مساله وجود خدا، اسماء و صفات او و رابطه انسان و جهان با او اگر نه مهمترین که یکی از مهمترین دغدغه‌های اندیشه بشر از ابتدای اندیشه‌ها بوده است. کانت از آن به عنوان یکی از مساله‌های بسیار مهم نام می‌برد و در فلسفه خویش جایگاهی را به آن اختصاص داده است. یونانیان نیز چه در اسطوره‌ها و چه در فلسفه به آن اهمیت ویژه‌ای می‌دادند. افلاطون از آن به عنوان خیر و واحد، ارسطو به عنوان محرک نامتحرک، افلوطین به عنوان احد، فلاسفه اسلامی آن را به عنوان واجب‌الوجود، نورالانوار و وجود مستقل مطلق مطرح می‌نموده‌اند. نو‌توماسی‌ها هنوز به راه سلف خویش می‌روند و با اندیشه‌ توماسی با آن روبرو می‌شوند.
کد خبر: ۲۲۸۱۱۷

گرچه دکارت را پدر فلسفه جدید می‌خوانند و حتی «اومانیسم» را به او نسبت می‌دهند و پایه‌گذار آن می‌خوانندش اما جالب است که همه تلاش فلسفی او در جهت اثبات وجود نفس، خلود آن و به ویژه اثبات وجود خدا می‌باشد. منتقدان دکارت بر این عقیده‌اند که او از آنجا که ابتدا از خویش آغاز نمود و سپس به اثبات خدا پرداخت راه را بر اندیشه‌های اومانیستی هموار ساخت و خدا را آرام‌آرام از تعلق به اندیشه غربی کنار زد. در هر حال تحلیل مساله خدا نزد این فیلسوف راهگشای بسیاری از مسائل امروز اندیشه غربی درباره خدا می‌تواند تلقی گردد. نوشتار حاضر ناظر بر کتب اصلی دکارت مانند اصول فلسفه، تاملات در فلسفه اولی و اعتراضات و پاسخ‌ها می‌باشد.

دکارت معتقد است که در جهان سه جوهر وجود دارد. جواهر خدا،‌ نفس و جسم تشکیل دهنده عالم هستند. نفس انسانی دارای صفت اندیشه است. چنانکه مشهود است دکارت با گزاره «می‌اندیشم پس هستم» خویش را و عالم واقع را اثبات نمود و سپس به اثبات دیگر جواهر پرداخت. جسم نیز که دارای صفت امتداد است نقش مهمی را در فلسفه دکارت ایفا می‌نماید. اما جایگاه خداوند در فلسفه دکارت بسیار حائز اهمیت است. خداوند در معرفت‌شناسی دکارت جایگاه دوم و در وجودشناختی جایگاه اول را در عالم خارج داراست.

برای دکارت صفت جوهر خداوند «کمال» است. کمال مطلق صفت ویژه‌ای است که تنها بر خداوند قابل اطلاق می‌باشد. به‌نظر دکارت مفهوم خداوند از جمله مفاهیم فطری است که دارای حقیقتی ازلی است و همانند علامتی که صنعتگر بر صنعت خویش می‌نهد، خداوند نیز در ازل این مهر را بر فطرت انسان‌ها نهاده است تا به راهنمایی آن پی به وجود خالق خویش برند و او را بشناسند. اساسا مفاهیم در نظر دکارت سه دسته‌اند: 1-  گروهی از مفاهیم فطری هستند به این معنا که انسان‌ها با آنها زاده می‌شوند و با کوچکترین التفاتی فطریت آنها واضح می‌گردد. 2- گروهی از مفاهیم و تصورات عارضی هستند به این معنا که از شیء خارج از اذهان متصور واقع می‌شوند. تصور خورشید چنین تصوری است. 3- گروهی از مفاهیم و تصورات ساختگی می‌باشند به این معنا که ذهن این قدرت را دارد که مفاهیم دیگر را به یکدیگر پیوند داده و مفهوم و تصوری جدید بسازد. از میان این مفاهیم و تصورات خداوند در دسته اول قرار می گیرد و فطریت آن مورد نظر دکارت است. مفهوم خداوند از طرفی دارای صفت نامتناهی نیز می‌باشد. دکارت بین نامحدودindefinite  و نامتناهی Infinite تفاوت قائل است. وی مخلوقاتی را که قابلیت افزایشی تا بی‌نهایت دارند (مانند اعداد) را مصداق نامحدود و خداوند را مصداق نامتناهی بالفعل می‌داند. خود می‌نویسد: «در واقع من بین نامحدود و نامتناهی فرق می‌گذارم و فقط چیزی را به معنای دقیق کلمه نامتناهی می‌نامم که در آن مطلقا هیچ حدی وجود نداشته باشد به این معنا فقط خداوند نامتناهی است. به علاوه، چیزی را که فقط از یک جهت برای آن حدی نمی‌شناسم  مانند گسترش یک فضای خیالی، کثرت عددی و یا قابلیت تقسیم اجزاء کمیت و نظایر آن را  در واقع نامحدود می‌نامم نه نامتناهی زیرا چنین اموری از جمیع جهات نامحدود نیستند.» بنابراین نامتناهی از نظر دکارت به موجودی اطلاق می‌شود که مطلقا و از هیچ جهت هیچ‌گونه حد و نهایتی ندارد و به معنای حقیقی کلمه بی‌انتهاست. از این‌رو عنوان نامتناهی فقط و فقط بر خداوند صادق است. از نظر دکارت «نامتناهی» که صفتی مختص به خداوند است یک واقعیت ایجابی است برخلاف امور نامحدود که در واقع اموری سلبی‌اند که ذهن ما با سلب و نفی حدود یک چیز به آن می‌رسد. دکارت از طرفی بر خداوند واژه «علت خود» را به کار می‌برد منظور دکارت این است که معلول نه فقط در حدوث بلکه در بقاء خود نیز محتاج علت است و چون این علت مبقیه وجود معلول را لحظه به لحظه و نو به نو ایجاد می‌کند آن را می‌توان علت موجده یا علت فاعلی نامید. حال چون خدا وجود ابدی دارد و این بقاء در وجود نه ناشی از یک علت خارجی بلکه ناشی از ذات خود اوست پس می‌توان چنین تعبیر کرد که خود خدا علت مبقیه خویش است و چون علت مبقیه، همان علت فاعلی است پس می‌توان خدا را علت فاعلی خود نامید. به نظر وی اگرچه خدا هرگز معدوم نبوده است با این حال چون او همان موجودی است که در واقع وجود خودش را ابقا می‌کند ظاهرا بیجا نباشد که او را «علت وجود خود» بنامیم ولی باید توجه کرد که منظور از واژه ابقا همان ابقایی است که ناشی از فعل محصل فاعل علی باشد نیست بلکه ابقایی است که صرفا نتیجه‌ این واقعیت است که طبیعت ذاتی خدا به گونه‌ای است که فقط می‌تواند وجود دائمی داشته باشد. به نظر دکارت در مفهوم خدا عظمت، بساطت و وحدت مطلقی را درک می‌کنیم که شامل تمام صفات دیگر می‌شود و هیچ نمونه‌ای از این مفهوم را در خودمان مشاهده نمی‌کنیم. این مفهوم مانند مهر صنعتگری است که وی بر صنعت خویش می‌زند. به این وسیله نیز در می‌یابیم که هیچ یک از صفات خاصی که ما به دلیل محدودیت‌های ذهنمان به‌صورت جداجدا به خدا نسبت می‌دهیم یعنی درست همان‌طور که آنها را در خودمان می‌یابیم دقیقا به معنای یکسان به او و به ما تعلق ندارد. همچنین در‌می‌یابیم که از بین صفات نامحدود خاص و مختلفی که از آنها مفاهیمی داریم، مانند علم  خواه نامحدود باشد یا نامتناهی  قدرت، عدد، طول و نظایر آنها و نیز از بین صفات نامتناهی مختلف بعضی به همان صورت در مفهوم خدا مندرج است  مانند علم و قدرت  و بعضی دیگر به نحو والاتر  مانند عدد و طول   و اگر این مفهوم چیزی جز ساخته اذهان ما نباشد یقینا این چنین نخواهد بود. به طور کلی از نظر دکارت نه‌تنها مفهوم ذات کامل نامتناهی (خدا) بلکه مفهوم عدد نامتناهی، خط نامتناهی و ... و حتی همین قوه و قدرت ذهنی که ما بتوانیم عدد یا خطی را در ذهن خود تا نامتناهی گسترش دهیم دلیل بر وجود ذات نامتناهی مطلق است (خدا.) به بیان دیگر از نظر دکارت هرگونه ردپا و نشانه‌ای از نامتناهی در ذهن و ادراک ما ناشی از خدا و دال بر وجود اوست. اگر در عالم خارج یک ذات کامل مطلق و نامتناهی وجود نمی‌داشت نه‌تنها مفهومی از آن بلکه حتی همین قدرت ذهنی ساختن و تصور انواع مفاهیم نامتناهی  که ذهن محدود و متناهی ما آن را از توسعه و گسترش مفاهیم متناهی، مانند خط و عدد ساخته است  در ما نبود.

اهمیت صفت «کمال» و «نامتناهی» برای خداوند در فلسفه دکارت آنجا که وی به ارائه براهین جهت اثبات وجود خدا می‌پردازد آشکار می‌شود. ادله مهم اثبات وجود خداوند در فلسفه دکارت دو برهان «وجودی» و «عدالت صنعتی» می‌باشد. برهان وجودی در دکارت دارای تقریر متفاوتی نسبت به تقریر «آنسلم» می‌باشد. حد وسط در برهان وجودی دکارت «کمال» و در آنسلم «بزرگترین» است. دکارت می‌پرسد همه ما تصوری از خدای کامل داریم و اگر این خدای کامل در خارج موجود نباشد لازم می‌آید که کامل نباشد در حالی که فرض کردیم کامل است پس باید خداوند وجود داشته باشد. وی می‌گوید: اگرچه تصور خدای بدون وجود درست مانند تصور کوه بدون دره واقعا برای من محال است با وجود این همان‌طور که از صرف تصور کوه توام با دره لازم نمی‌آید که چنین کوهی در عالم وجود داشته باشد، همچنین از این که من خدا را واجد هستی تصور کنم ظاهرا لازم نمی‌آید که خدایی موجود باشد زیرا فکر من هیچ‌گونه ضرورتی به اشیا نمی‌دهد و درست همان‌طور که می‌توانم اسب بالداری تخیل کنم  با آن که اسب بالدار اصلا وجود ندارد همچنین چه بسا که من وجود را به خدا نسبت دهم بی‌آن که اصلا خدایی وجود داشته باشد.

اما در این اعتراض مغالطه‌ای نهفته است زیرا از این که من نمی‌توانم کوهی را بدون دره تصور کنم لازم نمی‌آید که کوه یا دره‌ای وجود داشته باشد بلکه تنها لازم می‌آید که کوه و دره  خواه موجود باشند و خواه موجود نباشند  انفکاکشان از یکدیگر به هیچ روی ممکن نیست، اما از همین که نمی‌توانم خدا را بدون وجود تصور کنم لازم می‌آید که وجود از خدا قابل انفکاک نباشد و بنابراین خدا واقعا وجود داشته باشد. (تاملات، تامل پنجم.)

دکارت معتقد است چون تصور خدا جامع جمیع کمالات است و وجود نیز خود کمال است، پس خداوند باید دارای صفت کمال وجود باشد پس نتیجه می‌گیرد که خدا وجود دارد. البته این برهان بعدها توسط دکارتیان مانند اسپینوزا، لایبنیتی و دیگران به کار برده شد اما دکارت بعد از چند قرن به آن قوت بخشیده بود.

برهان دیگری که دکارت با دو تقریر متفاوت آن را مطرح می‌نماید برهان «علامت صفتی» است. این برهان در تاریخ فلسفه مشهوریت کمتری نسبت به برهان وجودی دارد با آن که این برهان از ابتکارات شخص دکارت است. دکارت در این برهان از مفاهیم و تصورات مدد می‌جوید. به نظر وی مفاهیم و تصورات دارای دو حیثیت هستند. مفاهیم از آن حیث که مفهوم هستند و در این امر مشترک هستند دارای حیثیت صوریformal  می‌باشند. حیثیت دیگر حیثیت حکایتگرانهrepresentative  است. این حیث کمال و نقص مفاهیم را می‌رساند. مفاهیم در این حیثیت با یکدیگر در تفاوت هستند. به عنوان مثال حیثیت حکایتگرانه جوهر دارای کمال بیشتری نسبت به حیثیت حکایتگرانه مفهوم عرض است. این دو حیثیت یادآور دو حیثیت حمل اولی ذاتی و حمل شایع صناعی در فلسفه اسلامی است. در حمل اولی ذاتی به آنچه از مفهوم حکایت می‌شود نگریسته می‌شود و در حمل شایع صناعی به وجود این مفاهیم توجه می‌گردد. حیثیت حکایتگرانه، حیثیت مافیه‌ینظر و حیثیت صوری حیثیت مابه ینظر است. وی در تاملات می‌گوید: «اگر این مفاهیم را تنها به عنوان حالات و کیفیاتی از فکر لحاظ کنم هیچ‌گونه مغایرت یا نابرابری میان آنها  نمی‌بینم بلکه چنین می‌نماید که همه آنها  به یک منوال از خود من ناشی می‌شوند اما وقتی آنها  را به عنوان صورتهایی لحاظ کنیم که بعضی حاکی از یک چیز و بعضی حاکی از چیز دیگر است بدیهی است که کاملا با یکدیگر متفاوتند. بدون تردید مفاهیمی که از جوهر حکایت می‌کنند چیزی بیشتر و به تعبیری حاوی واقعیت ذهنی بیشتری هستند (یعنی به وسیله حکایت، از مرتبه عالیتری از وجود یا کمال برخوردارند تا مفاهیمی که فقط از حالات یا اعراض حکایت می‌کنند.) همچنین مفهومی که از خدایی متعال، سرمد، نامتناهی، عالم مطلق، قادر مطلق و خالق کل ماسوی حکایت می‌کند قطعا مشتمل بر واقعیت ذهنی بیشتری است تا مفاهیمی که از جواهر تناهی حکایت دارند.

واقعیت ذهنی هر یک از مفاهیم ما باید علتی داشته باشد که همین واقعیت را نه فقط به نحو ذهنی، بلکه به همان صورت و یا به نحو والاتر در خودش داشته باشد ولی ما واجد مفهوم خدا هستیم و واقعیت ذهنی این مفهوم به همان صورت و به نحو والاتر در ما نیست و نیز این واقعیت نمی‌تواند در هیچ چیز دیگری جز در خود خدا وجود داشته باشد در نتیجه این مفهوم خدا که در (ذهن) ما وجود دارد باید علتش خدا باشد و بنابراین خدا وجود دارد. در حقیقت به نظر دکارت اگر به مفهوم خدا به نحو استقلالی نظر کنیم کمال یا واقعیتی بیش از سایر مفاهیم ندارد اما اگر حیثیت حکایتگری او را در نظر بگیریم تفاوت عظیمی بین مفهوم خدا و سایر مفاهیم مشاهده می‌کنیم زیرا مفهوم خدا حاکی از «کمال نامتناهی» است در حالی که سایر مفاهیم از «کمال محدود و متناهی» حکایت می‌کنند بنابراین هرچند «واقعیت صوری» خود این مفاهیم فرق چندانی با هم ندارند ولی «واقعیت ذهنی» مفهوم خدا نامتناهی و واقعیت ذهنی سایر مفاهیم متناهی است. به‌تعبیر دکارت واقعیت صوری مفاهیم هر قدر هم ضعیف باشد نیازمند علتی است ولی نکته بسیار اساسی و کلیدی در فلسفه دکارت این است که نه تنها واقعیت صوری بلکه واقعیت ذهنی مفاهیم نیز به علت نیاز دارد. به عقیده وی علتی دارد که چرا یک مفهوم حاکی از این درجه خاص از واقعیت و کمال است نه درجه بیشتر یا کمتر. علت این امر در «مابه‌ازاء»مفاهیم نهفته است. مثلا در مورد تصویری که فردی زیبا را نشان می‌دهد علتی وجود دارد که چرا این درجه خاص از کمال به این تصویر راه یافته است. علت این امر باید فردی در خارج باشد که همین زیبایی را به نحو عینی در خود داشته باشد. هر درجه کمالی که در معلول وجود دارد باید در علت آن هم وجود داشته باشد، مثالی که خود دکارت به آن اشاره دارد «دستگاه پیچیده» است. وی می‌گوید اگر دستگاه پیچیده‌ای در نظر بگیریم و بگوییم این دستگاه را کودکی اختراع نموده است بی‌شک مورد تمسخر واقع می‌شویم. عقل حکم می‌کند که دستگاه پیچیده باید توسط ذهنی خلاق با همان یا بیشتر از آن دارای کمال به وجود آید. مفهوم خدا نیز چنین است. این مفهوم دارای بیشترین کمال است و همه صفات عالی کمال را داراست پس باید علتی دارای همان کمال را دارا باشد. سنخیت علت و معلول حکم می‌کند که علت این مفهوم فطری ما نباشیم پس باید علتی غیر از خود ما داشته باشد که دارای چنین اطلاق کمال است که همان خداست. دکارت نام این برهان را «برهان علامت صنعتی» می‌نهد چرا که خداوند مانند صنعتگری است که در ابتدای خلقت انسان این مهر یعنی مفهوم خویش را در نهاد ما به ودیعت نهاده است تا به راهنمایی آن به وجود او پی بریم. این برهان در همان تامل سوم از کتاب تاملات دارای تقریر دیگری قریب به همین تقریر است که دکارت در پی اقامه آن است. مزیت این برهان به نظر وی این است که متکی به راههای پرپیچ و خم ابطال دور و تسلسل نیست و از این جهت با پیروان ارسطو در تفاوت است. همانگونه که مشاهده شد تاکید دکارت بر صفات ویژه‌ای از جمله نامتناهی بودن، علت خود بودن و از همه مهمتر کمال اطلاقی است. گرچه دکارت برخلاف پاسکال فیلسوفی کاتولیک بود اما سعی می‌کرد خدایی که به منصه ظهور در فلسفه‌اش می‌رسد اعتراضات متکلمان را در پی نداشته باشد. گرچه اعتراضات ملحدان و متکلمان مسیحی سبب پیدایش کتاب اعتراضات و پاسخ‌ها شد اما وی سعی خویش را در بذل جهد جهت تاسیس فلسفه‌ای یقینی و سپس ارائه براهینی غیرقابل رد جهت اثبات خدا نمود. در تقدیم‌نامه کتاب تاملات وی به دانشمندان سوربن، اعلام می‌کند که براهین او از چنان قدرتی برخوردارند که تزلزلی در آنها  راه ندارد، دکارت با آن که پدر فلسفه جدید خوانده می‌شود اما به حقیقت تلاش خویش را در جای جای اندیشه‌اش جهت ارتباط وجود انسان به صورت مستقیم با خدا انجام داد.

احسان منصوری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها