پیشخوان

کتاب جوان

همیشه بهار به‌واسطه برپایی نمایشگاه بین‌المللی کتاب فصل انتشار آثار تازه و به اصطلاح فرصت زنده شدن و پویایی کتاب است؛ در طول برپایی نمایشگاه یکی دو بار فرصت شد تا به مصلی حضرت امام(ره) و محل برپایی نمایشگاه برویم و در این فاصله بسیاری از ناشران تخصصی شعر جوان و همچنین خود شاعران جوان، صفحه شعر جام‌جم را مورد لطف قرار دادند و آثار تازه خود را در اختیار ما قرار دادند که امروز و هفته‌های آینده بخشی از این کتاب‌ها را به همراه نمونه‌ای از شعرها معرفی می‌کنیم.
کد خبر: ۳۳۳۶۳۸

«ذکر مزامیر »

سروده حافظ ایمانی نشر سوره مهر

هرچند این زمانه ... دلم تنگ است

امروز بی‌بهانه دلم تنگ است

چشمت قرار بود بجوشد باز

باز ای شرابخانه دلم تنگ است

مجنون قصه‌های تو خود را کشت

یعنی که عاشقانه دلم تنگ است

من کوچه کوچه کوچه دلم تاریک.....

من خانه خانه خانه دلم تنگ است

باران، ترانه‌های لبم را شست

باران ... لبم ... ترانه..... دلم تنگ است

در من تمشک بوسه نمی‌روید

زخمی بزن جوانه! دلم تنگ است

دیروز یک نشانه .... دلم لرزید

امروز یک نشانه ..... دلم تنگ است

سر را به شانه‌های که بسپارم؟

آه ‌ای کدام شانه! دلم تنگ است

«هزاره اول قبل از پرواز»

سروده عبدالحسین انصاری نشر هزاره ققنوس

نه!

نه این‌که باغ را نتوانیم هرس کنیم

یا مثلا شالیزار را درو

بچه‌های روستا سراغ زلالی ات را می‌گیرند

و مادرت هر شب

با موسیقی چرخ خیاطی

کوله‌پشتی‌ات را می‌خواباند

دوستت دارم

حتی اگر تمام شبکه‌های خبری دنیا

زیبایی‌ات را سانسور کرده باشند

*

نام تو را بارها کودکان گرسنه جنوب

از بیروت تا باروت گریسته‌اند

و سازمان‌های حقوق بشر

استخوان‌هایت را به دندان گرفته‌اند

و پارس می‌کنند

و تو دیگر نمی‌توانی با خیالی آسوده

بقایای کودکی‌ات را

با کفش‌های لاستیکی

روی مین‌ها متلاشی کنی

یا با تبسمی که از کادر بیرون است

مرگت را طبیعی جلوه دهی

هرچند هنوز هم

برای من/ همان کودکی هستی

که هر شب از ترس بمباران‌ها

ناخنت را می‌جویدی

«نامه‌های بی‌تاریخ»

سروده کمیل قاسمی نشر پیام امروز

سنگی می‌شدم / قرار می‌گرفتم

در آغوش مشتی جوان

دهان تفنگ را می‌بستم

روزنامه‌های جهان را

غزه / غزه / غرق دریای خبر می‌کردم

چه کنم / کوهی پیر و فرتوتم

با جگرپاره‌هایی ناخلف

« این شب‌ها که آفتابی نمی‌شوی...»

سروده اسماعیل اله دادی نشر روزگار

به زنده یاد سلمان هراتی

از خودم که دور می‌شوم

دنیا / به هیات پنجره‌ای در می‌آید

که تو در آن می‌خندی

لبخندت را از گوشه قاب می‌نوشم و

سوار بر قایق ابرها

از این ستاره تا آن ستاره را

پارو می‌کشم / می‌بینمت

بر بستر نقره‌ای صبح

سر از بالش آفتاب بر می‌داری و

چنگ / در گیسوان آبی دریا می‌زنی

با دستانی که آغشته به باران و پروانه است

فرشته می‌شوی و

بر سجاده‌ای از ریواس مه زده کوهستان

خدا را در آغوش می‌کشی.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها