در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علامه امینی، خود نقل میکند: هنگام تألیف الغدیر، بسیار مایل بودم کتاب «الصراط المستقیم» را ببینیم.1 نسخه خطی این کتاب نزد کسی بود. شبی، اوایل مغرب هنگام تشرف به حرم مطهر، وی را دیدم که با یک دو تن از اهل علم، در ایوان مطهر نشسته و مشغول صحبت بود. نزد او رفتم و پس از احوالپرسی، تقاضا کردم مدتی کتاب را امانتاً در اختیارم بگذارد. عذرهایی آورد، گفتم: اگر نمیخواهی کتاب را به من امانت دهی، به بیرونی منزلت آمده همانجا مطالعه میکنم، و چنانچه این را هم قبول نداری در دالان منزلت نشسته مطالعه مینمایم. گفت: خیر، نمیشود! آخر الامر گفت: شما هیچ گاه این کتاب را نخواهید دید! با شنیدن این جمله، گویی آسمان را بر سر من کوبیدند!
به حرم حضرت امیر مشرف شده و خطاب به ایشان عرض کردم: آقا، چقدر شما مظلومید! یکی از ارادتمندان و شیعیان شما، کتابی را در فضایل و حقانیت شما نوشته و یکی از ارادتمندان و خدمتگزاران شما هم میخواهد آن را بخواند و به دیگران برساند.این کتاب نزد یکی از شیعیان و ارادتمندان شما و در محیط زندگی شیعیان شما در کنار قبر مطهر شما قراردارد؛ اما باز هم او از این کار اِبا دارد! براستی که شما مظلوم تاریخ در طول قرون هستید! میفرمود: حال گریه عجیبی داشتم، به طوری که تمام بدنم تکان میخورد. ناگهان به قلبم افتاد که فردا صبح، به کربلا برو! به محضِ خطور این معنا در قلبم، دیدم حال گریه از میان رفته و یک شادابی مرا فراگرفته است، که هرچه به خود فشار میآورم تا به آن گریه و دردل ادامه دهم، نمیتوانم! بکلی آن حال رفته است و تنها یک مطلب در دل من جایگزین شده است: به کربلا برو!
از حرم مطهر بیرون آمده به منزل رفتم. صبح به اهل منزل گفتم: قدری صبحانه به من بدهید، میخواهم به کربلا بروم. گفتند: چرا وسط هفته میروید و شب جمعه نمیروید؟ گفتم: کاری دارم.
به کربلا رفته و در حرم مطهر حسینیع به یکی از آقایان محترم اهل علم برخوردم، خیلی اظهار محبت کرده و گفتند: آقای امینی، چه عجب وسط هفته به کربلا آمدهاید؟! (رسم علما آن بود که پنجشنبهها به کربلا مشرف میشدند تا زیارت شب جمعه را درک کنند). گفتم: کاری داشتم. گفت: آقای امینی، ممکن است از شما خواهشی بکنم؟ گفتم: بفرمایید! گفت: مقداری کتب نفیس از مرحوم پدرم باقی مانده که بلااستفاده مانده و تقریباً محبوس است، بیایید آنها را ببینید، اگر چیزی به دردتان میخورد امانتاً ببرید و بعد برگردانید. گفتم: کی بیایم؟ گفت: امروز کتابها را بیرون آورده مهیا میکنم. جناب عالی فردا صبح برای صرف صبحانه به منزل ما تشریف بیاورید؛ هم صبحانه صرف کنید و هم کتابها را ملاحظه نمایید. قبول کردم و رفتم. مقدار بیست و چند جلد کتاب بر روی هم گذارده بود. اولین کتاب را که برداشتم، دیدم نسخهای بسیار پاکیزه و نفیس از کتاب «الصراط المستقیم» است! حالت گریه شدیدی به من دست داد. صاحبخانه علت را جویا شد، جریان صحبت با آن فرد در نجف، و سفر به کربلا برای پیداکردن این کتاب را، برای او نقل کردم. او نیز از لطف الهی به گریه افتاد. کتاب مذکور و چند جلد کتاب نفیس دیگر را به من امانت داد و مدت 3 سال نزد من بود تا اینکه پس از رفع حاجت، به وی رد کردم.2
کرامت فوق، تنها لطف و کرامتی نبود که از سوی امام امیرالمومنین علیه السلام در اثنای نگارش الغدیر متوجه علامه امینی شد. در این باره، داستانهای متعدد شگفتی وجود دارد که نمونهوار به برخی از آنها اشاره میکنیم. مأخذ ما در نقل داستانهای زیر، کتاب گرانسنگ «رُبُعُ قرنٌ مع العلامه الامینی» نوشته فاضل دانشور آقای حسین شاکری است که ربع قرن از نزدیک با امینی و دوستان وی محشور و مأنوس بوده است:
مرد روستایی، همچون تو
صبر و شکیبایی ندارد!
حجتالاسلام والمسلمین سید محمد نوری، از جمله دست پروردگان علامه امینی و ملازمان وی در کتابخانه عمومی امام امیرالمومنین نجف بود. وی داستان زیر را برای جناب شیخ محمد مهدی آصفی (از علمای قم) تعریف کرده و او نیز برای حسین شاکری در رمضان 1416 ق بازگو کرده است. سید محمد نوری میگوید علامه امینی برایش تعریف کرده است که:
یک شب جمعه در حرم حضرت امیر علیهالسلام مشغول زیارت و دعا بودم و در خلال آن از خدا میخواستم که به حق امیرالمومنین علیه السلام، کتاب «دُرَرُ السَّمطَین» را که در آن زمان هنوز طبع نشده و کمیاب بود برایم فراهم کند تا به کمک آن، بحثی مهم از فصول الغدیر را به انجام برسانم. در حین دعا، چشمم به فردی روستایی افتاد که برای برآورده شدن حاجت خویش به زیارت حضرت آمده بود و شفای گاو مادهاش را از امام طلب میکرد. تصادفاً یک هفته بعد از آن تاریخ، باز در حرم بودم که دیدم آن روستایی آمد و از اینکه به لطف حضرت مرادش حاصل شده بود از ایشان تشکر کرد.
امینی میگوید: با شنیدن کلام روستایی، از کوره دررفتم. زیرا امام، حاجت (شخصی) مرد روستایی را برآورده بود و حاجت مرا (که جنبه دینی و عمومی داشت) فرو گذارده بود! به امام عرض کردم:
شما خواسته مرد روستایی را برمیآورید و این در حالی است که من، مدتی است شما را درِ خانه خدای متعال شفیع قرار داده و به وسیله شما به خداوند توسل جستهام تا مرا به کتابی که در پی آنم برساند، و هنوز نرسیدهام. آیا من این کتاب را برای شخص خود میخواهم، یا برای کتاب خود شما: الغدیر؟!
گریستم و اشکم جاری شد. سپس با حالی ناخوشایند از حرم خارج شده به منزل رفتم و آن شب را از شدت تأثر، چیزی نخوردم و در بستر نیز خواب از چشمم گریزان بود (تا بالاخره به خواب رفتم و) در خواب، دیدم که به محضر حضرت امیر(ع) مشرف شدهام و حضرت میفرماید: مرد روستایی، سست ایمان بود و بر تأخیر در انجام حاجتش، صبر و شکیبایی نداشت.
از خواب بیدار شدم در حالی که سخت شاد و خوشحال بودم و به خود نوید میدادم که گره از کارت گشوده خواهد شد! صبحدم بر سر سفره صبحانه نشسته بودم که همسایه که فردی بنا بود در زد و پس از سلام و احوال پرسی گفت: ای شیخ، من خانهای نو، وسیعتر از این خانه، خریدهام و غالب اثاثیهام را بدانجا بردهام. در خلال نقل و انتقال اسباب، این کتاب قدیمی را در گوشه اتاق یافتهام، و زنم میگوید: این کتاب، نه سودی به تو میرساند و نه آن را مطالعه خواهی کرد، برو و آن را به رسم هدیه، تقدیم شیخ امینی کن، باشد که او را سودمند افتد.
امینی میگوید: کتاب را گرفتم و غبار از آن ستردم. ناگهان دیدم همان کتاب خطی است که من مدتی طولانی در جستجوی آن هستم: دُرَرُ السِمطَین! به سجده افتادم و خدای را بابت این نعمت غیر مترقبه سپاس گفتم.3
علت گریه
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ رضا امینی، فرزند و دستیار دانشور امینی، در اسفند 79 (عید غدیر 1421ق) در منزلشان فرمودند:
علامه امینی از مدح و تعریف دیگران خوشش نمیآمد و هنگام ورود به مجالس، معتقد به نشستن در صدر مجلس یا قسمتی خاص از آن، نبود و همچون افراد عادی، در بین جمع مینشست. به کسانی نیز که از وی تعریف میکردند تذکر میداد به جای این کار، به مدح و ثنای اهل بیت پیامبر (سلامالله علیهم اجمعین) و بویژه معرفی مقام و مرام آن بزرگواران بپردازند.
به گفته حاج آقا رضا: امینی به علما و روحانیون میفرمود: اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، علت غائی عالُمِ وجود و بنابراین، ولی نعمت ما هستند و ما به طفیل وجود آنان زندهایم و از نعمتهای مادی و معنوی الهی بهره میبریم. علاوه، آنچه آبرو و اعتبار در بین مردم داریم و از احترام معنوی و کمکهای مادی آنها بهره میبریم، همه و همه از صدقه سر انتسابمان به آن بزرگان است. لذا باید ببینیم در برابر این حق عظیمی که آنان بر گردن ما دارند، برای معرفی مقام و حفظ شأن و ترویج مکتبشان چه وظیفهای داریم و چگونه باید این وظیفه خطیر را به نحو احسن انجام دهیم؟
به گفته حاج آقا رضا: افراد زیادی از علمای شیعه و دانشمندان اهل سنت و حتی غیرمسلمان، از کشورهای اسلامی و اروپایی، به کتابخانه امیرالمومنین و محضر علامه میآمدند و علامه به اشکال گوناگون آنان را راهنمایی میکرد و آنها نامهها و تقدیرنامههای بسیاری برای ایشان میفرستادند. منتها علامه اجازه نمیداد که ما اینها را جمع و منتشر سازیم. میفرمود: اینها مشکلی علمی داشته، به ما مراجعه کرده و ما نیز هدایتشان کردهایم. این امر، جز عمل به وظیفه چیزی نبوده و انتشار آنها، نوعی اظهار وجود از سوی ماست. خیر، لازم نیست.
در گفتگو با علما و مراجع حوزهها، نسبت به آینده حوزهها و طلاب، از حیث مسائل اعتقادی، احساس و اعلام خطر میکرد و میگفت: برنامه درسی حوزهها ناقص است و آموزش یک دوره عقاید استدلالی صحیح شیعه به طلاب، در برنامه حوزهها پیشبینی نشده است. طلبه بالا میآید ولی به عقاید اسلامی و شیعی خویش آگاه و مسلط نیست.
حاج آقا رضا میگفت در دوران کودکی، کراراً مشاهده کردم که پدرم برخی اوقات در حالیکه پشت میز نشسته و مطالعه میکند ناگهان از مطالعه باز میایستد و با صدای بلند شروع به گریه میکند.
این امر برای من که کودکی بودم جای سوال داشت و میدانستم که او بر مظلومیت اهل بیت میگرید. از مادرم پرسیدم که چرا پدرم گاه اینچنین میگرید و او مرا ارجاع به خود پدر داد، از وی پرسیدم فرمود: پسرم تو هم که بزرگ شدی، راه مرا در مطالعه و تحقیق پیرامون این کتابها ادامه خواهی داد و آن وقت میفهمی که چرا من اینچنین بیتاب شده و گریه میکنم.
پاورقی:
1. الصراط المستقیم، تألیف شیخ زینالدین ابومحمد علی بن یونس عاملی بیاضی است که بعدها توسط کتابخانه مرتضوی در تهران چاپ شد2. ر.ک، یادنامه علامه امینی، همان، ص 14، اظهارات آیتالله نجومی. آیتالله شهرستانی نیز مورد دیگری از کرامت مولاع به امینی را (در یافتنِ کتبِ مورد نیازِ خویش) نقل میکند که نشان میدهد این گونه ماجراها در زندگی علامه، مکرر رخ داده است (همان: ص 11. نیز ر.ک، ربع قرن مع العلامه الامینی، حسین شاکری، صص 280-279) 3. همان: صص 62 -63 .
کریم حقپرست
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر