در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
تمام قسمتهای مقصد نهایی یک مضمون مشترک دارند، ولی در اجرا و پرداخت رنگ و بوی متفاوتی پیدا میکنند.
این مضمون مشترک به این صورت است که کاراکتر اصلی قصه فیلم که همراه دوستانش به یک محل پرتجمع رفته، در خیال خود میبیند که فاجعه عظیمی در این محل رخ میدهد. خیلی زود برای او و تماشاگران مشخص میشود آنچه او (و تماشاچی) دیده، تنها در ذهن وی بوده است. این کاراکتر به دوستانش هشدار میدهد که آن محل را ترک کنند. به محض آن که این افراد محل را ترک میکنند، فاجعه (به همان صورتی که این کاراکتر در ذهن خود دیده) در عالم واقعیت به وقوع میپیوندد. این چند نفر از این فاجعه جان سالم به در بردهاند، ولی مرگ که احساس میکند از آنها رودست خورده و نتوانسته آنها را در دل آن جمع عظیم به قتل برساند، در طول قصه به سراغ تکتکشان میرود و آنها را به قتل میرساند. در قصه قسمت چهارم، فاجعه در داخل یک پیست اتومبیلرانی رخ میدهد و شخصیتهای اصلی که جان سالم از این حادثه به در بردهاند، باید یک موش و گربهبازی خطرناک و بیبازگشت را با کاراکتر منفی و خبیث فیلم که دیده نمیشود و نمیتوان او را حس کرد به راه بیندازند. حرف اصلی این مجموعه فیلم هم این است که وقتی چیزی مقدر شد، نمیتوان آن را تغییر داد و باید تقدیر را پذیرفت.
دیوید آر آلیس کارگردان قسمت چهارم فیلم در کارنامهاش کارگردانی حدود 6 فیلم را دارد. او در سال 2002 قسمت دوم مقصد نهایی را کارگردانی کرد و این دو فیلم، مطرحترین کارهای هنریاش هستند.
البته فیلم ترسناک «مارها در هواپیما» با بازی ساموئل ال جکسن هم از جمله کارهای سینمایی اوست. او در گفتگوی خود درباره حال و هوای قسمت جدید مقصد نهایی و نوع کاری که در این قسمت انجام داده، صحبت میکند.
مقصد نهایی اولین فیلم ترسناک شماست. آیا از جمله طرفداران پروپاقرص فیلمهای ترسناک هستید؟
در کل، از طرفداران سرسخت و پروپاقرص فیلمهای سینمایی هستم. هیچ وقت این طور نبوده که به صورت خاص طرفدار یک ژانر سینمایی باشم. نمیتوانم بگویم چون این فیلم ترسناک را ساختهام، پس علاقه خیلی زیاد و خاصی به این نوع سینما دارم. خب، به صورت طبیعی خیلی زیاد فیلم تماشا میکنم و در بین آنها فیلمهای ترسناکی هم وجود دارد که دوستشان دارم، اما یک مساله را به شما بگویم. قبل از کارگردانی مقصد نهایی تعداد زیادی فیلم ترسناک تماشا کردم، زیرا میخواستم ببینم بقیه کارگردانان با قصه و موضوعاتی که در دست داشتهاند چه کردهاند و آنها را چگونه پرورش داده و ساختهاند.
شما قبل از فیلمساز شدن، کارهای زیادی را به عنوان پسزمینه شغلی در کارنامهتان دارید؛ کارهایی مثل بدلکاری و دستیاری کارگردانی، چطور شد که به سمت فیلمسازی آمدید؟ عشق آن را داشتید یا یک اتفاق ناگهانی بود؟
حدود 30 سال است که در حرفه سینما هستم. 15 سال آن را به عنوان دستیار کارگردان کار کردهام. یک سری کارها را هم هیچ وقت انجام ندادم. در برخی از شرح حالهایی که از من در سایتهای سینمایی نوشته شده، به شغلهایی اشاره کردهاند که هیچوقت با آنها سر و کار نداشتهام. اما به طور کلی، پسزمینهام پر از کارهای هنری است. ورودم به سینما با بدلکاری بود و پس از سالها اشتغال در این حرفه، به پشت دوربین رفتم و دستیار کارگردان شدم. طی این مدت همیشه وسوسه کارگردانی داشتم و فیلمساز شدن رویایی قدیمی است که همیشه با آن زندگی میکردم. همکاری با فیلمسازان مختلف به عنوان دستیار، برایم خیلی جالب بود و چیزهای زیادی از آنان آموختم. این کار مثل تجربهآموزی فیلمسازی بود. شما هنگام فیلمبرداری یک سکانس بزرگ اکشن حضور دارید و در کنار کارگردان کار میکنید. انگار که کار خودتان است. به مجرد آن که از سوی شرکت فیلمسازی نیولاین پیشنهاد کارگردانی فیلم را دریافت کردم، پذیرفتم با آنها همکاری کنم. وقتی یک فیلمنامه خوب مهیا شد، دیگر هیچ مشکلی وجود نداشت. این جور تغییر و تبدیل طبیعی بود که خیلی آرام و طبیعی صورت گرفت.
وقتی قرار شد فیلم را بسازید، نسخه اصلی و اول مقصد نهایی را تماشا کردید یا این که عمدا تلاش کردید از آن دور بمانید؟
میخواستم فیلم ما روی پای خودش بایستد و یک کار کاملا مستقل باشد. با این حال، نسخه اورژینال فیلم را تماشا کردم. میخواستم ببینم آنها چه کار کردهاند که توانستهاند یک چنین فیلم بسیار موفقی بسازند. زمان کارگردانی فیلمم، تلاش کردم بعضی از آنها را مورد استفاده قرار دهم، اما هدفم اصلا تقلید و این جور چیزها نبود. حتی در همین حال، تمام سعیام این بود که فیلم ما یک کار مستقل باشد که میخواهد حرف خودش را بزند. شاید بهتر باشد بگویم که عناصر موفقیتآمیز نسخه اصلی را گرفتم و سعی کردم آنها را در کار خودم بهتر ارائه دهم.
چیزی که بسیاری از منتقدان و تماشاگران در ارتباط با نسخه اورژینال دوست دارند، این است که فیلمی خاص نوجوانان بود، اما با آن که این فیلم نوجوانانه با حضور تعدادی بازیگر نوجوان قصهاش را تعریف میکرد، بزرگترها هم آن را بشدت پسندیدند و از آن استقبال کردند. وقتی فیلم خود را میساختید، متوجه این موضوع بودید و قصد داشتید همین راه را بروید؟
دقیقا و کاملا. قصه این مجموعه فیلم، عالی و بزرگ است. اکشن خیلی خوبی دارد و از نظر بصری کارهای زیادی میتوان روی آن انجام داد. احساس میکنم فیلم ما هم برای تماشاگران همان هیجان را به همراه داشته است. هدف ما این نبود که فقط آن دسته از تماشاگرانی را جذب کنیم که شیفته فیلمهای چاقوکشی از قماش «اره» و «جیغ» هستند. ما به انبوه بیشتری از تماشاگران فکر میکردیم.
چه چیز فیلمنامه بیشتر از هر چیز دیگری شما را جذب خودش کرد؟
نسخه اورژینال فیلم بسیار جذاب، هیجانانگیز و موفق بود. فیلم در کمال تعجب همگان فروش خیلی خوبی کرد و طرفداران خیلی زیادی برای خودش دست و پا کرد. فکر میکنم نویسندگان قسمت دوم فیلم، سطح قصه فیلم را در حد خوب و معقولی بالاتر بردند. همان طور که گفتم، من از تمام جنبهها و عناصری که در قصه نسخه اورژینال خوب جواب داده بود استفاده و سعی کردم آنها را بهبود دهم. در قصه فیلم خودمان چند چرخش ناگهانی گذاشتیم تا برای بیننده قابل پیشبینی نباشد. احساس میکردم خیلی جالب میشود اگر کاراکتر مرگ (این قاتل زنجیرهای قصه فیلم) با نوع کارهایی که میکند، این بار کمی با دفعات قبل فرق داشته باشد.
آیا از خودتان چیزهایی هم در دل فیلمنامه گنجاندید؟
بله. من کارگردان فیلم بودم و طبیعی بود که درخواست کنم چیزهایی به آن اضافه یا کم شود. 4 ماه روی فیلمنامه کار کردم و با نویسندگان آن بر سر بعضی چیزهای مشخص به توافق رسیدیم. تهیهکنندگان هم مخالفتی با آنها نداشتند. وقتی قرار شد کلید فیلمبرداری فیلم را بزنیم، همه از فیلمنامه راضی بودیم.
همه میدانیم که دیون ساوا بعد از حضور در قسمت اول فیلم در قسمتهای بعدی آن ظاهر شد و به قصه فیلم برنگشت. هنگام ساخت فیلم به این فکر نیفتادید که به او اشارهای کنید یا حداقل اشارهای به سرنوشت او کنید؟
فکر کردم بد نیست اگر گفته شود او در فاصله بین قصه دو فیلم میمیرد. به همین دلیل وقتی ما ریورس لارتر را پیدا میکنیم، او اشاره میکند که کاراکتر ساوا 5 ماه قبل مرده است.
جالب است که کاراکتر تونی تاد از قسمت اول به قصه فیلم شما برگشته است. نمیخواستید کاراکتر او را در فیلم بیشتر کرده و گسترش دهید یا چیزی شبیه آن را انجام دهید؟
او دقیقا همان چیزی است که در قصه نسخه اورژینال بود. او تعدادی نشانه در اختیار نوجوانهای قصه فیلم قرار میدهد تا با دنبال کردن آنها تلاش کنند یک بار دیگر کاراکتر مرگ را گول بزنند یا مانع از آن شوند که این کاراکتر به آنها نزدیک شود. او همان کاراکتری است که ما پیش از این هم دیدهایم؛ کاراکتری که تماشاگران فیلم دوستش داشتند.
قصد نداشتید در مقایسه با قسمت اول، زمان بیشتری را به او روی پرده سینما اختصاص دهید؟
خیر. او همان اندازه نقشی را دارد که در قسمت اول داشت و فکر میکنم همین مقدار نقش برایش کافی بود. نوجوانان قصه فیلم که درگیر مبارزه با مرگ هستند به دیدار او میروند تا شاید بتوانند جوابی برای مشکل عجیب و غریب خود پیدا کنند. آنها او را در یک محل کفن و دفن مردگان ملاقات میکنند؛ جایی که او مثل قسمت اول فیلم در حال کار روی یک سری جسد است.
این نکته که او در چنین محلی یک سری نشانه در اختیار بچهها قرار میدهد، معنی و مفهوم ویژهای دارد.
وقتی فیلم را میساختید چه چیزی بیش از هر چیز برایتان مهم بود؛ تعلیق بیشتر، بدلکاری افراطی یا صحنهآراییهای باشکوه و نفسگیر؟
هدف و قصد اصلی و نهاییام ساخت یک فیلم واقعی و معقول بود که هیجانانگیز و تکاندهنده باشد. وقتی فیلم را نگاه میکنید، متوجه میشوید این اکشن نیست که آن را به جلو میبرد. این قصه و فقط قصه است که همه چیز را به پیش میبرد. اما در دل همین قصه جذاب و جذبکننده ما اکشنهای فوقالعادهای را قرار دادیم تا تماشاچی را تحتتاثیر قرار دهد و بیشتر به دنبال خودش بکشد. در قصه فیلم، ما تعداد زیادی آدم داریم که کشته میشوند. این صحنههای قتل همگی هیجانانگیز خلق شدهاند و زیباییهای بصری خیرهکنندهای دارند. اما حتی با وجود این صحنهها، حرف اصلی و اول را قصه آن میزند.
زمانی که نوبت به سکانسهای قتل میرسد که جزو زیباترین صحنههای این مجموعهفیلم هستند و تماشاچی بیصبرانه منتظر است ببیند کاراکتر مرگ چگونه به سراغ قربانیان بختبرگشته خود میرود و آنها را چگونه به قتل میرساند آیا میخواستید خلاقیت تازهای را در دل کار خلاقه نسخه اورژینال وارد کنید؟
خب، سکانسهای قتل نسخه اورژینال بشدت زیبا هستند و بعید به نظر میرسد بتوان مشابه آنها را تکرار کرد. ولی قسمت جدید هر فیلم دنبالهداری تلاش دارد تا چیزی بهتر از نسخه اورژینال آن باشد. برای من هم این نکته مهم بود که این سکانسها را تا حد امکان زیبا، جذاب، ترسناک و در عین حال باورپذیر خلق کنم. هدف من هم مثل نسخه اصلی، شوکه کردن تماشاگران از دیدن این سکانسها بوده است. فراموش نکنید که ما در فیلم بیش از شش سکانس مرگ داریم، که سعی کردم عالی باشند.
فیلم کاری نوجوانانه است، ولی بسیاری از نوجوانان نمیتوانند آن را تماشا کنند. کاری برای حل این مشکل نکردید؟
طبیعی است که فیلمی مثل مقصد نهایی با درجهR به نمایش درمیآید. اگر میخواستیم فیلم را طوری آماده نمایش کنیم که تماشاگران بالای 13 سال بتوانند آن را تماشا کنند، باید صحنههای هیجانانگیز قتل کاراکترهای اصلی را حذف میکردیم. حذف این سکانسها هم فیلم را از محتوای اصلی آن میانداخت.
چه نوع واکنشی را از سوی تماشاگران فیلم انتظار داشتید؟
یک هیجان غیرقابل توقف. میخواستم آنها از ابتدا تا انتهای فیلم با هیجان روی صندلیهای خود بنشینند و آن را با ترس همراهی کنند. خیلی خوب میدانستم سکانس افتتاحیه فیلم که اتفاق و فاجعه اصلی دوبار، یک بار در ذهن کاراکتر اصلی و بار دوم در عالم واقعیت رخ میدهد باید بزرگ و هیجانانگیز باشد. تماشاچی باید یک سکانس عظیم فاجعه را در داخل زمین مسابقه اتومبیلرانی میدید. این سکانس باید تاثیر زیادی روی بینندهاش میگذاشت، تا او را برای دیدن سکانسهای هیجانانگیز بعدی فیلم آماده کند. در طول این سکانسهای هیجانانگیز، ما به تماشاچی فرصت میدهیم تا نفسی تازه کند. بعد از یک تنفس، دوباره یک سکانس هیجانانگیز داریم و این موضوع تا پایان فیلم، به همین شکل ادامه پیدا میکند.
فیلم شما هم پایانی باز دارد تا راه را برای تولید قسمتهای بعدی هموار کند.
دقیقا همینطور است. ماجراجوییهای این قصه هنوز هم ادامه دارد و فکر نمیکنم به این زودیها بتوان پایانی برای آن متصور شد.
منبع: رویترز
مترجم: کیکاوس زیاری
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد