جام جم آنلاین گزارش میدهد
همسرش قصد جدایی از او را داشت. میگفت دیگر از این همه بدبینی و سوءظن همسرش به ستوه آمده است، اما او مطمئن بود پای مرد دیگری در میان است و این برایش یعنی پایان همه چیز. یعنی شکست در عشق، اما او نمیخواست داستان این طور تمام شود و او بازنده این ماجرا باشد. مدتها تصور خیانت همسرش خواب و خوراک را از او گرفته بود. مدتها از آن عشق سالهای اول زندگی تنها خاکستری باقی مانده بود. مدتها هر چه بود فقط کینه بود و نفرت. مدتها بود که حس انتقام در درونش شعله میکشید. مدتها بود که دیگر فقط به کشتن فکر میکرد و حالا چند ساعتی بود که حس میکرد شعلههای انتقام در درونش فروکش کرده است.
دیگر فرصتی نیست. سراسیمه چشمهایش را به هر طرف میگرداند که مبادا نشان و مدرکی باقی گذاشته باشد. یک بار دیگر نگاهش به جسد زن جوان میافتد که گوشه اتاق نزدیک تخت افتاده است با روسری آبی رنگی که به دور گردنش گره خورده و چشمانی که به سقف خیره مانده است. جسد هنوز گرم است.
باید هر چه زودتر آپارتمان را ترک کند. 4 طبقه را از پلهها تند تند ولی بیصدا پایین میرود که مبادا همسایهها متوجه حضورش شوند و در تاریکی شب میان کوچه پس کوچهها ناپدید میشود.
این سکانسی از یک فیلم جنایی یا آغاز یک فصل از داستانی پلیسی نیست. این صحنهای از یک اتفاق واقعی است یک قتل خانوادگی. قتلی از نوع همسرکشی.
همسرکشی گرچه پدیده جدیدی نیست، اما افزایش آن در سالهای اخیر باعث شده نگاه ویژهای به این معضل معطوف شود. بررسیها نشان میدهد انگیزه همسرکشی در مردان و زنان متفاوت است؛ مردها به خاطر عدم کنترل تکانههای پرخاشگرانه با کوچکترین نارضایتیای نسبت به همسر مرتکب خشونت میشوند و گاهی هم این خشونتها بدون این که عمدی در کار باشد منجر به قتل میشود، اما زنان به علت محدودیتها و ناتوانی در احقاق حقوقشان از راههای قانونی، دست به کار میشوند و اقدام به قتل همسر میکنند.
مشکلات عاطفی در زندگی پدری، تربیت غلط خانوادگی، وجود سلطه پدر و حاکمیت پدرسالاری در خانواده، سکوت و تسلیم مادر در برابر زورگوییهای پدر و تبعیض بین فرزندان دختر و پسر در خانواده، اغلب پسران خانواده را دچار اضطراب، بدبینی، وسواس و بحرانهای عاطفی عمیق میکند که این عوامل تاثیر زیادی در زندگی آینده و بخصوص زندگی مشترک و روابط میان زوجین و طرز رفتار، گفتار و تفکر آنها ایجاد کرده و موجب استفاده از روشهای خشونتآمیز برای حل مشکلات میشود.
در زنان نیز، ازدواجهای زودهنگام و محرومیت آنان از تحصیل دانش و آموختن حرفه و هنر، تربیت در خانواده پدرسالار و ریاست بیچون و چرای مرد به عنوان پدر یا همسر در خانواده، توان برابری آنان با مردان را سلب کرده و به دلیل بیسوادی و ناآگاهی و وابستگی اقتصادی به همسر، زمینه بزهدیدگی، خشونتپذیری و اطاعت بیچون و چرا از او فراهم میشود و وقتی خشونت به حدی برسد که زنان از سویی توان تحمل آن را نداشته باشند و از سوی دیگر با یافتن یک همدست، قدرت مقابله به مثل با آن را در خود ببینند، به همان روشهای خشونتآمیز که از کودکی با آن مواجه بوده متوسل شده و دست به قتل همسرانشان میزنند.
شوهرکشی پایانی بر خشونت خانگی
شاید اولین پرسشی که در رابطه با همسرکشی در زنان مطرح میشود این باشد که چرا این زنان طلاق نگرفتند؟ پاسخ به این سوال البته چندان دشوار نیست. براساس قوانین ایران طلاق جزو اختیارات مرد است و در صورتی که زن متقاضی جدایی باشد، باید روند طولانی و طاقت فرسای چند سالهای را طی کند و در نهایت با بخشیدن تمام حقوق مادی و از دست دادن فرزندانش به زندگی مشترک پایان دهد.
در بسیاری از مواقع نیز این روند به قدری طولانی میشود و گاه چندباره و چندباره تکرار میشود که جدایی و طلاق به یک رویای دست نیافتنی تبدیل میشود و از آنجا که بر پایه پژوهشها چهارپنجم زنان شوهرکش خانهدار بوده و از استقلال مالی برخوردار نبودهاند، فرضیه زندگی مستقل و جداگانه نیز به خودی خود منتفی است. اگر این موضوع را در کنار آمار بالای خشونت علیه زنان، برخی نابرابریها، ازدواجهای اجباری، سوءظنها و بددلی و خیانتها قرار دهیم که البته هیچ یک از آنها نمیتواند برای ارتکاب به قتل قابل دفاع و توجیه باشد، آن وقت است که این شرایط، طغیانی است در برابر همه فشارهایی که به زنان اعمال میشود.
طغیانی که گاه زن را در معرض خودسوزی و خودکشی قرار میدهد و گاه منجر به قتل همسری میشود که ادامه زندگی با او برایش ممکن نیست و در هر دو صورت این زن است که پس از به پایان رسیدن آستانه تحمل و اعمال واکنش خشونتآمیز باید تاوان این طغیان را بدهد؛ تاوانی که گاه جان زن را میگیرد و گاه سالها او را مهمان سلولهای تنگ و تاریک زندان میکند. نتایج یک تحقیق دانشجویی روی تعدادی از زنانی که مرتکب قتل همسران خود شدهاند در 15 استان کشور بیانگر این است که 85 درصد زنان متهم به قتل همسر که به دلایلی قصد متارکه داشته و موفق نشدند، چارهای جز کشتن شوهر خود نداشتهاند.
66 درصد زنانی که مرتکب قتل همسرشان شده و در این امر مشارکت یا معاونت داشتهاند، اظهار کردند در دوران زندگی مشترک، بارها مشاجره و قهر و آشتی داشتهاند، اما بیشتر این زنان متهم به قتل همسر که قصد متارکه داشته و به دلایلی از جمله مخالفت شوهر، مخالفت والدین، وجود فرزندان و نیاز مالی، شرایط زندگی را تحمل کردهاند، در نهایت صبر و تحملشان به سر آمده و چارهای جز کشتن و از بین بردن همسر خود نیافتند.
این در حالی است که بسیاری از جرمشناسان معتقدند معمولا زنانی همسران خود را به قتل میرسانند که با آنان احساس خوشبختی و رضایت نمیکنند و در نتیجه در تداوم یک نارضایتی مزمن دست به چنین اقدامی میزنند و در این میان خشونت علیه همسر یکی از دلایل عمده اقدام به همسرکشی در میان زنان است.
زنی که خود را قربانی خشونت مداوم همسر میبیند و پس از گذشت چند سال همسرش رویه خود را تغییر نمیدهد، بتدریج او را به عنوان فردی ظالم و شکنجهگر تلقی کرده و آرزوی مرگش را میکند و در چنین شرایطی، وجود شرط اضافی مانند آشنایی با مرد دیگری که شنونده خوبی برای صحبتهای زن است و با او به مهربانی رفتار میکند، میتواند زمینه قتل همسر را فراهم کند و این در حالی است که تحمل زنان و مردان در جامعه کنونی کاهش یافته است و متاسفانه در خانوادهها به جای رفاقت، نوعی رقابت به وجود آمده است.
همسرآزاری منحصر به طبقه و قشر خاصی نیست و در همه طبقات و قشرهای اجتماع به چشم میخورد؛ در طبقات بالا، پایین، باسواد، بیسواد، در میان خانوادههایی که با یک نگاه میتوان بحران و ویرانی را در آنها مشاهده کرد یا حتی در میان خانوادههایی که به ظاهر شرایط مطلوب و مناسبی دارند ولی در باطن زندگی خوبی ندارند.
در سالهای اخیر نوع جدیدی از آزار همسر در جامعه ما مد شده است. امروزه خانمهای بسیاری با تلاش و با استفاده از شرایط و امکانات سالم اجتماع، برای خود از نظر اجتماعی، شخصیتی، شغلی و مالی قلمرویی ساختهاند و خود در این حیطه اداره بخشی از جامعه، سازمان، اقتصاد و غیره را به عهده دارند، اما همین زنان به ظاهر قدرتمند، در چارچوب خانه، قربانی خشونت و آزار هستند.
در این خانوادهها، مرد با دیدگاه سنتی، نمیتواند بپذیرد که زن در جایگاهی بالاتر از او یا همتراز با او بایستد و زن نیز با طرز فکر مدرن و امروزی خود، خودش را برابر با مرد میداند و از همین جاست که همسرآزاری آغاز میشود و گاه جرقهای میشود برای انتقامگیری و در نهایت همسرکشی.
زنی که همسرش را در پی یک رابطه به قتل رسانده بود. در بخشی از اعترافات خود و در پاسخ به این سوال که چرا به جای کشتن همسرت از او جدا نشدی این گونه میگوید: «چند سال باید به دنبال جدا شدن از مردی که دوستش نداشتم پلههای دادگاه را بالا و پایین میرفتم و چند سال باید توهین میشنیدم و تحقیر میشدم، گاه به حد مرگ کتک میخوردم و سکوت میکردم. من میخواستم زندگی کنم حتی اگر چند روزی بیشتر نبود.»
وقتی پای نفر سومی در میان است
براساس پروندهای که چندی پیش در دادسرای جنایی تهران تشکیل شد، زن جوانی با همدستی مردی همسرش را به قتل رسانده بود. این زن در بازجوییها اعتراف کرد با وجود میل باطنی خود مجبور به ازدواج با مردی که علاقهای به او نداشته شده و همین مساله بتدریج زمینه آشنایی و ارتباط پنهانی او با مرد جوان دیگری را پدید آورد، اما از آنجا که همسرش حاضر به طلاق دادن او نشده است به ناچار با همدستی مرد جوان همسرش را به قتل رساندهاند تا بتوانند با یکدیگر ازدواج کنند.
البته وجود نفر سوم در یک رابطه، صرفا مختص زنان نیست و در پروندههای بسیاری عکس این موارد دیده میشود که در آن مرد از یک سو به دلیل مشکلات و اختلافاتی که با همسرش دارد و از سوی دیگر به دلیل ارتباط پنهانی با زن دیگری از آنجا که بهانه موجهی برای طلاق همسرش نداشته یا در صورت طلاق باید تمام حق و حقوق قانونی زن ازجمله مهریه را پرداخت میکرده، به ناچار آخرین راه که حذف فیزیکی همسرش است را انتخاب میکند.
بررسیها نشان میدهد روابط پنهانی مردان با زنانی غیر از همسرشان یکی از دلایل همسرکشی در زنان نیز محسوب میشود. از آنجا که زنان تحمل خیانت همسر در زندگی مشترکشان را ندارند یا نمیتوانند حضور زن دیگری در نقش همسر را قبول کنند، در نتیجه فشار روحی و روانیای که از این بابت به آنان تحمیل میشود را تاب نمیآورند و دست به انتقامگیری میزند.
این در حالی است که شواهد نشان می دهد زنان در کشتن شوهرانشان با تدبیر و برنامهریزی قبلی مبادرت به قتل میکنند. در حالی که مردان معمولا در یک جنون آنی و تصمیم ناگهانی و با اولین شیئی که به دستشان میرسد همسرانشان را به قتل میرسانند. دلیل بیشتر مردان برای کشتن همسرانشان، مسائل ناموسی، شک و عدم تمکین است.
مروری بر پروندههای قتلهای خانوادگی نشان میدهد بیشتر مردها به علت خشم ناگهانی و بدون تصمیم قبلی مرتکب قتل همسر شدهاند و پس از قتل نیز 80 درصد آنان ابراز پشیمانی کردهاند.
توهم خیانت در مردان همسرکش
داستان سوءظن و بدبینی که سایه شوم خود را در برخی زندگیها پهن میکند، حکایت تلخ دیگری است در پرونده زنان و مردان همسرکش که این سوءظن چه از سوی زن باشد و چه مرد، زمینه شعله کشیدن آتش اختلافات را در زندگیهای زناشویی دامن میزند.
مائده، یکی از قربانیان سوءظن در زندگی مشترک است که در نهایت پس از سالها تحمل فشارها و تهدیدها، دستانش به خون همسرش آلوده شد. او میگوید: شوهرم به من شک داشت. آنقدر مرا کتک میزد که همه وجودم را انتقام فراگرفته بود.
بررسی پرونده این زن نشان میدهد او در سنی کمتر از 20سالگی به اجبار خانواده تن به ازدواج با مردی داده که نهتنها اختلاف قابل توجه سنی با او داشته، بلکه به مرور او را مردی بسیار شکاک، بدبین و خشن که مرتب مائده را به بهانههای گوناگون به باد کتک میگرفته، شناخته است.
این در حالی است که مائده چارهای جز تحمل این وضعیت را نداشت، چراکه مطمئن بود در صورت طلاق خانواده پدری از وی حمایتی نخواهند کرد.
طلاق شاید آخرین راه برای زنان و مردانی است که احساس میکنند به آخر خط رسیدهاند و دیگر نمیتوانند با هم زندگی کنند، اما بررسی بسیاری از پروندههای همسرکشی بیانگر این واقعیت تلخ است که چون زن خود را در زندگی مشترک دارای حق و حقوق میداند و احساس میکند جوانی و عمر خود را در خانه مردی از دست داده است که حالا یا دارد به او خیانت میکند یا با بدخلقی و آزار و اذیت او را عذاب میدهد، ترجیح میدهد وی را بکشد تا این که براحتی طلاق بگیرد و مرد همچنان به زندگی خود ادامه دهد.
در این میان انگیزه زنکشی در بین مردان متفاوت است. مردان معمولا به دلیل سوءظن به همسر مرتکب قتل میشوند، مردان زمانی که اطمینان مییابند همسرشان به آنها خیانت کرده است گویی در برابر یک فاجعه انسانی قرار گرفتهاند و به همین خاطر دست به جنایت میزنند. البته در مواردی مردان همسرکش دچار بیماری سوءظن شدید یا پارانویا هستند. این افراد بدون این که همسرشان به آنها خیانت کرده باشد، دچار توهم میشوند و این توهم آنقدر قوت میگیرد که اقدام به قتل میکنند. مردان معمولا همسران خود را خفه میکنند که این شیوه قتل نشان از تسلط بیشتر آنها بر اعصابشان دارد.
البته گاه برخی زنان نیز دچار بیماری سوءظن پیشرفته میشوند که مبنای واقعی ندارد و این مساله یک بیماری است.
بررسی پروندههای همسرکشی که در آن مردان مرتکب قتل همسران خود میشوند، نشان میدهد 90 درصد مردانی که همسرانشان را به دلیل سوءظن و توهم به قتل میرسانند، به طور کاملا آنی دست به این اقدام زده و پس از قتل از تصمیم خود پشیمان میشوند و این بیانگر این است که گمان خیانت با واقعیت خیانت بسیار متفاوت است.
افزایش پروندههای همسرکشی
دکتر محمدعلی نجفی توانا، جرمشناس و استاد دانشگاه در گفتگو با جامجم با بیان این که زنان در طول تاریخ به دلیل حاکمیت خشن مردها، خشونتپذیر شدهاند، اما واکنشهای آنها بتدریج با افزایش شناخت نسبت به حقوق خود تغییر یافته است، میگوید: همسرکشی در میان انواع قتلهای خانوادگی از قدیمالایام به عنوان قتل پیامداری شناخته شده که مبین شرایط ویژه فرهنگی در کشورمان است. وی ادامه میدهد: در واقع عمده همسرکشیها در تاریخ گذشته ایران مربوط به قتل زوجه توسط شوهر بوده که البته به طور استثنا قتل شوهر توسط زن نیز واقع میشده است.
با افزایش مشارکت زنان در امور اجتماعی و در نتیجه افزایش مطالبات حقوقی زنان، رشد شهرنشینی و فراهم شدن زمینه حضور زنان در محیط خارج از خانه بویژه در3 دهه اخیر در کشورمان نقش زنان در عرصه اقتصادی و فرهنگی افزایش بسیار چشمگیری داشته است که این حضور خارج از خانه و مشارکت در امور اجتماعی زمینهساز شرایطی شد که در آن زن بتواند نسبت به واکنش مردان خانواده شامل برادر، پدر و همسر عکسالعمل متفاوتی نسبت به گذشته نشان دهد و از فرهنگ سنتی اطاعتپذیری فاصله بگیرد و مجموعه این شرایط تعارض بیشتری بین زنان و مردان ایجاد کرد.
وی معتقد است: درخصوص افزایش آمار قتل توسط مردان یک تحلیل جامعهشناسی و روانشناسی وجود دارد و آن این که مردان ایرانی کماکان تعصبات سابق خود را حفظ کردهاند و با نگاه مردسالارانه نسبت به زن نوعی حق مسوولیت و حق امتیاز را به خود میدهند که به آنان اجازه میدهد خود را در سرنوشت زنان سهیم و تعیینکننده تلقی کنند و طبیعتا همین نگاه موجب میشود واکنش متقابل زنان را برنتابیده و با برخوردهای فیزیکی زن را مانند فرزند تنبیه کنند. در این رابطه برخی رفتارهای زنان در امور اجتماعی و محیط کار موجب شده است مردان تحمل برخی رفتارها و برخوردهای زنان خود را نداشته و در برخی رفتارها اقدام به ضرب و شتم و قتل همسران خود کنند.
در چنین شرایطی به دلیل برخی مشکلات و خلا‡های قانونی، طولانی بودن روند رسیدگی به پروندههای خانوادگی موجب شد تا همسران از روشهای دیگری برای برخورد با یکدیگر بهره گرفته که درگیری فیزیکی یا حذف فیزیکی میتواند از آن جمله باشد.
وی با اشاره به نارضایتی که خود معلول عوامل مختلف است، میگوید: معمولا زنانی دست به قتل همسرانشان میزنند که با آنان احساس خوشبختی و رضایت نمیکنند و در تداوم یک نارضایتی مزمن دست به این اقدام میزنند که در این میان نخستین عامل، خشونت مرد علیه همسرش است. زنی که خود را قربانی خشونت مدام همسر میبیند و پس از گذشت چند سال همسرش رویه خود را عوض نمیکند، بتدریج او را به عنوان فردی ظالم و شکنجهگر تلقی کرده و آرزوی مرگ او را میکند.
در چنین شرایطی وجود شرط اضافی مانند آشنایی با مرد دیگری که شنونده خوبی برای صحبتهای زن است و با او به مهربانی رفتار میکند، میتواند زمینه قتل همسر را فراهم کند. زن پس از مدتی به شخص سوم وابسته شده و حاضر است هر اقدامی را برای رسیدن به او انجام دهد. در مواردی که مرد حاضر به طلاق همسرش نمیشود، زن با همدستی شخص سوم نقشه قتل شوهر را طراحی میکند و با قتل شوهر سعی میکند این سد را از میان راه بردارد، پس در بسیاری از موارد قتل شوهر خشونتی در پاسخ به خشونت همسر است. نجفی توانا در پاسخ به این پرسش که شیوع همسرکشی در سالهای اخیر بیشتر در میان زنان گزارش شده یا مردان، معتقد است: اگرچه سیستم قضایی ما از دادن اطلاعات و آمار دقیق در این زمینه ناتوان است، اما بررسی پروندههای فراوان قضایی بیانگر این است که به نظر میرسد شیوع همسرکشی طی سالهای اخیر به طور معناداری هم در میان مردان و هم در میان زنان افزایش یافته است.
البته این جرمشناس عوامل دیگری همچون اعتیاد مرد یا زن، خشونت مرد، مخالفت مرد با طلاق، اطاله دادرسی، مشکلات اقتصادی، خیانت و سوءظن به روابط پنهانی همسر را در بروز پدیده همسرکشی در میان مردان و زنان موثر میداند.
همسرکشی، معلول جهل و بیسوادی
تحقیقی که یک استاد حقوق دانشگاه تهران و استادیار موسسه جزایی و جرمشناسی درخصوص همسرکشی انجام داده، نشان میدهد که علاوه بر تحصیلات، سطح آگاهیهای افراد نیز در کاهش همسرکشی موثر است.
دکتر شهلا معظمی در بخشی از این تحقیق آورده است: درمیان حدود 60 نفر متهم به همسرکشی که با آنها گفتگو کردیم، تنها یک معلم، یک دانشجوی حقوق و چند نفر دیپلمه وجود داشت و در تمام این پژوهشها نتیجه به دست آمده حاکی از آن بود که جهل و بیسوادی و نبود فرهنگ لازم باعث این گونه اتفاقات شده و این مجرمان اغلب دارای یک نوع عقبماندگی ذهنی یا توسعهنیافتگی همراه با ناآگاهی نسبت به مسائل زندگی بودند.
با این حال اما زنانی که آموختهاند به جای توسل به خشونت، به صورت عاقلانه و منطقی مشکلات را رفع کنند و در صورت نبودن چاره به قانون متوسل شوند نیز گاه در مقابل نابرابری ساختار جامعه و قوانین و سنتهایی که زن را در تنگنا قرار داده و در برابر خشونت از او حمایت نمیکنند، احساس بیپناهی کرده و تنها راه ممکن را در از بین بردن همسر خشونتگر میبینند و از همین رو است که دکتر شهلا معظمی با توجه بر نتیجه به دست آمده از پژوهشهایش تصریح میکند: اصلاح قانون خانواده میتواند تاثیر بسیار مهمی در جلوگیری از بزه و جرم و در نهایت اینگونه قتلها داشته باشد.
به عقیده وی این مساله بویژه از سوی زنان بیشتر مطرح میشد چون زندگی آن هم از نوع ناخواسته برای آنها بسیار مشکل و در بیشتر موارد دردسرساز بود.
ضرورت بازنگری در برخی قوانین
کارشناسان و پژوهشگران مسائل اجتماعی برای پایین آمدن شمار همسرکشیها پیشنهاد میکنند در اولین گام جوانان به بازکردن چشمها، دیدن واقعیتها و بررسی دقیق معیارهای ازدواج مانند تناسب سنی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و... تشویق شوند و والدین نیز فرزندانشان را در تصمیمگیری نهایی برای انتخاب همسر یاری دهند.
کانون خانواده، محلی برای آرامش و آسایش همسران است و ازاین رو زوجین باید به نیازهای عاطفی و روانی یکدیگر پاسخ دهند. همچنین مشاوره، روش بسیار مناسبی برای کاهش اختلافات و تعارضات زناشویی است و آموزش مهارتهای ارتباطی، اصل مهمی است که نباید از آن غافل شد. کارشناسان معتقدند اگر مردم با روشهای مناسب آموزش ببینند و با حداقل هزینههای مالی و روانی و زمانی، خشونت را در مراحل اولیه مهار کنند، کار به جنایت نمیکشد.
خویشتنداری را باید آموخت و تمرین کرد؛ البته این به معنای چشمپوشی از حقوق خود نیست، بلکه به معنی توانایی مهار بحران و مدیریت آن است و در این رابطه، آسانتر کردن فرآیند طلاق نیز میتواند یکی از موانع جدی جلوگیری از وقوع قتل بویژه برای همسرانی باشد که دیگر تمایلی به ادامه زندگی مشترک ندارند و تنها به طلاق میاندیشند.
این در حالی است که بسیاری از حقوقدانان نیز با تاکید بر ضرورت بازنگری در قوانین طلاق معتقدند اگر همان طور که برای مرد حق طلاق آسان در نظر گرفته شده است برای زن نیز این حق در نظر گرفته شود، این موضوع میتواند یکی از راهکارهایی باشد که زنان با استفاده از آن کمتر به رهایی از زندگی غیرقابل تحمل آن هم از طریق قتل همسر بیندیشند.
پوران محمدی
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان