در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
پورعلیزاده در این کتاب حتی اگر از ذکر تاریخ زیر هر شعر هم صرف نظر میکرد به آسانی در مورد چند غزل میشد قضاوت کرد که به سالهای نوجوانی و کمتجربگی شاعر بازمیگردد غزلهایی همچون شماره 19، 24، 26 و... که این شعرها نه تنها به یکدستی مجموعه آسیب میزنند بلکه ضعف جدی آنها در تمام مولفههای یک غزل باعث شده تا خود شاعر هم در توضیحی بر یک غزل اینگونه بنویسد: تعدادی از دوستان با چاپ این شعر موافق نبودند. خودم هم از حیث ادبی اعتقاد چندانی به آن ندارم، باری تعلق خاطر بنده و یک عده از عزیزان در این خصوص چربید.
همین توضیح کوتاه توسط شاعر کافی است تا بگوییم «چشمهای تو قهوه ترک است» با کتابی حرفهای و جدی هنوز فاصله دارد.
ضعف مطلع: پل والری میگوید مصراع نخست هدیه خداوند است و میتوان گفت بیت یا مصراع اول به مانند یک طلوع در شعر است اگر پر قدرت و پر نور باشد شعر هم از این تابش ابتدایی گرم میشود و جانی تازه میگیرد و اگر سست شعر رو به غروب و افول مینهد.
متاسفانه اکثر غزلهای آرش پورعلیزاده دارای مطلعهایی غروب گونه هستند تا طلوع گونه و درخشش و تابشی پر فروغ:
یک روز حرفهای تو فریاد میشود/ تاریخ از محاصره آزاد میشود
چیزی نمانده است از این ایل بگذریم/ من ماندم و جنازه هابیل... بگذریم
صدای گریه میآید صدا اگر میشد/ صدای گریه در این جمله جا اگر میشد
نمونههای بالا قطعا نمیتواند شروعی ایدهآل برای یک غزل موفق باشد اگرچه در این مجموعه شعرهایی نیز وجود دارند که شاعر در آنها مطلعهایی درخشان دارد اگرچه تعدادشان اندک و انگشتشمار است همچون این مطلع که یک پارادوکس و آشناییزدایی خوبی را در درون خودش جا داده است:
مرد گریه میکند این تمام ماجراست/ گریه کن برای زن گریه کار مردهاست
تناسب صورت و معنی: اگر به تعبیر استاد ارجمند محمدرضا شفیعی کدکنی «صورت» را به معنی عام کلمه که شامل «زبان»، «تصویر»، «رمز»، «موسیقی» و «قالب عمومی» شعر است فرض کنیم و «معنی» را برابر «محتوا» یا «پیام» بگیریم آن هنگام تناسب صورت و معنی لازمه هر شعر موفق است که باعث میشود مخاطب هنگام خواندن هر شعر هیچ عنصر و تکنیکی را که شاعر از آن بهره برده، زاید احساس نکند و به عبارتی انتخاب «تکبیت» از آن بسیار دشوار باشد، اتفاقی که در شعر آرش پورعلیزاده چندان با موفقیت به سرانجام نرسیده است و در شعر او این تناسب یا وحدت یا انسجام یا ساختار طولی را کمتر میتوان یافت و اگر غزل او را یک ارکستر فرض کنیم، بسیاری از بیتها همانندسازی هستند که برای خودشان کوک شدهاند به عنوان مثال در غزل 8 و بیت چهارم آن به یکباره فضایی که شاعر میسازد وارد خیایان لالهزار میشود یا غزل شماره14 که با مطلعی فوقالعاده و 2 بیت زیباتر پس از اینگونه شروع میشود:
حرفی نمانده است که حرفی نمیزنم
لعنت به من که این همه با دوست دشمنم
ای جویبار چشم تو مفعول و فاعلات
من مثل شاهنامه فعولن فعولنم
تو دفتر گزیده شعر معاصری
من یک کتاب کهنه به نثری مطنطنم
این بیتهای زیبا و متضاد اما سرانجامی خوب نمییابند و در ادامه شعر به شدت دچار افت میشود و البته یک پایانبندی خوب تا حدودی شعر را اینگونه نجات میدهد:
در شهر رشت هیچکس عاشق نمیشود
تنها کسی که عقل ندارد فقط منم
نوآوری در ترکیب و تشبیه: نکته دیگری که در کتاب آرش پورعلیزاده اگرچه کمرنگ اما قابل تامل است ترکیبسازیها و تشبیههای متفاوت و تازه او است که گاه در قالب یک گزاره و مصراع تجلی مییابد و گاه درحد یک ترکیب دو کلمهای است:
خندیدن تو فرم جدیدی است در غزل/ چیزی جدای از همه سبک و سیاقهاست
در تو هزار مزرعه خشخاش تازه است/ آدم به خندههای تو معتاد میشود
فرامتن: استفاده از ارائه تلمیح یا به قول امروزیها بهخدمتگرفتن یک فرامتن تکنیکی است که پورعلیزاده بارها و بارها در این کتاب و غزلها مورد استفاده قرار داده است که حکایت یوسف و زلیخا و البته سطرهایی از فروغ بیشترین سهم را در این زمینه دارد، اما به باور من در اکثر موارد پورعلیزاده در سطح همان فرامتن باقی مانده و کمتر موفق به بازآفرینی سطرهای شاعران پیش از خود یا رخدادهای تاریخی با دست بردن در آن شده است:
اگر گناه تو هستی گناه بسیار است/ چقدر خاصیت این نگاه بسیار است ( غزل شماره 9)
من اگر نظر گناه است بسی گناه دارم/ چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم (سعدی)
گره از کار بسته باز کنید/ دلبران گذشته ناز کنید (غزل شماره 10)
بود آیا که در میکدهها بگشایند / گره از کار فرو بسته ما بگشایند (حافظ)
مرا که پیرهن پاره پارهای دارم/ نمیبرند به مهمانی زلیخایی
فروغ نیستی اما پرنده مردنی است/ به میهمانی گنجشکها نمیآیی (غزل شماره 16)
در نمونههای بالا استفاده شاعر کاملا در سطح شعر و محتوا باقی میماند و کمتر شاهد خلق یک مضمون تازه از یک فرامتن تاریخی هستیم یا وام گیری پورعلیزاده از دیگر شاعران هم خلاقانه نیست در حالی که به عنوان مثال همان نمونه حافظ (گره از کار فروبسته ...) خود حافظ این بیت را از فخرالدین عراقی وام گرفته اما پرداختی دیگر به آن داده است.
اما در مجموع میتوان گفت که پورعلیزاده غزل را نه با فرم متفاوط! و پست مدرن آن که به همان شکل و شیوه تغزل گونه، لیریک و نئوکلاسیکش جدی گرفته است و شاید همانگونه که خودش میسراید آمیزهای از شور و شعر منزوی و بهمنی است:
دفتری ست چشمهات ساحلی ست اشک هات
شورهای منزوی ست شعرهای بهمنی ست
در پایان باید گفت پیرامون نخستین مجموعه شعر آرش پورعلیزاده حرف فراوان است که در حوصله این یادداشت نمیگنجد، اما یکی از غزلهای خوب شاعر گیلانی و جوان ما که نام کتاب هم از آن گرفته شده، قطعا میتواند پایانبخش خوبی برای این مطلب باشد:
چشمهای تو قهوه ترک است ابروانت هوای کردستان
خندههایت کلوچه فومن، گریههای تو چای لاهیجان
ساحل انزلی ست چشمانت موجها آبروت را بردند
تن داغ تو ماسه دریاست توی گرمای ظهر تابستان
ای درخت مبارک نارنج تو چراغ محله مایی
مرد همسایه شما دزد است شاخهات را برای من بتکان
مثل اخبار تازه میمانی که به چشم کسی نیامدهای
نکند ناگهان یکی برسد برساند تو را به گوش جهان
خبر قتلعام آدمها صبح یک روز در مزارشریف
خبر یک تصادف خونین عصر یک روز جاده تهران
خبر دستگیری صدام مثل یک انفجار در بغداد
خبر دستگیری یک صرب توی شبه جزیره بالکان
مستی و میروی به جانب چپ مستی و میروی به جانب راست
گاه مثل مقالهای در شرق گاه چون سرمقاله کیهان
ماه مرداد بیتو میگذرد حیف این هفت تیر خالی نیست
من خودم پیش پیش میمیرم دیگر اینقدر ماشه را نچکان
سینا علیمحمدی / گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
رئیس ساترا در بازدید از غرفه جام جم مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان
در گفتوگوی «جامجم» با علیرضا دهقان، کارگردان ایساتیس بررسی شد
گفتوگوی «جامجم» با محمدرضا صفدریان قهرمان یخنوردی جهان