فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس،درباره تشکیک عده‌ای که در جنگ حضور نداشتند، درباره مدیریت آن و یا نظرات حضرت اظهار نظر می‌کنند پاسخ داد؛ بالاخره این‌ها افرادی بودند که یا در جبهه‌ها نبودند، یا کمترین حضور داشتند و اصلا حضوری در تصمیم‌گیری‌های جنگ نداشتند و بی‌اطلاع بودند؛ لذا دلیل این حرف‌هایشان یا بی‌اطلاعی است یا سوءاستفاده از جنگ برای منافع حزبی و سیاسی خود.
کد خبر: ۲۸۴۷۸۱

به گزارش جام جم آنلاین، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که با پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران گفت‌وگو کرده است، درباره بازخوانی دهه اول انقلاب اسلامی و دلایل آن ضمن این که این اقدام را کاری ضروری دانست دلایل اهمیت آن را « یادآوری و انحراف‌سنجی» خواند و درباره شیوه‌های این بازخوانی افزود: شیوه‌های انتقال پیام شیوه‌های شناخته‌ شده‌ای است که در تمام دنیا از آن استفاده می‌شود؛ مانند، فیلم، شعر و کتاب؛ بنابراین باید از ابزارهای شناخته‌شده بهره برد، اما نکته مهم در هنر، انتقال پیام نهفته است؛ یعنی، چگونه هنر حقایق را درک و سپس آن را قابل انتقال و به نحو درست و تاثیرگذار منتقل کرده است؛ لذا درک درست پیام‌های امام، اسلام و انقلاب کار ساده ای نیست؛ در واقع، مشکلی که در ارتباط با پیام‌های انقلاب وجود دارد، این قسمت‌هاست که به خوبی صورت نمی‌گیرد؛ مثلا اگر نسل‌های امروز در دوران حیات امام بودند، دیگر لزومی نداشت در صدد باشیم برای آنها دهه اول انقلاب را تبیین کنیم؛ اما چون حضور نداشتند، با مشکل پیام‌رسانی مواجه هستیم که به شدت به هنرمندی و توانایی نیاز دارد. به عنوان مثال شهید باکری یا آقای رشید، انسان های خلاقی بودند، اما این اصلا منتقل نشد. در انتخابات اخیر، عده زیادی می‌گفتند ما امروز متوجه شدیم در زمان جنگ بچه های خود را به دست آدم‌های عاقل سپردیم و خدا را شکر کردیم؛ در حالی که در آن مناظرات اصلا صحبتی از جنگ نشد. این گفته‌های آنان این نکته را آشکار کرد که با گذشت 20 سال از جنگ، در اذهان خانواده‌هایی که فرزندان خود را به جبهه فرستاده بودند، ابهاماتی مبنی بر این که عزیزان خود را به دست چه کسانی سپرده بودند وجود داشته است. آنها در واقع از مناظره‌ها بازخوانی کرده بودند به دفاع مقدس و گفتند خدا را شاکریم بچه‌های خود را به دست آدم‌های عاقل سپردیم.

وی افزود: البته به نظر من هنرمندان اصلی ما توان لازم را برای تبیین جدی دهه اول انقلاب نگذاشتند. باید کاری کرد که آنها تشویق شوند و در این زمینه فعالیت جدی داشته باشند.

رضایی درباره دلایل این امر گفت: قاعدتا یکی از عوامل انتقال‌ندادن پیام‌های دفاع مقدس مساله چگونگی حمایت از فعالیت‌های هنری و معرفتی است؛ به عنوان مثال، اگر امکانات بیشتر یا اجازه فعالیت بیشتری می‌دادند شاید کارهای خوبی انجام می‌شد؛ اما، این مشکل را تنها نمی‌توان از سوی دولت و حاکمیت دانست؛ گرچه موثر بوده اما هنرمندان هنوز خیز جدی در این زمینه برنداشته‌اند. سوژه‌های فراوانی برای ساختن فیلم در زمینه جنگ و دفاع مقدس وجود دارد و نیازی به سوژه سازی نیست و هنرمند اگر بخواهد، به راحتی می‌تواند در برابر فشارها مقابله کند و حرف خود را بزند و قاعدتا در این زمینه کسانی که بخواهند مانعی ایجاد کنند با مشکل مواجه خواهند شد؛ چون به هرحال هنرمند بخشی از واقعیت جنگ را منتقل می کند؛ لذا، هنرمندان هم در این کم کاری موثر بودند؛ البته کار آثار فرهنگی دفاع مقدس از نظر تولیدی سخت‌تر از سایر موارد است.

بازگرداندن ایران به همان نظام سابق (هدف اصلی جنگ بود)

رضایی در ادامه با اشاره به این که هدف اصلی تحمیل جنگ ساقط کردن انقلاب بوده است، گفت: بازگرداندن ایران به همان نظام سابق (هدف اصلی جنگ بود)، حالا چه از طریق سقوط انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و چه از نظر این که گروه‌های دیگر در کشور حاکم شوند، ولو به نام جمهوری اسلامی؛ اما در همان مسیر حرکت می‌کردند؛ یعنی، در همان چارچوب نقشه بین المللی که آمریکا می‌خواهد؛ لذا هدف اصلی جنگ، گرفتن استقلال ما بود و ما که در جنگ پیروز شدیم، در واقع توانستیم استقلالمان را تثبیت کنیم. دولت ملی اعلام کنیم و بعد از 200-300 سال که فاقد دولت ملی و مستقل بودیم، ایران با پیروزی در جنگ آن را تثبیت کرد.

وی همچنین درباره این که « اگر تسخیر لانه جاسوسی و یا برخی شعارهای دیگر داده نمی‌شد، تاثیری در جنگ علیه ما نداشت؟» افزود: چرا موثر بود، ولی در شدت و ضعف جنگ تاثیر داشت و هم در دیر یا زود آن؛ اما به جای گرفتن خوزستان، فقط ممکن بود به ارتفاعات و اروند حمله کنند و بحث را به قرارداد 1975 سوق دهند؛ ولی به هر حال، جنگ به ما تحمیل می شد؛ چون صدام این موقعیت را از دست نمی‌داد. ایران در ضعیف‌ترین حالت خود در طول سی چهل سال اخیر قرار داشت و عراق چون می‌خواست در شمال خلیج فارس و به عنوان یک نیروی جدید ظهور کند، حتما این کار را انجام می‌داد؛ در حقیقت صدام انگیزه‌های زیادی داشت. یکی این که هم به عنوان رهبر جهان عرب مطرح شود و رقابتی نیز بین سوریه و عراق و عربستان در این زمینه وجود داشت. هر یک تلاش می‌کردند محوریت پیدا کنند. مساله دوم این که بعد از فروپاشی رژیم شاه، صدام می‌خواست به ژاندارم منطقه تبدیل شود و از طریق آن موقعیت جدید بین‌المللی پیدا کند.

فرمانده پیشین سپاه در ادامه درباره رابطه امام با فرماندهان جنگ گفت: رابطه امام با دفاع مقدس دو مرحله داشت. ابتدا امام بنی‌صدر را به عنوان فرمانده کل قوا انتخاب و اختیارات جنگ را به او واگذار کرد. در این مقطع امام نقش ناظر را داشت و مستقیم در جنگ دخالت نمی‌کرد. در مرحله دوم امام به این نتیجه می‌رسد که خودش فرمانده کل قوا شود؛ این تاکتیک امام بود، یعنی شناخته‌شدن بنی‌صدر با واگذاری امور. امام در گزینش آقای بنی‌صدر و بازرگان از تدبیری حکیمانه استفاده کردند که شدت برخورد غرب را با ایران کاهش دادند. بعد از مدتی امام دیدند بنی‌صدر به جای این که امور جنگ را پیش ببرد، اختلافات را تشدید می‌کند. با این حال باز هم ایشان او را تحمل می‌کردند تا بلکه کاری را از پیش ببرد و موفقیتی به دست آورد، تا زمانی که دیدند نه تنها قدمی برنمی‌دارد، بلکه اختلافاتی که او ایجاد می‌کند آسیب نیز وارد می‌کند که از او حمایت نکردند.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه گفت:پس از آن امام فرماندهی کل قوا را برعهده گرفتند و تا پایان جنگ آن را ادامه دادند. در این مقطع با دو مرحله مواجه شدیم؛ در مرحله اول، فرماندهان به طور مستقیم با امام در ارتباط بودند و هیچ واسطه‌ای میانشان نبود. اما پس از آزادسازی خرمشهر، امام یکبار مقام معظم رهبری را به مدت یک سال به عنوان واسطه خود در جنگ انتخاب کردند و سپس آقای هاشمی را در دو سه مرحله گوناگون. در اواخر جنگ نیز حکم جانشین فرمانده کل قوا را به آقای هاشمی دادند.

وی ادامه داد: امام دو تاثیر مهم در اداره جنگ داشت؛ یکی انگیزشی بود؛ یعنی گاهی یک کلام و سخن امام غوغایی در جنگ برپا می‌کرد؛ مثلا در عملیات بدر که آقای مهدی باکری در آن شهید شدند، در جزیره جنوبی، بچه‌ها جمع شده بودند برای شهادت ایشان روضه می‌خواندند و عزاداری می کردند. امام پیام دادند به بچه‌ها بگویید ناراحت نباشند و خود را برای عملیات بعد آماده کنند، پیروزی از آن شماست. همین دو سه جمله امام آن چنان روحیات را تغییر داد که فرماندهان خود را برای عملیات بعدی که فاو بود آماده کردند و پیروزی بزرگ را کسب کردیم.اثر دوم امام هدایت‌های راهبردی جنگ بود. ایشان به خوبی جنگ را از طریق راهبردی حمایت می‌کرد.

فرمانده پیشین سپاه در ادامه درباره دلایل حضرت امام برای استفاده از نیروهای جوان و آموزش‌ندیده در جنگ اظهار داشت: الگوهایی وجود داشت که ما پیش از انقلاب آن‌ها را آموخته بودیم. در دوران تحصیلی که ما حتی سلاح هم ندیده بودیم، اما کم کم به صورت خودجوش آموختیم که چگونه باید یک تیم تشکیل بدهیم و با شاه مبارزه کنیم و یا چگونه مخفی بشویم؛ در واقع بخش عمده‌ای از مسائلی که ما در جنگ استفاده می‌کردیم، مربوط به تجارب پیش از انقلاب و در زمان مبارزات انقلاب بود؛ لذا هسته اصلی جنگ، من، شهید باکری، آقای رحیم صفوی، آقای شمخانی و آقای رشیدی و کسانی بودند که فعالیت‌های چریکی را پیش از انقلاب آموخته و تمرین کرده بودند.

وی گفت: نکته دوم تجارب سال اول جنگ بود؛ چون فرماندهی جنگ در اختیار بنی‌صدر قرار داشت، دوستان ما فرصت پیدا کرده بودند حملات چریکی، جنگ شبانه و جنگ داخل شهرها مانند دفاع از خرمشهر را تجربه کنند. تجارب سال اول جنگ به تجارب مبارزات پیش از انقلاب اضافه شد و وقتی در ابتدای سال دوم جنگ اختیار به دست این هسته اصلی می‌افتد، در جنگ تحول اساسی به وجود می‌آید.

رضایی همچنین درباره چرایی تداوم جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر افزود: مفهوم دفاع مقدس پیش از آزادسازی خرمشهر شکل گرفت و دو دلیل اصلی برای آن وجود داشت. یکی آن که شهرهایمان اشغال شده بود و ما برای آزادسای سرزمین‌مان باید می‌جنگیدیم که کار مقدسی بود، نکته دوم اینکه مبارزه ما برای انقلاب اسلامی و دینی بود و این نیز به نوبه خود کار مقدسی محسوب می‌شد؛ به همین دلیل، وقتی سرزمین‌مان را آزاد کردیم و به مرزهای بین‌المللی رسیدیم، در حمله به خاک عراق هم در واقع از خودمان دفاع می‌کردیم؛ چرا که نوعی فشار به صدام بود برای پایان دادن به جنگ و اگر جنگ بر سر مرزها بلاتکلیف می‌ماند، ممکن بود 20 تا 30 سال با حالت جنگ و صلح به طول بینجامد؛ بنابراین ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر، بیشتر مفهوم دفاعی را در خود داشت. ما هیچ چشم‌داشتی به خاک عراق نداشتیم و اعلام کرده بودیم ورود ما به عراق، به این دلیل است که مطمئن شویم در آینده جنگی رخ نمی‌دهد و این جز از طریق سقوط صدام امکان‌پذیر نیست. تجربه پس از جنگ هم درستی حرف ما را ثابت کرد؛ صدام حسین شروری بود که اگر از ایران خیالش راحت می‌شد به جای دیگری حمله می‌کرد.

جام زهری که امام فرمودند مربوط به قطعنامه 598 است؛ یعنی امام در شرایطی آن را پذیرفتند که شکست‌های ایران شروع شده بود؛ درحالی‌که این قطعنامه در اوج پیروزی‌های ایران نوشته شده بود؛ لذا امام در واقع جنازه‌ای از 598 را پذیرفتند و مسلما بسیار تلخ بود.

وی درباره نظرات حضرت امام در این باره و القای برخی شبهات گفت: بله این دقیقا جزو همان جفاهایی است که به امام وارد شد. ایشان در طول 10 سال رهبری مستقیم بر مردم نشان داد هیچ گاه بر اساس هوی و هوس تصمیم نگرفت و نیز هیچ‌گاه به دلیل ترس و وحشت کاری نکرد. تصمیم ایشان همیشه همراه با مشورت بود و البته در برخی موارد، خلاف نظر مشورت هم عمل می‌کردند؛ مثلا درباره آمدن ایشان به ایران، اعضای شورای انقلاب گفتند نیایید؛ چون ما می‌ترسیم اتفاقی برای شما بیفتد؛ اما امام فرمودند، صلاح در آمدن است. اما در مجموع، امام معمولا مشورت می‌کردند؛ چرا که می‌خواستند حداکثر عقلانیت را به خرج دهند. در جنگ نیز همین‌طور، گاهی امام می پرسیدند به چه دلیل می‌خواهید وارد خاک عراق شوید؟ برخی آن را مخالفت امام با ورود به خاک عراق تلقی کردند؛ در حالی‌که سوال ایشان، بدین معنا بود که در این مورد ابهام دارند و اگر بخواهند چنین دستوری بدهند تا این ابهام برطرف نشود تصمیمی نمی‌گرفتند؛ لذا کسانی که می‌گویند امام با طرح این سوال مخالفت خود را با جنگ اعلام کردند، این را نمی‌دانند که ایشان پس از آن دو سه بار جلساتی را برگزار می‌کنند و به نظرخواهی می‌پردازند. من هم در یکی از آن جلسات حضور داشتم، امام فرمودند من صحبت‌های شما را شنیدم، فکر می‌کنم و نتیجه را به شما می‌گویم. پس از چند روز تامل، موافقت خود را اعلام کردند؛ البته با چند شرط ؛ یکی این‌که بر روی بصره آتش ریخته نشود و به مناطق مسکونی کاری نداشته باشند. دوم آن که دنیا خواهد گفت ما تجاوز کردیم، باید خود را آماده پاسخگویی کنیم و وقتی هم که حمله شد، امام به مردم عراق پیام و هدف ایران را برای آنان توضیح دادند؛ بنابراین اینکه ابهام امام را مخالفت ایشان اعلام کنند، در واقع کاری تبلیغاتی است و در واقع نوعی جنگ روانی محسوب می‌شود که هیچ استدلال عقلی برای آن وجود ندارد.

عده‌ای می‌گفتند مسئولان وقت با تهی نشان دادن خزانه، امام را مجبور به پذیرش قطعنامه کردند و عده‌ای دیگر نیز می‌گفتند فرماندهان ارشد، به امام گفته بودند ما دیگر نیرویی نداریم و در واقع، با طرح این دو بحث دو نفر از کاندیداهای انتخابات اخیر مورد سوال قرار گرفتند.

وی در ادامه درباره این که وقتی تصمیم گرفته شد جنگ ادامه یابد، آیا پایانی برای آن در نظر گرفته شده بود؟ گفت: در جنگ معمولا زمان در نظر نمی‌گیرند؛ بلکه هدف را تعیین می‌کنند. قاعدتا هرچه سریع‌تر به هدف برسیم، هزینه‌های آن کمتر است و هدف ما این بود که جنگ را هرچه سریع‌تر به نفع ایران پایان دهیم که پس از آن جنگ دیگری نداشته باشیم؛یعنی یک امنیت پایدار در منطقه ایجاد کنیم که البته این نیز تفاسیر مختلفی داشت. عده‌ای می‌گفتند با یک عملیات به این نقطه (امنیت پایدار) می‌رسیم و برخی دیگر معتقد بودند باید پیشروی بزرگی کنیم تا به نقطه مورد نظر برسیم؛ لذا در مصداق رسیدن به هدف، اختلاف نظر وجود داشت. اما در این که جنگ را با پیروزی به اتمام برسانیم و یک امنیت پایدار در منطقه و ایران ایجاد کنیم، همه توافق داشتند.

رضایی در بخش دیگر سخنانش درباره پذیرش قطعنامه و تعبیر حضرت امام مبنی بر نوشیدن جام زهر و طرح برخی شبهات در این باره که عده‌ای جام زهر را به امام نوشاندند، گفت: جام زهری که امام فرمودند مربوط به قطعنامه 598 است؛ یعنی امام در شرایطی آن را پذیرفتند که شکست‌های ایران شروع شده بود؛ درحالی‌که این قطعنامه در اوج پیروزی‌های ایران نوشته شده بود؛ لذا امام در واقع جنازه‌ای از 598 را پذیرفتند و مسلما بسیار تلخ بود. شرایط کشور به گونه‌ای بود که امام از نظر سیاسی کار بسیار تلخی انجام دادند؛ اما همین کار ایشان موجب یک انقلاب بسیار بزرگ شد؛ یعنی اگر ایشان قطعنامه‌ی 598 را نپذیرفته بودند، این انقلاب در جنگ صورت نمی‌گرفت. وقتی امام با آن حالت صادقانه و معصومانه قطعنامه را پذیرفتند، هم دولت و هم مردم به بسیج عمومی کشیده شدند که تقریبا می‌توان گفت همه‌ی کمبودها و نیازهای جنگ را برطرف کرد. از اسلحه، پول مخارج و هزینه‌ها گرفته تا سایر موارد و ما آماده شدیم دور جدیدی از حملاتمان را آغاز کنیم و شکست‌های پی در پی دشمن را سامان دهیم. در چنین شرایطی صدام اشتباه کرد و 598 را نپذیرفت و به حملات خود ادامه داد و این بار به داخل خاک ایران وارد شد. ما که به دلیل پذیرش 598 کمبودهایمان را برطرف کرده بودیم نیز، به عراق حمله کردیم و دوباره مناطقی را که اشغال شده بود، آزاد کردیم و عملیات مرصاد را با پیروزی به پایان بردیم و عراق را تا مرزهای بین‌المللی مجبور به عقب‌نشینی کردیم. در حال آماده شدن برای حمله به بصره بودیم که امام جلوی ما را گرفتند و گفتند سومین عملیات ما با اراده خودمان انجام نمی‌شود. بعد از آن صدام اعلام کرد که قطعنامه را پذیرفته است. در واقع باید گفت پیروزی‌های پس از پذیرش قطعنامه توسط امام، تلخی جام زهر را از کام ایشان زدود. سند ما هم این است که امام یک ماه پس از پیروزی‌ها فرمودند من حتی یک لحظه هم از جنگ نادم و پشیمان نیستم و این به معنای خنثی شدن تلخی جام زهر بود؛ لذا دو سوءاستفاده در رابطه با جنگ صورت می‌گیرد؛ یکی آن که پس از آزادی خرمشهر جنگ ادامه پیدا کرد و چرا ایران صلح را نپذیرفت؟

قبل از قطعنامه‌ی 598، قرارداد صلحی در کار نبود، بلکه بحث آتش‌بس مطرح بود که یک واژه شناخته‌شده بین‌المللی است؛ بدین معنا که ممکن است جنگ 40 سال هم ادامه پیدا کند با آتش‌بسی که هر دو سه هفته یک بار بهم بخورد؛

وی در پاسخ به همان پرسشی که خود مطرح کرد، گفت: پاسخ این است که قبل از قطعنامه‌ی 598، قرارداد صلحی در کار نبود، بلکه بحث آتش‌بس مطرح بود که یک واژه شناخته‌شده بین‌المللی است؛ بدین معنا که ممکن است جنگ 40 سال هم ادامه پیدا کند با آتش‌بسی که هر دو سه هفته یک بار بهم بخورد؛ لذا آتش‌بس صلح محسوب نمی‌شود؛ اما عده‌ای از این موضوع سوءاستفاده می‌کنند که البته جزو مخالفان امام و انقلاب هستند؛ اما گروه دیگر که خود را از موافقان امام و انقلاب می‌دانند نیز سوءاستفاده‌هایی از این مورد می‌کنند. می‌گویند جام زهری که امام نوشیدند، معنایش این بود که ما شکست‌خورده بودیم و جنگ را با ناکامی به پایان بردیم؛ اما این هم دروغی بیش نیست؛ چرا که اساسا پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران به معنای پایان جنگ نبود؛ در غیر این صورت چه دلیلی داشت عملیاتی اتفاق بیفتد، صدام دوباره به خاک ایران وارد شود و ما او را تا مرزهای بین‌المللی عقب بزنیم؛ لذا دو فریبکاری درباره جنگ صورت می گیرد. البته اخیرا دو بحث دیگر هم مطرح شد؛ یکی این که عده‌ای می‌گفتند مسئولان وقت با تهی نشان دادن خزانه، امام را مجبور به پذیرش قطعنامه کردند و عده‌ای دیگر نیز می‌گفتند فرماندهان ارشد، به امام گفته بودند ما دیگر نیرویی نداریم و در واقع، با طرح این دو بحث دو نفر از کاندیداهای انتخابات اخیر مورد سوال قرار گرفتند.

فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس با اشاره به این که اتفاقا خود امام در نامه‌شان به این شبهه پاسخ دادند که نباید عده‌ای در آینده پیدا شوند و بگویند چرا عده‌ای به من نامه نوشتند و من پایان جنگ را پذیرفتم، گفت: آنجا اشاره می‌کند این‌ها افرادی افراطی هستند و من با دوراندیشی و مطالعه و تامل به این نتیجه رسیدم؛ یعنی در واقع خود امام نیز این مورد را پیش‌بینی می‌کردند.

به قدری مقطع زمانی آخر جنگ زود سپری شد که کسی به آن نپرداخت که ببیند اساسا بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط ما چه اتفاقاتی رخ داد و ما دوباره در اوج پیروزی‌ها قرار گرفتیم و صدام در اوج شکست آن را قبول کرد.

هم‌چنین ایشان در بخش دیگری از نامه خود اشاره می‌کنند به گفته عده‌ای از آن افراد که ما با همه این احوال جنگ را ادامه می دهیم و ایشان می‌فرمایند این حرف‌ها شعاری بیش نیست و امام می‌خواهد بگوید تا حدی مساله را عمیق درک و بررسی کرده‌اند و خود به نتیجه رسیده‌اند. اما به قدری مقطع زمانی آخر جنگ زود سپری شد که کسی به آن نپرداخت که ببیند اساسا بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط ما چه اتفاقاتی رخ داد و ما دوباره در اوج پیروزی‌ها قرار گرفتیم و صدام در اوج شکست آن را قبول کرد.

وی درباره این که صدام به چه علت در آن مقطع قطعنامه 598 را نپذیرفت گفت: به دلیل آن که فکر می‌کرد مواردی در قطعنامه 598 ذکر شده بود که به ضرر او تمام می‌شد و نمی‌خواست زیر بار برود.

رضایی هم‌چنین درباره این که چرا دقیقا همان زمان که در حال پیروزی‌های پیاپی بودیم، قطعنامه 598 را نپذیرفتیم؟ افزود: این هم از مواردی است که هنوز افشا نشده است. ایرانقطعنامه‌ی  598 را پذیرفته بود اما به صورت مشروط و غیرعلنی؛ یعنی وزیر خارجه ایران به سازمان ملل گفته بود ما چارچوب را قبول داریم و نیز رییس‌جمهور ایران در سازمان ملل گفتند قطعنامه 598 را رد نکردیم؛ لذا ایران مشروط پذیرفته بود، اما قرار بود تا به تفاهم کامل در این زمینه نرسند، موضوع علنی نشود و تلاش‌ها از سوی ایران بر این محور صورت می‌گرفت که دو بند این قطعنامه جابجا شود و لذا می‌گفتند دبیرکل سازمان ملل باید پروتکل الحاقی به آن اضافه کند. بحث دیگر هم در بندی بود که خسارات وارده به ما را چطور تامین کند و بعد آزادسازی اسرا را بعد از بند تعیین متجاوز و خسارات بگذارند؛ لذا ایران مشروط پذیرفته بود اما مصلحت نبود اعلام شود.

وی در ادامه درباره تشکیک عده‌ای که در جنگ حضور نداشتند، درباره مدیریت آن و یا نظرات حضرت اظهار نظر می‌کنند پاسخ داد؛ بالاخره این‌ها افرادی بودند که یا در جبهه‌ها نبودند، یا کمترین حضور داشتند و اصلا حضوری در تصمیم‌گیری‌های جنگ نداشتند و بی‌اطلاع بودند؛ لذا دلیل این حرف‌هایشان یا بی‌اطلاعی است یا سوءاستفاده از جنگ برای منافع حزبی و سیاسی خود.

رضایی درباره این که آیا طرح برخی شبهات لطمه‌ای به آن دوران وارد نمی‌کند، افزود: به نظر من، اگر پاسخ آنها درست و منطقی داده شود و به افکار عمومی نیز انتقال پیدا کند، خیر است و حتی مظلومیت امام را نیز بیشتر نشان می‌دهد. پس از سی سال افرادی هستند که برای دوران پرافتخار و مقدسی که با دست خالی می‌جنگیدیم، فضاسازی می‌کنند که پاسخ به آنها مظلومیت امام و رزمندگان را بیشتر نمایان می‌سازد. برخی از این افراد امروز بر کرسی‌هایی تکیه زده‌اند که رزمندگان آنها را تثبیت کرده‌اند و این افراد در جایگاهی که مانند امانت به دستشان سپرده شده، علیه همین رزمندگان صحبت می‌کنند.

فرمانده پیشین سپاه پاسداران در ادامه درباره نوع برخورد با خانواده‌های برخی شهدا و عدم شناخت نسل جدید از آنها گفت: متاسفانه یک استحاله فرهنگی سیاسی در 20 سال اخیر صورت گرفته است که دلایل زیادی دارد؛ از جمله اتفاقات تاریخی که در کشورهای دیگر هم اتفاق افتاده است؛ یعنی انقلاب تا مدتی شاداب است و پس از مدتی انحرافاتی در آن پدیدار می‌شود. در انقلاب اسلامی نیز انحرافاتی صورت گرفته است. دلیل دوم آن این است که مردم در گزینش‌ها و انتخاب‌هایی که انجام دادند، تغییر و تحولی را در قدرت رقم زدند و با جایگزینی حاکمان به جای یکدیگر، فرهنگ‌ها نیز جابه جا شدند و فرهنگ‌های جدیدی در نظام سیاسی حاکم شد که جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در مثال‌ها هست که مردم به دین مسئولانشان می‌گرایند، یعنی فرهنگ اجتماعی از فرهنگ سیاسی متاثر می‌شود و اگر شهید باکری‌ها و شهید همت‌های پس از جنگ در قدرت نقش پیدا می‌کردند، شاید برخی مسائل شکل نمی‌گرفت و این اتفاقات نمی‌افتاد.

اگر شهید باکری‌ها و شهید همت‌های پس از جنگ در قدرت نقش پیدا می‌کردند، شاید برخی مسائل شکل نمی‌گرفت و این اتفاقات نمی‌افتاد.

وی درباره این که عمدی در عدم استفاده از تجربیات برخی بوده است افزود: البته بعید می‌دانم عمدی در کار باشد. ما ایرانی‌ها سعی می‌کنیم بیشتر به خود متکی باشیم و این موضوع ما را به اشتباه می‌اندازد و از تجربیات و دانش دنیا کمتر استفاده می کنیم. این عیبی است که در نظام اداری ما نیز وجود دارد. عده‌ای نیز هستند که به خود تکیه نمی‌کنند و فقط می‌خواهند از تجارب دنیا استفاده کنند که این نیز انحراف دیگری است؛ در واقع ما در اداره کشور با این دو انحراف مواجه بودیم، در حالی که اگر بر خود تکیه کنیم و از نظر تجربه و معرفت از تجارب دنیا بهره ببریم، در عین حفظ استقلال، حکیمانه‌تر می‌توانیم پیش برویم.

یکی از خط قرمزهای جدی این نظام باید امام باشد و کسانی به خود اجازه ندهند که به این خط قرمز که بیت امام و آثار و اندیشه‌های ایشان را شامل می‌شود ورود پیدا کنند

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در پایان درباره برخی اظهارنظرها که اخیر درباره بیت امام(ره) انجام شده است گفت: من از این موضوع بسیار ناراحتم. به نظر من یکی از خط قرمزهای جدی این نظام باید امام باشد و کسانی به خود اجازه ندهند که به این خط قرمز که بیت امام و آثار و اندیشه‌های ایشان را شامل می‌شود ورود پیدا کنند؛ در واقع افرادی که به این حریم‌ها وارد می شوند، به انقلاب جفا می‌کنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها