نگاهی به انواع خشونت‌های خانوادگی

هوای خانه بارانی است

خانواده همواره شاخص و معیاری برای محبت، صمیمیت و روابط قدرتمند عاطفی معرفی می‌شود که در دنیای امروز، کارکردها و نقش‌هایی نظیر کاهش تنش‌های فردی و ضربه‌گیر فشارهای پرشمار و اجتماعی نیز دارد، اما مطالعه خشونت خانگی، این تصویر آرمانی را مخدوش می‌کند.
کد خبر: ۳۰۶۹۸۲

تحقیقات گسترده و جامع در این باره از 4 دهه قبل آغاز شده و آمار بالای خشونت خانگی به اشکال گوناگون که اغلب نیز به مدت طولانی پنهان می‌مانند، نشان می‌دهد کودکان، زنان و سالخوردگان قربانیان اصلی آن هستند. این پدیده شوم برخلاف تصور عمومی به خانواده‌های سطح پایین و فقیر اختصاص ندارد، بلکه در خانواده‌های متوسط و حتی مرفه نیز مشاهده می‌شود.

برای اولین بار «هنری‌ کمپ» در 1962 میلادی براساس مشاهدات بالینی مقاله‌ای درباره خشونت خانگی منتشر کرد که در کانون توجه قرار گرفت. در دهه 70 میلادی مددکاران،‌ پرستاران، پزشکان، مسوولان مدارس و پلیس در کشورهای توسعه‌یافته به ارائه و گردآوری گزارش‌های مدون یا موردی درباره خشونت خانگی پرداختند و آشکار شدن جنبه‌های مختلف و تاثیر گسترده فردی و جمعی این پدیده، راه‌اندازی نهضت‌ها و جریان‌های اجتماعی را جهت شناسایی، پیگیری و مقابله با مظاهر آن در خانواده‌ها درپی داشت، حتی مکتب‌هایی نظیر ارتباط بدون خشونت‌ در این حوزه از سوی دکتر مارشال روزنبرگ سال 1984 ابداع شد که بر روشی تعاملی برای تبادل اطلاعات و حل مسالمت‌آمیز اختلافات مبتنی است.

تعریف و ابعاد خشونت خانگی

خشونت بدنی، ساده‌ترین نوع خشونت است و بر این اساس، متقدمین خشونت را به صورت رفتاری با قصد و نیت آشکار یا پوشیده اما قابل درکی برای وارد کردن آسیب بدنی به فردی دیگر تعریف کرده‌اند. تعریفی دیگر خشونت را شکل افراطی پرخاشگری می‌داند که مشخصا به فرد یا افراد دیگری آسیب می‌زند براین اساس، خشونت خانگی تعرض شدید فیزیکی یا رفتاری یک عضو به عضو دیگر است. این تعاریف چنان که اشاره شد، اصولی اما ساده‌انگارانه است و رفتارشناسان و روانکاوان امروزه خشونت را در ابعاد گوناگونی بررسی و ریشه‌یابی می‌کنند که مواردی پنهان و ناملموس نظیر بدرفتاری، بداخلاقی، گفتار ناخوشایند، توهین کلامی و ارتباطی، تنبیه‌های جزئی، تحریم امکانات، محدود کردن روابط و آزادی‌ها و ... را شامل می‌شود.

گاهی تهدید، دشنام، استهزا، بی‌توجهی به نیازهای جسمی و روانی، مسخره کردن در جمع، خرد کردن شخصیت و ... بویژه برای کودکان جزو خشونت خانگی به شمار می‌رود و آثار زیانباری مشابه انواع فیزیکی خشونت دارد. برخی روان‌شناسان پا را فراتر گذاشته و در مقوله خشونت دقیق‌تر شده‌اند. این دسته خشونت را در انواع روانی، جسمی، جنسی، اقتصادی و اجتماعی تقسیم‌بندی می‌کنند و برای مثال در مضیقه قرار دادن فرد از نظر مالی را نوعی خشونت می‌پندارند. خشونت اجتماعی دامنه‌ گسترده‌تری دارد و در حوزه روابط خانوادگی محدود کردن ارتباط با دوستان، نزدیکان و آشنایان را در بر می‌گیرد. با این حال، در 2 نکته هیچ اختلافی نیست، اول این که خشونت یکی از مهم‌ترین جنبه‌های خصوصی زندگی خانوادگی است که در اغلب خانواده‌ها با شدت و ضعف نسبی وجود داشته و تاثیری عمومی در اجتماع دارد. دیگر این که خشونت خانگی ریشه‌ نهایی و اصیل اغلب بزهکاری‌های اجتماعی است.

دکتر هاشم مهدوی، روان‌شناس بالینی و آسیب‌شناس اجتماعی در این‌باره خشونت خانگی را ریشه انواع خشونت اجتماعی می‌داند و چنین توضیح می‌دهد: مواجهه با خشونت خانگی بویژه از نوع شدید و فیزیکی در صورتی که برای مدت طولانی اعمال شود، فرد را مستبد، قانون‌گریز، تهاجمی، پرخاشگر و متمایل به رفتارهای نادرست اخلاقی بار می‌آورد. فرزندان خانواده‌های پدرسالار خشونتگرا یا افسرده هستند. تحقیقات نشان می‌دهد هنگامی که فرزند کتک می‌خورد و با خشونت کلامی والدین یا یکی از اعضای خانواده مواجه می‌شود، به‌تنها چیزی که نمی‌اندیشد، دلیل کتک خوردن و تعرض است و تنها تحقیر و توهین شخصیتی این رفتار را به یاد می‌سپارد.

نتیجه یک بررسی روانکاوی میدانی در ایالات متحده تصریح می‌کند بیش از 60 درصد کودکان خشونت‌دیده بعدها پدر و مادر را در سنین سالمندی در شرایط خشونت‌آمیز و حتی انتقام‌‌جویانه قرار می‌دهند. در برخی جوامع، خشونت خانگی بخشی از رفتار عرفی والدین محسوب می‌شود و با توجیه از طریق ضرورت‌های تعلیم و تربیت عملا تطهیر می‌‌‌گردد. یعنی جامعه می‌پذیرد که والدین چون مسوول تربیت فرزندان هستند پس باید این کار را با هر شیوه ممکن که خود تشخیص می‌دهند به نتیجه برسانند و به نوعی می‌توان گفت هدف، وسیله را توجیه می‌کند. در جوامع سنتی و رو به توسعه، این دلیل‌تراشی برای بروز خشونت خانگی بویژه به شکل کتک‌زدن، ناسزا گفتن یا تهدید رایج‌تر است. در جوامع پیشرفته، خشونت خانگی خاستگاه‌های دیگری دارد که احتمالا عصبیت‌های اجتماعی، نارضایتی‌های خانوادگی، مصرف مشروبات الکلی و روانگردان‌ها و عقده‌ها و بیماری‌های روانی مهم‌ترین آنهاست.

دیگر آن که اگر فرهنگ یک جامعه بر مبنای زور و اقتدارگرایی باشد و منطق حکم نکند، آن‌گاه ارتباط خشونت‌آمیز به شیوه رایج رفتاری با کسانی تبدیل می‌شود که تمرد می‌کنند یا به هر پدیده عرفی «نه» می‌گویند. خشونت همواره به دلیلی نیاز دارد که همچون جرقه‌ای انبار باروتی را شعله‌ور کند و این توجیه برای اعضای یک جامعه اقتدارگرا بسهولت مهیا می‌شود. خشونت‌ خانگی بویژه خشونت والدین نسبت به فرزندان عصیان و عصبیت اجتماعی را نهادینه و برای نسل‌های بعدی بازتولید می‌کند.

با این شرایط، شاید بی‌دلیل نباشد که گفته‌اند از بین رفتن خشونت خانگی اولین قدم برای تحقق صلح جهانی است.

خاستگاه خشونت خانگی

خشونت خانگی مانند هر پدیده اجتماعی دیگر معلول دلایلی است و مقابله با آن، بیش از هر چیز به ریشه‌یابی علت‌های شکل‌گیری و تجلی آن نیاز دارد. این آسیب‌شناس اجتماعی درباره دلایل خشونت خانگی می‌گوید: خشونت با محرومیت ارتباط معناداری برقرار می‌کند. محرومیت‌ها در هر حوزه‌ای که باشند، محرکی برای انباشت عقده‌ها و ایجاد حالت تهاجمی محسوب می‌شوند که زمینه‌ساز بروز خشونت هستند. به همین دلیل انواع خشونت بویژه خشونت خانگی در میان طبقات محروم رواج و گسترش بیشتری دارد. خانواده، فرهنگ‌های فرعی (خرده‌فرهنگ‌هایی نظیر گروه دوستان)‌ و فرهنگ عمومی جامعه که با رسانه‌ها و دیگر انواع ارتباطات، تلقی‌ها و باورهای سنتی و... سروکار دارد، 3 عامل مهم شکل‌گیری رفتار شخص هستند و هنگامی که فردی در یکی یا همه این حوزه‌ها با محرومیت و عقده‌های انباشته مواجه باشد، بروز خشونت محتمل خواهد بود. امنیتی که خانه به افراد می‌دهد، مناسبات رفتاری خانواده و نیازهای عاطفی در صورتی که فرد به بروز خشونت تمایلی داشته باشد، خانه را به بهترین جا برای این کار تبدیل می‌کند و متاسفانه مشاهده می‌شود که گاهی افرادی که در جامعه محترم، آرام و باشخصیت به نظر می‌رسند در خانه رفتار متضادی در پیش می‌گیرند و گویی محیط خانواده برایش فقط نقش تخلیه روانی را دارد و بس. موضوع دیگر وجود اختلافات خانوادگی است که خشونت علیه زنان به همین دلیل پدیده‌ای جهانی محسوب می‌شود. ساختار مردسالاری یکی از قدیمی‌ترین و نهادینه‌شده‌ترین نظام‌های جوامع شهری است که اغلب به جای مدیریت و انضباط برای بروز خشونت به کار گرفته می‌شود.

مواجهه با خشونت خانگی بویژه از نوع شدید و فیزیکی در صورتی که برای مدت طولانی اعمال شود، فرد را مستبد قانون‌گریز، تهاجمی پرخاشگر و متمایل به رفتارهای نادرست اخلاقی بار می‌آورد

دکتر مهدوی می‌افزاید: در این میان فرزندان نیز از خشونت مستقیم یا آزار غیرمستقیم که با ضربه‌ها و آسیب‌های حاد روانی و عاطفی همراه است، بی‌نصیب نمی‌مانند. کودک از خشونت علیه عزیزانش نظیر مادر، خواهر و برادر که با آنها پیوند عاطفی مستحکم دارد، بیشتر رنج می‌برد و آسیب می‌بیند تا خشونت مستقیم علیه خودش. وی ناکامی‌های اساسی در زندگی، وراثت (در صورتی که اکتساب، آن را خنثی نکند)‌، زیاده‌طلبی و حتی نازپروردگی را دیگر دلایل خشونت خانگی می‌داند و می‌افزاید: کودک نازپرورده با ورود به دنیای بزرگسالی و مواجهه با مشکلات و نابسامانی‌های اجتماعی زمینه‌های بروز خشونت را در خود می‌یابد. دنیای جدید می‌تواند برای وی یک ناکامی و محرومیت اساسی باشد و در بلندمدت وی را عصبی یا حتی افسرده کند که در هر صورت به خشونت در اشکال مختلف برای اعلام نارضایتی‌اش تمایل خواهد داشت. در حقیقت باید دانست مهربانی نقطه مقابل خشونت خانگی نیست، بلکه باید مدارا را با آن جایگزین کرد. رفتارهای ناخوشایند به هر ترتیب در محیط خانواده وجود دارد و کودک باید راه‌های مقابله و مدارا با آنها را بیاموزد.

گفتنی است بنا به تجربیات، پسرها در رفتارهای خشن بیشتر از نیروی بدنی استفاده می‌کنند و در مقابل دخترها به جدال‌های لفظی و خشونت به اصطلاح نرم متوسل می‌شوند. درباره آثار خشونت خانگی نیز باید به اضطراب، ترس از جدایی و تاریکی، شب‌ادراری و تیک‌های عصبی در کوتاه‌مدت و اعتماد به نفس پایین و شرم در بلندمدت درباره کودکان اشاره کرد. کودکان خشونت را درک می‌کنند و آن را با خود از خانواده به اجتماع که خانواده دوم محسوب می‌شود، می‌برند. خشونت خانگی علیه زنان آنان را منزوی، گوشه‌گیر، افسرده و بدون اعتماد به نفس و از همه مهم‌تر خشونت‌پذیر می‌کند. دکتر مهدوی تاکید می‌کند، در جوامعی که شکایت زنان علیه خشونت خانگی به دلیل عدم حمایت‌های قانونی و اجتماعی به جایی نمی‌رسد، سرخوردگی و تحقیر زنان مضاعف می‌شود و رفتارهای خشن و تبعات آن را به بخشی از اصالت و هویت زندگی خانوادگی تبدیل می‌کند. این آسیب‌شناس می‌افزاید: درباره رابطه خشونت علیه زنان و کودکان نیز بتازگی تحقیقی صورت گرفته است و نتیجه آن نشان می‌دهد خشونت نسبت به مادر تاثیری مشابه خشونت نسبت به کودک دارد. در حقیقت رفتارهای خشن با هر کدام از آنها تاثیری مضاعف ایجاد می‌کند و آسیب‌های یکسانی بر روان هر دوی آنها باقی می‌گذارد.

نظریه‌های کلان در حوزه خشونت، مسائل اجتماعی را عامل اصلی بروز رفتارهای خشن در محیط خانواده می‌داند. بر این اساس در دوره‌های فشار اجتماعی نظیر جنگ، قحطی و تورم، نوع و میزان خشونت خانگی افزایش می‌یابد. از سوی دیگر، خشونت خانگی در جوامع در حال توسعه به صورت مزمن و دامنه‌دار اعمال می‌شود. علت این موضوع هم جنگ همیشگی سنت و مدرنیته است. در جوامع در حال توسعه به دلیل ایجاد تناقض در سبک زندگی بویژه در شهرها با ارزش‌های عینی و فکری سنتی، فشارهای روحی بر مردان که غالبا عهده‌دار تامین معاش خانواده و مدیریت آن هستند بشدت افزایش می‌یابد و زمینه‌ساز بروز خشونت می‌شود. علاوه برآن، بیشتر جوامع سنتی یا در حال توسعه قوانین کامل و جامعی برای حمایت از کودکان و زنان ندارند و گاهی دامنه آسیب به قدری است که پدر خانواده یا پسران بزرگسال اعمال خشونت در بعضی اشکال آن را علیه اعضای کوچک‌تر خانواده یا زنان و دختران حق عرفی و قانونی خود می‌پندارند. حتی برخی انواع خشونت خانگی اصلا خشونت به حساب نمی‌آیند و عملا بخشی از اصول، هویت یا شیوه‌های رفتاری و تربیتی مردسالاران هستند. خشونت مادران علیه کودکان نیز وضعیت مشابهی دارد، ولی بنا به عاطفه مادری در تمامی جوامع، اشکال حاد آن کمتر مشاهد یا گزارش می‌شود.

راهکارهای پیشگیری از خشونت خانگی

با در نظر گرفتن تمامی جوانب، درمان خشونت تنها در پیشگیری از بروز آن خلاصه می‌شود. خشونت در همه اشکال آن در تعارض ذاتی با اخلاق انسانی محسوب می‌شود و در ادیان و مکاتب بشری نیز بشدت نهی شده است. معانی متعالی نظیر عشق، محبت، صمیمیت، عاطفه، ایثار و... که جزو فضایل انسانی شماره می‌شوند در مقابل خشونت صف‌آرایی می‌کنند و مظاهر آن را قبیح جلوه می‌دهند. در این میان، خشونت خانگی طردشده‌ترین نوع آن است که با شوون بنیادین رفتار خانوادگی انسان تناقض اساسی دارد. فراهم آوردن بستری برای آرامش روانی، رشد عاطفی و تکامل روحی، ارزش‌های خانواده را شکل می‌دهد، در حالی که خشونت‌ حتی به صورت جزئی و موردی می‌تواند این ارزش‌ها را کمرنگ کند و فضایی وهم‌آلود و تهدیدآمیز در محیط خانه رقم بزند.

توجه به نیازهای عاطفی کودک و نوجوان و دیگر اعضای خانواده بویژه همسر راهکاری است که دکتر مهدوی برای پیشگیری از بروز خشونت در خانواده در اولویت قرار می‌دهد و می‌افزاید: تنش‌زدایی از روابط خانوادگی، استفاده مستمر یا قطعی از مشاوره پزشکی و اجتماعی، درمان بیماری‌های روانی با مراجعه به روانپزشک و روانکاو، استفاده از شیوه‌های تربیتی و آموزشی ملایمت‌آمیز و... اصولی هستند که با رعایت آنها می‌توان خشونت را از محیط خانه دور کرد. جامعه نیز در این حوزه‌ها نقش‌های قدرتمندی به عهده دارد.

به گفته دکتر مهدوی، کانون مسوولیت اجتماعی درباره خشونت خانگی را باید در مدارس جستجو کرد. مدرسه اولین محیط اجتماعی است که فرد از دوران کودکی به آن قدم می‌گذارد و سال‌های نوجوانی را در آن طی می‌کند. تنش‌زدایی از محیط مدرسه در زمینه‌های فیزیکی و روانی، افزایش آگاهی‌ها درباره زندگی خانوادگی، آموزش مهارت‌های زندگی درکلاس‌های درس، سالم‌سازی روابط مربیان با دانش‌آموزان و ... وظایفی هستند که مدارس به عهده دارند و بدون پذیرفتن بار این مسوولیت فراگیر مقابله با جریان‌های قدرتمند خشونت خانگی بویژه در جوامع رو به توسعه امکانپذیر نیست. مهارت‌های زندگی در حوزه ارتباطات، اخلاق فردی و گروهی، شیوه‌های حل مساله، تقویت خلاقیت و بهداشت تن و روان اهمیت بیشتری دارد. در حقیقت افرادی که از مهارت‌های ضروری و آنچه به آن نیاز مبرم دارند محرومند بیشتر درمانده و مستاصل می‌شوند و خشونت در آنان قوت می‌گیرد. دیگر نهادهای اجتماعی نیز در این باره مسوولیت تاثیرگذار دارند. مهم‌ترین کار نیز به عهده نهادهای قانونی و مدنی است که باید با تدوین قوانین مشخص، مدون و هدفمند و اجرای دقیق و هوشمندانه آنان و از طریق پافشاری و قطعیت برای حفظ حقوق افراد در هر شرایط و موقعیتی راه را بر بروز انواع خشونت ببندند. آنجا که قانون پشتوانه اجرایی قدرتمند آن حریم خصوصی و اجتماعی افراد را با دقت و وسواس تعیین می‌کند، خشونت کمتر مجال بروز می‌یابد حتی در پشت درهای بسته!

امین رحیمی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها