گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

ما و چین؛ آرمان یا مصلحت

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته اند از جمله «آتش بازی فرزندان مائو»،«در دفاع از واقعیت»،«ارزان فروشی نکنیم!‌»،«قربانیان خاموش نسل‌کشی»،«قربانیان خاموش نسل‌کشی»،«ما و چین؛ آرمان یا مصلحت»،«قانون‌گرایی، سخت‌گیری نیست»،«ما به این وضع صدا و سیما عادت کرده ایم»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۶۵۴۷۰

رسالت:آتش بازی فرزندان مائو

«آتش بازی فرزندان مائو»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت است که در آن می‌خوانید؛مشخص نیست چرا هر کس می خواهد از چین سخن بگوید خود به خود گریزی به دوران مائوتسه تونگ یا حتی “سون یات سون”می زند و از جنبش بوکسورها و شورش دهقانان علیه حکومت وقت  چیانگ کای شک سخن می گوید.!بر هیچ کس پوشیده نیست که  چگونگی پیروزی مائوئیستها در انقلاب سال 1949 و چگونگی تکیه بر “ فرهنگ” به عنوان عنصری که می‌تواند بر اقتصاد سوسیالیستی تاثیر گذارد بحثهای پرطرفدار و جذابی هستند اما تاریخ پرافت و خیز سرزمین چین مانعی در برابر تمرکز بر شرایط فعلی این کشور ایجاد نخواهد کرد.

کشتار بی رحمانه مسلمانان اویغور در شهر ارومچی،واقع درایالت سین کیانگ مسئله ای نیست که نسل چهارم کمونیستهای چین بتوانند با استناد به سیاست درهای باز آن راتوجیه نمایند.!خشونت‌های شهر ارومچی  در اعتراض به کشتار کارگران اویغور در یک کارخانه در 26 ژوئن(5 تیرماه) آغاز شد. این اعتراضات سپس به سرتاسر شهر کشیده شد و به آتش کشیده شدن خودروها و شکسته شدن شیشه‌ها انجامید.بسیاری از مسلمانان اویغور معتقدند که حزب کمونیست چین سعی دارد  اعتقاد اسلامی، زبان و فرهنگ آنها را نابود کند اما در عوض دولت چین معتقد است که اویغورها باید به خاطر توسعه اقتصادی سریع ایالت سین کیانگ  که به احداث مدارس، بزرگراهها،و... در این منطقه کوهستانی وسیع انجامیده، سپاسگزار باشند.در هر صورت  هو جین تائوو ون جیابائو به عنوان رئیس جمهور و نخست وزیر جمهوری خلق چین باید فضای مناسبی را جهت طرح  دغدغه های مسلمانان اویغور فراهم می آوردند تا شاهد بروز فاجعه ای سخت علیه مسلمانان چینی نباشیم.بنابر این کمونیستهای پکن  هیچ گونه توجیهی در خصوص خشونت علیه اویغورها ندارند.اویغورها در ایالت سین کیانگ حدود 9 میلیون نفر جمعیت دارند.

مسلما این جمعیت (که البته  در قیاس با جمعیت میلیاردی چین اقلیتی کوچک محسوب می شود)از حکومت مرکزی خودانتظاراتی دارد که پاسخ این انتظارات سرکوب نیست.درگیریهای ارومچی میان او یغور‌های مسلمان و  هان ‌های کمونیست رخ داده و در آن بیش از هزارمسلمان کشته و زخمی گردیده اند.فاجعه ای که جای هرگونه توجیهی را از سوی مقامات ارشد چینی می بندد.
اویغورهای چینی برادران و خواهران مسلمان ما هستند و مصالحه در خصوص خون به ناحق ریخته شده آنها روا نیست.در این خصوص لازم است کمونیستهای چین سه نکته را مدنظر قرار دهند.

-1مسلمانان جمهوری اسلامی ایران به هیچ عنوان نسبت به حکومت مرکزی چین نگاه صفر یا صد نداشته و عطای خشونتهای ضداسلامی علیه اویغورها را به لقای رفتارهای سیاسی پکن نمی بخشند.بر این اساس رئیس جمهور و نخست وزیر جمهوری خلق چین باید نسبت به خشونت علیه  مسلمانان این کشور پاسخگو باشند.هوجین تائو و ون جیابائو “ملزم”به این پاسخگویی هستند و مسلمانان آگاه ایران و جهان در این خصوص کوچکترین درصدو درجه ای از اختیار را برای پکن قائل نمی باشند.همچنین مسلمانان دنیا بی صبرانه در انتظار عذرخواهی رسمی پکن هستند.

-2اگرچه شهر ارومچی و ایالت سین گیانگ باتحت تدابیر شدید امنیتی آرام است،اما مطالبات اصلی ایغورهای مسلمان که یکی از آنها مشارکت در پستهای سیاسی و اجتماعی می باشد به قوت خود باقی است.کمونیستهای پکن ناچارند جهت پیشگیری از تکرار حوادث اخیر نسبت به این مطالبات پیگیر وحساس باشند.در غیر این صورت وقوع درگیریهای مجدد میان اویغورهای مسلمان و هان های کمونیست غیر قابل اجتناب بوده ومسئولیت فجایع احتمالی بعدی نیز(ماننداین بار) بر عهده حکومت مرکزی چین خواهد بود.

-3چین به صورت بالقوه می توانست در دورانی که ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپایی مرتکب قتل و غارت در   عراق،افغانستان، لبنان، فلسطین، سودان، پاکستان،سومالی و... مرتکب گردیده ومورد نفرت شدید ملتهای جهان قرار دارند،به نمادی از احترام به حقوق بشر واقعی در نظام بین الملل تبدیل شود.اما کشتار مسلمانان اویغور این فرصت طلایی را از فرزندان مائو سلب نمود.اگرچه آب رفته را نمی توان به جوی بازگرداند،اما دلجویی از بازماندگان اویغور ،تامین خواسته های مسلمانان و ایجاد برابری های سیاسی در خصوص آنها می تواند تاحدودی جبران کننده فجایع اخیر ایالت سین کیانگ باشد.مقامات حزب کمونیست چین نیز به خاطرداشته باشند که آتش بازی آنها علیه اویغورهای بی دفاع دل مسلمانان جهان را به درد آورده است و نمی توان این نارضایتی عمومی را کتمان نمود.

آفتاب یزد: ارزان فروشی نکنیم!‌  

«ارزان فروشی نکنیم!‌»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می خوانید؛مقدمه: قبل از ورود به بحث اصلی، ذکر یک داستان خالی از لطف نیست. پدربزرگ من که خدا روحش را شاد کند داستان جالبی از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی نقل می‌کرد. ظاهراً گاه بعضی از افراد بـا مـراجـعـه بـه بـیـت آن مرجع بزرگ، به خاطر غـیـبـت‌هـایـی کـه از ایشان کرده بودند حلالیت می طلبیدند. یک بار آن مرحوم در جواب حلال خواهی ها گفته بود: «هر کسی از من غیبت کند او را حلال می‌کنم جز بعضی از طلبه‌ها و روحانیون!» وقتی علت را از آقای بروجردی سوال کردند ایشان پاسخ داده بود: «این افراد، ابتدا آنقدر به انسان فسق و فجور نسبت می‌دهند که نه تنها غیبت او بلااشکال نشود بلکه او را "واجب الغیبة ‌"‌می‌کنند.» حالا داستان بعضی رسانه‌ها و سیاستمداران ایرانی است که برای توجیه سکوت سوال برانگیز خود در برابر سرکوب مردم چین، مسلمانان آن کشور را همدست طالبان و عامل آمریکا معرفی می‌کنند! ‌

آنچه این یادداشت به آن می‌پردازد با فرض پذیرش موضعگیری پرابهام مسئولان دولتی و رسانه‌های نزدیک به دولت می‌باشد. از حدود یک هفته قبل سرکوب شدید معترضان چینی موجب واکنش‌های شدید در جهان اسلام و سایر کشورها گردید. حتی کشور ترکیه که معمولاً روابط خارجی خود را بدون تـوجـه بـه مناسبات ایدئولوژیک تنظیم می‌کند، خواستار تحریم کالاهای چینی شد. اما بعضی سیاستمداران ایرانی ترجیح داده‌اند که از کنار این حادثه بزرگ بگذرند. دقیقاً در همین شرایط، اخبار عجیبی در خصوص گسترش روابط تجاری ایران با چین منتشر شد. همچنین رسانه‌ها خبرهایی در خصوص پیشنهاد 42 میلیارد دلاری برای حضور چینی‌ها در پروژه‌های بزرگ نفتی منتشر کردند بدون آنکه مشخص باشد این قراردادها مستند به کدام مجوز مجلس است.

این پیشنهاد سخاوتمندانه، حتـی اگـر در شـرایط عـادی در اختیـار چینـی‌ها قرار می‌گرفت به اندازه کافی نگران کننده بود زیرا نه وعده‌های چینی‌ها چندان قابل اتکا می‌باشد و نه توان تکنولوژیک چین در حدی است که بتوان اختیار پروژه‌های بزرگ کشور را در اختیار آن کشور قرار داد اما ظاهراً عده‌ای صلاح مملکت خویش را در ایـن دیده‌اند که بدون توجه به ابراز نگرانی‌های داخلی، دست به اقدامی بزنند که می‌تواند در میان سایر ملت‌ها به ویژه مسلمانان، چهره نامطلوبی از کشـورمـان تـرسیـم کنـد. پـس لابد این همراهی بـا چینـی‌هـا با هدف بزرگتری صورت می‌گیرد که مسئولان دولتی بایستی به نحو مقتضی به اقناع افکار عمومی بپردازند. اهمیت این »قانع سازی داخلی« از آنجـا نـاشـی مـی‌شـود که بررسی سابقه بسیاری از همراهی‌ها با چین و روسیه، نشانگر شکستن سریع چینی‌ها در برابر تلنگرهای غرب است؛ ضمن آنکه شبـه‌ابـرقـدرت چیـن-مـانند روسیه - هیچگاه از اختیارات بین‌المللی خود به نحو مطلوب به نفع ایران استفاده نکرده است. مثلاً‌ در سه سال گذشته که پرونده ایران در شورای امنیت قرار داشت و چهار قطعنامه ضدایرانی صادر شد چینی‌ها نه تنها در برابر تحریم‌های سیاسی بر علیه ایران از حق وتو استفاده نکـردنـد بلکه حتی حاضر نشدند برای دلخوشی دوستان ایرانی خود را‌‌ی ممتنع به گلدان را‌‌ی گیری شورای امنیت بیندازند. این در حالی است که در همین مدت، چینی‌ها دوبار از حق وتو برای جلوگیری از محکومیت رهبران زیمبابوه و میانمار استفاده کرده‌اند. در چنین شرایطی به نظر می‌رسد تذکر این نکتـه بـه دولـت نهـم ضروری است که مبادا در محاسبات اقتصادی و سیاسی با چینی‌ها، در برابر این دولت فرصت‌طلب »ارزان فروشی« کنند.

اگر انتخاب چین به عنوان شریک استراتژیک در بزرگترین قراردادهای نفتی، متکی به توجیهات فنی و اقتصادی است دولتمردان بایستی بلافاصله به فکر رفع نگرانی کارشناسان داخلی باشند اما اگر این کار ناشی از ضرورت‌های سیاسی است بایستی به این پرسش اساسی پاسخ داده شود که چین چه توقعی از ایران دارد و در برابر آن، چه امتیازی نصیب ایران خواهد شد؟ اگر جلوگیری از تشدید تحریم‌های ضد ایرانی، مورد نظر دولتمردان است چرا تاکنون به گونه‌ای سخن گفته شده که گویی نه تنها تحریم‌ها، مشکلی ایجاد نکرده بلکه به نفع کشورمان بوده است. اگر اینگونه باشد قاعدتاً جلب مساعدت فرضی - و کـم‌احتمـال- چینـی‌هـا در برابر تحریم‌های بین‌المللی، آنقدر ارزش ندارد که به خاطر آن نسبت به تحولات اخیر چین، سکوت شود. البته یک فرض خوشبینانه آن است که سکوت فعلی، طلیعه تغییر در سیاست خارجی ایران باشد به گونه‌ای که اظهارنظر درخـصـوص تـحولات سایر کشورها حتی‌الامکان با در نظر گرفتن همه پیامدهای سیاسی و اقتصادی برای کشورمان صورت گیرد. اگر این تغییر، عامل اصلی سکوت بی‌سابقه در برابر تحولات چین باشد بایستی آن را به فال نیک گرفت و در انتظار اعمال این »تغییر« در تنظیم روابط با کشورهایی نشست که نقش‌آفرینی آنها در تحولات مرتبط با ایران، بسیار گسترده‌تر از چینی‌های کم‌خاصیت است. روزهای آینده نشان خواهد داد که متولیان دیپلماسی خارجی کشور تا چه حد نقش‌واقعی ایران و قیمت این نقش در تحولات بین‌المللی را می‌شناسند.
 
کیهان:در دفاع از واقعیت

«در دفاع از واقعیت»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛تحلیل محافل غربی از مسائل ایران هرگز آنقدر دقیق نبوده که بتوان آن را به عنوان یک نگاه استراتژیک جدی گرفت. غربی ها همواره از تحولات ایران «چیزکی» می فهمیدند و خودشان هم می دانستند و می گفتند که آنچه می دانند در قیاس با آنچه نمی دانند ولی باید بدانند تقریبا هیچ است. یک بار یکی از تحلیلگران مسائل ایران در واشینگتن گفته بود ما اگر «ندانسته هایمان درباره ایران» را زیر پایمان بگذاریم، سرمان به سقف آسمان خواهد خورد و بعد توصیه کرده بود امریکا قبل از هر اقدامی درباره ایران، فکری به حال پر کردن این شکاف اطلاعاتی عمیق بکند. از دید این دسته از تحلیلگران -که تعداد آنها در امریکا و اروپا کم نیست- اقداماتی مانند گشایش یک دفتر دیپلماتیک در تهران که بتواند گزارشی از«متن وقایع» ارسال کند و مذاکره مستقیم -حذف واسطه ها- با ایران، قبل از آنکه ارزش دیپلماتیک داشته باشد ارزش اطلاعاتی دارد و به امریکایی ها کمک می کند از توهم درباره ایران خارج شوند و «با چشم باز جلو بروند».

پی گیری آنچه غربی ها این روزها درباره ایران می گویند نشان می دهد چشم هایشان در ایران نه فقط بازتر نشده بلکه همان مختصر دید سابق خود را هم بالکل از دست داده اند. وقتی کسی محیطی را نمی بیند (یا درست نمی بیند) ولی اصرار دارد درباره آن تحلیل های کشاف ارائه کند، لاجرم به دام مالیخولیا خواهد افتاد و این اتفاقی است که اکنون درباره اکثر امریکایی ها و اروپایی هایی که خود را کارشناس امور ایران فرض می کنند، رخ داده است.

یکی - دو گزارش منتشر شده وجود دارد که نشان می دهد سرویس های اطلاعاتی غربی، از قبل -والبته با خشم و ناامیدی- می دانستند که احمدی نژاد انتخابات ریاست جمهوری در ایران را خواهد برد. لااقل در مورد سازمان سیا، روزنامه واشینگتن پست جزئیاتی از تحلیل داخلی آن در مورد قطعی بودن پیروزی احمدی نژاد را هم منتشر کرد. با این حال، رسانه های غربی که بعید است از تحلیل دستگاه های امنیتی کشورهای خود بی خبر بوده باشند، از چند روز قبل از انتخابات میرحسین موسوی را پیروز قطعی انتخابات خواندند و پیشاپیش به تحلیل شرایط ایران پس از روی کار آمدن دولت اصلاح طلب مشغول شدند. وقتی کسی می داند کاندیدایش انتخابات را خواهد باخت اما پی در پی در گوش او و دیگران می خواند که همه چیز تمام است و پیروزی مبارک باد، چه هدفی می تواند داشته باشد؟! آیا اگر فرض کنیم او در حال عملیات روانی روی کاندیدای مورد نظر و هوادارانش، برای ایجاد ناآرامی پس از اعلام نتیجه انتخابات بوده، حرف نامعقولی زده ایم؟ این نکته را داشته باشید.

در روزهای اخیر، لب لباب قریب به اتفاق تحلیل های رسانه های غربی درباره ایران این است که نتیجه انتخابات 22 خرداد، یک شکاف عمیق درون نظام ایران از یک طرف و در متن جامعه ایرانی از سوی دیگر پدید آورده که به هیچ شکلی قابل رفوکاری نیست. این شکاف به تولید انواعی جدید از اعتراض و ناآرامی در ایران منجر خواهد شد که حکومت از مهار آن ناتوان است و نهایتا در زمانی نه چندان بلند «بحران مشروعیتی» غیر قابل علاج برای کل نظام بوجود می آورد. این تحلیل البته کمی جدید است. تا یک هفته پیش، رسانه های غربی و سوپر تحلیلگران امور ایران، با مشاهده چند فقره آتش سوزی در خیابان های تهران، با ذوق زدگی تمام از وقوع یک انقلاب در ایران و فروپاشی قریب الوقوع نظام جمهوری اسلامی خبر می دادند. اکنون اما پس از گذشت چند روز و با مشاهده اینکه پروژه «انقلاب بزرگ» (؟!) بیشتر از یک هفته دوام نیاورده و همه چیز در تهران کاملا عادی است، ظاهرا تصمیم گرفته اند وقوع انقلاب را کمی عقب بیندازند و مخاطبان خود را به «آینده» ارجاع بدهند! تنها با مطالعه سیر این تحلیل ها و تامل در آن است که خواهیم فهمید که اولا غربی ها تا چه حد از درک حقیقت آنچه در ایران می گذرد عاجزند و ثانیا اهداف واقعی خودفریبی هایی از این دست چیست. چرا رسانه های غربی در حالی که می دانستند موسوی انتخابات را باخته، همه انرژی خود را بر مسلم جلوه دادن پیروزی او متمرکز کردند؟ چرا نا آرامی هایی محدود در برخی مناطق تهران را انقلاب خواندند و مهم تر از همه چرا با وجود این همه سوء تفاهم و لطیفه گویی که نشان دهنده عمق ناآگاهی آنها از توانایی های نظام جمهوری اسلامی برای حل مسائل داخلی خود و جنس پیوندهای مردم و نظام است، اکنون به خود حق می دهند درباره آینده نظام ایران پیشگویی کنند؟

کلید فهم مسئله اینجاست که رسانه ها و تحلیلگران غربی یا قادر به تفکیک پروژه هایی که توسط دولت های خود آنها برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی طراحی و اجرا شد و البته ناکام ماند، از «واقعیات» ایران نیستند یا خود را به نفهمی زده اند. آشوب در ایران پروژه غرب و برخی عوامل آگاه یا ناآگاه داخلی بود نه واقعیتی برخاسته از متن جامعه ایرانی. بی بی سی و شبکه رادیو تلویزیونی فارسی زبانان آمریکا می توانند صبح تا شام از افسانه هایی مانند «خیل کشتگان»، «حضور میلیونی معترضان در تهران»، «همه ایران یکپارچه اعتراض است» و لطیفه های دیگری از این دست حرف بزنند و می زنند. مهم این است که ببینیم واقعیت چیست و این رسانه ها تا چه حد خیالات پریشان و آرزوهای ناکام مانده خود را به نام واقعیت جا می زنند. حقیقت این است که اکنون قریب به اتفاق کسانی که به کسی غیر از محمود احمدی نژاد رای داده اند پذیرفته اند که نظام رای آنها را خوانده و چیزی را از قلم نینداخته است. این عده در نظرسنجی هایی که اخیرا انجام شده ضمن اذعان به اینکه رای آنها خوانده شده این را هم پذیرفته اند که این رای برای رییس جمهور شدن کاندیدای آنها کافی نبوده و اگرچه 13 میلیون رای کمی نیست، اما کس دیگری هست که رای بیشتری آورده است. مطابق همین نظرسنجی ها مردم ایران تقلب را بازی سیاسی و جرزنی بازندگان می دانند و تاکید می کنند که اگر واقعا خطایی به این بزرگی رخ داده بود مدعیان نباید برای اثبات جزئی از آن این همه به زحمت می افتادند و آخر کار هم ناکام می ماندند. حتی سیاسیونی هم که تا چند روز بعد از انتخابات تصور می کردند کل مملکت صندوق رای سر کوچه آنهاست اکنون درگوشی به هم می گویند «انتخابات سالم بوده و داستان ابطال را باید کنار گذاشت». غربی ها اما اگر خوش بین باشیم به دلیل ناآشنایی عمیق با آنچه واقعا در ایران می گذرد و اگر بدبین باشیم با هدف ایجاد فتنه، علاقه ای به ترک داستان سرایی و رجوع به واقعیات از خود نشان نمی دهند. در حالی که آشوب یک پروژه بوده و خنثی شده، صبح تا شب می گویند«مردم» به اعتراضات خیابانی خود ادامه خواهند داد! ایران 70 میلیون جمعیت دارد. چرا در روز 18 تیر 88 با وجود آن همه انرژی که ماشین پروپاگاندای غرب مصرف کرد 700 نفر هم به خیابان نیامدند؟ این مردم کجا هستند تهرانی ها آنها را نمی بینند اما بی بی سی و VOA هر روز از قول آنها بیانیه می دهند و خطابه می خوانند؟!

نگاه پروژه ای ابهام را حل می کند. تا دیروز پروژه ای وجود داشت برای ناآرام کردن ایران و بلکه وارد آوردن ضربات اساسی به امنیت کشور و امروز هم پروژه ای هست برای بی اعتبار نشان دادن دولت در داخل و خارج از ایران. مجری هر دو پروژه دشمن است و تعداد معدودی نوکر بی یا با جیره و مواجب در داخل. اما رسانه های غربی که نمی توانند بگویند اول و آخر همه این داستان ها خودمان هستیم پس چاره ای نمی ماند الا اینکه توهمات خود را به خواسته های موجودی خیالی به نام «مردم» نسبت بدهند که معلوم نیست کیست و کجاست. واقعیت اما در هر حال خود را به عملیات روانی تحمیل خواهد کرد. واقعیت این است که پروژه آشوب هرگز بدنه مردمی پیدا نکرد چون مردم عادی آشوبگر نیستند و اگر هم اعتراضی داشته باشند راه برطرف شدن آن را مسدود نمی بینند. پروژه دوم هم ناکام خواهد ماند چون اعتبار و مشروعیت دولت به رایی است که مردم ایران «واقعا» در صندوق ریخته اند و آنها هم خود خوب می دانند به چه کسی رای داده اند. این اعتبار اجتماعی به مثابه پشتوانه ای بی ماننند برای دولت در اتخاذ تصمیمات بزرگ عمل خواهد کرد و هر لحظه ضرورت پیدا کند قابل به صحنه آمدن است.
فیلسوفان می گویند فهم ما از واقعیت شاید، اما خود واقعیت هرگز خطا نمی کند.

اعتماد ملی:قربانیان خاموش نسل‌کشی 

«قربانیان خاموش نسل‌کشی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی اعتماد ملی به قلم محمد شریف است که در آن می‌خوانید؛آنچه که در چین اتفاق می‌افتد. در زمره خطیرترین جنایاتی است که علیه بشریت به وقوع می‌پیوندد. قتل اعضای گروه‌های مذهبی که به صورت اقلیت در چارچوب مرزهای ملی یک کشور زیست می‌کنند، ایراد صدمه شدید به سلامت جسمی یا روحی آنها، قراردادن عمدی گروه‌های مذهبی در وضعیت نامناسبی که به زوال جسمانی کلی یا جزئی آنها منجر می‌گردد، ارکان اصلی تعریف ژنوسید شمرده می‌شوند. کشتار ارامنه توسط دولت وقت ترکیه در خلال جنگ اول جهانی در زمره اولین نمونه‌های جنایت علیه بشریت است. این نگرش که آیا دولت چین راسا مباشر قتل مسلمانان اویغور شمرده می‌شود، با این وضعیت که این جنایت به واسطه گروه‌هایی صورت می‌پذیرد که لباس نظامیان چینی را به تن ندارند ولی عملا تحت حمایت آنان مرتکب قتل اقلیت مسلمانان می‌شوند، آثار حقوقی یکسانی دارد. برای تحقق قتل کافی است که در لحظه ارتکاب متهم یا افراد تحت حمایت او قصد کشتن یا وارد کردن آسیب جدی به تمامیت جسمی قربانی را با آگاهی از اینکه این آسیب می‌تواند منجر به مرگ گردد، حتی اگر قربانی تلف نشود، داشته باشد. این تعریف را دادگاه بین‌المللی رواندا ارائه نموده است. قضیه رواندا مشابهت‌های آشکاری با وضعیت مسلمانان اویغور در چین دارد.

دیوان رسیدگی‌کننده به جنایات رواندا ایراد صدمه جدی به تمامیت روانی قربانی به منظور نابود کردن یک گروه خاص را موجب ایجاد مسوولیت قتل برای دولت متهم برشمرده است. علاوه بر این پیشینه وضعیت اقلیت مسلمان مستقر در ایالت سین‌کیانگ چین دلالت دارد که دولت چین در صدد تغییر در ترکیب جمعیتی مناطقی که زیستگاه اصلی مسلمانان است و در آنجا اکثریت را تشکیل می‌دهند برآمده است. کنوانسیون ژنوسید (1948) پاکسازی قومی را صراحتا در زمره مصادیق ژنوسید برنشمرده است ولی این کمبود در پرتو رویه قضایی بین‌المللی مرتفع شده است و پاکسازی قومی به عنوان یکی از اشکال ژنوسید مورد پذیرش رویه قضایی بین‌المللی قرار گرفته است. اعمال دولت چین نشان می‌دهد که در پی حصول نتیجه یک قصد خاص یعنی تغییر بافت جمعیتی در مناطق مسلمان‌نشین بوده است.

در قضیه رواندا فجایع بی‌شماری که علیه اقلیت قومی توتی رخ می‌دهد و این واقعیت که قربانیان صرفا به لحاظ تعلق به گروه توتی به صورت سیستماتیک هدف قرار می‌گیرند، برای صدور کیفرخواست علیه متهمین (منجمله کامباندا عنوان نخست‌وزیر) کفایت نموده است. سکوت جامعه بین‌المللی در برابر ارتکاب جرم علیه مسلمانان اویغور بار دیگر تاثیر‌پذیری حقوق از منافع ملی دولت‌ها را در صحنه بین‌المللی بارز می‌سازد. کشورها و گروه‌ها و احزاب سیاسی که در برابر فاجعه انسانی غزه واکنش نشان دادند، در حال حاضر در برابر فاجعه انسانی که در چین مسلمانان را به قربانگاه ‌کشانده سکوت پیشه نموده‌اند و این سکوت وهن‌آور دلیلی جز توجه به روابط دوستانه با چین و سکوت در برابر جنایات نظامیان این کشور در برابر قتل مسلمانان نمی‌تواند داشته باشد و حقیقت بار دیگر به مسلخ مصلحت کشانده می‌شود. این اندیشه که دادگاه‌های چین عاملان جنایت و قتل مسلمانان اویغور را محاکمه و مجازات نمایند، صرفا می‌تواند برای برائت در اذهان آزاداندیشان به کار گرفته شود. دولت چین نشان داده که در این قبیل موارد تمایلی برای محاکمه جانیان نداشته، کما اینکه عاملان جنایت میدان تیان‌آن‌من هیچگاه تحت پیگرد قرار نگرفتند. در قضیه دارفور شورای امنیت سازمان ملل متحد توانست با ارجاع قضیه به دیوان کیفری بین‌المللی موجبات صدور قرار جلب بین‌المللی عمر البشیر را فراهم آورد ولی در این جنایت عضویت دائم چین در شورای امنیت و برخورداری از حق وتو چنین احتمالی را مرتفع می‌نماید.


ایجاد دادگاه‌های اختصاصی یوگسلاوی و رواندا نیز با مداخله شورای امنیت میسر گردید و به همان دلیل که احتمال پیگرد سران جنایتکار چین از طریق ارجاع قضیه به دیوان کیفری بین‌المللی منتفی است. برخورداری دولت متهم از حق وتو در شورای امنیت امکان تشکیل دادگاه اختصاصی را نیز ممتنع می‌سازد. تردیدی نیست که صلح بدون عدالت به دست نمی‌آید. شورای امنیت که وظیفه اصلی تامین صلح و امنیت بین‌المللی را بر عهده دارد، چگونه می‌تواند عدالت در مورد متهمان پاکسازی مسلمانان اویغور را اعمال نماید؟ آیا شورای حقوق‌بشر سازمان ملل متحد که تصمیمات آن از تضامین کافی برخوردار نیست درصدد رسیدگی به جنایات رخ داده در چین که مسلمانان اویغور قربانی آن هستند، برخواهد آمد؟ در حال حاضر این شورا در حال رسیدگی به جنایات نظامیان اسرائیل در فاجعه غزه هستند، آیا روش‌های مورد عمل در مورد مسلمانان غزه را در مورد مسلمانان اویغور نیز به کار خواهد بست؟ در شورای حقوق بشر پدیده‌ای به نام حق وتو وجود ندارد ولی در حال حاضر سکوت دولت‌هایی که در جریان غزه و در حمایت بحق از مسلمانان غزه سینه چاک کرده بودند، احتمال اعمال همان حمایت‌ها را در مورد مسلمانان اویغور منتفی می‌سازد.

نکته عبرت‌آموزی که در فاجعه انسانی مسلمانان اویغور بارز گردیده این است که دولت چین نیز اتهام کلی دخالت خارجی را عنوان می‌سازد. گویا متهم ساختن دولت‌های خارجی می‌تواند مجوزی جهت ارتکاب جرم علیه اتباع این قبیل کشورها را فراهم آورد.
با این حال تردیدی نیست که وجدان بیدار انسان‌ها همان قضاوتی را که در فاجعه مسلمانان غزه داشتند در مورد فاجعه مسلمانان اویغور خواهند داشت همچنین تردیدی نیست که قرار جلب بین‌المللی که برای عمر البشیر به لحاظ ارتکاب جنایت علیه مردم دارفور صادر شد، برای رئیس دولت چین صادر نخواهد شد، اما وجدان عمومی جامعه بشری در مورد این جنایت چشمانی باز خواهد داشت. هر چند که جنایتکارانی که مناصب دولتی را اشغال کرده‌اند، بر اعمال هم نظارت نمی‌کنند، ولی مردم آنها جنایات مشابه آنان را رصد می‌کنند و همانگونه که قتل‌عام ارامنه هیچگاه از وجدان بشریت سترده نشده، جنایت سران جنایتکار دولت‌ها چه در چین و چه در هر نقطه دیگری هیچگاه به فراموشی سپرده نخواهد شد، هر زمان این زخم‌ها دهان باز می‌کنند تا روزی عدالت در مورد آنان اجرا شود.
 
ابتکار: ما و چین؛ آرمان یا مصلحت

«ما و چین؛ آرمان یا مصلحت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم محمدحسین اکبری است که در آن می‌خوانید؛کشتار مسلمانان بی دفاع چین یکی از وقایع دردناک روزهای گذشته بود که دل هر مسلمان و آزاده ای را در سراسر جهان آزرده  ساخت. ملت مسلمان و شریف ایران نیز که همیشه مدافع مظلومان و مستضعفین بوده اند نیز از این حادثه ناگوار غمگین و نسبت به آنان احساس همدردی نموده اند. در این میان واکنش دولت به این قضیه به یکی از سوژه های روز تبدیل شده که در سایت ها و مطبوعات مورد بحث و چالش قرار گرفته و آنچه جالب است سو» استفاده برخی قرار گرفته است که مجموعه دولت را به مسامحه کاری و مصلحت اندیشی متهم می کنند.

البته ناگفته نماند که همین دوستان قبل از انتخابات بارها می گفتند که فلسطین و هولوکاست مسئله ما نیست و دولت نباید در امور داخلی دیگر کشورها دخالت کند.اما آنچه که می تواند در این مسایل چراغی فرا روی ما باشد، سخن مقام معظم رهبری در یکی از جمع های دانشجویی در پاسخ به یکی از دانشجویان فرمودند:«یکی از دانشجویان عزیز مطرح کردند که «شما می گویید دانشجویان مصلحت اندیش نباشند. حالا ما آرمانگرا، پس چرا گاهی اوقات بعضی از دستگاههای اجرایی مصلحت اندیشی می کنند; این دو چگونه قابل جمع هستند؟» من این نکته را بگویم که مصلحت اندیشی بد، منفی و ضدارزش نیست.

مصلحت اندیشی یعنی دنبال مساله ای که مصلحت است، رفتن. این که موضوع بدی نیست. این را بدانید که دستگاه اجرایی کشور در تعامل بسیار دشوار خود در دنیا، بر سر دوراهی هایی قرار می گیرد که مجبور می شود مصالحی را در نظر بگیرد; چون اداره کشور و کار اجرایی، کار خیلی سختی است. مثال آن، این است که وقتی کسی از پای تلویزیون کوهنوردی را می بیند که با زحمت و قدم به قدم جلو می رود، با خودش می گوید: یک ذره زودتر و تندتر قدم بردار تنبل! او پای تلویزیون نشسته، در آن ارتفاع چندهزار متری و در آن وضعیت قرار ندارد که ببیند این کار چقدر عملی است.... به هرحال، کار اداره کشور کار سختی است و البته مصلحت، هیچ اشکالی هم ندارد; ما به آنها ایراد نمی گیریم. البته حواسمان هم جمع است که آنها همیشه غرق در مصلحت نشوند و بنده با توجه به مسوولیتم به این موضوع توجه می کنم.

اگر شما جوانان نگاه به قله های آرمانی را کنار بگذارید، برآیند غلطی به وجود خواهد آمد. برآیند آرمانگرایی شما و چالش مسوولان با مصلحتها، برآیند معتدل و مطلوبی خواهد شد; اما اگر شما هم دنبال مصلحت گرایی رفتید و گرایش مصلحت اندیشانه -یعنی صددرصد با واقعیتها کنار آمدن -وارد محیط فکری و روحی دانشجو و جوان شد، آن وقت همه چیز به هم می ریزد و بعضی آرمانها از ریشه قطع و گم خواهد شد.

دانشجویان نباید آرمان گرایی را رها کنند. توقع من از شما عزیزان این است که پایه های معرفتی خودتان را در همه زمینه ها عمیق و مستحکم کنید.»آنچه از سخنان معظم له فهمیده می شود این است که با توجه به اینکه کشور ما هنوز یک ابرقدرت جهانی نیست و در زمینه هایی تعامل با دنیا ضروری است، مسئولین نمی توانند بطور صددرصد بر طبق آرمان ها عمل نمایند و یا بطور همزمان در چندین جبهه با دنیا وارد جنگ شوند. از طرفی دیگر کارشناسان این نکته را هم مد نظر دارند که در بعضی موارد همه ملت حاضر نیستند هزینه های این آرمان خواهی را بدوش بکشند. از سوی دیگر ملاحظات دیگری نیز گاهی در میان است.

بعنوان مثال کسی دولت را بدلیل عدم حمایت از طالبان سرزنش نمی کند، چرا که این جریان  که در ظاهر مسلمان هستند، دارای عقایدی رادیکالی می باشند. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که به هر حال چین کشوریست که در شورای امنیت و 1+5 مواضع معتدل تری نسبت به ما داشته  است.با تمام این اوصاف به نظر می رسد جمهوری اسلامی در برخورد با این قضیه دو سری واکنش باید انجام دهد: الف) واکنش دولت و نظام. ب) واکنش احزاب، تشکل های دانشجویی و نهادهای مردمی .NGO

 الف) واکنش دولت و نظام.
از آنجا که در دولت، وزارت امور خارجه و بدنه نظام کارشناسان و نخبگان زیادی هستند که تصمیمات مقتضی را بر اساس منافع ملی و مصالح اسلام و کشور می گیرند، پس نیازی به توضیحی در اینجا نیست. اما شاید بتوان چندین پیشنهاد را مطرح کرد:
1-تماس وزیر امور خارجه با همتای چینی خود و بیان این نکته که دولت ایران تحت فشار افکار عمومی است و درخواست رعایت عدالت در برخورد با مسلمانان و غیرمسلمانان.
2-اعلام آمادگی برای ارسال کمک های انسان دوستانه.
3-تجدید نظر در برخی قراردادهای همکاری در صورتی که امکان جایگزینی پیمانکاران دیگری وجود دارد.
4-درخواست از پیمانکاران چینی فعال در ایران برای انعکاس نظرات ملت ایران به دولت مطبوعشان.
5-اقدامات غیرمستقیم و غیررسمی و غیرعلنی از طریق کشورهای ثالث و یا گروه های محلی.
 ب) واکنش احزاب، تشکل های دانشجویی و نهادهای مردمیNGO .
در این بخش دیگر نیازی به رعایت مصلحت نیست و می توان آرمان گرایانه برخورد کرد. در این زمینه چندین کار می توان کرد.

1-اعلام انزجار از این کشتار در قالب دادن بیانیه ها و تجمع های دانشجویی در مقابل سفارت چین، اطلاع رسانی در سایت ها و روزنامه ها، تشکیل گروه های داوطلب انسان دوستانه برای اعزام در صورت امکان و....

2-مطالعه و شناخت دقیق تمامی ابعاد این قضیه در دانشگاهها. چرا که به نظر می رسد کار تئوریک در این زمینه به اندازه کافی موجود نیست. وضعیت مسلمانان منطقه، بررسی بخش تبت، بررسی امکان استقلال این منطقه، بررسی امکان فروپاشی چین کمونیست،...

3-تلاش ملی برای قطع وابستگی و حرکت به سمت اقتدار بیشتر ایران اسلامی.

سخن پایانی اینکه توجه شود که کارشناسان و مسئولین کشور بر اساس منافع ملی و مصالح جهان اسلام تصمیم گیری می کنند و نباید این تصور برای عده ای پیش آید این مسئله با مسئله فلسطین و یا مسئله چچن دارای یک راه حل می باشند و یا همان تصمیمی که برای فلسطین اتخاذ می شود برای چین نیز قابل اجراست و یا بلعکس تصمیمی که برای چین اخذ  شده در فلسطین نیز اعمال شود. ماهیت این مسائل کاملا از هم متفاوت بوده و راه حل های جداگانه ای را می طلبد.به امید رهایی تمامی مستضعفین از چنگال مستکبرین.

اعتماد:برای وجدان های آسوده

«برای وجدان های آسوده»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی اعتماد به قلم بهروز بهزادی است که در آن می‌خوانید؛دیروز با یکی از غم انگیزترین خبرهای دوران روزنامه نگاری ام روبه رو شدم؛ خبری که گروه حوادث روزنامه از یک دادگاه تهیه کرده بود. رنج خواندن این خبر هنوز بر قلبم سنگینی می کند. این خبر خود یک کیفرخواست، کیفرخواستی برای همه ما است، ما که فراموش کرده ایم «بنی آدم اعضای یک پیکرند». راستی هنوز نگفته ام این خبر چیست، گرچه مشروح آن را می توانید در صفحه حوادث روزنامه بخوانید، ولی خلاصه آن از این قرار است؛ مردی تراشکار که دچار نقص عضو می شود، کارش به بیکاری و خانه نشینی می کشد چون کارفرما او را بیمه نکرده بوده، نمی تواند حقوق بیکاری یا بازنشستگی دریافت کند، بخور و نمیر روزگار می گذراند تا اینکه در 62 سالگی از همه جا ناامید تصمیم می گیرد خود و همسرش را بکشد تا از فقر و مسکنت رهایی یابد، ابتدا همسرش را می کشد وقتی نوبت به خودش می رسد می هراسد... و او به عنوان یک قاتل در ساحت دادگاه قرار می گیرد. اینک مردی مانده است که هم دستانش به خون همسرش آلوده است و هم با درد فقر باید بسازد.

مردی مانده است که پس از سال های سیاه فقر و فاقه، اینک باید سال های سیاه دیگری را در زندان بگذراند. او بر اساس هر قانونی گناهکار است، ولی می خواهم بپرسم آیا کارفرمای او که از بی اطلاعی او سوءاستفاده کرده و او را بیمه نکرده است، گناهکار نیست؟ آیا همسایگانی که شب را آسوده سر بر بالین می گذاردند ولی در کنار خانه شان زن و مردی گرسنگی می کشیدند، گناهکار نیستند؟ گناهکار که نه، شرمسار نیستند؟ با دقت به ابعاد این فاجعه بنگرید، از کنار آن با بی تفاوتی رد نشوید. ما را چه شده است؟ چرا در کنار ما و در جامعه ما چنین افرادی وجود دارند و اگر وجود دارند چرا کسی به یاری شان نشتافته است.

این جنایت در واقع کیفرخواستی علیه همه ما است؛ همه ما که با واژه مقدس انسان شناخته می شویم. پیشنهاد می کنم تک تک شما خوانندگان خبر صفحه 15 را بخوانید، آن را برای یکدیگر تعریف کنید و از همه بخواهید چشمان شان را باز کنند. به اطراف خود با دقت بنگرند. مبادا در خانه یی در اطراف ما سری گرسنه بر بالین گذارده شود. فراموش نکنیم آدمیان در برابر هم وظایفی دارند که در هیچ حالتی نباید فراموش شود.زندگی این یکی گرچه با رنج و اندوه تمام شد،ولی دیگری را دریابید.دیگری یا دیگرانی که رنج،فقر،فلاکت و مسکنت آنان را به خودکشی یا دیگرکشی می کشاند.

جمهوری اسلامی:افغانستان باتلاقی مخوف تر از عراق

«افغانستان باتلاقی مخوف تر از عراق»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛رئیس جمهور آمریکا دیروز گفت : « روزهای سختی برای آمریکا در افغانستان در پیش است . » این سخن اوباما نشان می دهد شرایط در افغانستان به سرعت برای نیروهای غربی وخیم می شود . طی 10 روز اخیر 15 نظامی انگلیسی در افغانستان کشته شده اند . این موضوع افکار عمومی انگلیس را شدیدا علیه دولتمردان آن کشور برانگیخته است . این درحالی است که وضعیت نیروهای آمریکایی نیز بهتر از انگلیسی ها نیست و طبق آماری که هفته جاری وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد شمار کشته های ارتش آمریکا در جنگ افغانستان به 657 نفر رسیده است.

هم اکنون حدود 68 هزار نظامی آمریکایی و 9 هزار نظامی انگلیسی در کنار شمار دیگری از نیروهای کشورهای عضو ناتو در نقاط مختلف افغانستان مستقر هستند.

هشت سال قبل دولت تحت سیطره جناح جنگ طلب آمریکا به بهانه انفجارهای 20 شهریور 1380 نیویورک به افغانستان لشکرکشی کرد. بهانه ای که پس از گذشت هشت سال همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد و بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان آن حادثه را ساخته و پرداخته سازمان های جاسوسی خود آمریکا و رژیم صهیونیستی می دانند که با هدف دستیابی به اهدافی خاص طرح ریزی و اجرا شد.
در آن زمان جرج بوش رئیس جمهور جنگ افروز آمریکا با سواستفاده از فضایی که پس از انفجارهای نیویورک پدید آمد و با سوار شدن بر موج خشم جامعه آمریکا ولی البته با هدف تامین منافع دراز مدت آمریکا در منطقه خاورمیانه و تثبیت موقعیت متزلزل رژیم صهیونیستی به افغانستان لشکرکشی کرد.

جرج بوش زمانی که نیروهای ارتش آمریکا رابه افغانستان گسیل کرد با تکبر و غرور وعده داد به زودی نه تنها ارتش آمریکا را بر کل افغانستان مسلط خواهد ساخت بلکه با از بین بردن طالبان و القاعده و کشتن و یا دستگیری رهبران آن ها علاوه بر آن که خطر تروریسم را برای همیشه از بین خواهد برد جامعه ای نمونه در افغانستان ایجاد خواهد کرد که دیگر کشورها آرزوی آنرا داشته باشند.

اکنون پس از گذشت هشت سال نه تنها این وعده ها محقق نشده بلکه نقشه طراحی شده توسط شبکه های صهیونیستی شخص بوش را با خفت و خواری از کاخ سفید بیرون راند و به عنوان میراثی شوم و اسف بار برای خلفش اوباما به ارث رسید.

علاوه بر آن این ماجراجویی کشور و مردم افغانستان را نیز به مصیبتی گرفتار ساخته است که نقطه پایانی برای آن در آینده ای نزدیک متصور نیست . اکنون مردم افغانستان نه تنها باید حملات شورشیان وابسته به طالبان و القاعده را تحمل کنند بلکه همواره مورد حمله نیروهای خارجی مستقر در افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم قرار می گیرند که تاکنون صدها غیرنظامی افغان قربانی این حملات وحشیانه شده اند.

حضور ناخواسته و تحمیلی نیروهای بیگانه در افغانستان نه تنها امنیت و آسایشی برای افغانی ها به ارمغان نیاورده است بلکه امروزه افغان ها باید ننگ مداخله بیگانگان در جزیی ترین امور داخلی شان را نیز تحمل کنند. در شرایطی که اوضاع برای نظامیان خارجی مستقر در افغانستان روز به روز وخیم تر می شود و باتلاق افغانستان اکنون مخوف تر از عراق برای دولتهای آمریکا است به نظر می رسد انگلیسی ها پس از سقوط دولت تونی بلر باید یک دولت دیگر را نیز قربانی این مداخله جویی بدفرجام کنند. اکنون گزارش های رسیده از لندن حاکی است دولت گوردون براون به شدت تحت فشار قرار دارد . افزایش آمار تلفات نظامیان انگلیس در افغانستان به 179 نفر که بیش از تلفات ارتش انگلیس در عراق است اکنون زنگ خطر را به طور جدی برای لندن به صدا درآورده است . کشته شدن 8 نظامی انگلیسی در یک روز در هفته گذشته چشم انداز بسیار تیره ای را برای نظامیان انگلیسی مستقر در افغانستان ترسیم می کند.

علاوه بر کشته ها شمار مجروحان انگلیسی در جنگ افغانستان نیز به رقم کم سابقه 200 نفر در طول 6 ماه گذشته رسیده است . اخیرا یکی از افسران ارشد ارتش انگلیس که به دلیل فضاحت های اخیر در افغانستان حضور در ارتش را رها کرده در مقاله ای اعلام کرد ارتش انگلیسی از غرور و رهبری فاسد رنج می برد.

رهبر حزب لیبرال دمکرات انگلیس نیز در حمله ای شدیداللحن به دولت انگلیس کشته شدن نظامیان انگلیسی در افغانستان را بهبود خواند. اظهارات این سیاستمدار انگلیسی در پاسخ به سخنان وزیر خارجه انگلیس بود که عنوان کرده بود مشارکت انگلیس در جنگ افغانستان برای جلوگیری از عملیات تروریستها علیه غرب از جمله انگلیس است .

این شرایط نشان می دهد که افغانستان درحال تبدیل شدن به بحرانی بزرگتر از عراق برای کشورهای غربی دخالت کننده در افغانستان به خصوص آمریکا و انگلیس است . این واقعیت را می توان از اعتراف های براون و اوباما به خوبی دریافت . نخست وزیر انگلیس در جریان حضورش در اجلاس گروه هشت تصریح کرد ارتش انگلیس تابستان بسیار سختی در افغانستان خواهد داشت . اینکه باراک اوباما نیز روز گذشته گفته است ارتش آمریکا راهی طولانی و به شدت دشوار در افغانستان در پیش خواهد داشت همین واقعیت را نشان می دهد.

در همین حال به اعتراف منابع اطلاعاتی و نظامی غرب طی ماههای اخیر حملات بر ضد نیروهای غربی در افغانستان باشدت بی سابقه ای افزایش یافته است . این منابع پیوستن شمار زیادی نیروهای تازه نفس از افراد عادی به شورشیان طالبان را از عوامل این موضوع می دانند و دلیل آن را خشم رو به تزاید مردم افغانستان از عملیات نیروهای غربی و کشته شدن غیرنظامیان افغانی عنوان کرده اند.

آنچه مسلم است این است که غرب در افغانستان به مفهوم کامل مستاصل شده بگونه ای که هرگونه عقب نشینی در وضعیت فعلی گروههای شورشی را بر افغانستان مسلط خواهد کرد که قطعا پذیرش آن از یکطرف به معنی زیربار یک ننگ بزرگ رفتن از سوی غرب است و از طرف دیگر هرگونه تلاش غرب برای افزایش نیرو و تشدید عملیات نیز افزایش خشم و قیام مردمی در افغانستان را موجب می شود که در نهایت شرایط را بحرانی تر می کند.

دنیای اقتصاد:قانون‌گرایی، سخت‌گیری نیست

«قانون‌گرایی، سخت‌گیری نیست»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم علیرضا کدیور است که در آن می‌خوانید؛با وجود تذکرهای کارشناسان بازار سرمایه در خصوص وابستگی بسیار بالای بورس تهران به قیمت‌های جهانی و لزوم متنوع‌سازی صنایع حاضر در بورس،افت شدید قیمت‌های جهانی طی 10 روز گذشته، بورس تهران را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. در واقع انتشار آخرین گزارش دوره‌ای اقتصاد آمریکا منجر به سقوط قیمت نفت از 72 دلار به کمتر از 60دلار شد، قیمت جهانی فلزات کاهش یافت و معاملات سهام بورس تهران را دچار رکود کرد. این وضعیت یک بار دیگر بر خلاف ادعای مدیران ارشد بازار سرمایه، وابستگی بورس تهران به اقتصاد جهانی را گوشزد کرد. هر چند در حال حاضر نماد اکثر شرکت‌ها به دلیل برگزاری مجامع سالانه متوقف است، اما در بهترین حالت قیمت‌های جهانی در سطح فعلی، به طور قطع بخش عمده‌ای از توشه بورس تهران در سال 88 را از بین خواهد برد. اما فارغ از لزوم توجه بیشتر مسوولان به متنوع‌سازی صنایع حاضر در بورس و تلاش برای حضور شرکت‌های نامرتبط با اقتصاد جهانی (از جمله بانک‌ها و بیمه‌ها که در چند ماه اخیر صورت گرفته است)، به نظر می‌رسد شرکت‌های عرضه شده نیز برخی از ضوابط شرکت‌های بورسی را پس از گذشت بیش از یک سال از ورود به بورس، رعایت نکرده‌اند.

یکی از این موارد، سهام شناور آزاد است. سهام شناور آزاد متغیری است که نشان می‌دهد چه میزان از سهام شرکت‌ها در اختیار سهامداران غیرمدیریتی است. در واقع بالاتر بودن این متغیر می‌تواند از یک سو تضمین‌کننده افزایش نقد شوندگی و از سوی دیگر مانعی بر سر دستکاری قیمت سهام در بورس باشد. بر اساس آخرین گزارش منتشر شده از سوی شرکت بورس، در پایان خرداد ماه امسال 54 شرکت ضوابط حداقل سهام شناور آزاد را رعایت نکرده‌اند که در میان آنها، اکثر شرکت‌های بزرگ دولتی و مشمول اصل 44 نیز مشاهده می‌شود. این مساله سبب شده است سهام اکثر این شرکت‌ها پس از ورود به بورس با نوسان غیرطبیعی قیمت مواجه شود.

این نگرانی‌ها از سوی کارشناسان در شرایطی بیان می‌شود که رییس سازمان بورس و عالی‌ترین مقام مسوول بازار سرمایه ایران، روز گذشته در دومین مصاحبه مطبوعاتی امسال خود سخت‌گیری‌ها را مانعی برای ورود شرکت‌ها به بورس عنوان کرده است. به گفته رییس «سازمان»، ملزم کردن شرکت‌ها به برآوردن کلیه الزامات بورسی شدن می‌تواند فرآیند عرضه سهام این شرکت‌ها در بورس را زمان‌بر کند. این گفته رییس «سازمان» نشان می‌دهد که اولویت سازمان بورس عرضه سهام شرکت‌ها به خصوص شرکت‌های دولتی در بورس است؛ هر چند که این شرکت‌ها نتوانند برخی از ضوابط از جمله اطلاع‌رسانی و حداقل سهام شناور آزاد را رعایت کنند. این صحبت‌ها در شرایطی مطرح می‌شوند که سازمان بورس بالاترین متولی حفظ حقوق سهامداران به‌خصوص سهامداران خرد است؛ حقوقی که به طور قطع از طریق اجرای کامل و دقیق قوانین، دستورالعمل‌ها، ضوابط و بخشنامه‌های مصوب از سوی شورای عالی بورس، سازمان بورس و شرکت بورس تامین خواهد شد و در این میان هیچ گونه جای تفسیر یا تخفیف برای هیچ یک از مسوولان با هر گونه توجیهی مفروض نشده است.

بی‌شک اگر متولیان بورس در زمان عرضه سهام برخی از شرکت‌های بزرگ دولتی، رعایت کلیه موارد قانونی (نه سخت‌گیری) را پیش‌نیاز حضور شرکت‌ها در بورس قرار می‌دادند، اکنون برخی از این شرکت‌ها در شرایط کم ریسک‌تری وارد بورس می‌شدند؛ شرایطی که می‌توانست سهامداران را نه به انتظار سود کوتاه‌مدت، بلکه به کسب سود پایدار رهنمون کند و در نهایت رونق دائمی را برای بورس تهران به ارمغان آورد. هر چند در این میان نباید از لزوم اصلاحات ساختاری در ضوابط معاملات سهام برای افزایش نقدشوندگی و شفافیت در خصوص کلیه شرکت‌ها از جمله دولتی‌ها چشم‌پوشی کرد.

مردم سالاری:ما به این وضع صدا و سیما عادت کرده ایم

«ما به این وضع صدا و سیما عادت کرده ایم»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می‌خوانید؛درباره عملکرد رسانه ای که قرار است ملی باشد اما به زعم بسیاری از صاحب نظران، کارشناسان و مردم، ملی نیست، به ویژه در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دهم و رخدادهای پس از آن، بسیار گفته و نوشته شده است.

نکته مشترک این نقدها و تحلیل ها این است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در خدمت یک گروه سیاسی قرار گرفته و چه پیش از آغاز تبلیغات انتخاباتی، چه در زمان تبلیغات و چه پس از پایان برگزاری انتخابات، هرآنچه توانسته در تبلیغ یک کاندیدا و نفی سایر کاندیداها- به ویژه کاندیداهای اصلاح طلب- انجام داده است. البته نقدهایی که در مورد عملکرد صدا و سیما صورت گرفته کوچکترین تاثیر مثبتی در عملکرد  صدا و سیما نداشته  و این رسانه که در میدانی بدون  رقیب و انحصاری فعالیت می کند، همچنان عملکرد گذشته خود را ادامه داده و هیچ تلاشی برای اصلاح آن انجام نداده است.

به همین دلیل به نظر می رسد طرح مجدد نقدها و گلایه ها، مصداق آب در هاون کوبیدن باشد. اما آنچه موجب  شد بار دیگر به این مساله بپردازیم، اظهارات اخیر عزت الله ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما در نشست سراسری مسئولا ن و مدیران مراکز صدا و سیما در سراسر کشور بود که هفته گذشته مطرح شد اما با توجه به تعطیلات غیر مترقبه هفته  گذشته ومسائل مرتبط با آن کمتر مورد توجه قرار گرفت. آقای ضرغامی در آن نشست بار دیگر به تایید عملکرد صدا و سیما پرداخت اما نکاتی در این زمینه همچنان قابل ذکر به نظر می رسد. رئیس صدا و سیما در سخنان خود، از کاهش پوشش فعالیت ها و طرح های عمرانی دولت در هفته های منتهی به انتخابات سخن گفت که به گفته وی با انتقاد جدی دولت نیز روبه رو شد. در این مورد البته مصادیق فراوانی وجود دارد که این ادعا را رد می کند.

 واقعیت آن است که پوشش خبری فعالیت های دولت در هفته های منتهی به انتخابات، نه تنها  کاهش نیافت بلکه بسیار افزایش داشت واین پوشش هم صرفا  مربوط به فعالیت های معمول دولت نبود. بسیاری از این پوشش خبری مربوط به سفرهای انتخاباتی شخص آقای احمدی نژاد به عنوان یک کاندیدای انتخاباتی - ونه رئیس جمهور- بود چرا که سفرهای استانی دولت نهم همزمان با آغاز  زمان تبلیغات انتخاباتی به پایان رسیده بود و آنچه پس از آن انجام می شد، نه مربوط به دور سوم سفرهای استانی، بلکه مربوط به سفرهای انتخاباتی بود. ضمن اینکه در این مدت گزارش های خبری و تحلیلی متعددی در تبلیغ عملکرد دولت نهم پخش می شد که اگر چه بعضا دارای تصویری از رئیس جمهور نبود،  ولی زمان پخش و محتوای این برنامه ها ماهیت و هدف دست اندرکاران امر از پخش این برنامه ها را آشکار می کرد. به عنوان مثال پس از پخش مناظره های انتخاباتی کاندیداها از شبکه سوم سیما، چند بار شاهد پخش برنامه ای مستند از روستاهای دور افتاده و عملکرد دولت در قبال مردم این روستاها بودیم که پخش آنها بلا فاصله پس از پایان مناظره ها بسیار تعجب برانگیز بود. البته از این دست نمونه ها بسیار است و اگر رئیس سازمان صدا و سیما عملکرد این سازمان در دوران تبلیغات انتخاباتی اخیر را با دوره های گذشته مقایسه کنند، خود به نتایج روشنی دست خواهند یافت. البته در این موضوع تردیدی نیست که کیفیت  و کمیت برنامه های تبلیغاتی این دوره از صدا و سیما نسبت به دوره های گذشته بهبود یافته که این امر حاصل تجربیات صدا و سیما در دوره های قبلی انتخابات است، اما قطعا این امر به معنای افزایش میزان بی طرفی رسانه ملی نیست.

صدا و سیما در این دوره از انتخابات - چه در زمان تبلیغات انتخاباتی و چه پس از پایان انتخابات- به حدی از موضع بی طرفی خارج شد که حتی فردی همچون علی لاریجانی هم که مدیریت خود وی بر صدا و سیما در زمان خود انتقادات فراوانی را در میان گروه های سیاسی منتقد ایجاد کرده بود به جمع منتقدان صدا و سیما پیوست. اینکه آقای ضرغامی، از انتقاد دولت نسبت به پوشش خبری اندک برنامه های دولت در صدا و سیما هم سخن بگوید چندان موضوع عجیبی نیست و نمی تواند دلیلی بر بی طرفی این رسانه باشد; چرا که اصولا دولت نهم علاقه مفرطی به در اختیار داشتن رسانه ها و تبلیغ عملکرد خود از این طریق دارد و به همین دلیل حاضر نیست از تبلیغ عملکرد خود از طرف صدا و سیما بگذرد.

آقای ضرغامی در سخنان اخیر خود از «حضور برنامه ریزی شده، متنوع و جذاب همه بخش های صدا و سیما در روند انتخابات» سخن گفت و برای تایید این گفته، به این موضوع بسنده کرد که «همه نامزدها حتی از یک دقیقه از فرصت های رسانه ای خود چشم پوشی نکردند.» البته این موضوع در صورت وقوع هم نشانه موفقیت صدا و سیما نیست، چرا که صدا و سیما با بهره گیری از امکانات مادی ومعنوی و فضای غیررقابتی و انحصاری، فراگیرترین رسانه داخلی محسوب می شود و فراگیر بودن، لزوما به معنای موفق بودن یا بی طرف بودن نیست. به همین دلیل نامزدها ترجیح می دادند از این امکان که در رسانه  فراگیر صدا و سیما برای تبلیغ ایجاد شده استفاده کنند.

اما سخن آقای ضرغامی آنجا نقض می شود که به یاد آوریم در شب پایانی تبلیغات انتخاباتی، وقتی صدا و سیما 20 دقیقه وقت اضافه در اختیار آقای احمدی نژاد قرار داد، سایر کاندیداها به نشانه اعتراض حاضر نشدند از یک دقیقه وقت اضافه ای که برایشان در نظر گرفته شده بود، بهره گیرند و به این ترتیب عملکرد صدا و سیما را در این زمینه با نقد جدی مواجه ساختند.

نکته دیگری که در زمان تبلیغات انتخاباتی برای برخی کاندیداها مشکل ساز شد، قطع برنامه های سیما در زمان پخش برنامه های انتخاباتی آن کاندیداها بود که آقای ضرغامی آن را با «اقدامات جدی خرابکارانه» مرتبط دانسته است اما هیچ گونه پیگیری برای یافتن منشا» این اقدامات صورت نگرفته است.

رئیس سازمان صدا و سیما عملکرد این سازمان در حوادث پس از انتخابات را نیز موفق ارزیابی کرده و گفته: «تلاش گسترده برای رفع شبهات و بازگویی مکرر پاسخ به شبهات اولین وظیفه مهمی بود که شبکه خبر و دیگر شبکه ها در این زمینه با دعوت از حداقل صد شخصیت حقیقی و حقوقی، این مسوولیت را به خوبی انجام دادند». اعتقاد من این است که اگر به جای صد شخصیت حقیقی و حقوقی، هزار شخصیت هم در برنامه های صدا و سیما شرکت می کردند، تاثیر  چندانی در روشنگری و پاسخ به شبهات نداشت چرا که تعداد چهره های منتقد و اصلا ح طلبی که برای شرکت در برنامه های صدا وسیما دعوت شده بودند به انگشتان دست هم نمی رسید و زمان دعوت از این چهره ها و پخش برنامه های آنها هم چندان مناسب نبود. در حالی که حامیان کاندیدای پیروز، شبهای متوالی در پربیننده ترین برنامه خبری- گفت وگوی خبری شبکه دوم- در برنامه ای زنده، امکان صحبت بی واسطه با مردم را پیدا کردند و کمتر شاهد حضور فعالا ن سیاسی اصلا ح طلب در برنامه های زنده و پربیننده تلویزیونی بودیم. این که آقای ضرغامی بگوید ما بیش از صد شخصیت را به صداو سیما دعوت کردیم هنر نیست، بلکه هنر آن است که یکی از کاندیداهای معترض را هم به این برنامه ها دعوت کنیم و یک طرفه به قاضی نرویم.

این که وزیر کشور یا رئیس ستاد انتخابات در برنامه های متعدد تلویزیونی به تایید عملکرد خود بپردازد، هنر نیست بلکه هنر آن است که صاحبنظرانی همچون وزرای کشور سابق یا دبیر کل حزب مردم سالاری و برخی دیگر از شخصیت های سیاسی را که برای حضور در رسانه ملی هم اعلا م آمادگی کرده بودند به صداو سیما دعوت می کردیم تا به مناظره با مسوولا ن و دست اندرکاران انتخابات می پرداختند. البته سوابق گذشته نشان می داد که نباید از صداوسیما چنین انتظاری داشت و اکنون نیز انتظار نداریم که در صورت «تحلیل همه جانبه حضور تاریخی ملت در انتخابات و مسایل و حوادث پس از آن» که آقای ضرغامی وعده داد «در آینده نزدیک با حضور نمایندگان همه گروهها و جریانات سیاسی» صورت گیرد، اتفاق خاص و غیر منتظره ای رخ دهد و در مشی صداوسیما شاهد تغییر مثبتی باشیم چرا که ما به وضع این رسانه به اصطلا ح ملی عادت کرده ایم. اما این انتظار وجود دارد که رئیس سازمان صداوسیما حداقل یک طرفه به قاضی نرود و به تعریف و تمجید از عملکرد پر از سوال و تناقض سازمان تحت امر خود نپردازد.

صدای عدالت:کشتار مسلمانان چین

«کشتار مسلمانان چین»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی صدای عدالت است که در آن می‌خوانید؛در روزهای اخیر درگیریهای گسترده ای بین مسلمانان ایغور و هانهای چینی رخ داده است که منجر به کشته شدن بیش از 160 نفر گردید. شروع درگیری ها نیز به دلیل کشته شدن کارگران ایغور در کارخانه ای در جنوب چین در 25 ژوئن بوده است. این حوادث در حالی رخ داد که از مدتها پیش نیز دولت چین در تلاش برای منزوی ساختن مسلمانان ایالت سین کیانگ که قریب بر 8 میلیون نفر را تشکیل می دهند بوده است. ‏

مردم این منطقه سالهاست که از ابتدایی ترین حقوق خود محروم بوده و در اثر سیاست های ضد اسلامی دولت چین در شرایط سختی به سر می بردند. درنتیجه با توجه به اینکه یکی از ادعاهای سازمانها و کشورهای مدافع حقوق بشر حمایت از حقوق شهروندی است سئوالی که در اینجا مطرح می شود این است که این کشورها به خصوص کشورهای اسلامی در برخورد با عملکرد دولت چین چه واکنشی از خود نشان دادند؟‏

گرچه حوادثی از این دست طی سالهای گذشته در ایالت سین کیانگ رخ داده است(همچون قتل عام بیش از 120 هزار نفر در میدان تیان آن من در سال 1989 به بهانه دست داشتن آمریکا در جنبش های آزادی خواهی دانشجویان این کشور) اما باید گفت شدت حادثه اخیر فجیع تر از پیش بوده است. به خصوص اینکه مردم مسلمان این استان صرفاً در تظاهراتی مسالمت آمیز خواستار حفظ فرهنگ اسلامی و برخی از مشکلات خود بودند. ‏

نسبت دادن این ناآرامی به عواملی از خارج از کشور جهت سرکوب این مردم نمی تواند توجیه پذیر باشد. نگاه به رسانه های جهان نیز نشان از واکنش جدی نسبت به رویداد نمی دهد. حتی کشورهای غربی مدعی حقوق بشر نیز موضع صریحی در این خصوص نگرفته اند. همچنین در چنین شرایطی که می بایست کشورهای اسلامی متحد عمل نموده و در قالب سازمانهایی چون سازمان کنفرانس اسلامی واکنش جدی و مؤثری انجام می دادند نبوده ایم. ‏

نمونه های قابل ذکر از واکنش های صورت گرفته می توان به موارد ذیل اشاره نمود.‏
‏1- ایان کلی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در واکنش به حوادث سین کیانگ صرفاً گفت: "دولت آمریکا عمیقا نگران اوضاع است و از شدت خشونت‌هایی که دیده می‌شود بسیار نگرانیم و از مقام‌های چینی می‌خواهیم اوضاع را به حال عادی بازگردانند."‏
‏2- دبیر کل جمعیت اخوان المسلمین اردن با محکوم کردن کشتارهای خونین مسلمانان ایالت سین کیانگ چین، از دولت‌های عربی و اسلامی خواست تا علیه دولت چین اعمال فشار کنند.‏

‏3- تاکه ئو کاوامورا، دبیر و سخنگوی ارشد دولت ژاپن از اوضاع ناآرام در استان سین کیانگ چین ابراز تأسف کرد و گفت که "کشورش حوادث در سین کیانگ را به دقت پیگیری و بررسی می‌کند." ‏

‏4- دولت ترکیه سفیر چین را احضار و در این مورد به وی تذکر داد و نخست وزیر ترکیه در واکنش به رویدادهای اخیری که در چین روی داد اعلام کرد که این حوادث نوعی نسل کشی به شمار می‌آید. ‏

‏5- سازمان کنفرانس اسلامی صرفاً با اشاره به روابط تاریخی چین و جهان اسلام ابراز امیدواری کرده است که چین مشکلات گروه ها و جوامع اسلامی در این کشور را با نگاهی گسترده و بصورت ریشه ای حل و فصل کند. دبیر کل این سازمان نیز از کشتار مسلمانان ایالت سین کیانگ صرفاً ابراز نگرانی نموده است.‏

‏6- اریک شوالیه سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه، نیز صرفاً ا ز وضع استان مسلمان‌نشین سین کیانگ چین ، ابراز نگرانی کرد.‏
نکته قابل تأملی که در اینجا وجود دارد استفاده ابزاری مجدد از کلمه تروریسم است. سرکوب مسلمانان به بهانه مبارزه با تروریسم شعاری است که بارها توانسته سازمانها و کشورهای مدافع حقوق بشر بویژه غرب را اقناع سازد.(بدون هرگونه تفحص و تحقیقی در خصوص علت حادثه) نتیجه آن کشتار مستمر مسلمانان در فلسطین، غزه، ترکستان شرقی، چچنستان، قاراباغ و...بوده است.‏
انتظار می رود کشورهای جهان بویژه کشورهای اسلامی در واکنش به حوادث اخیر متحدتر عمل می نمودند. اما صرفاً به موضع گیری های پراکنده بسنده نمودند. سکوت محض و سیاست مبهم دولت ها در واکنش به حوادث اخیر گویای بی تفاوتی به سیاست های ارزش گرا و حقوق بشری است و باید خاطرنشان ساخت پیامد این امر رشد و گسترش تروریسم در هر نقطه ای از جهان خواهد بود. ‏

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها