بچه‌ها و تلویزیون‌

با خنده‌ات دلم بهار می‌شود

از میدان آرژانتین که می‌گذرم و خیابان الوند را طی می‌کنم در انتهای سربالایی الوند، به شبکه دو می‌رسم. تعداد زیادی کودک و خردسال با لباس‌های شاد و رنگی کنار ساختمان شبکه 2 ایستاده‌اند. جلوی در حراست ساختمان دو کودک با موهای تمیز و لباس‌های قرمز و نارنجی کنار هم ایستاده‌‌اند و با هم حرف می‌زنند. دلم می‌خواهد از‌شان بپرسم که برای چه به شبکه دو آمده‌اند.
کد خبر: ۱۸۶۶۹۹

یکی‌شان که بزرگ‌تر است، می‌گوید: ما هر سال تابستان می‌آییم شبکه دو تا در برنامه‌های این شبکه شرکت کنیم.

می‌پرسم: تابستان را دوست دارید؟

آن‌که کوچک‌تر است می‌گوید: خیلی زیاد.

می‌پرسم:‌ تابستان تو را یاد چه می‌اندازد؟

او می‌گوید: یاد هندوانه.

و آن‌که بزرگ‌تر است می‌گوید: نه، چون تلویزیون بیشتر کارتون پخش می‌کند.

می‌پرسم: دوست داری امسال تابستان چه کارتون‌هایی را بیشتر ببینی؟

او می‌گوید: بابا لنگ‌دراز را. چون از «جو دی ابوت»‌ خوشم می‌آید، دلم به حالش می‌سوزد.

می‌پرسم: چرا دلت برایش می‌سوزد.

او می‌گوید: چون مجبور است به خاطر خوردن یک تکه شیرینی، تنبیه بشود. مجبور است جلوی آدم‌های پولدار و بی‌‌احساس آواز بخواند.

و آن که کوچکتر است می‌گوید: جودی ابوت خیلی مهربان و با محبت است. او همیشه یک سبد گل دستش دارد و به مردم لبخند می‌زند.

به آنها می‌گویم: این حرف شما مرا یاد یک شعر انداخت. می‌خواهید آن را برایتان بخوانم؟

هر دو نگاهی به هم می‌کنند و می‌گویند: بفرمایید.

می‌توان یک سبد گل به تبسم بخشید

می‌شود روی زمین بذر محبت پاشید

در دل دشت،‌ خداوند گل گندم کاشت‌

یک سبد خاطره خوش به دل مردم کاشت‌

در همین زمان یک دختر 12 ساله به جمع ما می‌پیوندد.

اسمت چیست؟

سهیلا.

تنها ‌آمدی شبکه 2.

نه. با مادرم آمده‌ام. (و به طرف دیگر سالن اشاره می‌کند)‌.

شما چه کارتونی را دوست دارید که در تابستان پخش شود؟

من علاءالدین و چراغ جادو را دوست دارم.

داستانش یادت هست؟

بله. داستان علاءالدین درباره پسری جوان به نام علاءالدین است که چراغ جادویی پیدا می‌کند که با کشیدن دست بر آن، غولی ظاهر می‌شود که آرزوهای او را برآورده می‌کند.

خودت هم آرزویی داری؟

بله. آرزو دارم پدرم که مریض است هر چه زودتر حالش خوب شود.

من هم آرزو می‌کنم که به آرزویت برسی.

سارا شعبانی هم 10 سال دارد. خودش می‌گوید به کلاس چهارم می‌رود. او همراه پدرش برای دیدن یکی از برنامه‌ها به شبکه 2 آمده است.

سارا می‌توانی چند برنامه تلویزیونی که الان در حال پخش است را اسم ببری؟

بله. موتور امداد، رنگین‌کمان، گوگوجی و تق‌تق.

از این برنامه‌ها کدامشان را بیشتر دوست داری؟

رنگین‌کمان را.

چرا؟

برای این که برنامه‌شان خنده‌دار است و آدم را سرگرم می‌کند.

گرم صحبت هستیم که متوجه می‌شوم امیررضا 10 ساله به اتفاق آیدا خواهر 4 ساله‌اش به جمع ما اضافه می‌شوند. او با خنده می‌گوید: من هم کارتون فوتبالیست‌ها را دوست دارم.

الان که فوتبالیست‌ها پخش نمی‌شود.

می‌دانم ولی من «سوباسا اوزارا» کاپیتان تیم شاهین را دوست دارم.

چرا؟

با خنده می‌گوید: آخه من خودم کاپیتان تیم مدرسه‌مون هستم.

همیشه می‌خندی؟

آره. پدرم از خنده‌های من کلافه شده است. من خوره تلویزیون هستم. دوست دارم یکبند بنشینم و فیلم تماشا کنم و بخندم.

و من شعری از آقای بیوک ملکی را گوشه کتابی یادداشت می‌کنم و به او هدیه می‌دهم.

بخند

از صدای خنده‌های کودکانه‌ات‌

دلم بهار می‌شود

زمین خشک سینه‌ام‌

شکوفه‌زار می‌شود

پرنده‌های خنده را

به آسمان آبی نگاه من‌

روانه کن‌

دوباره خانه را پر از ترانه کن‌

تو خنده می‌کنی و روی گونه‌ات‌

گلی شکفته می‌شود

گلی که رنگ روشنش‌

به رنگ سیب‌های تازه چیده است‌

گلی که وقت چیدنش رسیده است‌

محمدحسین قاسمی‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها