3 روایت موازی از یک فیلمساز تاثیرگذار

پیش از ورود به حرفه روزنامه‌نگاری، تصور من از رسول ملاقلی‌پور ، تصوری بود که از دیدن فیلم‌ها و خواندن نقدهایی که در مورد فیلمش نوشته شده بود، شکل می‌گرفت.
کد خبر: ۳۱۵۵۶۷

اولین برخورد نزدیک من با مرحوم ملاقلی‌پور، چند شب پیش از نمایش فیلم «کمکم کن» در جشنواره فیلم فجر بود. بشدت عصبانی بود که برای حضور فیلم در جشنواره سنگ‌اندازی کرده‌اند و بعد چاقویی را به یکی از دوستانش نشان داد که دوست مشترک من هم بود و گفت اگر فیلم را وارد جشنواره نکنند با همین چاقو خدمت آنها می‌رسد! من هم که به شدت تعجب کرده بودم، بعد از رفتن ملاقلی پور از دوستم کم و کیف ماجرا را سوال کردم و او گفت: همین‌طوری گفت.

ظاهرا این عادت مرحوم ملاقلی‌پور بود که در برخورد اول با هر کسی چهره خشنی از خودش ارائه کند و به نوعی طرف مقابل را مبهوت کند. مرحوم ملاقلی‌پور شخصیت چندان پیچیده‌ای نداشت. حتی جایی که سعی می‌کرد خودش را جور دیگری نشان بدهد، بسادگی این مساله قابل تشخیص بود.

سال 1378 در دومین دوره از جشنواره فیلم کوثر به خاطر نقدی که برای فیلم«هیوا» نوشته بودم، برنده جایزه بهترین نقد از این جشنواره شدم. ملاقلی‌پور هم در آن جشنواره جایزه گرفت.

خوشحال بودم که به خاطر این فیلم اولین جایزه‌ام را در زمینه روزنامه‌نگاری می‌گیرم. خبر درگذشت مرحوم ملاقلی‌پور برای من حس و حالی را داشت که هنوز آن را فراموش نکرده‌ام. دوست داشتم ساعت‌ها گریه کنم، اما آنقدر مبهوت بودم که قدرت هر نوع بروز احساسات را از دست داده بودم. تمام حس و حالم را در مطلبی ریختم که شد گزارشی از این اتفاق و بعد در روزنامه جام‌جم چاپ شد و سال 1388 جایزه دیگری از انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی برای این مطلب دریافت کردم.

این دو جایزه برایم همیشه جای سوال زیادی دارد. در همه این چند سالی که ملاقلی‌پور نبوده انگار سینمای ایران چیزی کم داشته است. این همان تاثیری است که به واسطه چند ملاقات و گپ و گفت کوتاه از این فیلمساز در ذهن من مانده است. باور کنید خیلی از آدم‌ها حتی بعد از یک عمر زندگی نمی‌توانند بر آدم مقابل خودشان چنین تاثیری بگذارند.

رضا استادی
گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها