلویزیونی ظاهر شد که در یکی از آنها به نام حادثه جویان همراه با راجر مور در انگلستان بازی کرد و بعد در فیلم لپکه که البته هر دو آنها مایوسکننده بود. در فیلم کنت مونت کریستو ایفاگر نقش شخصیتی خبیث شد. او در سالهای 1980 در مصاحبهای گفت: «از 22 تا 37 سالگی خوششانس بودم، اما از اواسط دهه 1960 به بعد دیگر نمیتوانستم نقشهایی را که دوست داشتم به دست بیاورم و این واقعا برایم تلخ بود.» تونی کرتیس در 20 سال آخر زندگی در کنار بازیگری، به عنوان نقاش نیز مطرح شد. او در سال 2005 کتاب خاطرات خود را با نام یک شاهزاده آمریکایی منتشر کرد و در آن از کودکی پرتلاطم و ماجراهای مربوط به حرفه بازیگریاش نوشته است.
کرتیس که زمانی به عنوان جذابترین بازیگر مرد در دهه 1950 شناخته میشد، در سالهای آخر عمرش در پاسخ به سوالی که چه نگاهی به مسیر طی شدهاش دارد، گفت: «اتفاق خاصی نیفتاده است، فقط دیگر علاقهای به این کار ندارم. میدانید چرا؟ زمانی که بچه هستید، زمان در دست شماست و هر کاری بخواهید میتوانید انجام بدهید. هر کاری که فکرش را میکنید. سپس زمانی میرسد که از خود میپرسید، خب دیگر چه کار باید بکنم؟ و میفهمید اوقات شخصیتان مهمتر است. تنها امتیاز من این است در دورانی که فیلم بازی میکردم، خیلی معروف شدم و این برچسب تا ابد با من خواهد بود.»
مهرزاد دانش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: